معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
من اینجا کسی را ندیدم بخنده.
اینجا هیچکس خنده بلد نیست.
من خیلی خنده را دوست دارم.
گاهی تو تنهایی خودم پیش خودم می‌خندم؛
اما خنده‌ی یه آدم تنها چه فایده داره.
دلم می‌خواد خنده‌ی یکی دیگه را هم مثل خنده‌ی خودم ببینم.

من دیگر هیچ غمی ندارم.
دیگر از تنهایی نمی ترسم.
من و تو باید بخاطر همدیگر همیشه زنده باشیم...

سنگ صبور | #صادق_چوبک
#بزرگان_را_بشناسیم

#صادق_هدایت (زادهٔ ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ تهران - درگذشتهٔ ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ پاریس) داستان‌نویس، مترجم و روشنفکر ایرانی بود. او را همراهِ #محمد_علی_جمال‌زاده و #بزرگ_علوی و #صادق_چوبک یکی از پدران داستان‌نویسی نوین ایرانی می‌دانند.

هدایت از پیشگامان داستان‌نویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از پژوهشگران، رمانِ #بوف_کور او را مشهورترین و درخشان‌ترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته‌اند. هرچند شهرت عام هدایت در نویسندگی است، امّا آثاری از نویسندگانی بزرگ مانندِ ژان پل سارتر و فرانتس کافکا و آنتون چخوف را نیز ترجمه کرده‌است. حجم آثار و مقالات نوشته شده دربارهٔ نوشته‌ها، زندگی و خودکشی صادق هدایت بیان‌گر تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایران است.شمار بسیاری از سخنوران ایرانی نسل‌های بعدی، از غلامحسین ساعدی و هوشنگ گلشیری و بهرام بیضایی تا رضا قاسمی و عباس معروفی و دیگران، هر یک به نوعی کمتر یا بیشتر تحت تأثیر کار و زندگی هدایت واقع شده و درباره‌اش سخن گفته‌اند.

هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد و چند روز بعد در قطعهٔ ۸۵ گورستان پرلاشز به خاک سپرده
زندگی برای من قشنگه !
خیلی چیزای دیگه توش هست که من دلم می‌خواد ببینم ...
می‌خوام بمونم ببینم ظلم تا چه حد پیش میره !
می‌خوام بمونم و ببینم آدم تا چه اندازه قوه ستم کشیدن داره ؟
می‌خوام بمونم و تموم رنگ‌های رنگین کمون دروغ رو ببینم !
می‌خوام بمونم و بنویسم ...
می‌خوام مردمو بشناسم ...
تو خیال می‌کنی شناختن آدمای خوب و بد خودش کم کیف داره ؟
گمون می‌کنی دیدن طبیعت و لذت بردن از طبیعت تموم شدنیه؟

#صادق_چوبک
#سالمرگ
میدونم که خودت هم از عشق بویی نبرده ای.

اما متاسفانه عشق را نمیشه به کسی درس داد و گفت چیه، باید تو دل خود آدم باشه.

گمونم عشق اونه که بتونی یک نفر دیگر را از خودت بیشتر دوست داشته باشی.

آیا تا حالا شده که دیگری را از خودت بیشتر دوست داشته باشی؟

📕 کتاب : سنگ صبور
اثر : #صادق_چوبک
میدونم که خودت هم از عشق بویی نبرده‌ای. امّا متأسفانه عشق را نمیشه به‌ کسی درس داد و گفت چیه، باید تو دل خود آدم باشه.

گمونم عشق اونه که بتونی یک نفر دیگر را از خودت بیشتر دوست داشته باشی. آیا تا حالا شده که دیگری را از خودت بیشتر دوست داشته باشی؟

📕 سنگ صبور
#صادق_چوبک
«میگن وقتی که خدا این دنیا رو ساخت و جونورا رو توش ول کرد، دلش خواس تو هر شهری به شیطون بذاره تا ایمون مردم رو امتحان کنه.
جبرئیل رو صدا کرد و یک گونی پر از شیطون، ازون شیطونای ناتو و ناقلا، بش داد و گفت تو شهرای خیلی گنده مِثِ تهرون و شیراز و بوشهر و اسپاهون، دو، سه تا شیطون بنداز.
اما شهرای کوچک، مث کازرون و برازگون، فقط یک دونه شیطون بیشتر ننداز. جبرئیل شیطونا رو گرفت رو کولش و بال زد و اومد بالای سر هر شهری که گنده بود و بیشتر آدم توش بود یکی، دو، سه تا شیطون از بالای آسمون انداخت توش. وختی رسید بالای کازرون، دید اینجا خیلی کوچیکه و پیش خودش گفت اینجا یه شیطونم براش زیاده و دسش رو تو کیسه کرد که یه شیطون بندازه تو کازرون؛ اما حواسش پرت شد و دسش در رفت و یهو گونی سرش واز شد و هرچی شیطون تو گونی بود شُری ریخت تو کازرون و همه شیطونا دویدن رفتن تو «باغ نظر» لای درختای نارنج قایم شدن.
جبرئیل خیلی ځلقش تنگ شد. گفت حالا جواب خدارو چی بدم؟ اینکه خیلی بد شد. اما دیگه کاری از دسش ساخته نبود. دیگه نمیتونس شیطونا رو جعم کنه. برگشت بره عرش و خدا رو خبر بده که چه دشه گلی به آب داده. وختی تو گونی نگاه کرد دید یه دونه شیطون لجمار مردنی ته گونی مونده.
اون وخت سر راهش یدونه شیطونم انداخت تو اسپاهون.»

🌿بخشی از کتاب «تنگسیر» نوشته #صادق_چوبک که امروز ۱۴ تیر زادروزش است.
#کتاب_نوشته

چندبار پشت سر هم چشمانش را به هم زد. نور خفیف و محوی که از پشت شیشه‌های رنگارنگ اُرسی توی اتاق پخش شده بود، چشمانش را زد. باز هم با اخم چند بار دیگر چشمانش را به هم زد و عاقبت آنها را به سقف اتاق روی عکس گل‌اندام دوخت و لحظه‌ای مات به آن عکس خیره شد. بعد دوباره جلو خودش روی دیوار نگاه کرد. اما روی دیوار هم برای یک لحظه عکس گل‌اندام- همان‌طور که توی سقف نقاشی شده بود، منتها محوتر- جلوش مجسم شد. چند بار دیگر چشمان خود را باز و بسته کرد. عکس رفته بود و فقط چهارچوب سیاه آن در ذهنش جابجا می‌شد.

نگاهش که به ساعت دیواری روی شاه‌نشین افتاد، عکس گل‌اندام را فراموش کرد. این ساعت چهارده سال بود که کسی آن را کوک نکرده بود. در تمام این مدت عقربه‌هایش روی چهار و سه دقیقه ایستاده بود. مثل اینکه در تمام این مدت چهارده سال زندگی او سر جای خود مانده و حرکت نکرده بود. چهارده سال تمام زندگی پر از رنج و یکنواخت او روی ساعت چهار و سه دقیقه مانده بود. این چهار و سه دقیقه که شاهد یک عمر زندگی تاریک و غم‌انگیز او بود، از جای خود تکان نمی‌خورد که نمی‌خورد.

#صادق_چوبک ( ۱۴ تیر ۱۲۹۵ بوشهر – ۱۳ تیر ۱۳۷۷ برکلی )
خیمه شب‌بازی | داستان کوتاه مردی در قفس | انتشارات #جاویدان
#کتاب_نوشته

چندبار پشت سر هم چشمانش را به هم زد. نور خفیف و محوی که از پشت شیشه‌های رنگارنگ اُرسی توی اتاق پخش شده بود، چشمانش را زد. باز هم با اخم چند بار دیگر چشمانش را به هم زد و عاقبت آنها را به سقف اتاق روی عکس گل‌اندام دوخت و لحظه‌ای مات به آن عکس خیره شد. بعد دوباره جلو خودش روی دیوار نگاه کرد. اما روی دیوار هم برای یک لحظه عکس گل‌اندام- همان‌طور که توی سقف نقاشی شده بود، منتها محوتر- جلوش مجسم شد. چند بار دیگر چشمان خود را باز و بسته کرد. عکس رفته بود و فقط چهارچوب سیاه آن در ذهنش جابجا می‌شد.

نگاهش که به ساعت دیواری روی شاه‌نشین افتاد، عکس گل‌اندام را فراموش کرد. این ساعت چهارده سال بود که کسی آن را کوک نکرده بود. در تمام این مدت عقربه‌هایش روی چهار و سه دقیقه ایستاده بود. مثل اینکه در تمام این مدت چهارده سال زندگی او سر جای خود مانده و حرکت نکرده بود. چهارده سال تمام زندگی پر از رنج و یکنواخت او روی ساعت چهار و سه دقیقه مانده بود. این چهار و سه دقیقه که شاهد یک عمر زندگی تاریک و غم‌انگیز او بود، از جای خود تکان نمی‌خورد که نمی‌خورد.

#صادق_چوبک ( ۱۴ تیر ۱۲۹۵ بوشهر – ۱۳ تیر ۱۳۷۷ برکلی )
خیمه شب‌بازی | داستان کوتاه مردی در قفس | انتشارات #جاویدان
معرفی عارفان
گویـی دو چشم جادوی عابد فریب او بر چشم من به سحر ببستند خواب را اول نظـر ز دسـت بـرفتـم عنان عقل وان راکه عقل رفت چه داند صواب را #سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

زندگی برای من قشنگه.
خیلی چیزای دیگه توش هست که
من دلم میخواد ببینم.
میخوام بمونم ببینم ظلم تا چه حد پیش میره.
میخوام بمونم و ببینم آدم تا چه اندازه قوه ستم کشیدن داره.
میخوام بمونم و تموم رنگهای رنگین کمون دروغ رو ببینم.
میخوام بمونم و بنویسم.
میخوام مردمو بشناسم.
تو خیال میکنی شناختن آدمای خوب و بد خودش کم کیف داره؟
گمون میکنی دیدن طبیعت و لذت بردن از طبیعت تموم شدنیه؟

#صادق_چوبک
بر سرنوشت یک مشت
بیچاره ی گدا حاکم هستی.
تمام کارمندان تو ،
چشمشان را برای شندر غاز
به دست تو دوخته اند.
اما تو با آنان
رفتار فرعونی داری!

دسته گل
#صادق_چوبک

صادق چوبک (زادهٔ ۱۴ تیر ۱۲۹۵ در بوشهر – درگذشتهٔ ۱۳ تیر ۱۳۷۷ در برکلی) نویسندهٔ ایرانی بود. بسیاری او را همراه صادق هدایت و بزرگ علوی، پدران داستان‌نویسی نوین ایرانی می‌دانند.از آثار مشهور وی می‌توان به مجموعه داستان انتری که لوطی‌اش مرده بود و همچنین رمان‌های سنگ صبور و تنگسیر اشاره کرد.
۱۳ تیر زادروز و سالروز درگذشت صادق چوبک

(زاده ۱۳ تیر  ۱۲۹۵ بوشهر -- درگذشته ۱۳ تیر ۱۳۷۷ کالیفرنیا) نویسنده و مترجم

او دوره کالج آمریکایی تهران را هم گذراند و در سال ۱۳۱۶ به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. نخستین مجموعه داستانش را با نام «خیمه شب بازی» در سال ۱۳۲۴ منتشر کرد. در این اثر «چرا دریا طوفانی شد» (۱۳۲۸) بیشتر به‌توصیف مناظر  پرداخت، ضمن اینکه شخصیت‌های داستان و روابط آنها و روحیات آنها نیز به‌تصویر کشیده می‌شد. دیگر اثرش را هم که حاوی سه داستان و یک نمایشنامه بود، باعنوان «انتری که لوطیش مرده بود» به‌چاپ رسید. آثار دیگر وی که برایش شهرت فراوان به ارمغان آورد، رمانهای «تنگسیر» و «سنگ صبور» بود. تنگسیر به ۱۸ زبان ترجمه شده و امیر نادری، فیلمساز معروف ایرانی، در سال ۱۳۵۲ بر اساس آن فیلمی به همین نام ساخته است. در «سنگ صبور» جریان سیال ذهنی روایت و بیان داستان از زبان افراد مختلف به‌کار گرفته شده است، این اثر بحث های زیادی را در محافل ادبی آن زمان برانگیخت. دیگر آثار داستانی وی عبارت‌اند از: چراغ آخر "مجموعه هشت داستان کوتاه" روز اول قبر "مجموعه ده داستان کوتاه".
او که به زبان انگلیسی مسلط بود و دستی نیز در ترجمه داشت، قصه معروف ”پینوکیو” را با نام ” آدمک چوبی” به‌فارسی برگرداند. شعر «غُراب» اثر «ادگار آلن‌پو» نیز به‌همت وی ترجمه شد. آخرین اثر منتشره‌اش هم ترجمه حکایت هندی عاشقانه‌ای به نام «مهپاره» بود که در زمستان ۱۳۷۰ منتشر شد. چوبک از اولین کوتاه نویسان قصه فارسی، پس از محمدعلی جمالزاده و صادق هدایت است.  می‌توان از او به‌عنوان یکی از پیشروان قصه نویسی جدید ایران نام برد. 
صادق چوبک در اواخر عمر بینایی‌اش را از دست داد و در ۸۲ سالگی درگذشت و بنا به وصیتش‌ یادداشت های منتشر نشده‌اش را سوزاندند.


#صادق_چوبک