معرفی عارفان
1.05K subscribers
32.4K photos
11.6K videos
3.17K files
2.65K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
عمریست به عشق تو اسیریم علی
مست از خم باده غدیریم علی

داریم تمنا ز خداوند علی
با حب ولای تو بمیریم علی

عیدالله الاكبر،
عید غدیر خم مبارک باد
تبارک الله ازین جنبش نسیم صبا
که لطف صنعت او از کجاست تابکجا!


بنفشه همچو شبست و چراغ او لاله
سمن سپیده دمست و گل آفتاب لفا



#کمال_الدین_اسماعیل
قهر مکن ای فرشته روی دلارا
ناز مکن ای بنفشه موی فریبا
بر دل من گر روا بود سخن سخت
از تو پسندیده نیست ای گل رعنا
شاخه خشکی به خارزار وجودیم
تا چه کند شعله های خشم تو با ما
طعنه و دشنام تلخ اینهمه شیرین
چهره پر از خشم و قهر اینهمه زیبا
ناز ترا میکشم به دیده منت
سر به رهت مینهم به عجز و تمنا
از تو به یک حرف ناروا نکشم دست
وز سر راه تو دلربا نکشم پا
عاشق زیباییم اسیر محبت
هر دو به چشمان دلفریب تو پیدا
از همه بازآمدیم و با تو نشستیم
تنها تنها به عشق روی تو تنها
بوی بهار است و روز عشق و جوانی
وقت نشاط است و شور و مستی و غوغا
خنده گل راببین به چهره گلزار
آتش می را ببین به دامن مینا
ساقی من جام من شراب من امروز
نوبت عشق است و عیش و نوبت صحرا
آه چه زیباست از تو جام گرفتن
وزلب گرم تو بوسه های گوارا
لب به لب جام و سر به سینه ساقی
آه که جان میدهد به شاعر شیدا
از تو شنیدن ترانه های دل انگیز
با تو نشستن بهار را به تماشا
فردا فردا مگو که من نفروشم
عشرت امروز را به حسرت فردا
بس کن ز بی وفایی بس کن
بازآ بازآ به مهربانی بازآ
شاید با این سرودهای دلاویز
باردگر در دل تو گرم کنم جا
باشد کز یک نوازش تو دل من
گردد امروز چون شکوفه شکوفا

#فریدون_مشیری
#ابر_و_کوچه
#آشتی
چو در مقامِ پذیرش، خوش است خاموشی

به بویِ واقعه، زینهار تا که نخروشی

چه می‌تنی؟ که همه شرحِ ماجرا این، است

دمی خروش و سپس تا همیشه خاموشی

دریغ از آن‌که به بیداریِ حقیقیِ ما،

امان نمی‌دهد این خواب‌هایِ خرگوشی

فراغ و عمر؟ نه! حاشا که رُخ دهد، حاشا!

میانِ جیوه و آب، اتّفاقِ هم‌جوشی

زمان که در رسد ای گُل! تو نیز خواهی رفت

چه حاجت است به پیش از زمان کفن پوشی؟

به خاک ریشه مکن، چون درخت- حتّی سرو-

نسیم باش که خوش باد، خانه بر دوشی
برایِ آن‌که جهان را به جِلوه برتابی

به ناگزیر همان مستی و فراموشی

همان فریبِ قدیمی: سَرابِ خوش‌باشی

همان مسکّنِ دیرینه! سُکرِ خوش‌نوشی

به ناگزیر همان خوش‌گوارِ رنگین: زن!

زِ طعمِ بوسه و مزمزّهٔ همآغوشی

برایِ آن‌که جهان را به جِلوه برتابی

به ناگزیر همان مستی و فراموشی

همان فریبِ قدیمی: سَرابِ خوش‌باشی

همان مسکّنِ دیرینه! سُکرِ خوش‌نوشی

به ناگزیر همان خوش‌گوارِ رنگین: زن!

زِ طعمِ بوسه و مزمزّهٔ همآغوشی

هدف چو رفتن از این‌جاست، هر دو یکسانند

سفر به شیوهٔ فرهادی و سیاوشی

مسافران همه از خاک، خیمه برچینند

که خوانده قافله خیّام را به چاووشی


#حسین_منزوی
#با_عشق_در_حوالی_فاجعه
#غزل_شماره_۱۷
💛گفتم كه علي،گفت بگو سِرُّ الله

🤍گفتم كه علي،گفت بگو عين الله

💛گفتم كه به وصفش چه بگويم

🤍گفتا لا حول و لا قوه إلّا بالله

☝️فقط حیـ💚ـدر امیرالمومنین است

💛پیشاپیش عید غدیر خم مبارک
Track 9
Martik
خواننده:#مارتیک
عنوان:#خوش
سراینده:حافظ

مارتیک قره‌خانیان با نام هنری مارتیک (زادهٔ ۲۶ تیر ۱۳۲۸ در فرح آباد آبادان)، خواننده، آهنگساز، تنظیم‌کننده و نوازنده گیتار ارمنی‌تبار اهل ایران و ساکن آمریکا است
سخن
بهانه است
آدمی را با آدمی
آن جزوِ مناسب جذب می کند
نه سخن...

فیه مافیه
اے ڪہ می‌پرسی ز من
ڪان ماه را منزل ڪجاست ...؟

منزل او در دلست،
اما ندانم دل ڪجاست ...؟

هلالی_جغتایی
جدا از رویت ای ماه دل افروز
نه روز از شو شناسم نه شو از روز

وصالت گر مرا گردد میسر
همه روزم شود چون عید نوروز

#بابا_طاهر

 
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری

برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را

#سعدی
پرسید که:
چونی ز غم و درد جدایی؟!

گفتم
نه چنانم، که توان گفت که چونم...

#سعدی
خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست
یـک روز تحمـل نـکنم طاقتـم اینـست

#وحشی_بافقی
از عشقِ خُدا نه بَرْ زیان خواهی شد
بی جان ز کجا شوی که جان خواهی شد

اول به زمین از آسمان آمده ای
آخر ز زمین بر آسمان خواهی شد

مولانا
آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد
نه دل من که دل خلق جهانی دارد

به تماشای درخت چمنش حاجت نیست
هر که در خانه چنو سرو روانی دارد

کافران از بت بی جان چه تمتع دارند
باری آن بت بپرستند که جانی دارد

ابرویش خم به کمان ماند و قد راست به تیر
کس ندیدم که چنین تیر و کمانی دارد

علت آنست که وقتی سخنی می گوید
ور نه معلوم نبودی که دهانی دارد

حجت آنست که وقتی کمری می بندد
ور نه مفهوم نگشتی که میانی دارد

ای که گفتی مرو اندر پی خون خواره خویش
با کسی گوی که در دست عنانی دارد

عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد

سعدیا کشتی از این موج به در نتوان برد
که نه بحریست محبت که کرانی دارد

#سعدی


مرا_عهدیست_با_جانااااان.❤️

آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست
آنک بي باده کند جان مرا مست کجاست
و آنک بيرون کند از جان و دلم دست کجاست

مولانا
زمهجوران نمی جویی نشانی
کجا رفت آن وفا و مهربانی

که باشم من‌که باشم یا نباشم
تو را خواهم که در عالم بمانی

هزاران جان ما و بهتر از ما
فدای تو که جان جان جانی

حضرت مولانا
سلاح بزرگ و کمان را بردار
و تیری را توسط مراقبه تیز شده ،
ثابت نگه دار ، آن را با ذهن بکش
و به صورت ثابت نگه دار ،
آن هدف را بشکاف.
آن تغییر ناپذیر است.
اُم همان کمان است ، روح تیر است ،
و برهمن ، هدف.
شخص باید آن را با یک
ذهن متمرکز بشکافد
و همانند تیر با او یکی شود.



#اوپانیشادها_جلد_۳
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای یافتن حقیقت،
بیرون از خود را جستجو نکن.
زیرا نمی‌توانی حقیقت را در جایی
جز در درون کالبد خویش پیدا کنی.


#نیروی_حال
#اکهارت_تول
قهار :
قهار کسی است که پشت زور گویان از دشمنان خود را می شکند و با میراندن و خوار ساختن مقهورشان می نماید بلکه قهار کسی است که هیچ موجودی نیست جز آنکه در تحت قهر و قدرت او و عاجز در قبضه قدرت اوست .
و قهار از بندگان کسی است که بر دشمنان خویش قاهر آید و سر سخت ترین دشمنانش نفس اوست که میان دو پهلویش قرار دارد و این نفس از شیطان که از دشمنی وی بر حذر داشته شده با او دشمن تر است . و هرگاه توانست شهوات خود را سرکوب کند شیطان او را سرکوب نموده است زیرا سلاح او را از دست گرفته است . بلکه با اینکار تمام مردم را مقهور ساخته و احدی را بر او قدرتی نیست. زیرا هدف دشمنان وی کوشش در نابودی بدن اوست در حالیکه نفس کشی زنده کردن روح خود است چرا که هرکس در حیات خود از شهوات خویش بمیرد ، در مرگ خویش به زندگانی دست یافته است .


#علم_الیقین
#فیض_کاشانی
Nashakiba
Shajarian
زحد بگذشت
مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود
دوایی کن، دل دیوانهٔ ما را



#سعدی
#همایون_شجریان
" حقیقت ذات آدمی "

حجاب چهرۀ جان می شود غبار تنم
خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

در فلسفه های روحانی و قدسی جهان، هیچ دانشی برتر از این نیست که آدمی دریابد هستی او این بدن نیست، و حقیقت ذات او یک روح الهی است، که غبار تن بر دامنش نشسته است. همۀ قراین نشان می دهد که این مرغ خوش الحان روح از گلشن بهشت بدین وادی آمده است و این ترانه ها که می خواند هیچ گاه از دل این غبار تیره بر نمی خیزد. هرچند بر کس عیان نیست که ارواح از کجا می آیند و به کجا می روند، اما معلوم است که شوق پرواز به عالم معانی، یعنی عالم خوبی و زیبایی و عشق به مهربانی و جوانمردی و عدل و احسان در همۀ انسانها هست و این شوق ها که در انسانهای فرهیخته به کمال ظاهر می شود، هرگز محصول ترکیبات ذرات بی هویت عالم خاک نیست.

#در_صحبت_حافظ
#الهی_قمشه_ای