معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.8K photos
12.7K videos
3.24K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🍃🍂🌺

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود

رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود

جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود

گر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود

کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود

دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود

گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود

#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هوایِ کویِ تو از سر نمی‌رود ما را
غریب را دلِ سرگشته با وطن باشد

به سانِ سوسن اگر دَه‌زبان شود حافظ
چو غنچه پیشِ تواش مُهر بر دهن باشد 

#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺


معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید

به وقت سرخوشی از آه و ناله عشاق
به صوت و نغمه چنگ و چغانه یاد آرید

چو لطف باده کند جلوه در رخ ساقی
ز عاشقان به سرود و ترانه یاد آرید

چو در میان مراد آورید دست امید
ز عهد صحبت ما در میانه یاد آرید

سمند دولت اگر چند سرکشیده رود
ز همرهان به سر تازیانه یاد آرید

نمی‌خورید زمانی غم وفاداران
ز بی‌وفایی دور زمانه یاد آرید

به وجه مرحمت ای ساکنان صدر جلال
ز روی حافظ و این آستانه یاد آرید

#حافظ
🍀🍃🍃

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند

معشوق چون نقاب ز رخ در نمی کشد
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند

چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند

بی معرفت مباش که در من یزید عشق
اهل نظر معامله با آشنا کنند

حالی درون پرده بسی فتنه می رود
تا آن زمان که پرده برافتد چه ها کنند

گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند

می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند

پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند

بگذر به کوی میکده تا زمره حضور
اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند

پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
خیر نهان برای رضای خدا کنند

حافظ دوام وصل میسر نمی شود
شاهان کم التفات به حال گدا کنند...

#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🕊
💫
    من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
    لطف‌ها می‌کنی ای خاک درت تـاج سرم

    دلبـرا بنـده نـوازیت که آمــــوخت بگو
    که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم

    همتـم بدرقه راه کن ای طایــــر قدس
    که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

    ای نسیم سحــــری بندگی من برسان
    که فــراموش مکن وقت دعای سحرم

           #حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🍂🌺🍃🍂


منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است

گرم ترانه چنگ سبوح نیست چه باک
نوای من به سحر آه عذرخواه من است

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است

غرض ز مسجد و میخانه ام وصال شماست
جز این گواه ندارم خدا گواه من است

مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ورنه
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است

از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید جایگاه من است

گناه اگرچه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش گو گناه من است

#حافظ
🍀
🕊

دوش از جناب آصف پيک بشارت آمد
کز حضرت سليمان عشرت اشارت آمد

خاک وجود ما را از آب ديده گل کن
ويرانسراي دل را گاه عمارت آمد
اين شرح بي نهايت کز زلف يار گفتند
حرفيست از هزاران کاندر عبارت آمد

عيبم بپوش زنهار اي خرقه مي آلود
کان پاک پاکدامن بهر زيارت آمد

امروز جاي هر کس پيدا شود ز خوبان
کان ماه مجلس افروز اندر صدارت آمد

بر تخت جم که تاجش معراج آسمان است
همت نگر که موري با آن حقارت آمد

از چشم شوخش اي دل ايمان خود نگه دار
کان جادوي کمانکش بر عزم غارت آمد

آلوده اي تو حافظ فيضي ز شاه درخواه
کان عنصر سماحت بهر طهارت آمد

درياست مجلس او درياب وقت و در ياب
هان اي زيان رسيده وقت تجارت آمد

#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🕊
🍀
ای که با سلسله ی زلف دراز آمده‌ای
فرصتت باد ، که دیوانه نواز آمده‌ای

ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت
چون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای!

پیش بالای تو میرم ، چه به صلح و چه به جنگ
چون به هر حال برازنده ی ناز آمده‌ای

آب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعل
چشم بد دور ، که بس شعبده باز آمده‌ای

آفرین بر دلِ نرم تو ، که از بهر ثواب
کُشته ی غمزه ی خود را به نماز آمده‌ای!

زهد من با تو چه سنجد ، که به یغمای دلم
مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ای

گفت، حافظ ! دگرت خرقه شراب آلوده‌ست،
مگر از مذهبِ این طایفه ، بازآمده‌ای !؟

#حافظ
🕊

تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی

به خدایی که تویی بنده بگزیده او
که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی

َ#حافظ
 🍀
🕊
بی مِهرِ رُخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست

هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت:
هیهات از این گوشه که معمور نماندست!

وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست!

نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید:
دور از رخت این خسته ی رنجور نماندست

صبر است مرا چاره ی هجران تو ، لیکن
چون صبر توان کرد ،که مقدور نماندست!

در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز ، که معذور نماندست

حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده!
ماتم زده را داعیه ی سور نماندست...

 

#حافظ