آه، رنج می شکفد و ترانه سر می دهد
آه رنج، تو بر جانهای عاشق از نان شب واجب تری.
چه جنگ خونبار است از آن لحظه که من بگویم و تو بشنوی
چه راههای تاریک است که من به پنهانی بر تیغ ها می نوردم
تا تو در بیرون آسوده باشی.
آه چه دشنام ها که تو را می دهم ای عقل
و تو را که سربار و پروار عقلی،
و تو نخواهی دانست این از گنج ارزشمندتر است.
آه، عشق می گوید و تو نخواهی دانست
آه عشق، تو بر جانهای خوندیده دایه ای.
چه سوزهاست که از میان سینه شعله می کشد
لب خندان و چشمان خندان و گونه ها شکفته
چه آتشهاست که چنین ما را از درون گرم داشته!
آه، سکوت سخن می گوید و کس نمی شنود
مگر آن گوش که از درون گشوده باشد.
آه رنج، در تو قد بالا باید کشید
و تو را باید جست به گاه نایابی
و چون گوهر شب تاب بر تاج سر باید نشاند
و با تو از آسمانها بالاتر باید پرید.
تو گوهر دلی ای رنج
و تو ای دل، پیر رنجی
وصلتان چه فرخنده!
حلمی | کتاب لامکان
#گوهر_دل #رنج
آه رنج، تو بر جانهای عاشق از نان شب واجب تری.
چه جنگ خونبار است از آن لحظه که من بگویم و تو بشنوی
چه راههای تاریک است که من به پنهانی بر تیغ ها می نوردم
تا تو در بیرون آسوده باشی.
آه چه دشنام ها که تو را می دهم ای عقل
و تو را که سربار و پروار عقلی،
و تو نخواهی دانست این از گنج ارزشمندتر است.
آه، عشق می گوید و تو نخواهی دانست
آه عشق، تو بر جانهای خوندیده دایه ای.
چه سوزهاست که از میان سینه شعله می کشد
لب خندان و چشمان خندان و گونه ها شکفته
چه آتشهاست که چنین ما را از درون گرم داشته!
آه، سکوت سخن می گوید و کس نمی شنود
مگر آن گوش که از درون گشوده باشد.
آه رنج، در تو قد بالا باید کشید
و تو را باید جست به گاه نایابی
و چون گوهر شب تاب بر تاج سر باید نشاند
و با تو از آسمانها بالاتر باید پرید.
تو گوهر دلی ای رنج
و تو ای دل، پیر رنجی
وصلتان چه فرخنده!
حلمی | کتاب لامکان
#گوهر_دل #رنج
نه مرگ در تنهایی را از یاد میبرم و نه زیستن در میان جمع را، و اینک از هر دو مبرّایم. اینک از جنگ بیزارم و از صلح تبرّی جستهام. اینک نه آسمان میدانم و نه زمین، و نه نور و روشنایی.
رنج بسیار است، و طاقت زمین و آسمانها اندک. سر به بالین خاموشی میگذارم، و از سخن نیز و از خاموشی میگذرم. خلاصم از زیستن و از مرگ، و در آزادی آزادترینم.
حلمی | کتاب آزادی
#رنج_بسیار_است
#آزادترین
#مبرا
رنج بسیار است، و طاقت زمین و آسمانها اندک. سر به بالین خاموشی میگذارم، و از سخن نیز و از خاموشی میگذرم. خلاصم از زیستن و از مرگ، و در آزادی آزادترینم.
حلمی | کتاب آزادی
#رنج_بسیار_است
#آزادترین
#مبرا
نه مرگ در تنهایی را از یاد میبرم و نه زیستن در میان جمع را، و اینک از هر دو مبرّایم. اینک از جنگ بیزارم و از صلح تبرّی جستهام. اینک نه آسمان میدانم و نه زمین، و نه نور و روشنایی.
رنج بسیار است، و طاقت زمین و آسمانها اندک. سر به بالین خاموشی میگذارم، و از سخن نیز و از خاموشی میگذرم. خلاصم از زیستن و از مرگ، و در آزادی آزادترینم.
حلمی | کتاب آزادی
#رنج_بسیار_است
#آزادترین
#مبرا
رنج بسیار است، و طاقت زمین و آسمانها اندک. سر به بالین خاموشی میگذارم، و از سخن نیز و از خاموشی میگذرم. خلاصم از زیستن و از مرگ، و در آزادی آزادترینم.
حلمی | کتاب آزادی
#رنج_بسیار_است
#آزادترین
#مبرا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نفس می گويد؛ "من نبايد #رنج بكشم"
و همين فكر باعث می شود خيلي بيشتر رنج بكشيد.
اين يكي از پيچيدگی های #حقيقت است،كه هميشه تضاد دارد.
حقيقت اين است كه براي چيره شدن بر رنج،بايد ابتدا #رنج كشيدن را بپذيريد.
#اکهارت_تله
و همين فكر باعث می شود خيلي بيشتر رنج بكشيد.
اين يكي از پيچيدگی های #حقيقت است،كه هميشه تضاد دارد.
حقيقت اين است كه براي چيره شدن بر رنج،بايد ابتدا #رنج كشيدن را بپذيريد.
#اکهارت_تله