برگزيدهای از كتابِ "آن همه پرواز، عاقبت آغاز" / علی بداغی / نشر دارينوش / 1373
«پنج وارونه چه معني دارد؟»
خواهر كوچكم از من پرسيد
من به او خنديدم.
كمي آزرده و حيرتزده گفت:
«روي ديوار و درختان ديدم»
بازهم خنديدم.
گفت: «ديروز خودم ديدم مهران پسر همسايه
پنج وارونه به مينو ميداد.»
آن قدَر خنده بَرَم داشت
كه طفلك ترسيد.
بغلش كردم و
بوسيدم و
با خود گفتم:
«بعدها
وقتي بارانِ بِلاوقفهي درد
سقفِ كوتاهِ دلت را خم كرد
بيگمان ميفهمي
پنج وارونه چه معني دارد.»
رفت و سيبي آورد
نصف كرديم.
دمي خيره بر آن نيمه به نجوا ميگفت:
«نكند يعني ... يعني ... همين نيمهي سيب !؟»
تنِ آن نيمه، تبِ خواهش بود.
گاز زد.
خندهي لبهاي خدا را چيدم.
خيره بر نيمهي گنديدهي خود خنديدم.
#علي_بداغي
#از_سهراب_سپهری_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_سهراب_سپهری_منتشر_شده
«پنج وارونه چه معني دارد؟»
خواهر كوچكم از من پرسيد
من به او خنديدم.
كمي آزرده و حيرتزده گفت:
«روي ديوار و درختان ديدم»
بازهم خنديدم.
گفت: «ديروز خودم ديدم مهران پسر همسايه
پنج وارونه به مينو ميداد.»
آن قدَر خنده بَرَم داشت
كه طفلك ترسيد.
بغلش كردم و
بوسيدم و
با خود گفتم:
«بعدها
وقتي بارانِ بِلاوقفهي درد
سقفِ كوتاهِ دلت را خم كرد
بيگمان ميفهمي
پنج وارونه چه معني دارد.»
رفت و سيبي آورد
نصف كرديم.
دمي خيره بر آن نيمه به نجوا ميگفت:
«نكند يعني ... يعني ... همين نيمهي سيب !؟»
تنِ آن نيمه، تبِ خواهش بود.
گاز زد.
خندهي لبهاي خدا را چيدم.
خيره بر نيمهي گنديدهي خود خنديدم.
#علي_بداغي
#از_سهراب_سپهری_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_سهراب_سپهری_منتشر_شده
عشق اول می کند دیوانه ات
تا ز ما و من کند بیگانه ات
عشق چون در سینه ات مأوا کند
عقل را سرگشته و رسوا کند
میشوی فارغ ز هر بود و نبود
نیستی در بند اظهار وجود
عشق رامِ مردم اوباش نیست
دام حق ،صیاد هر قلاش نیست
در خور مردان بود این خوان غیب
نیست هر دل، لایق احسان غیب
عشق کِی همگام باشد با هوس
پخته کِی با خام گردد همنفس
عشق را با کفر و با ایمان چه کار
عشق را با دوزخ و رضوان چه کار
عشق سازد پاکبازان را شکار
کِی به دام آرد پلید و نابکار
زنده دلها میشوند از عشق، مست
مرده دل کی عشق را آرد به دست
عشق را با نیستی سودا بود
تا تو هستی، عشق کی پیدا بود
عشق میجوید حریفی سینه چاک
کو ندارد از فنای خویش باک
عشق در بند آورد عقل تو را
تا نماند در دلت چون و چرا
عشق اگر در سینه داری الصلا
پای نِه در وادی فقر و فنا
عاشق و دیوانه و بی خویش باش
در صف آزادگان درویش باش
#دکتر_جواد_نوربخش
#از_مولانا_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_اسم_مولانا_منتشر_شده
تا ز ما و من کند بیگانه ات
عشق چون در سینه ات مأوا کند
عقل را سرگشته و رسوا کند
میشوی فارغ ز هر بود و نبود
نیستی در بند اظهار وجود
عشق رامِ مردم اوباش نیست
دام حق ،صیاد هر قلاش نیست
در خور مردان بود این خوان غیب
نیست هر دل، لایق احسان غیب
عشق کِی همگام باشد با هوس
پخته کِی با خام گردد همنفس
عشق را با کفر و با ایمان چه کار
عشق را با دوزخ و رضوان چه کار
عشق سازد پاکبازان را شکار
کِی به دام آرد پلید و نابکار
زنده دلها میشوند از عشق، مست
مرده دل کی عشق را آرد به دست
عشق را با نیستی سودا بود
تا تو هستی، عشق کی پیدا بود
عشق میجوید حریفی سینه چاک
کو ندارد از فنای خویش باک
عشق در بند آورد عقل تو را
تا نماند در دلت چون و چرا
عشق اگر در سینه داری الصلا
پای نِه در وادی فقر و فنا
عاشق و دیوانه و بی خویش باش
در صف آزادگان درویش باش
#دکتر_جواد_نوربخش
#از_مولانا_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_اسم_مولانا_منتشر_شده
بزن دف را که من امشب خراب یاد دلدارم
پرُ از عشقم ولبریزم تُهی از عقل و پندارم
بزن مطرب بزن تا من ببارم عشق از چشمم
خرابم ، این سبک سر را کدامین شانه بگذارم .؟
دعاکن مستی ام امشب بماند تا سحر بامن
چوهوش آید سرم بینم درآغوش که بیدارم..؟
صدای زیر و بم های دف ات دیوانه ام کرده
چنان مدهوش و شیدایم که جز این حال ، بیزارم
تنم اینجا منم آنجا به دنبال تو میگردد
به جام مستی ات سوگند مست ار عطر دیدارم
بزن مطرب بزن ، جامی دگر را سرکشم شاید ؟
خراب.آباد او گردم بفهمد زخمها دارم
کسی جز او نمی رقصد میان موی رگهایم
بفهمم با تمام مستی ام هشیار هشیارم
#قاسم_پیرنظر "سلیم
#از_مولانا_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_مولانا_منتشر_شده
پرُ از عشقم ولبریزم تُهی از عقل و پندارم
بزن مطرب بزن تا من ببارم عشق از چشمم
خرابم ، این سبک سر را کدامین شانه بگذارم .؟
دعاکن مستی ام امشب بماند تا سحر بامن
چوهوش آید سرم بینم درآغوش که بیدارم..؟
صدای زیر و بم های دف ات دیوانه ام کرده
چنان مدهوش و شیدایم که جز این حال ، بیزارم
تنم اینجا منم آنجا به دنبال تو میگردد
به جام مستی ات سوگند مست ار عطر دیدارم
بزن مطرب بزن ، جامی دگر را سرکشم شاید ؟
خراب.آباد او گردم بفهمد زخمها دارم
کسی جز او نمی رقصد میان موی رگهایم
بفهمم با تمام مستی ام هشیار هشیارم
#قاسم_پیرنظر "سلیم
#از_مولانا_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_مولانا_منتشر_شده
هر فرود خنجری
از صعود خون کنایتی است
مرد
این عروج نیست ؟
تا رسالت ترا کتیبه ای ؟
هر صعود خون
از فرود خنجری اشارتی است
این سقوط
نیست ؟
#منوچهر_آتشی
#این
#دیدار_در_فلق
از صعود خون کنایتی است
مرد
این عروج نیست ؟
تا رسالت ترا کتیبه ای ؟
هر صعود خون
از فرود خنجری اشارتی است
این سقوط
نیست ؟
#منوچهر_آتشی
#این
#دیدار_در_فلق
منتظرکسی باش که حتی اگر
درساده ترین لباس بودی حاضر باشد
تو را به همه ی دنیا نشان دهد وبگوید:
#این دنیای من است..
#حسین_پناهی
درساده ترین لباس بودی حاضر باشد
تو را به همه ی دنیا نشان دهد وبگوید:
#این دنیای من است..
#حسین_پناهی
معرفی عارفان
( زاده ۱ مهر ۱۳۲۵ زنجان -- درگذشته ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳ تهران ) شاعرغزلسرا و ترانه سرا حسین منزوی که بیشتر به عنوان شاعری غزلسرا شناخته شده است، شعر نیمایی و شعر سپید هم می سرود. وی در خانوادهای فرهنگی زاده شد و به آذری شعر می گفت. حسین در زادگاه خود دوران…
گاهی همین که دل به کسی بستهای، بس است
بغضت ترکترک شد و نشکستهای، بس است
گاهی فقط همین که به امّیدِ دیگری
از خود غریبهتر شدی و خستهای، بس است
اهل زمین همیشه زمینگیر میشوند
یک بال اگر از این قفست رَستهای، بس است
در مرزِ عشق و وصل، تو ابنالسّلام باش
با اینهمه تضاد، چو پیوستهای، بس است
این دور، دورِ حدِّ اقلهای عاشقیست
در حدّ یک نگاه که وابستهای، بس است
#دکتر_سید_مهدی_طباطبایی_یاسین
#از_حسین_منزوی_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_حسین_منزوی_منتشر_شده
بغضت ترکترک شد و نشکستهای، بس است
گاهی فقط همین که به امّیدِ دیگری
از خود غریبهتر شدی و خستهای، بس است
اهل زمین همیشه زمینگیر میشوند
یک بال اگر از این قفست رَستهای، بس است
در مرزِ عشق و وصل، تو ابنالسّلام باش
با اینهمه تضاد، چو پیوستهای، بس است
این دور، دورِ حدِّ اقلهای عاشقیست
در حدّ یک نگاه که وابستهای، بس است
#دکتر_سید_مهدی_طباطبایی_یاسین
#از_حسین_منزوی_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_حسین_منزوی_منتشر_شده
سکوت میکنم و عشق در دلم جاریست
که این شگفتترین نوع خویشتن داری ست...
تمام روز،اگر بیتفاوتم اما
شبم قرین شکنجه،دچار بیداری ست
رها کن آنچه شنیدی و دیدهای، هر چیز
به جز من و تو و عشق من و تو، تکراری ست
مرا ببخش! بدی کردهام به تو، گاهی
کمال عشق جنون است و دیگرآزاری ست!
مرا ببخش اگر لحظههایم آبی نیست
ببخش اگر نفَسم، سرد و زرد و زنگاری ست
بهشت من! به نسیم تبسمی دریاب
جهان،جهنم ما را، که غرق بیزاری ست
#سهیل_محمودی
#از_حسین_منزوی_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_حسین_منزوی_منتشر_شده_
که این شگفتترین نوع خویشتن داری ست...
تمام روز،اگر بیتفاوتم اما
شبم قرین شکنجه،دچار بیداری ست
رها کن آنچه شنیدی و دیدهای، هر چیز
به جز من و تو و عشق من و تو، تکراری ست
مرا ببخش! بدی کردهام به تو، گاهی
کمال عشق جنون است و دیگرآزاری ست!
مرا ببخش اگر لحظههایم آبی نیست
ببخش اگر نفَسم، سرد و زرد و زنگاری ست
بهشت من! به نسیم تبسمی دریاب
جهان،جهنم ما را، که غرق بیزاری ست
#سهیل_محمودی
#از_حسین_منزوی_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_حسین_منزوی_منتشر_شده_
ای که همه نگاه من، خورده گره به روی تو
تا نرود نفس ز تن، پا نکشم ز کوی تو
گر چه به شعله میکشی، قلب مرا به عشوه ات
بر دو جهان نمی دهم، یک سر تار موی تو
مستی هر نگاه تو، به ز شراب و جام می
کی ز سرم برون شود، یک نفس آرزوی تو ...
#کمال_جعفری_امامزاده
#از_حسین_منزوی_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_حسین_منزوی_منتشر_شده
تا نرود نفس ز تن، پا نکشم ز کوی تو
گر چه به شعله میکشی، قلب مرا به عشوه ات
بر دو جهان نمی دهم، یک سر تار موی تو
مستی هر نگاه تو، به ز شراب و جام می
کی ز سرم برون شود، یک نفس آرزوی تو ...
#کمال_جعفری_امامزاده
#از_حسین_منزوی_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_حسین_منزوی_منتشر_شده
مرا مست کردی شرابی مگر
گرفتی مرا شعر نابی مگر
گرفتم سراغ تو را از نسیم
گل نورس من گلابی مگر
رهاندی مرا از غم تشنگی
چه سبزم بیاد تو آبی مگر
ز برق نگاهت چونان کوه برف
دلم آب شد آفتابی مگر
تویی روشنی بخش شبهای من
گل نورس من تو ماهی مگر
به سوی تو می ایم اما دریغ
مرا می فریبی سرابی مگر
#اصغر_مستفید(سرابی)
#از_حسین_منزوی_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_حسین_منزوی_منتشر_شده
گرفتی مرا شعر نابی مگر
گرفتم سراغ تو را از نسیم
گل نورس من گلابی مگر
رهاندی مرا از غم تشنگی
چه سبزم بیاد تو آبی مگر
ز برق نگاهت چونان کوه برف
دلم آب شد آفتابی مگر
تویی روشنی بخش شبهای من
گل نورس من تو ماهی مگر
به سوی تو می ایم اما دریغ
مرا می فریبی سرابی مگر
#اصغر_مستفید(سرابی)
#از_حسین_منزوی_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_حسین_منزوی_منتشر_شده
شاه دلم گدا مکش، من شده ام گدای تو
گرچه ستم کنی به من ، جان و تنم فدای تو
مهرتو از وجود من ، با غم دل نمی رود
مهر منت به دل نشد ، هر چه کنم برای تو
از همه کس گذر کنم ، از تو گذر نمیشود
مشکل تو وفای من، مشکل من جفای تو
کن نظری که تشنه ام ، بهر وصال عشق تو
من نکنم نظر به کس ، جز رخ دلربای تو
جان من و جهان من ، روی سپید تو شد ست
عاقبتم چنین شود ، مرگ من و بقای تو
از تو برآید از دلم ، هر نفس و تنفسم
من نروم ز کوی تو ، تا که شوم فنای تو
دست ز تو نمی کشم ، تا که وصال من دهی
هرچه کنی بکن به من ، راضی ام از رضای تو
#علی_حیدری✅✅✅
#کتاب_بوی_نور
#از_مولانا_نیست❌❌❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_مولانا_منتشر_شده
گرچه ستم کنی به من ، جان و تنم فدای تو
مهرتو از وجود من ، با غم دل نمی رود
مهر منت به دل نشد ، هر چه کنم برای تو
از همه کس گذر کنم ، از تو گذر نمیشود
مشکل تو وفای من، مشکل من جفای تو
کن نظری که تشنه ام ، بهر وصال عشق تو
من نکنم نظر به کس ، جز رخ دلربای تو
جان من و جهان من ، روی سپید تو شد ست
عاقبتم چنین شود ، مرگ من و بقای تو
از تو برآید از دلم ، هر نفس و تنفسم
من نروم ز کوی تو ، تا که شوم فنای تو
دست ز تو نمی کشم ، تا که وصال من دهی
هرچه کنی بکن به من ، راضی ام از رضای تو
#علی_حیدری✅✅✅
#کتاب_بوی_نور
#از_مولانا_نیست❌❌❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_مولانا_منتشر_شده