معرفی عارفان
1.01K subscribers
32.2K photos
11.6K videos
3.16K files
2.64K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
آدمی داند که خانه حادث است
عنکبوتی نه که در وی عابث است

پشه کی داند که این باغ از کَی است
کو بهاران زاد و مرگش در دی است

کِرم کاندر چوب زاید سست حال
کَی بداند چوب را وقتِ نهال

#مثنوی_مولانا  دفتر دوم


📘انسان میداند که یک خانه ساخته شده    
است و سازنده دارد ولی عنکبوتی که
گوشه ای لانه کرده این حقیقت را
نمی‌داند
یک پشه هیچگاه متوجه نمی‌شود که یک
باغ چه زمانی پدید آمده زیرا او در بهار
متولد میشود و در دی ماه نیز میمیرد
  کِرمی که داخل شاخه یک درخت سست
و ناتوان متولد میشود چه میداند که آن
درخت کی بصورت نهال کاشته شده
این ابیات بیانی است از اینکه موجودات
مادی و حسی نمی‌توانند از دایره حواس
فراتر روند پشه و کرم و عنکبوت ،کنایه
از افرادی است که فقط به محسوسات
توجه دارند
پس چو آهن گرچه تیره‌هیکلی
صیقلی کُن، صیقلی کُن، صیقلی

تا دلت آیینه گردد پر صور
اندرو هر سو ملیحی سیم بر

آهن اَرچه تیره و بی‌نور بود
صیقلی آن تیرگی از وِی زُدود

#مثنوی_مولانا



📘اگرچه همانند آهن تیره، جسم و جانت تاریک شده، ولی با صیقل دادن آنها می‌توانی وجودت را تبدیل به آیینه‌ای کنی که از هر سوی آن صورتی (از بی‌صورتی) زیبا از آگاهی و خرد ظاهر گردد.
" حرف حکمت بر زبان ناحکیم
   حله های عاریت دان ای سلیم"

#مثنوی_مولانا دفتردوم


📘فرد خود نیاموخته، چون حرف های حکیمان را بگوید مانند کسی است که لباس زیبا از دیگری  عاریت گرفته و بر تن کرده باشد...
" آنکه در چَه زاد و در آب سیاه
   او چه داند لطف دشت و رنج چاه

   چون رها کردی هوا از بیم حق
   در رسد سَغراق از تسنیم حق "

#مثنوی_مولانا دفترششم


کسی که جز ظلمات و تاریکی را درک
   نکرده, چه می داند که دشت های فراخِ
   پر نعمت بر چاه ظلمانی چه برتری ها
   دارد.
   آدمی اگر از پیِ امر حق دست از هوا و
   هوس بردارد, به جام معرفت از چشمه-
   های حقیقت دست می یابد و سیراب
   می شود...

**"سغراق" به معنی کوزه
*
**"تسنیم" را نام چشمه ای در بهشت
 گفته اند.

  
گرندیدی سودِ او در قهرِ او
کَی شدی آن لطفِ مطلق قهرجو ؟

#مثنوی_مولانا


📘خدا لطف مطلق است
( هر چه آن خسرو کند شیرین کند
چون درخت تین جمله تین کند) ببینید درخت انجیر همیشه انجیر میدهد آیا شده درخت انجیر یک بار لیمو ترش بدهد ؟ خیر ، انجیر نیز همیشه خاصیت دارد ، ترش و خشکش ، تازه و مانده اش ، خدا از درخت انجیر کمتر نیست ، خدا هم کاری کند خاصیت خودش را دارد آثار و برکات خودش را دارد ، منتها گاهی وقت ها خداوند لطف را در قهر میبیند و سود را در زیان میبیند و اگر کسی دچار قهر و زیان شود به آن لطف و سود راه پیدا میکند درست مثل آن برگ چایی که وقتی میریزی در آب جوش ، آن عطر و طعم و رنگش پدیدار و آشکار میشود .
پس اگر چه ظاهرش قهر است و قهر آمیز است اما در حقیقت لطف است نسبت به آن برگ چای ، یا مادری که بچه را از شیر میگیرد درست است که ظاهرش قهر آمیز است اما باطنش لطف است و میخواهد برابر او سفره ای از غذا باز کند.
امر معروف او و هم معروف اوست
کاشف اسرار و هم مکشوف اوست

شاه امروزینه و فردای ماست
پوست بندهٔ مغز نغزش دایماست

#مثنوی_مولانا
چون انا الحق گفت شیخ و پیش برد
پس گلوی جمله کوران را فشرد

چون انای بنده لا شد از وجود
پس چه ماند تو بیندیش ای جحود

#مثنوی_مولانا
عشق هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود، عاقبت ننگی بود

#مثنوی_مولانا


📘عشق هایی که به خاطر رنگ و روی کسی باشد ، به خاطر جمال و چهرهء ظاهری کسی باشد ، به خاطر خط و خال و ابروی کسی باشد ، این چیزها عشق نیست ، اینها دوست داشتن نیست و اینها حالاتی است که از تردامنی و آلودگی و آلایش و در نتیجه از ننگ و رسوایی در می آورد و از طرفی نیز صورت های ظاهر پایدار نیستند و جمال مثل شکوفه و گل شبیه هست که همواره طراوت و شادابی ندارد و یکدفعه تکیده میشود و ریخته میشود و خزانی و خزان زده میشود و آن وقت هست که این عشق ها و دوس داشتن ها تبدیل به ننگ و عار میشود و طرف مقابل عارش می آید که با معشوق دیروزی حتی یک نفس، همنفس باشد.
دوس داشتنی هایی که به دنبال رنگ و روی آدمی باشد ، عشق نیست بلکه عاقبت سبب ننگ و عار آدمی میشود.
" کیمیای نو کننده دردهاست
   کو ملولی آن طرف که درد خاست

   هین مزن تو از ملولی آهِ سرد
   درد جو و درد جو و درد درد "

#مثنوی_مولانا دفترششم


آنچه روان آدمی را پوینده و جوینده
   نگاه می دارد, سختی ها و رنج هاست.
   در مبارزه با سختی ها آدمی رشد می-
   کند وجایی برای رخوت باقی نمی ماند.
   از روزگار ملول نباش و شکوه نکن. از
   سختی هراس نداشته باش و مبارزه
   کن...
" گفت با درویش روزی یک خسی
   که تو را اینجا نمی داند کسی

   گفت او گر می نداند عامی ام
   خویش را من نیک می دانم کی ام

   وای اگر بر عکس بودی درد و ریش
   او بدی بینای من من کورخویش"

#مثنوی_مولانا

 نا آگاهی, با از دنیا گذشته ای عزلت-
   جو گفت که تو در میان مردم موردِ
   توجه نیستی.
   درویش پاسخ داد اگر مردم مرا نمی-
   شناسند, اما من خودم رامی شناسم.
   مصیبت بزرگ آن وقتی است که در
   میان مردم شهرت یابم, اماخود از
   شناخت خویش غافل مانده باشم...