حکایتِ شبِ هجران که باز داند گفت؟
مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد
#سعدی
#شبتون_پر_ستاره
در پناه نور و عشق الهی باشید
مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد
#سعدی
#شبتون_پر_ستاره
در پناه نور و عشق الهی باشید
هیهات ، که چون تو شاهبازی ،
تشریف دهد ، به آشیانم ،
گر ، خانه ، محقّر است و تاریک ،
بر دیدهی روشنت ، نشانم ،
#سعدی
تشریف دهد ، به آشیانم ،
گر ، خانه ، محقّر است و تاریک ،
بر دیدهی روشنت ، نشانم ،
#سعدی
عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی
یا چو بود اندر دلم کمتر فزودی کاشکی
آزمودم درد و داغ عشق باری صد هزار
همچو من معشوقه یکره آزمودی کاشکی ...
#سعدی
یا چو بود اندر دلم کمتر فزودی کاشکی
آزمودم درد و داغ عشق باری صد هزار
همچو من معشوقه یکره آزمودی کاشکی ...
#سعدی
اگر عداوت و جنگ است در میان عرب
میان لیلی و مجنون محبت است و صفاست
هزار دشمنی افتد به قول بدگویان
میان عاشق و معشوق، دوستی برجاست
#سعدی
_غزل شماره۴۳
میان لیلی و مجنون محبت است و صفاست
هزار دشمنی افتد به قول بدگویان
میان عاشق و معشوق، دوستی برجاست
#سعدی
_غزل شماره۴۳
گر نوازی‘ چه سعادت به از این خواهم یافت
ور کُشی زار‘ چه دولت به از آنم باشد
گر تو را خاطر ما نیست خیالت بفرست
تا شبی محرم اسرار نهانم باشد
#سعدی
گر نوازی‘ چه سعادت به از این خواهم یافت
ور کُشی زار‘ چه دولت به از آنم باشد
گر تو را خاطر ما نیست خیالت بفرست
تا شبی محرم اسرار نهانم باشد
#سعدی
شادی به روزگارِ گدایانِ کویِ دوست
بر خاکِ ره نشسته به امّیدِ رویِ دوست
گفتم به گوشهای بنشینم ولی دلم
ننشیند از کشیدنِ خاطر به سویِ دوست
صبرم ز رویِ دوست میسّر نمیشود
دانی طریق چیست تحمّل ز خویِ دوست
ناچار هر که دل به غمِ رویِ دوست داد
کارش به هم برآمده باشد چو مویِ دوست
خاطر به باغ میرودم روزِ نوبهار
تا با درختِ گل بنشینم به بویِ دوست
فردا که خاکِ مرده به حشر آدمی کنند
ای باد خاکِ من مطلب جز به کویِ دوست
سعدی چراغ مینکند در شبِ فراق
ترسد که دیده باز کند جز به رویِ دوست
#سعدی
بر خاکِ ره نشسته به امّیدِ رویِ دوست
گفتم به گوشهای بنشینم ولی دلم
ننشیند از کشیدنِ خاطر به سویِ دوست
صبرم ز رویِ دوست میسّر نمیشود
دانی طریق چیست تحمّل ز خویِ دوست
ناچار هر که دل به غمِ رویِ دوست داد
کارش به هم برآمده باشد چو مویِ دوست
خاطر به باغ میرودم روزِ نوبهار
تا با درختِ گل بنشینم به بویِ دوست
فردا که خاکِ مرده به حشر آدمی کنند
ای باد خاکِ من مطلب جز به کویِ دوست
سعدی چراغ مینکند در شبِ فراق
ترسد که دیده باز کند جز به رویِ دوست
#سعدی