بس‌که رفتیم ز خود قافله‌ها پیدا شد
راهزن صرفه ندارد که نمودار شود

#فطرت_مشهدی

#تابلوی_نقاشی
اثر: Hermann Corrodi

این‌که از بی‌خبری کُشت مرا، چیزی نیست

زنده‌ام کرد به یک حرف، قیامت این است...

#فطرت_مشهدی

زخم جانم از شکرخندی نمی‌بندد دهان
خنجر ناز تو را #آبِ تبسّم داده‌اند.

#فطرت_مشهدی

هیچ‌کس آگه ز شرح اشتیاق ما نشد

نامه‌ی ما چون زبان لال هرگز وا نشد...

#فطرت_مشهدی

هیچ‌کس آگه ز شرح اشتیاق ما نشد

نامه‌ی ما چون زبان لال هرگز وا نشد...

#فطرت_مشهدی
🍃🌸🌸🌸

کشیدم محنت از جانان و دیدم سرگرانی هم
وفا نگذاشت کز کویش برانم، ناتوانی هم

#فطرت_مشهدی

جای یک زخم دگر در همه اعضایم نیست

بعد از این تیغ بینداز و نمکدان بردار

#فطرت_مشهدی

سوختم آخر به‌یادِ شعله ی رخسار او

چون سپندِ بیقرار آتش به‌فریادم رسید.

#فطرت_مشهدی

.

به خود یک لحظه بودن، صد خطر در آستین دارد
خدا اجري دهد مِی را، که بی ما میکند ما را !

#فطرت_مشهدی

زبس دارم به کف سررشتۀ آشفته‌حالی را
رگ خواب پریشان کرده‌ام تارِ نهالی را

به چشمم حلقۀ ماتم بُوَد بی می خطِ ساغر
خیالِ قالبِ بی‌جان کنم مینای خالی را

خمارآلوده برگ تاک را بال هما داند
نباشد افسری چون جامْ رندِ لاابالی را

حصاری عافیت را نیست از افتادگی بهتر
نباشد بیمِ آسیب خزان گلهای قالی را

دلم شد بس که نازک در خیال لعل او «فطرت»
می من ساغر چینی کند، جام سفالی را.

#فطرت_مشهدی

این که از بی‌خبری کُشت مرا چیزی نیست

زنده‌ام کرد به یك حرف، قیامت این است...

#فطرت_مشهدی

بس‌که رفتیم ز خود قافله‌ها پیدا شد
راهزن صرفه ندارد که نمودار شود

#فطرت_مشهدی

#تابلوی_نقاشی
اثر: Hermann Corrodi

بس‌که رفتیم ز خود قافله‌ها پیدا شد
راهزن صرفه ندارد که نمودار شود

#فطرت_مشهدی

#تابلوی_نقاشی
اثر: Hermann Corrodi

جلوه‌ای کردی که افتاد آفتاب از بامِ چرخ
دستی افشاندی که مهتاب از کنار بام ریخت!


#فطرت_مشهدی
 شعرکهن