🍁
#حکایت_عاشقی_که_خفته_بود_و_معشوق_بر_او_عیب_گرفت.
عاشقی ، از فرطِ عشق آشفته بود ،
بر سر خاکی ، به زاری خفته بود
رفت معشوقش به بالینش فراز
دید او را خفته ، وز خود رفته باز
رقعهای بنبشت چست و لایق، او
بست آن بر آستینِ عاشق ، او
عاشقش از خواب چون بیدار شد
رقعه برخواند و برو خون بار شد
این نوشته بود: کای مردِ خموش
خیز اگر بازارگانی ، سیم گوش
ور تو مردِ زاهدی ، شب زنده باش
بندگی کن تا به روز و بنده باش
ور تو هستی مردِ عاشق ، شرمدار
#خواب_را_با_دیده_عاشق_چهکار؟
مردِ عاشق ، باد پیماید به روز
شب ، همه مهتاب پیماید ز سوز
چون تو نه اینی نه آن ، ای بیفروغ
#میمزن_در عشق_ما_لاف_دروغ
گر بخفتد عاشقی جز در کفن ،
عاشقش گویم ، ولی #بر_خویشتن
چون تو در عشق ، از سرِ جهل آمدی
#خواب ، #خوش_بادت_که_نااهل_آمدی
منطقالطیر #عطار
#حکایت_عاشقی_که_خفته_بود_و_معشوق_بر_او_عیب_گرفت.
عاشقی ، از فرطِ عشق آشفته بود ،
بر سر خاکی ، به زاری خفته بود
رفت معشوقش به بالینش فراز
دید او را خفته ، وز خود رفته باز
رقعهای بنبشت چست و لایق، او
بست آن بر آستینِ عاشق ، او
عاشقش از خواب چون بیدار شد
رقعه برخواند و برو خون بار شد
این نوشته بود: کای مردِ خموش
خیز اگر بازارگانی ، سیم گوش
ور تو مردِ زاهدی ، شب زنده باش
بندگی کن تا به روز و بنده باش
ور تو هستی مردِ عاشق ، شرمدار
#خواب_را_با_دیده_عاشق_چهکار؟
مردِ عاشق ، باد پیماید به روز
شب ، همه مهتاب پیماید ز سوز
چون تو نه اینی نه آن ، ای بیفروغ
#میمزن_در عشق_ما_لاف_دروغ
گر بخفتد عاشقی جز در کفن ،
عاشقش گویم ، ولی #بر_خویشتن
چون تو در عشق ، از سرِ جهل آمدی
#خواب ، #خوش_بادت_که_نااهل_آمدی
منطقالطیر #عطار