کو همچو تویی کز تو بَرَد دل ‌که بدانی
بر عاشقِ بیچاره جدایی چه بلایی ‌ست

#عالی_شیرازی

مست، بی‌باک و همه غمزه و انداز بیا
گُل به‌سر، دست زده بر کمر از ناز بیا

#عالی_شیرازی

#تابلوی_نقاشی
اثر: Leopold Schmutzler

تپیدن ، سوختن، در خاک و خون غلطیدن و مردن
بحمدالله که درد عاشقی تدبیرها دارد…

#عالی_شیرازی

کسی ز دودهٔ آدم نمی‌شود پیدا
نشسته‌ایم درین خانهٔ جهان، تنها

#عالی_شیرازی

دلم از بیمِ فراقِ تو به خود می‌لرزد
همچو آن قطره که از گل نچکیده‌ست هنوز!

#عالی_شیرازی

این نیست که از راه وفا آمده رفتی
شد راه غلط، ورنه چرا آمده رفتی؟

چندان ننشستی که شود غنچه‌ی دل باز
چون بوی گل و باد صبا آمده رفتی

در دیده و دل هیچ قراری نگرفتی
چون عکس در این آینه‌ها آمده رفتی

چون دانه‌ی تسبیح به دست ای دُر یکتا!
آخر به صد آمین و دعا آمده رفتی...


#عالی_شیرازی

نامه‌ی شوق تو بر بالِ کبوتر بستم
می‌دود اشک که تا دانه به راهش ریزد...

#عالی_شیرازی

برای این اشارت قامت پیران چو ابرو شد
که طاق نیستی پست است ، می باید خمید اینجا

#عالی_شیرازی

کسی دیوانه باشد کَز سرِ کویَش رَوَد جائی
دل اینجا، دولت اینجا، مُدّعا اینجا، امید اینجا

#عالی_شیرازی

دانم آن سیمین‌بدن باشد در آغوش رقیب
دیده‌ام تقویم را، امشب قمر در عقرب است...

#عالی_شیرازی

شیشه‌ی دل را به دستِ شوخِ مستی داده‌ام
هر نفس لرزم به‌خود،

افتاد هی! افتاد هی !


#عالی_شیرازی

نامه‌ی شوقِ تو بر بال کبوتر بستم
می‌دود ا#شک که تا دانه به راهش ریزد

#عالی_شیرازی

مست، بی‌باک و همه غمزه و انداز بیا
گُل به‌سر، دست زده بر کمر از ناز بیا

#عالی_شیرازی

#تابلوی_نقاشی
اثر: Leopold Schmutzler

مست، بی‌باک و همه غمزه و انداز بیا
گُل به‌سر، دست زده بر کمر از ناز بیا

#عالی_شیرازی

#تابلوی_نقاشی
اثر: Leopold Schmutzler