معرفی عارفان
1.11K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.69K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
گفتا تو از کجایی کاشفته می‌‌نمایی
گفتم منم غریبی از شهر آشنایی

گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری
گفتم بر آستانت دارم سر گدایی

گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی
گفتم که خوش نوایی از باغ بینوایی

گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی
گفتم به مِی‌پرستی جستم ز خود رهایی

گفتا جویی نَیَرزی گر زهد و توبه ورزی
گفتم که توبه کردم از زهد و پارسایی

گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی

گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی لیکن بدست نایی

گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی
گفتم از آنکه هستم سرگشته‌ای هوایی

گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند
گفتم حدیث مستان سرّی بود خدایی



#خواجوی کرمانی
💫

دلبرا،
خورشید تابان
ذرّه‌ای از روی توست

اهل دل را قبله، محرابِ خمِ ابروی توست ...


#خواجوی_کرمانی
ای دل نگفتمت ،که به چشمش نظر مکن
کزغم چنان شوی ،که نبینی به خواب،خواب

ای دل نگفتمت ،که مرو در کمند عشق
آخر به قصد خویش ،چرا میکنی شتاب

ای دل نگفتمت، که اگر تشنه مرده‌ئی
سیراب کِی شود، جگر تشنه از شراب

ای دل نگفتمت ،که مریز آبروی خویش
پیش رُخی، کزو برود آبروی آب

#خواجوی_کرمانی
برخیز و باده نوش
که مستان صبح خیز
آتش به آب دیده‌ی
ساغر نِشانده‌اند


#خواجوی_کرمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


جانِ هر زنده‌دلی زنده به جانی دگرست
سخنِ اهلِ حقیقت ز زبانی دگرست

عاشقان را نبُوَد نام و نشانی پیدا
زان‌که این‌طایفه را نام و نشانی دگر
ست

یک‌زمانم به‌ خدا بخش و ملامت کم‌گوی
کاین جگر سوخته موقوفِ زمانی دگرست...



#خواجوی_کرمانی
چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان
که خبر دهد ز جنت دم صبح و باد بستان

به سحر که جان فزاید لب یار و جام باده
بنشین و کام جانرا ز لب پیاله بستان

#خواجوی_کرمانی
چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان
که خبر دهد ز جنت دم صبح و باد بستان

به سحر که جان فزاید لب یار و جام باده
بنشین و کام جانرا ز لب پیاله بستان

#خواجوی_کرمانی
.
ای دل صبور باش و مخور غم که عاقبت

این شام صبح گردد و این شب سحر شود

#خواجوی_کرمانی
.
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده

ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی.


#خواجوی_کرمانی
آبِ آتش ، می‌رود ،،، زان لعلِ آتش‌فامِ او ،

می‌برد آرامم از دل ، زلفِ بی آرامِ او ،



حاصلِ عمرم در ایامِ فراقش ، صرف شد ،

چون ، خلاص از عشق ،،، ممکن نیست در ایامِ او ،



بلبلان ، از بویِ گل مست‌ند و ،،، ما ، از رویِ دوست ،

دیگران ، از ساغرِ ساقی و ،،، ما ، از جامِ او ،



* آبِ آتش = آبرویِ آتش - قدر و منزلتِ آتش





#خواجوی_کرمانی