MoeiniKermanshahi_marofi.elahe.salimfarzan
moeinikermanshahi
بزم هنر
#شاعر:رحیم_معینی_کرمانشاهی
#آهنگ در دستگاه چهارگاه
#از سلیم_فرزان
#ارکستر گلها با تنظیم و رهبری #جواد_معروفی
#اجرای بانو الهه
#سال(۱۳۴۳) خورشیدی
#این اثر در برنامه (۴۳۸)
#گلهای_رنگارنگ اجرا شده است
#سخنسالار_معینی_کرمانشاهی
#معینی_کرمانشاهی
#شاعر:رحیم_معینی_کرمانشاهی
#آهنگ در دستگاه چهارگاه
#از سلیم_فرزان
#ارکستر گلها با تنظیم و رهبری #جواد_معروفی
#اجرای بانو الهه
#سال(۱۳۴۳) خورشیدی
#این اثر در برنامه (۴۳۸)
#گلهای_رنگارنگ اجرا شده است
#سخنسالار_معینی_کرمانشاهی
#معینی_کرمانشاهی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#غزل : وداع میخانه و مرگ قلندری
#شاعر : حضرت #استاد_شهریار
#دکلمه :استاد شهریار
صدابردار : علی رضا پور بزرگ وافی از شاگردان استاد شهریار
#شاعر : حضرت #استاد_شهریار
#دکلمه :استاد شهریار
صدابردار : علی رضا پور بزرگ وافی از شاگردان استاد شهریار
#اصلاحیه❌❌❌❌
بیخبر از همدگر آسوده خوابیدن چه سود
بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود
گر نرفتی سوی او تو در زمان بودنش
خانه صاحبعزا تا صبح خوابیدن چه سود
زنده را زنده است اکنون قدرش را بدان
ورنه بر روی مزارش کوزه گل چیدن چه سود
زنده را در زندگی باید به درد او رسید
ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود
با محبت دست پیران را عزیز من ببوس
ورنه بر روی مزارش تاج گل چیدن چه سود
یک شبی با زندهها غمخوار باش
ورنه بر روی مزارش زار نالیدن چه سود
تا زمانی زندهایم از هم همه بیگانهایم
در عزاها روی همدیگر ببوسیدن چه سود
گر توانی زندهای را یک دمی تو شاد کن
در عزا عطر و گلاب ناب پاشیدن چه سود
از برای سالمندان یک گل خوشبو ببر
تاج گلها در کنار همدیگر چیدن چه سود
گر نپرسی حال او تا زنده است
گریه و زاری و نالیدن برای او چه سود
سالها عید آمد و رفت و نکردی یاد من
جای خالی مرا در خانهام دیدن چه سود
گر نکـردی یاد من تــا زنـدهام
سنگ مرمر روی قبر من تو را چیدن چه سود
گر نپرسی حال و احوال همه فامیل خود
بعد مرگش اشک باریدن و کاهیدن چه سود
بهر دور افکندن کینه، تو حرکت کن کنون
فصل صلح و جشن و آیین است، جنگیدن چه سود
حق همدیگر به جا آریم و با هم به شویم
نرم و نیکو گفتگو سازیم، غریدن چه سود
وقت بگذاریم بـهر کودک و فرزند خویش
گر نهال الوار شد، بیهوده پیچیدن چه سود
دست و دامان پدر مادر ببوییم همچو گل
گر کُنی پژمرده گلها را، بوییدن چه سود
اختیار مال و اموالت کنون در دست توست
بعد مُردن آب در هاون کوبیدن چه سود
برگ سبزی را کنون خود تحـفه درویش کن
لیک از فرزند و وارث چشم پاییدن، چه سود
این شعر یک شعر امروزی هست و ابدا ب عرفان بهایی نمیخوره
#شعر از بهایی نیست❌❌❌❌
#شاعر ناشناس ✅✅✅
البته گفته شده علی مولودی ولی باز هم باید اثبات بشود ولی همان ناشناس بهتره✅✅✅✅
بیخبر از همدگر آسوده خوابیدن چه سود
بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود
گر نرفتی سوی او تو در زمان بودنش
خانه صاحبعزا تا صبح خوابیدن چه سود
زنده را زنده است اکنون قدرش را بدان
ورنه بر روی مزارش کوزه گل چیدن چه سود
زنده را در زندگی باید به درد او رسید
ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود
با محبت دست پیران را عزیز من ببوس
ورنه بر روی مزارش تاج گل چیدن چه سود
یک شبی با زندهها غمخوار باش
ورنه بر روی مزارش زار نالیدن چه سود
تا زمانی زندهایم از هم همه بیگانهایم
در عزاها روی همدیگر ببوسیدن چه سود
گر توانی زندهای را یک دمی تو شاد کن
در عزا عطر و گلاب ناب پاشیدن چه سود
از برای سالمندان یک گل خوشبو ببر
تاج گلها در کنار همدیگر چیدن چه سود
گر نپرسی حال او تا زنده است
گریه و زاری و نالیدن برای او چه سود
سالها عید آمد و رفت و نکردی یاد من
جای خالی مرا در خانهام دیدن چه سود
گر نکـردی یاد من تــا زنـدهام
سنگ مرمر روی قبر من تو را چیدن چه سود
گر نپرسی حال و احوال همه فامیل خود
بعد مرگش اشک باریدن و کاهیدن چه سود
بهر دور افکندن کینه، تو حرکت کن کنون
فصل صلح و جشن و آیین است، جنگیدن چه سود
حق همدیگر به جا آریم و با هم به شویم
نرم و نیکو گفتگو سازیم، غریدن چه سود
وقت بگذاریم بـهر کودک و فرزند خویش
گر نهال الوار شد، بیهوده پیچیدن چه سود
دست و دامان پدر مادر ببوییم همچو گل
گر کُنی پژمرده گلها را، بوییدن چه سود
اختیار مال و اموالت کنون در دست توست
بعد مُردن آب در هاون کوبیدن چه سود
برگ سبزی را کنون خود تحـفه درویش کن
لیک از فرزند و وارث چشم پاییدن، چه سود
این شعر یک شعر امروزی هست و ابدا ب عرفان بهایی نمیخوره
#شعر از بهایی نیست❌❌❌❌
#شاعر ناشناس ✅✅✅
البته گفته شده علی مولودی ولی باز هم باید اثبات بشود ولی همان ناشناس بهتره✅✅✅✅
عشق شوری در نهاد ما نهاد
جان ما را در کف سودا نهاد
گفت و گویی در زبان ما فکند
جست و جویی در درون ما نهاد
دم به دم در هر لباسی رخ نمود
لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد
چون نبود او را معیّن خانهای
هر کجا جا دید، رخت آنجا نهاد
وز پی برگ و نوای بلبلان
رنگ و بویی بر گل رعنا نهاد
تا کمال علم او ظاهر شود
این همه اسرار بر صحرا نهاد
#شیخ_فخرالدین_محمد_عراقی
#شاعر_قرن_هفتم_هجری
جان ما را در کف سودا نهاد
گفت و گویی در زبان ما فکند
جست و جویی در درون ما نهاد
دم به دم در هر لباسی رخ نمود
لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد
چون نبود او را معیّن خانهای
هر کجا جا دید، رخت آنجا نهاد
وز پی برگ و نوای بلبلان
رنگ و بویی بر گل رعنا نهاد
تا کمال علم او ظاهر شود
این همه اسرار بر صحرا نهاد
#شیخ_فخرالدین_محمد_عراقی
#شاعر_قرن_هفتم_هجری
#اصلاحیه❌❌❌
ای عاشقان بلوا کنید ، امشب دلم سرزنده شد
امشب دلی ، دلبر رسید ، دلدار ما بر خانه شد
ای عشق ما ، بانوی ما ، ای مهربان مه روی ما
امشب نوید جان رسید ، میخانه ها بت خانه شد
ای مطربان چنگی زنید ، با شور اهنگی زنید
امشب نسیم شم وزید ، دستان پر از مستانه شد
ای نازنین بانوی ما ، ای تو کمان ابروی ما
امشب چه کردی با امید ، جان بر سر پیمانه شد
ای سوفیان رقصی کنید یا هو یا هو دم زنید
امشب به لطف عشق ما جانان همه جانانه شد
ای شاعران با شاعری ، ای کاتبان با کاتبی
امشب هیاهویی کنید کینجا منی پروانه شد
ای راویان ، ای ناقدان ، بر نقد من نقلی زنید
امشب مهی از اسمان با چون منی هم خانه شد.
#ازمولوی نیست❌❌❌
#شاعر ناشناس
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿*شعر سر گردان
*🦅꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭
ای عاشقان بلوا کنید ، امشب دلم سرزنده شد
امشب دلی ، دلبر رسید ، دلدار ما بر خانه شد
ای عشق ما ، بانوی ما ، ای مهربان مه روی ما
امشب نوید جان رسید ، میخانه ها بت خانه شد
ای مطربان چنگی زنید ، با شور اهنگی زنید
امشب نسیم شم وزید ، دستان پر از مستانه شد
ای نازنین بانوی ما ، ای تو کمان ابروی ما
امشب چه کردی با امید ، جان بر سر پیمانه شد
ای سوفیان رقصی کنید یا هو یا هو دم زنید
امشب به لطف عشق ما جانان همه جانانه شد
ای شاعران با شاعری ، ای کاتبان با کاتبی
امشب هیاهویی کنید کینجا منی پروانه شد
ای راویان ، ای ناقدان ، بر نقد من نقلی زنید
امشب مهی از اسمان با چون منی هم خانه شد.
#ازمولوی نیست❌❌❌
#شاعر ناشناس
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿*شعر سر گردان
*🦅꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭
شب همچنان سیاه
سه غزل بهم پیوسته یادگار روزهای سیاه حکومت طالبان
حلق سرود پاره، لبهای خنده در گور
تنبور و نی در آتش، چنگ و سَرَنده در گور
این شهرِ بیتنفّس لَتخوردهٔ چه قومی است؟
یک سو ستاره زخمی، یک سو پرنده در گور
دیگر کجا توانبود، وقتی که میخرامد
مار گزنده بر خاک، مور خورنده در گور
گفتی که جهل جانکاه پوسیده قرون شد
بوجَهل و بولهبها گشتند گَنده در گور
اینک ببین هُبَل را، بُتهای کور و شَل را
مردان تیغ بر کف، زنهای زنده در گور
جبریل اگر بیاید از آسمان هفتم
میافکنندش این قوم، با بالِ کَنده در گور
گفتند: گُل مرویید، این حکمِ پادشاه است
چشم و چراغ بودن، روشنترین گناه است
حدّ شکوفه تکفیر، حکم بنفشه زنجیر
سهم سپیده تبعید، جای ستاره چاه است
آواز پای کوکب در کوچهها نپیچد
در دستِ شحنه شلاّق همواره روبهراه است
مغز عَلَمبهدوشان تقدیم مار بادا
وقتی که کلّهها را خالیشدن کلاه است
صابون ماه و خورشید صد بار بر تنش خورد
امّا چه میتوان کرد؟ شب همچنان سیاه است
ناچار گُل مرویید، از نور و نی مگویید
وقتی به شهر کوران، یکچشمه پادشاه است
شهری که اینچنین است، بیشهریار بادا
یعنی که شهریارش رقصانِ دار بادا
تا ردّ پای نااهل در کوچه آشکار است،
سنگ آذرخش بادا، چوب اژدهار بادا
قومی که خارِ وحشت بر کوی و بر گذر کاشت
در کورههای دوزخ، آتشبیار بادا
حتّی اگر اذانی از حلقشان برآید،
بانگ کلاغ بادا، صوت حمار بادا
گفتند: سر بدزدید، گفتیم: سر نهادیم
گفتند: لب ببندید، گفتیم: عار بادا
با پتک اگر نکوبیم بر کلّههای خالی
مغز علمبهدوشان تقدیم مار بادا
#محمد_کاظم_کاظمی
#شاعر_افغان
سه غزل بهم پیوسته یادگار روزهای سیاه حکومت طالبان
حلق سرود پاره، لبهای خنده در گور
تنبور و نی در آتش، چنگ و سَرَنده در گور
این شهرِ بیتنفّس لَتخوردهٔ چه قومی است؟
یک سو ستاره زخمی، یک سو پرنده در گور
دیگر کجا توانبود، وقتی که میخرامد
مار گزنده بر خاک، مور خورنده در گور
گفتی که جهل جانکاه پوسیده قرون شد
بوجَهل و بولهبها گشتند گَنده در گور
اینک ببین هُبَل را، بُتهای کور و شَل را
مردان تیغ بر کف، زنهای زنده در گور
جبریل اگر بیاید از آسمان هفتم
میافکنندش این قوم، با بالِ کَنده در گور
گفتند: گُل مرویید، این حکمِ پادشاه است
چشم و چراغ بودن، روشنترین گناه است
حدّ شکوفه تکفیر، حکم بنفشه زنجیر
سهم سپیده تبعید، جای ستاره چاه است
آواز پای کوکب در کوچهها نپیچد
در دستِ شحنه شلاّق همواره روبهراه است
مغز عَلَمبهدوشان تقدیم مار بادا
وقتی که کلّهها را خالیشدن کلاه است
صابون ماه و خورشید صد بار بر تنش خورد
امّا چه میتوان کرد؟ شب همچنان سیاه است
ناچار گُل مرویید، از نور و نی مگویید
وقتی به شهر کوران، یکچشمه پادشاه است
شهری که اینچنین است، بیشهریار بادا
یعنی که شهریارش رقصانِ دار بادا
تا ردّ پای نااهل در کوچه آشکار است،
سنگ آذرخش بادا، چوب اژدهار بادا
قومی که خارِ وحشت بر کوی و بر گذر کاشت
در کورههای دوزخ، آتشبیار بادا
حتّی اگر اذانی از حلقشان برآید،
بانگ کلاغ بادا، صوت حمار بادا
گفتند: سر بدزدید، گفتیم: سر نهادیم
گفتند: لب ببندید، گفتیم: عار بادا
با پتک اگر نکوبیم بر کلّههای خالی
مغز علمبهدوشان تقدیم مار بادا
#محمد_کاظم_کاظمی
#شاعر_افغان