با آنکه بی دلیل رها میکنی مرا
آنقدر عاشقم که نمی پرسمت چرا؟
در پیچ و تاب عشق، به معنای هجر نیست
رودی ز رود دیگر اگر می شود جدا
خون می خوریم در غم و حرفی نمی زنیم
ما عاشق توایم همین است ماجرا
خوش باد روح آنکه به ما با کنایه گفت
گاهی به قدر صبر بلا میدهد خدا
حق با تو بود هرچه بکوشد نمی رسد
شیر نفس بریده به آهوی تیزپا
ای عشق! ای حقیقت باورنکردنی؛
افسانه ای بساز خود از داستان ما
#فاضل_نظری
┄❊🌼❊✨┄
آنقدر عاشقم که نمی پرسمت چرا؟
در پیچ و تاب عشق، به معنای هجر نیست
رودی ز رود دیگر اگر می شود جدا
خون می خوریم در غم و حرفی نمی زنیم
ما عاشق توایم همین است ماجرا
خوش باد روح آنکه به ما با کنایه گفت
گاهی به قدر صبر بلا میدهد خدا
حق با تو بود هرچه بکوشد نمی رسد
شیر نفس بریده به آهوی تیزپا
ای عشق! ای حقیقت باورنکردنی؛
افسانه ای بساز خود از داستان ما
#فاضل_نظری
┄❊🌼❊✨┄
کامران مولایی-همقدم
@center_music🌹🌹
ڪامران مولایے ـ همقدم
حاشا ڪہ مراجز #تو در دیدہ #ڪسے باشد...👌🏻👌🏻
یہ موزیڪ احساسے و قشنگ...👆🏻🤙🏻
🕊
اگر از کشته خود نام و نشان میپرسی
عاشقی شیوهی ما بود و جنون پیشهی ما
#فاضل_نظری
حاشا ڪہ مراجز #تو در دیدہ #ڪسے باشد...👌🏻👌🏻
یہ موزیڪ احساسے و قشنگ...👆🏻🤙🏻
🕊
اگر از کشته خود نام و نشان میپرسی
عاشقی شیوهی ما بود و جنون پیشهی ما
#فاضل_نظری
شیشۀ می گر معطل مانده از تردید ماست
غافلیم از قدر مستی ورنه هر شب عید ماست
صورت هیچیم و تصدیق تصور در خیال
نفی ما اثبات ما و ردّ ما تأیید ماست
میکنند انکار تنها «یک» خدا را کافران
کفر هم آیینهدار معنی توحید ماست
بی فروغ عشق، آفاق زمین تاریک بود
گر در این سیاره نوری هست از خورشید ماست
تهمت زاهد به حلاج آبرویی تازه داد
غم مخور دشنام مردم بیشتر تمجید ماست
#فاضل_نظری
┄✨❊🌼❊✨┄
غافلیم از قدر مستی ورنه هر شب عید ماست
صورت هیچیم و تصدیق تصور در خیال
نفی ما اثبات ما و ردّ ما تأیید ماست
میکنند انکار تنها «یک» خدا را کافران
کفر هم آیینهدار معنی توحید ماست
بی فروغ عشق، آفاق زمین تاریک بود
گر در این سیاره نوری هست از خورشید ماست
تهمت زاهد به حلاج آبرویی تازه داد
غم مخور دشنام مردم بیشتر تمجید ماست
#فاضل_نظری
┄✨❊🌼❊✨┄
عقل بیهوده سر طرح معما دارد
بازی عشق مگر شاید و اما دارد
با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
سر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد
در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد
بس که دلتنگم اگر گریه کنم میگویند
قطرهای قصد نشان دادن دریا دارد
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخنها که خدا با من تنها دارد ...!
#فاضل_نظری
بازی عشق مگر شاید و اما دارد
با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
سر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد
در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد
بس که دلتنگم اگر گریه کنم میگویند
قطرهای قصد نشان دادن دریا دارد
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخنها که خدا با من تنها دارد ...!
#فاضل_نظری
تا بپیوندد به دریا‘ کوه را تنها گذاشت
رود رفت امّا مسیر رفتنش را جا گذاشت
هیچ وصلی بیجدایی نیست، این را گفت رود
دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت
هر که ویران کرد ویران شد در این آتشسرا
هیزم اوّل پایهی سوزاندن خود را نهاد
اعتبار سر بلندی در فروتن بودن است
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت
موج راز سر به مهری را به دنیا گفت و رفت
با صدفهایی که بین ساحل و دریا گذاشت
#فاضل_نظری
تا بپیوندد به دریا‘ کوه را تنها گذاشت
رود رفت امّا مسیر رفتنش را جا گذاشت
هیچ وصلی بیجدایی نیست، این را گفت رود
دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت
هر که ویران کرد ویران شد در این آتشسرا
هیزم اوّل پایهی سوزاندن خود را نهاد
اعتبار سر بلندی در فروتن بودن است
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت
موج راز سر به مهری را به دنیا گفت و رفت
با صدفهایی که بین ساحل و دریا گذاشت
#فاضل_نظری
با آنکه بی دلیل رها میکنی مرا
آنقدر عاشقم که نمی پرسمت چرا؟
در پیچ و تاب عشق، به معنای هجر نیست
رودی ز رود دیگر اگر می شود جدا
خون می خوریم در غم و حرفی نمی زنیم
ما عاشق توایم همین است ماجرا
خوش باد روح آنکه به ما با کنایه گفت
گاهی به قدر صبر بلا میدهد خدا
حق با تو بود هرچه بکوشد نمی رسد
شیر نفس بریده به آهوی تیزپا
ای عشق! ای حقیقت باورنکردنی؛
افسانه ای بساز خود از داستان ما
#فاضل_نظری
┄✨❊🌼❊✨┄
آنقدر عاشقم که نمی پرسمت چرا؟
در پیچ و تاب عشق، به معنای هجر نیست
رودی ز رود دیگر اگر می شود جدا
خون می خوریم در غم و حرفی نمی زنیم
ما عاشق توایم همین است ماجرا
خوش باد روح آنکه به ما با کنایه گفت
گاهی به قدر صبر بلا میدهد خدا
حق با تو بود هرچه بکوشد نمی رسد
شیر نفس بریده به آهوی تیزپا
ای عشق! ای حقیقت باورنکردنی؛
افسانه ای بساز خود از داستان ما
#فاضل_نظری
┄✨❊🌼❊✨┄
با خلق هر کس دعوی وارستگی دارد
بیشک به دنیا بیشتر وابستگی دارد
اینجا گریزی از تعلق نیست در هر حال
هر کس به چیزی در جهان دلبستگی دارد
پرسیدم از فرهاد آیا عشق شیرین بود؟
در پاسخم خندید، یعنی بستگی دارد
دنیا تماشاییست اما زندگی اینجا
اندوه دارد، رنج دارد، خستگی دارد
ما تابع عشقیم و این بیتابی بی حد
چون خط ممتد تا ابد پیوستگی دارد
#فاضل_نظری
🍃❤️
بیشک به دنیا بیشتر وابستگی دارد
اینجا گریزی از تعلق نیست در هر حال
هر کس به چیزی در جهان دلبستگی دارد
پرسیدم از فرهاد آیا عشق شیرین بود؟
در پاسخم خندید، یعنی بستگی دارد
دنیا تماشاییست اما زندگی اینجا
اندوه دارد، رنج دارد، خستگی دارد
ما تابع عشقیم و این بیتابی بی حد
چون خط ممتد تا ابد پیوستگی دارد
#فاضل_نظری
🍃❤️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگرچه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینم ات که غریبانه اشک می ریزی!
هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی
خزان کجا، تو کجا تک درخت من! باید
که برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی
درخت، فصل خزان هم درخت می ماند
تو " پیش فصل" بهاری نه اینکه پاییزی
تو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی
خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد
وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی
#فاضل_نظری
نبینم ات که غریبانه اشک می ریزی!
هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی
خزان کجا، تو کجا تک درخت من! باید
که برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی
درخت، فصل خزان هم درخت می ماند
تو " پیش فصل" بهاری نه اینکه پاییزی
تو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی
خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد
وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی
#فاضل_نظری
.
این رقص موج زلف خروشندهی تو نیست
این سیب سرخ ساختگی، خندهی تو نیست
ای حُسنت از تکلّف آرایه بینیاز
اغراق صنعتی است که زیبندهی تو نیست
در فکر دلبری ز من بینوا مباش
صیدی چنین حقیر، برازندهءی تو نیست
شبهای مهگرفته مرداب بخت من
ای ماه! جای رقص درخشندهی تو نیست
گمراهی مرا به حساب تو مینهند
این کسر شأن چشم فریبندهی تو نیست
ای عمر! چیستی که به هرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آیندهی تو نیست
#فاضل_نظری
این رقص موج زلف خروشندهی تو نیست
این سیب سرخ ساختگی، خندهی تو نیست
ای حُسنت از تکلّف آرایه بینیاز
اغراق صنعتی است که زیبندهی تو نیست
در فکر دلبری ز من بینوا مباش
صیدی چنین حقیر، برازندهءی تو نیست
شبهای مهگرفته مرداب بخت من
ای ماه! جای رقص درخشندهی تو نیست
گمراهی مرا به حساب تو مینهند
این کسر شأن چشم فریبندهی تو نیست
ای عمر! چیستی که به هرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آیندهی تو نیست
#فاضل_نظری