معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.25K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اصلاً نمی‌دانستم موسیقی می‌تواند قفل وجود آدم را باز کند،
آدم را به جایی ببرد
که حتی آهنگسازش هم انتظارش را ندارد!
نمی‌دانستم موسیقی اثری از خود بر دنیای اطراف ما بر جا می‌گذارد.
گویی اثرش را با خود به هر کجا می‌روید، می‌برد.

#من_پیش_از_تو
#جوجو_مویز
اصلاحیه

شعر ارسالی از مولوی نمیباشد


باطن و ظاهرم تویی، من نه منم، نه من منم
غایب و حاضرم تویی، من نه منم، نه من منم
خلق  نمود و  بود  تو،   من  عدم و  وجود  تو
عین مظاهرم تویی، من نه منم،  نه  من  منم
سایه و روشنم تویی، گل تو و گلشنم   تویی
منظر و ناظرم تویی، من نه منم، نه  من  منم
#نیستی #از تو #هست شد،#عالمی #از تو #مست #شد
#باده و #ساغرم #تویی، #من نه #منم، نه  #من  #منم
قهر   منی   و   الفتم،   نو ر   منی   و   ظلمتم
مومن و کافرم تویی، من نه منم، نه من منم
در   سر  من هوای تو،  خلوت  دل سرای تو
شاهد و ساغرم تویی، من نه منم، نه من منم
ای تو سروربخش من، مهری و #نوربخش من
 آیت   با هرم تویی،   من   نه منم، نه من  منم


جعلی
این شعر از مولانا نیست

شاعر دکتر جواد نوربخش
سکون و توقّف، پیش از آنکه راه جدیدی گشوده شود.
سکوت و تنفّس، پیش از آنکه هوایی تازه دمیده شود.

تمام سخن را نمی‌توان در کلمه ریخت و تمام آفتاب را نمی‌توان از نگین گلو به جهان تابانید. زیستن در تن، مشقّت است، لیکن نمی‌توان این مشقّت به جان نخرید و از آزادی و شادمانی نسرود.

به نو کردن زمین، می‌بایست آسمان را نو کرد. با آسمان کهنه نمی‌توان زمین تازه ساخت.

خداوندگاران عشق یارت باشند ای مبارز آفتاب و آشتی.
من، فروتن‌ترینِ عاشقان، بلندای آسمان خویش ترک گفته به تمنّای زیستن در شکنج چشمان تاریک‌ترینِ شبان، در خلوت خویش نشسته - چون چشمی بر جهان -، از آستین جان خویش هزار فرشته از نور، هزار فرشته از موسیقی، به سوی جان بی‌گدار نازنین‌ یکتایت فرو می‌فرستم.

تنهایان را دوست می‌دارم و رزم بی‌یاران را دوست می‌دارم، چرا که جز از من بر ایشان یاری نیست، و جز از من بر ایشان پشتبان و پشتکاری نیست. همگان بر همگان بیاویزند، من یار بی‌یارانم.

حلمی | کتاب اخگران

#رزم_بی‌یاران
#من_یار_بی‌یارانم
زندگی
حتی وقتی انکارش می‌کنی، حتی وقتی نادیده‌اش می‌گیری، از تو قوی‌تر است؛ از هر چیز دیگری قوی‌تر است.
آدم‌هایی که از بازداشتگاه‌های اجباری برگشته‌اند، دوباره زادوولد کردند.
مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند و مرگ نزدیکان و سوخته شدن خانه‌هایشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس‌ها دویدند، به پیش‌بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند.
باورکردنی نیست...
اما همین‌گونه است.
زندگی
از هر چیز دیگری قوی‌تر است.
باید یک بار به‌خاطر همه چیز گریه کرد... آنقدر که اشک‌ها خشک شوند.
باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد...
دفتر زندگی را ورق زد،
به چیز دیگری فکر کرد.
باید پاها را حرکت داد
و همه چیز را از نو شروع کرد.


نویسنده: #آنا_گاوالدا
از کتاب: #من_او_را_دوست_داشتم
من اینجا غریبم/ افشین آذرے
@mahfel_sher96
#من_اینجا_غریبمـ

ڪردے فراموشمـ
ولی
اینجورے از پیشمـ نرو
بذار تا حرفمو بگمـ
بعدش اگه خواستی برو ....
دستی که بر صحیفه، رقم زد، نشان من
آمیخت #داستان_تو_با_داستان_من

باد بهار کز سر زلف تو می‌وزید
با #گل نوشت، #نام^تو را بر خزان من

ای آفتاب من! که به لطف تو، بی‌نیاز
از #ماه و از #ستاره شده #آسمان_من

من #ماه_‌ام_تو_آب، #تو_خاکی و #من_گیاه
یعنی همه به جان تو بسته است، جان من

#حسین_منزوی
من مسئولم؛
مسئول تمام کارهای خویش،
و مسئول تمام آن کارها که نکرده‌ام
و چون اصابتی بر سر راهم قرار می‌گیرند.

من مسئولم؛
مسئول تمام خویش
و تمام آن چیزها که جز من در جهان است.
- چه چیز جز من در جهان است؟! -

من مسئول تمام جهانم.
چرا که من گرچه ذرّه‌ای بیش نیستم از تمام جهان،
لیکن تمام جهانم.

من همه‌چیزم.
همه‌چیز به گُرده‌ی من است.

حلمی | کتاب اخگران

#همه‌چیز
#به_گرده‌ی_من
#تمام_جهانم
#من_مسئولم
سینه ی
تنگ
#من
و
بار
غم
#او
هیهات ...






#حافظ
#من_بی_تو

#عید آمد و هر کس پی کار خویش است
می‌نازد اگر غنی و گر درویش است

من بی تو به حال خود نظرها کردم
دیدم که هنوزم #رمضان در پیش است

#بیدل_دهلوی
روزی عارفی، مردم را به دور خود جمع کرده بود و از خدا برایشان سخن میگفت برایشان از شریعت و طریقت و معرفت و حقیقت سخن می گفت.

او مردم را آماده می‌کرد برای پاسخ به سوال‌هایی که حضرت حق از آنها در مورد حیات‌شان، در مورد دوستی‌هایشان، در مورد عبادت هایشان، نماز و روزه‌هایشان و... خواهد پرسید

درویشی که از آنجا می گذشت
رو به جماعت کرد و گفت:

حضرت حق  این همه را نمی پرسد
فقط یک سوال می‌پرسد و این است:

#من با تو بودم تو با که بودی
#بی تو متروکه و
بی رهگذرست کلبه #من...

با #تو آباد شود کلبه ، به ویرانه قسم! ............

#مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#من هر نفسم
بر نفسِ نازِ تو بند است... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
#باصدای دلنشین ابراهیم اسماعیل زاده
دانه ما در ضمیر خاک بودی کاشکی
یا چو سر زد در زمان دهقان درودی کاشکی

آن که آخر سر به صحرا داد بی بال و پرم
روز اول این قفس را در گشودی کاشکی

هر چه از دل می خورم از روزیم کم می کنند
#در #حریم #سینه #من #دل #نبودی #کاشکی

آن که منع ما ز پرواز پریشان می کند
فکر آب و دانه ما می نمودی کاشکی

دست چون افتاد خالی، همت عالی بلاست
آنچه دارم در نظر در دست بودی کاشکی

تلخی از دریای بی گوهر کشیدن مشکل است
دیده را هم غمزه اش با دل ربودی کاشکی

می گشاید چشم بر روی تو پیش از آفتاب
چشم ما هم طالع آیینه بودی کاشکی

لب گشودم، غوطه در اشک پشیمانی زدم
گلبن من تا قیامت غنچه بودی کاشکی

آن که می ریزد به راه آشنایان خار منع
سبزه بیگانه را اول درودی کاشکی

آینه سطحی است، غور حسن نتواند نمود
پیش چشم ما نقاب از رخ گشودی کاشکی

آن که درد غیر را پیش از شنیدن چاره کرد
شمه ای صائب ز درد ما شنودی کاشکی


#صائب
دانه ما در ضمیر خاک بودی کاشکی
یا چو سر زد در زمان دهقان درودی کاشکی

آن که آخر سر به صحرا داد بی بال و پرم
روز اول این قفس را در گشودی کاشکی

هر چه از دل می خورم از روزیم کم می کنند
#در #حریم #سینه #من #دل #نبودی #کاشکی

آن که منع ما ز پرواز پریشان می کند
فکر آب و دانه ما می نمودی کاشکی

دست چون افتاد خالی، همت عالی بلاست
آنچه دارم در نظر در دست بودی کاشکی

تلخی از دریای بی گوهر کشیدن مشکل است
دیده را هم غمزه اش با دل ربودی کاشکی

می گشاید چشم بر روی تو پیش از آفتاب
چشم ما هم طالع آیینه بودی کاشکی

لب گشودم، غوطه در اشک پشیمانی زدم
گلبن من تا قیامت غنچه بودی کاشکی

آن که می ریزد به راه آشنایان خار منع
سبزه بیگانه را اول درودی کاشکی

آینه سطحی است، غور حسن نتواند نمود
پیش چشم ما نقاب از رخ گشودی کاشکی

آن که درد غیر را پیش از شنیدن چاره کرد
شمه ای صائب ز درد ما شنودی کاشکی



#صائب
معرفی عارفان
فلکا ،، نه پادشاهی؟ ، نه که خاک ، بنده‌ی توست؟ ، تو ، چرا به خدمتِ او ، شب و روز ، در هوایی؟ ، فلکم جواب گوید : ، که کسی تُهی نپویَد ، که اگر کَهی بِپَرَّد ، بُوَد آن ، ز کهربایی ، #مولانا
سخنم خورِ فرشته‌ست ،

من اگر سخن نگویم ،





مَلکِ گرسنه ، گوید : ،

که بگو ،، خمُش چرایی؟ ،




تو نه از فرشتگانی ،

خورشِ مَلَک چه دانی؟ ،





چه کنی تُرنگبین را؟ ،

تو حریفِ گَندنایی ،




تو چه دانی این ابا را؟ ،

که ز مطبخِ دماغ است؟ ،





که خدا کند در آن جا ،

شب و روز ،، کدخدایی ،




#مولانا



#سخنم_خور_فرشته‌ست ،

#من_اگر_سخن_نگویم ،



#ملک_گرسنه_گوید : ،

#که_بگو_خمش_چرایی؟ ،
#عشق قدیمی ترین و پابرجاترین
سنت روی زمین است
#عاشق رانده می شود
اما نمی راند

#عاشق آزار می بیند
اما آزارش به مورچه هم نمی رسد
#عاشق که شدی می فهمی
دلت به کیسه ای مخملی تبدیل می شود
درونش گلوله ای ابریشمی
با این دلِ نازک نمی توانی کسی را برنجانی
به صف عشاق می پیوندی
نترس
در #عشق که فنا شوی تعاریف ظاهری و مقوله های ذهنی دود می شود و میرود به هوا
از آن نقطه به بعد چیزی به نام #من نمی ماند
تمامِ منیّت می شود صفری بزرگ
آن جا نه شریعت می ماند، نه طریقت، نه معرفت
فقط و فقط #حقیقت است که می ماند

#الیف_شافاک
ملت_عشق