معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
باور نداشتم که در آن تنگنای غم، رحم آورد به زاری و عجز و نیاز من

ناگاه، چون فرشته رحمت فرا رسد، در رنج چاره سوز، شود چاره ساز من

او بود و عشق بود و صفا بود و آرزو، می ‌ریخت گویی از در و دیوار بوی عشق

حرف وفا به دیده و صد راز در نگاه؛ شیرین بود ز راه نظر گفت‌وگوی عشق

در چشم دلفریبش، غوغای شوق بود، غوغای شوق بود و جوانی و آرزو

رویای زندگانی جاوید، جلوه داشت، در پرتو تبسم آن ماه لاله‌رو

پیشانی‌اش‌: سپیدهٔ صبح امید بود، زیباتر از سپیده و روشن‌تر از امید!

سر تا قدم طراوت و زیبایی و نشاط، دست طلب به دامن وصلش نمی ‌رسید

آن‌جا که اشتیاق شرر زد به تار و پود، آن‌جا که دل کشید، به صد التهاب، آه

آن‌جا که لب نداشت توانایی سخن، آن‌جا که سوخت تاب و شکیبایی نگاه

آغوش باز کردم و در بر گرفتمش، با خرمنی شکوفه تر روبه‌رو شدم

دل‌ها صدای نالهٔ هم را شناختند، او محو عشق من شد و من محو او شدم

گلبرگ گونه‌های دل افروز او ز شرم، چون گونه‌های لاله تبدار می‌نمود

سر می‌کشید شعلهٔ آه من از نگاه، گویی میان سینه، دل آتش گرفته بود

او بود و عشق بود و صفا بود و آرزو، لبخند شوق بود و تمنای بوسه بود

بی تاب و بیقرار، نگاه گریز پا، هر لحظه سوی لعل لبش بال می ‌گشود

چون شبنمی که لغزد بر چهر یاسمن، لغزید روی گونهٔ او اشک شرم او

دستم به گرد گردن آن ماه حلقه شد، آمیخت آه من به نفس‌های گرم او!

دل‌ها تپید و راه نظر بست اشک شوق، بر جان بی شکیب، شرار تب اوفتاد

آغوش تنگ‌تر شد و بازو فشرده‌تر، لرزید سینه‌ای و لبی بر لب اوفتاد


#فریدون_مشیری
#تشنه_طوفان
#اشک_شوق