معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.3K photos
12.5K videos
3.22K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
تو میروی،
کِه بماند؟
که بر نهالک بی برگِ ما ترانه بخواند؟

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
:هوشنگ ابتهاج درگذشت. روحش شاد💐
چنان‌که ابر گره خورده با گریستنش
چنان‌که گُل، همه عمرش مسخّر شادی‌ست
چنان‌که هستیِ آتش اسیرِ سوختن است
تمامِ پویه‌ی انسان به سوی آزادی‌ست

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چنان‌که ابر گره خورده با گریستنش
چنان‌که گُل، همه عمرش مسخّر شادی‌ست
چنان‌که هستیِ آتش اسیرِ سوختن است
تمامِ پویه‌ انسان به سوی آزادی ست
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



ای‌ خزان‌های‌ خزنده‌ در عروق‌ سبز باغ‌

کاین‌چنین‌ سرسبزی‌ ما

پایکوبان‌ شماست؛‌

از تبارِ دیگریم‌ و از بهارِ دیگریم‌

می‌شویم‌ آغاز ازآن‌جایی‌

که‌ پایانِ شماست‌!


#محمدرضا_شفیعی_کدکنی



This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


در نگاهِ من، بهارانی هنوز
پاک‌تر از چشمه‌سارانی هنوز

روشـنایی‌بخشِ چشم آرزو
خنده‌ی صبح بهارانی هنوز

در تَموز
ِ تشنه‌کامی‌های من
برفِ پاکِ کوهسارانی هنوز

کشــــــــــــتزار آرزوهای مـرا،
برقِ سوزانی و بارانی هنوز


#محمدرضا_شفیعی‌_کدکنی

در منزلِ خجستهٔ اسفند
همسایهٔ سراچهٔ فروردین–
با شاخه‌های تُرد، بلوغ جوانه‌ها
باران به چشم‌روشنیِ صبح آمده‌ست.
زشت است اگر که من
یار قدیم و همدمِ هم‌ساغرِ سحر–
در کوچه‌های خامش و خلوت نجویمش
یا
با جامِ شعرِ خویش خوش‌آمد نگویمش.

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی

                در بغداد
        روزی، مستی افتاده بود
  و طاقت رفتن نبودش از مستی.
         شیخ جنید برگذشت...
   چشم آن مست بر شیخ افتاد
      و شیخ را نیز بر وی افتاد.
       مست شرم داشت گفت:
«یا شیخ! چنین که هستم می‌نمایم؛
     تو چنانک می‌نمایی هستی؟»


          گریه بر شیخ افتاد...





  حالات و سخنان #ابوسعید_ابوالخیر
       مقدمه، تصحیح و تعلیقات: 
      #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
.
رو به سوی زندگی
در گریز از هر آنچه بند و بندگی
در ستیز با هر آنچه ابتذال و کهنگی
ای خوشا روالِ این روندگی!


#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
اگر عشق نمی بود ...
علف های بهاری
در آن سرد سحرگاه
سر از خاک نمی زد ...

اگر عشق نمی بود ...
ز سنگ سیه آن چشمه‌ی جوشان
گریبان زمین را به جنون چاک نمی زد

اگر عشق نمی بود ...
بر آن شاخه‌ی انجیر تک‌افتاده، چکاوک
چنین پرده‌ی عشاق ، طربناک نمی زد

اگر عشق نمی بود ...
اگر عشق نمی بود ...

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
عمر از کف رایگانی می رود
کودکی رفت و جوانی می رود

این فروغ نازنین بامداد
در شبانی جاودانی می رود

این سحرگاه بلورین بهار
روی در شامی خزانی می رود

چون زلال چشمه سار کوه ها
از بر چشمت نهانی می رود

ما درون هودج شامیم و صبح
کاروان زندگانی می رود

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



کنار باور سبز صنوبرها
   میان شمعدانی‌ها و شبدرها
      جهان در لحظه‌ای زیباســــت
         اگر این ظلمت و زنگار
            که می‌بندد رهِ دیدار،
بگذارد.

تمام روشنایی‌نامۀ باران
مدیح رستگاری‌هاست

فراخای جهان
   سرشار از آزادی و شادی‌ست
      اگر این دیو و این دیوار
         بگذارد!


#محمدرضا_شفیعی‌_کدکنی