با من بگو تا کیستی, مهری؟ بگو, ماهی؟ بگو
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو
راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من, جانا چه میخواهی؟ بگو
گیرم نمیگیری دگر, زآشفته ی عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو
ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر کس مرو
گویی که دانم, پس مرو، گر آگه از راهی بگو
غمخوار دل ای مه نیی, از درد من آگه نیی
ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو ؟
بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده
آخر نگویی سرزده, از من چه کوتاهی بگو؟
من عاشق تنهاییام سرگشته شیداییام
دیوانهای رسواییام, تو هرچه میخواهی بگو
#مهرداد_اوستا
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو
راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من, جانا چه میخواهی؟ بگو
گیرم نمیگیری دگر, زآشفته ی عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو
ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر کس مرو
گویی که دانم, پس مرو، گر آگه از راهی بگو
غمخوار دل ای مه نیی, از درد من آگه نیی
ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو ؟
بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده
آخر نگویی سرزده, از من چه کوتاهی بگو؟
من عاشق تنهاییام سرگشته شیداییام
دیوانهای رسواییام, تو هرچه میخواهی بگو
#مهرداد_اوستا
46631
<unknown>
وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت…
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم...
آواز #مختاباد
شعر #مهرداد_اوستا
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت…
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم...
آواز #مختاباد
شعر #مهرداد_اوستا
ای پرده دار آتشِ غم! هر نفس بسوز
یک عمر بس نبود تو را، زین سپس بسوز
با آرزوی خنده گل در بهار عمر
ای مرغ پرشکسته! به کنج قفس بسوز
میسوختی به حسرت و دیدی که عاقبت
بر حال تو نسوخت دل هیچ کس؟ بسوز
چون غنچه باش پردگی درد خویشتن
زین غم که نیستت به گلی دسترس بسوز
یک عمر همچو شمع همه شب گریستی
یعنی هوای سوختنت هست، پس بسوز
هر گوشهای ز دامن آه سفر فتاد
در دست نالهای، دگر ای هم نفس! بسوز
#مهرداد_اوستا
یک عمر بس نبود تو را، زین سپس بسوز
با آرزوی خنده گل در بهار عمر
ای مرغ پرشکسته! به کنج قفس بسوز
میسوختی به حسرت و دیدی که عاقبت
بر حال تو نسوخت دل هیچ کس؟ بسوز
چون غنچه باش پردگی درد خویشتن
زین غم که نیستت به گلی دسترس بسوز
یک عمر همچو شمع همه شب گریستی
یعنی هوای سوختنت هست، پس بسوز
هر گوشهای ز دامن آه سفر فتاد
در دست نالهای، دگر ای هم نفس! بسوز
#مهرداد_اوستا
با کاروان تا ماه من، محمل به محمل میرود
سرگشته از پی، آه من، منزل به منزل میرود
سرو خرامان میرود، دل میرود، جان میرود
نی، مهر تابان میرود، جان میرود، دل میرود
از دیده آذر میرود، نی، دودم از سر میرود
آهم به اختر میرود، ماهم ز محفل میرود
آتش مرا بر جان زده، در خرمن ایمان زده
و این کشتی توفانزده، ساحل به ساحل میرود
#مهرداد_اوستا
سرگشته از پی، آه من، منزل به منزل میرود
سرو خرامان میرود، دل میرود، جان میرود
نی، مهر تابان میرود، جان میرود، دل میرود
از دیده آذر میرود، نی، دودم از سر میرود
آهم به اختر میرود، ماهم ز محفل میرود
آتش مرا بر جان زده، در خرمن ایمان زده
و این کشتی توفانزده، ساحل به ساحل میرود
#مهرداد_اوستا
شعر همان عشق که با شهریار
کرد سرافرازی و نامآوری
شعر همان فتنه و آذرم و راز
کز نگه دوست کند دلبری
#مهرداد_اوستا
کرد سرافرازی و نامآوری
شعر همان فتنه و آذرم و راز
کز نگه دوست کند دلبری
#مهرداد_اوستا
با من بگو تا کیستی, مهری؟ بگو, ماهی؟ بگو
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو
راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من, جانا چه میخواهی؟ بگو
گیرم نمیگیری دگر, زآشفته ی عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو
ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر کس مرو
گویی که دانم, پس مرو، گر آگه از راهی بگو
غمخوار دل ای مه نیی, از درد من آگه نیی
ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو ؟
بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده
آخر نگویی سرزده, از من چه کوتاهی بگو؟
من عاشق تنهاییام سرگشته شیداییام
دیوانهای رسواییام, تو هرچه میخواهی بگو
#مهرداد_اوستا
👇👇
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو
راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من, جانا چه میخواهی؟ بگو
گیرم نمیگیری دگر, زآشفته ی عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو
ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر کس مرو
گویی که دانم, پس مرو، گر آگه از راهی بگو
غمخوار دل ای مه نیی, از درد من آگه نیی
ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو ؟
بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده
آخر نگویی سرزده, از من چه کوتاهی بگو؟
من عاشق تنهاییام سرگشته شیداییام
دیوانهای رسواییام, تو هرچه میخواهی بگو
#مهرداد_اوستا
👇👇
نغمهسرا در غزل «رودکی»
هوشربا در سخن «عنصری»
شور و ترانه ز دم «فرخی»
طنز و حکم در قلم «انوری»
بر سخن تازی ز استاد «طوس»
نظم دری یافت چنین برتری
از افق فکرت «ناصر» نمود
حجت اعشی، هنر بحتری
کرد چو از طبع «نظامی» طلوع
داد چنان داد سخنپروری
چامه «خاقانی» و چین سخن
روم هنر، طنطنه قیصری
سرخوش از این باده چو «خیام» گشت
داد ز حکمت به سخن سروری
در حرم خاطر «سعدی» خرام
تا به نگیری تو سخن سرسری
از نی عرفان، ز دم «مولوی»
گشت هنر تالی پیغمبری
مهری زندیشه «حافظ» دمید
برتر از این طُرفه پرند زری
کز غزلش غیرت «پروین» و ماه
گوهر بینی به کف گوهری
شعر، همان پرتو سینا و طور
شعر، نه حیلتگری سامری
شعر، همان عشق، همان زندگی
شعر، سرافرازی و نامآوری
شعر، همان فتنه و آزرم و ناز
کز نگه دوست کند دلبری
#مهرداد_اوستا
#زادروز
هوشربا در سخن «عنصری»
شور و ترانه ز دم «فرخی»
طنز و حکم در قلم «انوری»
بر سخن تازی ز استاد «طوس»
نظم دری یافت چنین برتری
از افق فکرت «ناصر» نمود
حجت اعشی، هنر بحتری
کرد چو از طبع «نظامی» طلوع
داد چنان داد سخنپروری
چامه «خاقانی» و چین سخن
روم هنر، طنطنه قیصری
سرخوش از این باده چو «خیام» گشت
داد ز حکمت به سخن سروری
در حرم خاطر «سعدی» خرام
تا به نگیری تو سخن سرسری
از نی عرفان، ز دم «مولوی»
گشت هنر تالی پیغمبری
مهری زندیشه «حافظ» دمید
برتر از این طُرفه پرند زری
کز غزلش غیرت «پروین» و ماه
گوهر بینی به کف گوهری
شعر، همان پرتو سینا و طور
شعر، نه حیلتگری سامری
شعر، همان عشق، همان زندگی
شعر، سرافرازی و نامآوری
شعر، همان فتنه و آزرم و ناز
کز نگه دوست کند دلبری
#مهرداد_اوستا
#زادروز
زین فلکی بزمگه مشتری
هفت سراپرده نیلوفری
زین دو افق سیرِ فلق تا شفق
قافله باختری ـ خاوری
زین دو برآورده به اوج سپهر
زین دو فروهشته به قعر ثری
زین به گهر بافته دلفریب
دیبهِ رومی، قصب ششتری
هست یکی قصر شگفتی فزای
برتر از این بر شده چنبری
یابی آراسته و پرنگار
کاخی چون کارگه آزری
عشق، هنر، مهر، سخن، زندگی
اینْت همان شعر، همین شاعری
بشنوی از بوی گل آوای او
گر چو نسیمی به چمن بگذری
جلوهگر از خاطر روشنگرش
جام جم، آیینه اسکندری
بنگری از پرده سازش جمال
گر چو نوا راه به کویش بری
چهره نماید ز شکرخند دوست
گر که بدین پرده یکی بنگری
شادی عشاق از او در نوا
زخمه ناهید به خنیاگری
رای سخنور به سرود غزل
کلک عطارد به سخنگستری
شعر، همان شرم، کرشمه، عفاف
شعر، همان جاذبه دختری
شعر، همان سادگی کودکی
شعر، همان عاطفت مادری
بوسه شد و از لب شیرین شکفت
تا به شکرخند کند شکری
از شکن طره لیلی سپرد
ره به دل شیفته عامری
زلف پریشانی از او پر گره
طرّه پندار از او عنبری
خیمگی عشق به دلدادگی
پردگی حسن به رامشگری
نغمهسرا در غزل «رودکی»
هوشربا در سخن «عنصری»
شور و ترانه ز دم «فرخی»
طنز و حکم در قلم «انوری»
بر سخن تازی ز استاد «طوس»
نظم دری یافت چنین برتری
از افق فکرت «ناصر» نمود
حجت اعشی، هنر بحتری
کرد چو از طبع «نظامی» طلوع
داد چنان داد سخنپروری
چامه «خاقانی» و چین سخن
روم هنر، طنطنه قیصری
سرخوش از این باده چو «خیام» گشت
داد ز حکمت به سخن سروری
در حرم خاطر «سعدی» خرام
تا به نگیری تو سخن سرسری
از نی عرفان، ز دم «مولوی»
گشت هنر تالی پیغمبری
مهری زندیشه «حافظ» دمید
برتر از این طُرفه پرند زری
کز غزلش غیرت «پروین» و ماه
گوهر بینی به کف گوهری
شعر، همان پرتو سینا و طور
شعر، نه حیلتگری سامری
شعر، همان عشق، همان زندگی
شعر، سرافرازی و نامآوری
شعر، همان فتنه و آزرم و ناز
کز نگه دوست کند دلبری
دوست، الا ای به سپهر جمال
حسرت ناهید و مه و مشتری
بین ز «فروغ» رخ دلبند تو
یافت «اوستا» به سران افسری
سوگندی یاد کنم، استوار
بر سخن خویش و به نظم دری
برد به گردون سخنم را و داد
عشق، شکوه دگرش بر سری
ای که فراموش نیارم تو را
شایدم از مهر به یاد آوری
#مهرداد_اوستا
#سالمرگ
هفت سراپرده نیلوفری
زین دو افق سیرِ فلق تا شفق
قافله باختری ـ خاوری
زین دو برآورده به اوج سپهر
زین دو فروهشته به قعر ثری
زین به گهر بافته دلفریب
دیبهِ رومی، قصب ششتری
هست یکی قصر شگفتی فزای
برتر از این بر شده چنبری
یابی آراسته و پرنگار
کاخی چون کارگه آزری
عشق، هنر، مهر، سخن، زندگی
اینْت همان شعر، همین شاعری
بشنوی از بوی گل آوای او
گر چو نسیمی به چمن بگذری
جلوهگر از خاطر روشنگرش
جام جم، آیینه اسکندری
بنگری از پرده سازش جمال
گر چو نوا راه به کویش بری
چهره نماید ز شکرخند دوست
گر که بدین پرده یکی بنگری
شادی عشاق از او در نوا
زخمه ناهید به خنیاگری
رای سخنور به سرود غزل
کلک عطارد به سخنگستری
شعر، همان شرم، کرشمه، عفاف
شعر، همان جاذبه دختری
شعر، همان سادگی کودکی
شعر، همان عاطفت مادری
بوسه شد و از لب شیرین شکفت
تا به شکرخند کند شکری
از شکن طره لیلی سپرد
ره به دل شیفته عامری
زلف پریشانی از او پر گره
طرّه پندار از او عنبری
خیمگی عشق به دلدادگی
پردگی حسن به رامشگری
نغمهسرا در غزل «رودکی»
هوشربا در سخن «عنصری»
شور و ترانه ز دم «فرخی»
طنز و حکم در قلم «انوری»
بر سخن تازی ز استاد «طوس»
نظم دری یافت چنین برتری
از افق فکرت «ناصر» نمود
حجت اعشی، هنر بحتری
کرد چو از طبع «نظامی» طلوع
داد چنان داد سخنپروری
چامه «خاقانی» و چین سخن
روم هنر، طنطنه قیصری
سرخوش از این باده چو «خیام» گشت
داد ز حکمت به سخن سروری
در حرم خاطر «سعدی» خرام
تا به نگیری تو سخن سرسری
از نی عرفان، ز دم «مولوی»
گشت هنر تالی پیغمبری
مهری زندیشه «حافظ» دمید
برتر از این طُرفه پرند زری
کز غزلش غیرت «پروین» و ماه
گوهر بینی به کف گوهری
شعر، همان پرتو سینا و طور
شعر، نه حیلتگری سامری
شعر، همان عشق، همان زندگی
شعر، سرافرازی و نامآوری
شعر، همان فتنه و آزرم و ناز
کز نگه دوست کند دلبری
دوست، الا ای به سپهر جمال
حسرت ناهید و مه و مشتری
بین ز «فروغ» رخ دلبند تو
یافت «اوستا» به سران افسری
سوگندی یاد کنم، استوار
بر سخن خویش و به نظم دری
برد به گردون سخنم را و داد
عشق، شکوه دگرش بر سری
ای که فراموش نیارم تو را
شایدم از مهر به یاد آوری
#مهرداد_اوستا
#سالمرگ
مبين كه عهد مودت ز هر چه بود گسستم
كجا كه با تو نبودم، كجا كه بيتو نشستم
فرو گسستي اگر ذره ذره، ساز دل من
به پرده پرده هر نغمه نقش روي تو بستم
هواي نرگس مردم فريب تو نگذارد
بتي كه در همه آفاق تا منش نپرستم
از آشيان ملامت چو مرغ آه پريدم
بر آستان ندامت چو گرد راه نشستم
خيال گردش چشم تو بود در سر و مردم
در اين خيال، كه من سرخوشم ز باده و مستم
شب فراق مرا بود ره به دامن محشر
اگر كه دامن آه سحر نبود به دستم
نهان به سايه اندوهم آنچنان كه نداني
شب است، يا كه ندامت، خيال، يا كه منستم؟
به دوش ناز، نگاهت چو تكيه كرد، هماندم
اميد عافيت از دور روزگار گسستم
هنوز نقش وجود مرا به پرده هستي
نبسته بود زمانه،كه دل به مهر تو بستم
#مهرداد_اوستا
#۲۰بهمن_زادروز
شاعر و نویسنده
كجا كه با تو نبودم، كجا كه بيتو نشستم
فرو گسستي اگر ذره ذره، ساز دل من
به پرده پرده هر نغمه نقش روي تو بستم
هواي نرگس مردم فريب تو نگذارد
بتي كه در همه آفاق تا منش نپرستم
از آشيان ملامت چو مرغ آه پريدم
بر آستان ندامت چو گرد راه نشستم
خيال گردش چشم تو بود در سر و مردم
در اين خيال، كه من سرخوشم ز باده و مستم
شب فراق مرا بود ره به دامن محشر
اگر كه دامن آه سحر نبود به دستم
نهان به سايه اندوهم آنچنان كه نداني
شب است، يا كه ندامت، خيال، يا كه منستم؟
به دوش ناز، نگاهت چو تكيه كرد، هماندم
اميد عافيت از دور روزگار گسستم
هنوز نقش وجود مرا به پرده هستي
نبسته بود زمانه،كه دل به مهر تو بستم
#مهرداد_اوستا
#۲۰بهمن_زادروز
شاعر و نویسنده
#محمدرضا_رحمانی_یاراحمدی با نام هنری #مهرداد_اَوِستا (زاده ۲۰ بهمن ۱۳۰۸ بروجرد – درگذشت: ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۰ تهران)، نویسنده و شاعر معاصر ایران بود. اوستا علاوه بر شاعری، در زمینه فلسفه، موسیقی و ادبیات فارسی نیز فعالیت داشت. او برگزیده اولین دوره جشنواره بینالمللی شعر فجر در بخش امام و انقلاب بود.
معرفی عارفان
#محمدرضا_رحمانی_یاراحمدی با نام هنری #مهرداد_اَوِستا (زاده ۲۰ بهمن ۱۳۰۸ بروجرد – درگذشت: ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۰ تهران)، نویسنده و شاعر معاصر ایران بود. اوستا علاوه بر شاعری، در زمینه فلسفه، موسیقی و ادبیات فارسی نیز فعالیت داشت. او برگزیده اولین دوره جشنواره بینالمللی…
#مهرداد_اوستا
( زاده ۲۰ بهمن ۱۳۰۸ بروجرد -- درگذشته ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۰ تهران ) شاعر و نویسنده
محمدرضا رحمانی یار احمدی، با نام هنری مهرداد اوستا، از تیره یاراحمدی ایل بیرانوند بود. اوستا علاوه بر شاعری، در زمینه فلسفه، موسیقی و ادبیات فارسی نیز فعالیت داشت. وی تحصیلات دانشگاهی خود را از سال ۱۳۲۷ با ورود به دانشکده معقول و منقول (الهیات) دانشگاه تهران آغار کرد و ابتدا لیسانس معقول و منقول گرفت و سپس با ادامه دادن تحصیل، با مدرک فوق لیسانس در رشته فلسفه از این دانشگاه فارغالتحصیل شد. از استادان وی میتوان به بدیع الزمان فروزانفر اشاره کرد. مهرداد اوستا همزمان با تحصیل در دانشگاه، به استخدام وزارت آموزش و پرورش در آمد و به عنوان دبیر در چندین دبیرستان تهران به تدریس پرداخت. او در سال ۱۳۳۳ ازدواج کرد که یادگار این ازدواج فرزندان دختر با نامهای فریبا، شهرزاد و فروغ بود. در سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۹ همراه با تحصیل نزد سباستین مونه فیلسوف و شرقشناس فرانسوی، به او عرفان مشرق زمین آموخت، در سال ۱۳۴۵ به ازدواج دوم تن داد که حاصل این ازدواج پسری به نام نستوه است. در تابستان ۱۳۴۶ به کشورهای فرانسه، انگلیس، ایتالیا رفت و در انگلستان با برتراند راسل دیدار کرد. در سال ۱۳۴۹ به مدت یک ماه به فرانسه و سوئیس رفت و با ژان پل سارتر دیدار کرد. در تابستان ۱۳۵۶ نیز سفری یکماهه به فرانسه و سوئیس داشت که به دیدار محمد علی جمال زاده در ژنو شتافت. در شهریور ۱۳۵۹ به سفری یکماهه در فرانسه و ایراد چندین سخنرانی در مراکز فرهنگی و دانشگاهی پرداخت. در زمستان سال ۱۳۶۲ برای درمان بیماری قلبی و بازگرداندن چند کتاب دستنویس ارزشمند به مدت یک ماه به فرانسه رفت. در زمستان ۱۳۶۷ به پاکستان رفت و به ایراد سخنرانی دربارهٔ شعر و شخصیت حافظ پرداخت. در سال ۱۳۶۹ دوباره به پاکستان رفت و در مراسم بزرگداشت خلیلاله خلیلی شاعر افغانستان سخنرانی کرد. سال ۱۳۶۹–۱۳۷۰ سالهای آخر تدریس او در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به شمار میرفت.
اوستا كتابى به نام " شراب خانگى ترس محتسب خورده" دارد كه بنا به نوشته دكتر بقايي ماكان در كتاب تصحيف غرب زدگى آن را با خط زيباى خود به " پيشگاه منيع شاهنشاه فرهنگ گستر" تقديم کرد. وى پس از سال ٥٧ سرپرست مميزى آثار ترانه سرايان در وزارت ارشاد شد..
اوستا در در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است
( زاده ۲۰ بهمن ۱۳۰۸ بروجرد -- درگذشته ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۰ تهران ) شاعر و نویسنده
محمدرضا رحمانی یار احمدی، با نام هنری مهرداد اوستا، از تیره یاراحمدی ایل بیرانوند بود. اوستا علاوه بر شاعری، در زمینه فلسفه، موسیقی و ادبیات فارسی نیز فعالیت داشت. وی تحصیلات دانشگاهی خود را از سال ۱۳۲۷ با ورود به دانشکده معقول و منقول (الهیات) دانشگاه تهران آغار کرد و ابتدا لیسانس معقول و منقول گرفت و سپس با ادامه دادن تحصیل، با مدرک فوق لیسانس در رشته فلسفه از این دانشگاه فارغالتحصیل شد. از استادان وی میتوان به بدیع الزمان فروزانفر اشاره کرد. مهرداد اوستا همزمان با تحصیل در دانشگاه، به استخدام وزارت آموزش و پرورش در آمد و به عنوان دبیر در چندین دبیرستان تهران به تدریس پرداخت. او در سال ۱۳۳۳ ازدواج کرد که یادگار این ازدواج فرزندان دختر با نامهای فریبا، شهرزاد و فروغ بود. در سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۹ همراه با تحصیل نزد سباستین مونه فیلسوف و شرقشناس فرانسوی، به او عرفان مشرق زمین آموخت، در سال ۱۳۴۵ به ازدواج دوم تن داد که حاصل این ازدواج پسری به نام نستوه است. در تابستان ۱۳۴۶ به کشورهای فرانسه، انگلیس، ایتالیا رفت و در انگلستان با برتراند راسل دیدار کرد. در سال ۱۳۴۹ به مدت یک ماه به فرانسه و سوئیس رفت و با ژان پل سارتر دیدار کرد. در تابستان ۱۳۵۶ نیز سفری یکماهه به فرانسه و سوئیس داشت که به دیدار محمد علی جمال زاده در ژنو شتافت. در شهریور ۱۳۵۹ به سفری یکماهه در فرانسه و ایراد چندین سخنرانی در مراکز فرهنگی و دانشگاهی پرداخت. در زمستان سال ۱۳۶۲ برای درمان بیماری قلبی و بازگرداندن چند کتاب دستنویس ارزشمند به مدت یک ماه به فرانسه رفت. در زمستان ۱۳۶۷ به پاکستان رفت و به ایراد سخنرانی دربارهٔ شعر و شخصیت حافظ پرداخت. در سال ۱۳۶۹ دوباره به پاکستان رفت و در مراسم بزرگداشت خلیلاله خلیلی شاعر افغانستان سخنرانی کرد. سال ۱۳۶۹–۱۳۷۰ سالهای آخر تدریس او در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به شمار میرفت.
اوستا كتابى به نام " شراب خانگى ترس محتسب خورده" دارد كه بنا به نوشته دكتر بقايي ماكان در كتاب تصحيف غرب زدگى آن را با خط زيباى خود به " پيشگاه منيع شاهنشاه فرهنگ گستر" تقديم کرد. وى پس از سال ٥٧ سرپرست مميزى آثار ترانه سرايان در وزارت ارشاد شد..
اوستا در در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است
معرفی عارفان
#مهرداد_اوستا ( زاده ۲۰ بهمن ۱۳۰۸ بروجرد -- درگذشته ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۰ تهران ) شاعر و نویسنده محمدرضا رحمانی یار احمدی، با نام هنری مهرداد اوستا، از تیره یاراحمدی ایل بیرانوند بود. اوستا علاوه بر شاعری، در زمینه فلسفه، موسیقی و ادبیات فارسی نیز فعالیت داشت. …
با من بگو تا کیستی, مهری؟ بگو, ماهی؟ بگو
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو
راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من, جانا چه میخواهی؟ بگو
گیرم نمیگیری دگر, زآشفته ی عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو
ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر کس مرو
گویی که دانم, پس مرو، گر آگه از راهی بگو
غمخوار دل ای مه نیی, از درد من آگه نیی
ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو ؟
بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده
آخر نگویی سرزده, از من چه کوتاهی بگو؟
من عاشق تنهاییام سرگشته شیداییام
دیوانهای رسواییام, تو هرچه میخواهی بگو
#مهرداد_اوستا
❤️👌
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو
راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من, جانا چه میخواهی؟ بگو
گیرم نمیگیری دگر, زآشفته ی عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو
ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر کس مرو
گویی که دانم, پس مرو، گر آگه از راهی بگو
غمخوار دل ای مه نیی, از درد من آگه نیی
ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو ؟
بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده
آخر نگویی سرزده, از من چه کوتاهی بگو؟
من عاشق تنهاییام سرگشته شیداییام
دیوانهای رسواییام, تو هرچه میخواهی بگو
#مهرداد_اوستا
❤️👌
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وفا نكردی و كردم،
خطا نديدی و ديدم
شكسـتی و نشكسـتم،
بُـريدی و نبـريدم
اگر ز خلق ،ملامـت و
گر ز كرده نِدامـت
کشيدم
از تو كشيدم
شنيدم ، از تو شنيدم ...
#مهرداد_اوستا
#فاطمه_مهلبان
#شبتون_نیکفرجام_همرهانجان
خطا نديدی و ديدم
شكسـتی و نشكسـتم،
بُـريدی و نبـريدم
اگر ز خلق ،ملامـت و
گر ز كرده نِدامـت
کشيدم
از تو كشيدم
شنيدم ، از تو شنيدم ...
#مهرداد_اوستا
#فاطمه_مهلبان
#شبتون_نیکفرجام_همرهانجان