Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
محب خواست که به عین الیقین جمال دوست بیند. عمری در این طلب سرگشته می گشت. ناگاه به سمع سر او ندا آمد:
آن چشمه که خضر یافت زو آب حیات
در منزل تو است لیکن انباشته ای
#فخرالدین عراقی⚘
آن چشمه که خضر یافت زو آب حیات
در منزل تو است لیکن انباشته ای
#فخرالدین عراقی⚘
مانا دميد بوی گلستان صبحگاه
کآواز داد مرغ خوش الحان صبحگاه
خوش نغمهايست نغمهی مرغان صبحدم
خوش نعرهايست نعرهی مستان صبحگاه
وقتی خوشست و مرغِ دل ار نغمهای زند-
زيبد، که باز شد درِ بستان صبحگاه
از صد نسيمِ گلشنِ فردوس خوشتر است
بادی که میوزد ز گلستان صبحگاه
دامان صبح گير، مگر سر برآورد
صبحِ اُميدِ تو ز گريبان صبحگاه
#فخرالدین_عراقی
کآواز داد مرغ خوش الحان صبحگاه
خوش نغمهايست نغمهی مرغان صبحدم
خوش نعرهايست نعرهی مستان صبحگاه
وقتی خوشست و مرغِ دل ار نغمهای زند-
زيبد، که باز شد درِ بستان صبحگاه
از صد نسيمِ گلشنِ فردوس خوشتر است
بادی که میوزد ز گلستان صبحگاه
دامان صبح گير، مگر سر برآورد
صبحِ اُميدِ تو ز گريبان صبحگاه
#فخرالدین_عراقی
دل در طلب دنیی دون هیچ منه
بر دل غم او کم و فزون هیچ منه
خواهی که به بارگاه شاهی برسی
از کوی طلب پای برون هیچ منه
#فخرالدین_عراقی
بر دل غم او کم و فزون هیچ منه
خواهی که به بارگاه شاهی برسی
از کوی طلب پای برون هیچ منه
#فخرالدین_عراقی
با یار به بوستان شدم رهگذری
کردم نظری سوی گل از بیصبری
آمد بر من نگار و در گوشم گفت:
رخسار من اینجا و تو در گل نگری؟
#فخرالدین_عراقی
کردم نظری سوی گل از بیصبری
آمد بر من نگار و در گوشم گفت:
رخسار من اینجا و تو در گل نگری؟
#فخرالدین_عراقی
گذشت عمر و ندیدم جمال روی تو روزی
مرا چهای؟ و ندانم که با کس دگر آیی؟
کجا نشان تو جویم؟ که در جهانت نیابم
چگونه روی تو بینم؟ که در زمانه نپایی
#فخرالدین_عرلقی
مرا چهای؟ و ندانم که با کس دگر آیی؟
کجا نشان تو جویم؟ که در جهانت نیابم
چگونه روی تو بینم؟ که در زمانه نپایی
#فخرالدین_عرلقی
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
در دیر میزدم من، که یکی ز در در آمد
که : درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی
#فخرالدین_عراقی
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
در دیر میزدم من، که یکی ز در در آمد
که : درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی
#فخرالدین_عراقی
مژهها و چشم یارم به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
#فخرالدین_عراقی
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
#فخرالدین_عراقی
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی
همه شب نهادهام سر، چو سگان، بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی
#فخرالدین_عراقی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی
همه شب نهادهام سر، چو سگان، بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی
#فخرالدین_عراقی
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیدهام ز گلها همه بوی بیوفایی
به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟
#فخرالدین_عراقی
که شنیدهام ز گلها همه بوی بیوفایی
به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟
#فخرالدین_عراقی
《 هو 》
« لمعات »
لمعه نهم
محبوب آینۀ محب است،
در او بچشم خود جز خود را نبیند
و محب آینۀ محبوب،
که در او اسماء و صفات و ظهور احکام آن بیند،
و چون محب اسماء و صفات او را عین او یابد، لاجرم گوید:
شعر
شهدت نفسک فینا و هیواحدة
کثیرةذات اوصاف و اسماء
و نحن فیک شهدنا بعد کثرتنا
عیناً بها اتحدا لمرئیو الرائی
چنین میگوید:
بیت
جام جهان نمای من روی طرب فزای تو است
گر چه حقیقت من است جام جهان نمای تو
گاه این آینۀ او بود، گاه او آینۀ این،
آنگه که محبوب آینه بود،
محب نظر کند، اگر در صورت محبوب باطن و معانی خود بیند متشکل بشکل ظاهر او، نفس خود را دیده باشد بچشم خود، و اگر صورتی بیند جسدی غیر شکل او و ورای آن چیزی دیگر داند که هست،
صورت محبوب دیده باشد بچشم محبوب، اما اگر محب آینه بود نظر کند، اگر صورت محبوب مقید است بشکل آینه، حکم او را باشد:
لون الماء لون انائه،
و اگر خارج از شکل خود بیند،
بداند که آن مصور است که محیط است بهمه صور. والله من ورائهم محیط چون محب مفلس از عالم صور قدم فراتر نهد، همتش محبوب متعالی صفت خواهد،
سر به محبوبی فرود نیارد که مقید بود بقید شکل و مثال،تا به قید جملۀ صور از شهود او محو شود، محبوب را بیواسطۀ صورت و معنی بیند، چه:
انما یتبین الحق عند اضمحلال الرسوم.
در تنگنای صورت معنی چگونه گنجد؟
در کلبه گدایان سلطان چه کاردارد؟
صورت پرست غافل معنی چه داند آخر؟
گو:با جمال جانان پنهان چه کار دارد؟
حضرت #فخرالدین عراقی
« لمعات »
لمعه نهم
محبوب آینۀ محب است،
در او بچشم خود جز خود را نبیند
و محب آینۀ محبوب،
که در او اسماء و صفات و ظهور احکام آن بیند،
و چون محب اسماء و صفات او را عین او یابد، لاجرم گوید:
شعر
شهدت نفسک فینا و هیواحدة
کثیرةذات اوصاف و اسماء
و نحن فیک شهدنا بعد کثرتنا
عیناً بها اتحدا لمرئیو الرائی
چنین میگوید:
بیت
جام جهان نمای من روی طرب فزای تو است
گر چه حقیقت من است جام جهان نمای تو
گاه این آینۀ او بود، گاه او آینۀ این،
آنگه که محبوب آینه بود،
محب نظر کند، اگر در صورت محبوب باطن و معانی خود بیند متشکل بشکل ظاهر او، نفس خود را دیده باشد بچشم خود، و اگر صورتی بیند جسدی غیر شکل او و ورای آن چیزی دیگر داند که هست،
صورت محبوب دیده باشد بچشم محبوب، اما اگر محب آینه بود نظر کند، اگر صورت محبوب مقید است بشکل آینه، حکم او را باشد:
لون الماء لون انائه،
و اگر خارج از شکل خود بیند،
بداند که آن مصور است که محیط است بهمه صور. والله من ورائهم محیط چون محب مفلس از عالم صور قدم فراتر نهد، همتش محبوب متعالی صفت خواهد،
سر به محبوبی فرود نیارد که مقید بود بقید شکل و مثال،تا به قید جملۀ صور از شهود او محو شود، محبوب را بیواسطۀ صورت و معنی بیند، چه:
انما یتبین الحق عند اضمحلال الرسوم.
در تنگنای صورت معنی چگونه گنجد؟
در کلبه گدایان سلطان چه کاردارد؟
صورت پرست غافل معنی چه داند آخر؟
گو:با جمال جانان پنهان چه کار دارد؟
حضرت #فخرالدین عراقی