مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده کار خدایی
نور حکمت در این بیت این است که ما انسانهای گلهمند از گردش روزگار ، خوش تر است به جای شِکوه بیندیشیم که آن نور غیب و شهود ، جهان را زیر نگاه دارد و زیبنده است که ما چون فرشتگان به مقام " لا علم لنا " ( ما را علمی نیست ) اعتراف کنیم و بار خطا را بر خود نهیم و به جور گردون حوالت ندهیم :
چون ملایک گو که لا علم لنا
تا بگیرد دست تو عَلَّمتَنا
مولانا
#در_صحبت_حافظ
چه دانی تو ای بنده کار خدایی
نور حکمت در این بیت این است که ما انسانهای گلهمند از گردش روزگار ، خوش تر است به جای شِکوه بیندیشیم که آن نور غیب و شهود ، جهان را زیر نگاه دارد و زیبنده است که ما چون فرشتگان به مقام " لا علم لنا " ( ما را علمی نیست ) اعتراف کنیم و بار خطا را بر خود نهیم و به جور گردون حوالت ندهیم :
چون ملایک گو که لا علم لنا
تا بگیرد دست تو عَلَّمتَنا
مولانا
#در_صحبت_حافظ
محبت مادر آيتِ لطفي است كه در پرتو آن همه كارهاي مادر تفسير به خير و خوبي مي شود.
چنان كه اگر كودك را شير دهد به همان دليل است كه از شير بازگيرد.
يعني هر دو محبت و لطف است. منع و عطاي او هر دو در قياس به حال كودك، مهرباني است و حال مردمان نيز چون حال كودكان است كه نمي توانند انواع لطف ها را دريابد بلكه بعضي را قهر و بعضي را لطف مي پندارند.
#در_صحبت_حافظ
چنان كه اگر كودك را شير دهد به همان دليل است كه از شير بازگيرد.
يعني هر دو محبت و لطف است. منع و عطاي او هر دو در قياس به حال كودك، مهرباني است و حال مردمان نيز چون حال كودكان است كه نمي توانند انواع لطف ها را دريابد بلكه بعضي را قهر و بعضي را لطف مي پندارند.
#در_صحبت_حافظ
زیبایی و آیتِ لطف
رویِ خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زین سبب جز لطف و خوبی نیست در تفسیرِ ما
#حافظ
اگر روی معشوق که صحیفهٔ زیبایی است جلوه ای بر عاشق کند و آیتِ حسن خود را بر او فرو خوانَد آن عاشق جز آن که همۀ کارها را در جهت خیر و خوبی تفسیر کند، چه تواند کرد. او دریافته است که همۀ آثار وجودی معشوق از جنس زیبایی و مهر و خیر و خوبی است. چنان که در معشوقِ زمینی نیز چنین است که اگر لبخند رضایتی بر لب آورد دیگر همۀ کارها درست است، و این است معنی آنکه شاعران میکوشند تا کارها و مشیّتهای الهی را بر مردم توجیه کنند. این توجیه در سایهٔ همان تجلی زیبایی است چنان که در صحیفۀ وجود آدمیان نیز، محبت مادر آیتِ لطفی است که در پرتو آن همۀ کارهای مادر تفسیر به خیر و خوبی میشود. چنان که اگر کودک را شیر دهد به همان دلیل است که از شیر باز گیرد. یعنی هر دو محبت و لطف است. منع و عطای او هر دو در قیاس به حال کودک، مهربانی است و حال مردمان نیز چون حال کودکان است که نمیتوانند انواع لطفها را دریابند بلکه بعضی را قهر و بعضی را لطف میپندارند و ندانند که به گفتۀ هاتف اصفهانی:
ز تو گر تفقد و گر ستم بود آن عنایت و این کرم
همه از تو خوش بود ای صنم چه وفا کنی چه جفا کنی
برگرفته از کتاب #در_صحبت_حافظ
#الهي_قمشه_اى
رویِ خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زین سبب جز لطف و خوبی نیست در تفسیرِ ما
#حافظ
اگر روی معشوق که صحیفهٔ زیبایی است جلوه ای بر عاشق کند و آیتِ حسن خود را بر او فرو خوانَد آن عاشق جز آن که همۀ کارها را در جهت خیر و خوبی تفسیر کند، چه تواند کرد. او دریافته است که همۀ آثار وجودی معشوق از جنس زیبایی و مهر و خیر و خوبی است. چنان که در معشوقِ زمینی نیز چنین است که اگر لبخند رضایتی بر لب آورد دیگر همۀ کارها درست است، و این است معنی آنکه شاعران میکوشند تا کارها و مشیّتهای الهی را بر مردم توجیه کنند. این توجیه در سایهٔ همان تجلی زیبایی است چنان که در صحیفۀ وجود آدمیان نیز، محبت مادر آیتِ لطفی است که در پرتو آن همۀ کارهای مادر تفسیر به خیر و خوبی میشود. چنان که اگر کودک را شیر دهد به همان دلیل است که از شیر باز گیرد. یعنی هر دو محبت و لطف است. منع و عطای او هر دو در قیاس به حال کودک، مهربانی است و حال مردمان نیز چون حال کودکان است که نمیتوانند انواع لطفها را دریابند بلکه بعضی را قهر و بعضی را لطف میپندارند و ندانند که به گفتۀ هاتف اصفهانی:
ز تو گر تفقد و گر ستم بود آن عنایت و این کرم
همه از تو خوش بود ای صنم چه وفا کنی چه جفا کنی
برگرفته از کتاب #در_صحبت_حافظ
#الهي_قمشه_اى
" حقیقت ذات آدمی "
حجاب چهرۀ جان می شود غبار تنم
خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم
در فلسفه های روحانی و قدسی جهان، هیچ دانشی برتر از این نیست که آدمی دریابد هستی او این بدن نیست، و حقیقت ذات او یک روح الهی است، که غبار تن بر دامنش نشسته است. همۀ قراین نشان می دهد که این مرغ خوش الحان روح از گلشن بهشت بدین وادی آمده است و این ترانه ها که می خواند هیچ گاه از دل این غبار تیره بر نمی خیزد. هرچند بر کس عیان نیست که ارواح از کجا می آیند و به کجا می روند، اما معلوم است که شوق پرواز به عالم معانی، یعنی عالم خوبی و زیبایی و عشق به مهربانی و جوانمردی و عدل و احسان در همۀ انسانها هست و این شوق ها که در انسانهای فرهیخته به کمال ظاهر می شود، هرگز محصول ترکیبات ذرات بی هویت عالم خاک نیست.
#در_صحبت_حافظ
#الهی_قمشه_ای
حجاب چهرۀ جان می شود غبار تنم
خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم
در فلسفه های روحانی و قدسی جهان، هیچ دانشی برتر از این نیست که آدمی دریابد هستی او این بدن نیست، و حقیقت ذات او یک روح الهی است، که غبار تن بر دامنش نشسته است. همۀ قراین نشان می دهد که این مرغ خوش الحان روح از گلشن بهشت بدین وادی آمده است و این ترانه ها که می خواند هیچ گاه از دل این غبار تیره بر نمی خیزد. هرچند بر کس عیان نیست که ارواح از کجا می آیند و به کجا می روند، اما معلوم است که شوق پرواز به عالم معانی، یعنی عالم خوبی و زیبایی و عشق به مهربانی و جوانمردی و عدل و احسان در همۀ انسانها هست و این شوق ها که در انسانهای فرهیخته به کمال ظاهر می شود، هرگز محصول ترکیبات ذرات بی هویت عالم خاک نیست.
#در_صحبت_حافظ
#الهی_قمشه_ای