This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌺🌺🌺
امروز
نه آغاز و
نه انجامِ جهان است
ای بس غم و شادی،
که پسِ پرده نهان است
گر مرد رَهی ،
غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن،
هنر گام زمان است.
#هوشنگ_ابتهاج
🌺🌺🌺
ســـــلام
صبح جمعه تون بخیر و شـادی
براتون آدینه ای پُر از نشاط
شادی و خوشبختی آرزو میکنم
امیدوارم امروز رو
با سلامتی و دل خـوش
همراه با خاطراتی زیبـا
در کنار خانواده
و عزیزان دلتون سپری کنید
🌺🌺🌺
امروز
نه آغاز و
نه انجامِ جهان است
ای بس غم و شادی،
که پسِ پرده نهان است
گر مرد رَهی ،
غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن،
هنر گام زمان است.
#هوشنگ_ابتهاج
🌺🌺🌺
ســـــلام
صبح جمعه تون بخیر و شـادی
براتون آدینه ای پُر از نشاط
شادی و خوشبختی آرزو میکنم
امیدوارم امروز رو
با سلامتی و دل خـوش
همراه با خاطراتی زیبـا
در کنار خانواده
و عزیزان دلتون سپری کنید
🌺🌺🌺
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🕊🕊
اشکی که روی گونه ی ما خط کشیده است
خون مقطری ست که رنگش پریده است
هر اشک ما چکیده ی صدها شکایت است
امشب ببین چقـدر شکایت چکیده است
#هوشنگ_ابتهاج
اشکی که روی گونه ی ما خط کشیده است
خون مقطری ست که رنگش پریده است
هر اشک ما چکیده ی صدها شکایت است
امشب ببین چقـدر شکایت چکیده است
#هوشنگ_ابتهاج
اشکی که روی گونه ی ما خط کشیده است
خون مقطری ست که رنگش پریده است
هر اشک ما چکیده ی صدها شکایت است
امشب ببین چقـدر شکایت چکیده است
#هوشنگ_ابتهاج
خون مقطری ست که رنگش پریده است
هر اشک ما چکیده ی صدها شکایت است
امشب ببین چقـدر شکایت چکیده است
#هوشنگ_ابتهاج
●
حتی اگر نباشی ...
می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
محو تو ان چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
بی تابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بال ِ پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی ، می آفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
✍#هوشنگ_ابتهاج
حتی اگر نباشی ...
می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
محو تو ان چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
بی تابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بال ِ پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی ، می آفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
✍#هوشنگ_ابتهاج
#انتظار
خیال آمدنت دیشبم به سر می زد
نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد
به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت
خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد
شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست
هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد
زهی امید که کامی از آن دهان می جست
زهی خیال که دستی در آن کمر می زد
دریچه ای به تماشای باغ وا می شد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد
تمام شب به خیال تو رفت و ، می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
#هوشنگ_ابتهاج
خیال آمدنت دیشبم به سر می زد
نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد
به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت
خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد
شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست
هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد
زهی امید که کامی از آن دهان می جست
زهی خیال که دستی در آن کمر می زد
دریچه ای به تماشای باغ وا می شد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد
تمام شب به خیال تو رفت و ، می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
#هوشنگ_ابتهاج
ارغوان_ مژگان شجریان
@hoshang_ebtehhaj
ارغوان
#مژگان_شجریان
شعر
#هوشنگ_ابتهاج
تو بخوان...
نغمهٔ ناخواندهٔ من !...
حدیث دوست نگویم
مگر به حضرت دوست
که آشنا
سخن آشنا نگه دارد
#حافظ
#مژگان_شجریان
شعر
#هوشنگ_ابتهاج
تو بخوان...
نغمهٔ ناخواندهٔ من !...
حدیث دوست نگویم
مگر به حضرت دوست
که آشنا
سخن آشنا نگه دارد
#حافظ
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
بزم تو مرا می طلبد، آمدم ای جان
من عودم و از سوختنم نیست رهایی
تا در قفس بال و پر خویش اسیرست
بیگانه ی پرواز بود مرغ هوایی
با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست
تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی
عمری ست که ما منتظر باد صباییم
تا بو که چه پیغام دهد باد صبایی
ای وای بر آن گوش که بس نغمه ی این نای
بشنید و نشد آگه از اندیشه ی نایی
افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع
در آینه ات دید و ندانست کجایی
آواز بلندی تو و کس نشنودت باز
بیرونی ازین پرده ی تنگ شنوایی
در آینه بندان پریخانه ی چشمم
بنشین که به مهمانی دیدار خود آیی
بینی که دری از تو به روی توگشایند
هر در که براین خانه ی آیینه گشایی
چون سایه مرا تنگ در آغوش گرفته ست
خوش باد مرا صحبت این یار سرایی
#هوشنگ_ابتهاج
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
بزم تو مرا می طلبد، آمدم ای جان
من عودم و از سوختنم نیست رهایی
تا در قفس بال و پر خویش اسیرست
بیگانه ی پرواز بود مرغ هوایی
با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست
تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی
عمری ست که ما منتظر باد صباییم
تا بو که چه پیغام دهد باد صبایی
ای وای بر آن گوش که بس نغمه ی این نای
بشنید و نشد آگه از اندیشه ی نایی
افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع
در آینه ات دید و ندانست کجایی
آواز بلندی تو و کس نشنودت باز
بیرونی ازین پرده ی تنگ شنوایی
در آینه بندان پریخانه ی چشمم
بنشین که به مهمانی دیدار خود آیی
بینی که دری از تو به روی توگشایند
هر در که براین خانه ی آیینه گشایی
چون سایه مرا تنگ در آغوش گرفته ست
خوش باد مرا صحبت این یار سرایی
#هوشنگ_ابتهاج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باز آی دلبـــرا! که دلم بی قـرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست
در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز باده ای که در قدح غمگسار توست
ساقی به دست باش که این مستِ میپرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
سیـری مبـــــاد سوخته ی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمهٔ شیرین گوار توست
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست!
ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست ...
#هوشنگ_ابتهاج
ســــــــــلااام ودرود خوبان عصرتون سرشار از آرامش وآسایش
وین جان بر لب آمده در انتظار توست
در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز باده ای که در قدح غمگسار توست
ساقی به دست باش که این مستِ میپرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
سیـری مبـــــاد سوخته ی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمهٔ شیرین گوار توست
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست!
ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست ...
#هوشنگ_ابتهاج
ســــــــــلااام ودرود خوبان عصرتون سرشار از آرامش وآسایش
به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم
به دل امید درمان داشتم درماندهتر رفتم
تو کوته دستیام میخواستی ورنه من مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم
حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی
زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم
ندانستم که تو کی آمدی ای دوست کی رفتی
به من تا مژده آوردند من از خود به در رفتم
مرا آزردی و گفتم که خواهم رفت از کویت
بلی رفتم ولی هر جا که رفتم دربدر رفتم
به پایت ریختم اشکی و رفتم در گذر از من
ازین ره بر نمیگردم که چون شمع سحر رفتم
تو رشک آفتابی کی به دست سایه میآیی
دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم
#هوشنگ_ابتهاج
به دل امید درمان داشتم درماندهتر رفتم
تو کوته دستیام میخواستی ورنه من مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم
حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی
زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم
ندانستم که تو کی آمدی ای دوست کی رفتی
به من تا مژده آوردند من از خود به در رفتم
مرا آزردی و گفتم که خواهم رفت از کویت
بلی رفتم ولی هر جا که رفتم دربدر رفتم
به پایت ریختم اشکی و رفتم در گذر از من
ازین ره بر نمیگردم که چون شمع سحر رفتم
تو رشک آفتابی کی به دست سایه میآیی
دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم
#هوشنگ_ابتهاج
.
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه ی شبانه از توست
من انده خویش را ندانم
این گریه ی بی بهانه از توست
ای آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه از توست
#هوشنگ_ابتهاج
🍂🌹჻ᭂ࿐🔴
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه ی شبانه از توست
من انده خویش را ندانم
این گریه ی بی بهانه از توست
ای آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه از توست
#هوشنگ_ابتهاج
🍂🌹჻ᭂ࿐🔴