آن یکی آمد که معذور دار، چیزی نپختهایم امروز.
گفتم: من چیزِ پختهی تو را چه خواهم کردن؟ تو میباید که پخته شوی.
گفت: چون پخته شوم؟
گفتم: تو چون مرید باشی که اشارات ما را فهم نکنی؟
گفت: که فهم اگر مُتردّد نشدی در اشارات و عبارات، علمایِ اسلام خَلاف نکردندی و از نُصوص یک معنی فهم کردندی.
گفتم: علمایِ اسلام را با هم چگونه دوئی و اختلاف باشد؟ آن دو دیدن و آن تعصب کارِ توست. ابوحنیفه اگر شافعی را دیدی، سَرَکش کنار گرفتی، بر چشمش بوسه دادی. بندگانِ خدا با خدا چگونه خلاف کنند؟ و چگونه خلاف ممکن باشد؟ تو خلاف میبینی. قربان شو تا از دوئی بِرَهی.
گفت: کِی باشد که ازین قصهی قربان برهم؟
گفتم: قربان شو تا از قصهی قربان برهی.
اللهاکبرِ نماز از بهرِ قربان است نفس را، تا کی باشد اکبر؟ تا در تو تکبر و هستی هست، گفتن اللهاکبر لازم است و قصدِ قربان لازم است. اکنون تا کِی بت در بغل گیری، به نماز آیی؟ اللهاکبر میگویی، چون منافقان، بت در بغل گرفتهای.
#مقالات_شمس_تبریزی
#تصحیح_استاد_محمدعلی_موحد