اگر گِل بر سرستت ، تا نشویی ،
بیار و ، بشکُفان گلزارِ ما را ،
#مولانا
#اگر گِل بر سرستت ، تا نشویی = منظور این هست که تعجیل کن ، معطل نکن ، وقت را از دست نده ، به قول امروزیها فرصتسوزی نکن
دیوان شمس غزل ۱۰۴
***
جانا ، بیار باده ، که ایام میرود ،
تلخیِ غم ، بهلذّتِ آن جام ، میرود ،
جامی ، که عقل و روح ، حریف و جلیسِ اوست ،
نی نفسِ کوردل ، که سویِ دام میرود ،
با جامِ آتشین ، چو تو از در درآمدی ،
وسواس و غم ،،، چو دود ، سویِ بام میرود ،
گر بر سرت گِل است ، مَشویَش شتاب کن ،
بر آب و گِل ، بساز ،،، که هنگام میرود ،
آن چیز را بجوش ، که او هوش میبَرَد ،
وآن خام را بپَز ، که سخن خام میرود ،
( #ناپخته سخن مگوی )
تا مست نیست ، از همه لنگان سپسترست ،
در بیخودی ، به کعبه ،،، به یک گام میرود ،
خاموش و ، نام باده مگو ،،، پیشِ مردِ خام ،
چون ، خاطرش به بادۂ بدنام میرود ،
#مولانا
#گر بر سرت گِل است ، مَشویَش ، شتاب کن = همان معانی را که برای مصرع اول بیت بالا از غزل ۱۰۴ گفته شد ، دارد .
#تا مست نیست ، از همه لنگان سپسترست = یعنی زمانی که مست و بیخود نیست ، از همه حتی از افراد لنگ نیز عقبتر هست .
دیوان شمس ص ۳۵۰ غزل ۸۶۵
بیار و ، بشکُفان گلزارِ ما را ،
#مولانا
#اگر گِل بر سرستت ، تا نشویی = منظور این هست که تعجیل کن ، معطل نکن ، وقت را از دست نده ، به قول امروزیها فرصتسوزی نکن
دیوان شمس غزل ۱۰۴
***
جانا ، بیار باده ، که ایام میرود ،
تلخیِ غم ، بهلذّتِ آن جام ، میرود ،
جامی ، که عقل و روح ، حریف و جلیسِ اوست ،
نی نفسِ کوردل ، که سویِ دام میرود ،
با جامِ آتشین ، چو تو از در درآمدی ،
وسواس و غم ،،، چو دود ، سویِ بام میرود ،
گر بر سرت گِل است ، مَشویَش شتاب کن ،
بر آب و گِل ، بساز ،،، که هنگام میرود ،
آن چیز را بجوش ، که او هوش میبَرَد ،
وآن خام را بپَز ، که سخن خام میرود ،
( #ناپخته سخن مگوی )
تا مست نیست ، از همه لنگان سپسترست ،
در بیخودی ، به کعبه ،،، به یک گام میرود ،
خاموش و ، نام باده مگو ،،، پیشِ مردِ خام ،
چون ، خاطرش به بادۂ بدنام میرود ،
#مولانا
#گر بر سرت گِل است ، مَشویَش ، شتاب کن = همان معانی را که برای مصرع اول بیت بالا از غزل ۱۰۴ گفته شد ، دارد .
#تا مست نیست ، از همه لنگان سپسترست = یعنی زمانی که مست و بیخود نیست ، از همه حتی از افراد لنگ نیز عقبتر هست .
دیوان شمس ص ۳۵۰ غزل ۸۶۵