معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
مرا دفنِ سراشیب‌ها کنید که تنها
نَمی از باران‌ها به من رسد
اما ..
سیلابه‌اش از سر گذر کند،
مثل عمری که داشتم ...



#بیژن_الهی
قصیده‌ی گریه

دری‌چه‌ی ایوانم را کیپ بسته‌ام
که نمی‌خواهم به گریه گوش دهم،
هنوز از پسِ دیوارهای دودی‌رنگ
به گوش نمی‌آید هیچ، جز گریه.

آن‌جا جز چند فرشته نمی‌خوانند،
آن‌جا جز چند سگ نمی‌لایند،
هزار کمان‌چه در کفِ دستم از هوش می‌رود.

اما گریه سگی است پهناور،
گریه فرشته‌ای است پهناور.
گریه کمان‌چه‌ای است پهناور،
اشک‌ها باد را خاموش ساخته،
و به گوش نمی‌آید هیچ، جز گریه.

(#لورکا. گزیده‌ی اشعارِ #فدریکو_گارسیا_لورکا با شش افزوده‌ی منثور. «دیوانِ تاماریت (١٩٣۶)». به‌ نگارشِ #بیژن_الهی. تهران: بیدگل. ١٣٩٨. چاپِ ١. صفحه‌ی ٣۶٣-٣۶۴.)
قصیده‌ی گریه

دری‌چه‌ی ایوانم را کیپ بسته‌ام
که نمی‌خواهم به گریه گوش دهم،
هنوز از پسِ دیوارهای دودی‌رنگ
به گوش نمی‌آید هیچ، جز گریه.

آن‌جا جز چند فرشته نمی‌خوانند،
آن‌جا جز چند سگ نمی‌لایند،
هزار کمان‌چه در کفِ دستم از هوش می‌رود.

اما گریه سگی است پهناور،
گریه فرشته‌ای است پهناور.
گریه کمان‌چه‌ای است پهناور،
اشک‌ها باد را خاموش ساخته،
و به گوش نمی‌آید هیچ، جز گریه.

(#لورکا. گزیده‌ی اشعارِ #فدریکو_گارسیا_لورکا با شش افزوده‌ی منثور. «دیوانِ تاماریت (١٩٣۶)». به‌ نگارشِ #بیژن_الهی. تهران: بیدگل. ١٣٩٨. چاپِ ١. صفحه‌ی ٣۶٣-٣۶۴.)
پرورده‌ی حلاج بود و «با او،» می‌گفت، «در یکی از کوچه‌باغهای بغداد گشت می‌زدیم که نفیری به گوش برگذشت و چنان تَر نواختی از سرِ سوز که هرکه شُنود گریه درپیوست. یکی با حسین درآمد که نفیرِ چیست، یا شیخ، بیشه یا بَلَبان؟ حسین بانگ برداشت که این؟! این که خودْ ناله‌ی اوست! پرسید که کی؟ گفت: ابلیس! که می‌نالد و آه می‌کشد، آه از جهان، که رفت از دست!»

ابن ازرق
حَلاجُ‌الأسرار: اخبار و اشعار. فارسی‌ی #بیژن_الهی. تهران: نشر بیدگل. ۱۳۹۸. چاپ۴. صفحه ۶۲.
.
من آمده‌ام
تا به جای پنجه‌های مرده‌ی پاییز
پنجه‌های زنده‌ی تو را بپذیرم.
من آمده‌ام تازه‌تر از هر روز
تا تو را با پیشانیت بخاهم
که بلند‌تر از رگبار است.
می‌خاهم دوباره بیآغازم
این بهاری که خاهی نخاهی
خون مرا در راه‌ها می‌دواند
و به دل‌ها می‌برد.
این بهاری که
چه عاشقانه‌ست.
و من در برابر همه‌ی دستهایش که گشوده‌ست
ناگزیر به پاسخم.


#بیژن_الهی
جوانی‌ها
#شعر_شب

به تصویر درختی 
که در حوض 
زیر یخ زندانی‌ست، 
چه بگویم؟ 

من تنها سقف مطمئنم را 
پنداشته بودم خورشید است 
که چتر سرگیج‌هام را 
– همچنان که فرو نشستن فواره‌ها 
از ارتفاع گیج پیشانی‌ام می‌کاهد –
در حریق باز می‌کند؛ 
اما بر خورشید هم 
برف نشست.

چه بگویم به آوای دور شدن کشتی‌ها 
که کالاشان جز آب نیست 
– آبی که می‌خواست باران باشد –
و بادبان‌هایشان را 
خدای تمام خداحافظی‌ها 
با کبوتران از شانه‌ی خود رم داده

#بیژن_الهی
من چاهی را تعلیم کرده‌ام
که به آبی نمی‌رسد
ولی چه تاریکی ِ زیبایی
از آن سو تاریکی ِ زیر خاک
چاهی زده‌ست که به چهره‌ی من می‌رسد
من آبم ، آب
و سیه‌چردگان معذب
پیش از نماز مرا می‌جویند
نگاهی به آسمان ، مجهزم می‌سازد که سکوت کنم
و از میان حنجره‌های گسیخته
سلاحی به رنگ آب بجویم
آن لحظه که آب
به رنگ خود پرخاش می‌کند ، من آنم
آن لحظه‌ام
و رنگ آب ، هرچه بیشتر در آب غرق شود
زنده تر می‌شود ، آبی‌تر


#بیژن_الهی
بیژن الهی (زادهٔ ۱۶ تیر ۱۳۲۴ – درگذشتهٔ ۹ آذر ۱۳۸۹ در تهران) شاعر، مترجم، محقق و نقاش ایرانی بود. او از شاعران جریان موسوم به شعر دیگر است.
⁠⁣مرا کاشته بودند !
کاشته بودند تا با خورشیدهای عجول
احاطه‌ام کنند ،
تو آمدی
و چنان نرم مرا چیدی !
که رفتار نسیم را ،
در دست تو حس کردم ...

#بیژن_الهی(زاد روز)
…بگذار که نزدیک ماه،یک تنفس چوپانی،
همیشه درد کُند،و من در هر شاهرگم،
عاشق باشم…

: #تراخم
#بیژن_الهی_شیرازی
۱۶ تیر زادروز بیژن الهی‌شیرازی

(زاده ۱۶ تیر ۱۳۲۴ تهران – درگذشته ۹ آذر ۱۳۸۹ تهران) شاعر، مترجم، نقاش و پژوهشگر

او در نوجوانی ذوقی در نقاشی نشان داد و  در انجمن‌های هنری، نقاشی شرکت کرد و به کلاس‌های نقاشی جواد حمیدی رفت.
به سفارش استادش، تعدادی از آثارش را برای چهارمین بی‌ینال فرستاد، اما به صلاح‌دید خانواده، از ادامه فعالیت در این عرصه بازماند. نقاشی را رها کرد و با نگاهِ نوگرا، به فعالیت‌های ادبی‌ پرداخت.
ورودش به عرصه مطبوعات در آبان ماه سال ۱۳۴۳، به دعوت فریدون رهنما با شعر «برف» اتفاق افتاد که در جنگ طرفه چاپ شد. تا اواخر همین دهه در میان هم‌فکرانش، خوب شناخته شده بود؛ در جزوه شعر ۱۳۴۵ همکاری با اسماعیل نوری‌علا، اندیشه و هنر ۱۳۴۸ دفترهای روزن ۱۳۴۶، مجله خوشه ۱۳۴۶، مجله بررسی کتاب ۱۳۴۹ و هفته نامه تماشا ۱۳۵۳، مجله رستاخیز جوان ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ و مجله بیدار ۱۳۷۳ شعر و ترجمه به چاپ سپرد.»
وی بعدها به شیوه خودخوان شروع به زبان‌آموزی‌ کرد و زبان‌های مختلفی چون یونانی، عربی، انگلیسی، آلمانی و فرانسه را فراگرفت. از زبان‌های مختلف، آثار کسانی چون کاوافی، ماندلشتام، رمبو، میشو، هولدرلین، جویس، فلوبر، پروست، الیوت، لورکا، ابن عربی و.. ، را ترجمه کرد و تعداد محدودی از آثار او در زندگی‌اش، به چاپ و پخش رسید. در سال ۱۳۴۸ با بانو غزاله علیزاده، نویسنده «خانه ادریسی‌ها» و «شب‌های تهران» ازدواج کرد. او به حمایت مالی عزیزه عَضُدی، نشری به نام نشر ۵۱ را به راه انداخت و آن را مدیریت کرد و کوشش داشت کتاب شاعران نوگرا را چاپ و معرفی ‌کند، از خودش هم چند جلد کتاب آماده کرد. دیری نپایید که کار نشر به بن‌بست رسید. حساسیت او و دقّت وسواس‌گونه‌اش چاپ آثارش را سال‌ها و سال‌ها به تاخیر انداخت، اما در این میان بالاخره کتاب‌های اشعار نرودا به نام «بیست شعر عاشقانه و یک سرود نومیدی»  ۱۳۵۲ که چهار سال بعد به چاپ دوم هم رسید، کتاب «اشعار حلاج» ۱۳۵۴ «ساحت جَوّانی» از هانری میشو ۱۳۵۹ و کتاب رمبو به نام «اوراق مصور آرتور رمبو» ۱۳۶۲ را در نشرهای مختلف امیرکبیر، فاریاب و انجمن فلسفه و .... به چاپ و پخش رساند. او در سال ۱۳۶۷ با بانو ژاله کاظمی، دوبلور، گوینده و مجری تلویزیون، آشنا شد که ازدواج کردند.
بیژن الهی‌شیرازی در ۶۵ سالگی درگذشت و روستای بیجده‌نو شهرستان مرزن‌آباد به‌خاک سپرده شد. بنا بر وصیتش بر سنگ گور او هیچ نامی حک نشد.

کتاب‌شناسی
تألیف:
دیدن. تهران: بیدگل ۱۳۹۳
جوانی‌ها، چهل و یک تا پنجاه و یک. تهران: بیدگل ۱۳۹۴

ترجمه:
چهارشنبه - خاکستر. ت.س. الیوت. تهران: پیکره ۱۳۹۰
بهانه‌های مأنوس. فلوبر… تهران: بیدگل ۱۳۹۳
اشراق‌ها: اوراق مصور آرتور رمبو شعرهای به نثر ۱۸۷۵–۱۸۷۲ تهران: بیدگل ۱۳۹۴.
نیت خیر. فریدریش هلدرلین. با مراقبت عزیزه عضدی. تهران: بیدگل ۱۳۹۴
مستغلات. هانری میشو. تهران: بیدگل ۱۳۹۴
حلاج‌الاسرار "اخبار و اشعار" ح‍س‍ی‍ن‌ب‍ن م‍ن‍ص‍ور ح‍لاج. تهران: بیدگل ۱۳۹۵ 
دره علف هزار رنگ. شکسپیر، پو…. جنگی از گردانده‌های بیژن الهی. تهران: بیدگل ۱۳۹۵
صبح روان؛ کنستانتین کاوافی. تهران: بیدگل ۱۳۹
#بیژن_الهی_شیرازی
🔅
    وَاللَه ما طَلَعَت شَمسٌ وَلا غَرُبَت
      إِلّا وَحُبُّكَ مَقرونٌ بِأَنفاسي

    وَلا جَلستُ إِلى قَومٍ أُحَدِّثُهُم
    إِلّا وَأَنتَ حَديثي بَينَ جُلّاسي

   وَلا ذَكَرتُكَ مَحزوناً وَلا فَرِحاً
   إِلّا وَأَنت بِقَلبي بَينَ وِسواسي

وَلا هَمَمتُ بِشُربِ الماءِ مِن عَطَشٍ
   إِلّا رَأَيتُ خَيالاً مِنكَ في الكَأسِ

    وَلَو قَدَرتُ عَلى الإِتيانِ جِئتُكُم
سَعياً عَلى الوَجهِ أَو مَشياً عَلى الرَأسِ



    بسا مهرا که می‌پرداخت از نور
   نمی‌شد مهرت اما یک‌نفس دور

   نیالودم به آب ، از تشنگی کام
    ندیدم تا خیالی از تو در جام

  وگر میشد به‌ سویت آیم ای یار
به سر ره می‌بریدم یا به رخسار




        #شطحیات_حلاج
       برگردان #بیژن_الهی
چه دلپذیر است
این که خطاهایمان پیدا نیستند
وگرنه مجبور بودیم
هر روز خودمان را پاک بشوییم
شاید هم می‌بایست
زیر باران زندگی می‌کردیم!

و باز دلپذیر و نیکوست
این که دروغ‌هایمان
شکل‌مان را دگرگون نمی‌کنند
چون در این‌صورت حتی یک لحظه
همدیگر را به یاد نمی‌آوردیم

خدای رحیم ،
تو را به خاطر این همه مهربانی‌ات
سپاس🌹



 #فدریکو_گارسیا_لورکا
ترجمه‌ی #بیژن_الهی
مرا دفن سراشیب‌ها کنید
که تنها نمی از بارانها به من رسد 
اما سیلابه‌اش از سر گذر کند
مثل عمری که داشتم.

#بیژن_الهی