خوارزمشاه را گفتند که خلق فریاد می کنند
از قحط که نان گران است.
گفت: "چون است؟ چون است؟
" گفتند که یک من نان به جوی بود،
به دو دانگ آمد. گفت:
"هی دو دانگ زر خود چه باشد؟
" گفتند: دو دانگ چندین پول باشد.
گفت: "تُف تُف، این چه خسیسی است،
شرمتان نیست؟!"
پیش او ارزان بود.
پیش او آنگاه گران بودی
که گفتندی که یک شکم وار سیری
به همه ملک تو می دهند.
آنگاه بترسیدی، بگفتی
یک بار شکم سیر کنم،
دیگر چندین ملک از کجا آرم؟
عمری بایست تا این به دست آمد.
#مقالات_شمس_تبریزی
به تصحیح و تنقیح:
#محمد_علی_موحد_ص_۲۳۰
از قحط که نان گران است.
گفت: "چون است؟ چون است؟
" گفتند که یک من نان به جوی بود،
به دو دانگ آمد. گفت:
"هی دو دانگ زر خود چه باشد؟
" گفتند: دو دانگ چندین پول باشد.
گفت: "تُف تُف، این چه خسیسی است،
شرمتان نیست؟!"
پیش او ارزان بود.
پیش او آنگاه گران بودی
که گفتندی که یک شکم وار سیری
به همه ملک تو می دهند.
آنگاه بترسیدی، بگفتی
یک بار شکم سیر کنم،
دیگر چندین ملک از کجا آرم؟
عمری بایست تا این به دست آمد.
#مقالات_شمس_تبریزی
به تصحیح و تنقیح:
#محمد_علی_موحد_ص_۲۳۰