نقل است که #ابراهیم_ادهم یک روز درویشی را دید که مینالید.
گفت: پنداریم که درویشی را رایگان خریدهای.
درویش گفت: آیا درویشی خریدنی است؟
ابراهیم گفت: باری من به ملک بلخ خریدم، هنوز بیارزد.
من تمام دارایی خود بدادم و این خلعت خریدم
و تو را این جامه پرقیمت به رایگان بخشیده اند
🌷
نقاشی: آب و غذا آوردنِ فرشتگان برای سلطان ابراهیم ادهم بلخی (رح)؛ نقاش گمنام، لکنو، قرن ۱۷-۱۸م.
#معارف_مشرقی
گفت: پنداریم که درویشی را رایگان خریدهای.
درویش گفت: آیا درویشی خریدنی است؟
ابراهیم گفت: باری من به ملک بلخ خریدم، هنوز بیارزد.
من تمام دارایی خود بدادم و این خلعت خریدم
و تو را این جامه پرقیمت به رایگان بخشیده اند
🌷
نقاشی: آب و غذا آوردنِ فرشتگان برای سلطان ابراهیم ادهم بلخی (رح)؛ نقاش گمنام، لکنو، قرن ۱۷-۱۸م.
#معارف_مشرقی
و گفت: سنگی دیدم در راهی افگنده و بر وی نبشته که، اقلب و اقرأ. برگردان و برخوان.
برگردانیدم و برخواندم. بدان سنگ نوشته بود: که چون تو عمل نکنی بدانچه میدانی چگونه میطلبی آنچه نمیدانی؟
«عطار»
#تذکرة_الاولیا
ذکر #ابراهیم_ادهم رحمة الله علیه
برگردانیدم و برخواندم. بدان سنگ نوشته بود: که چون تو عمل نکنی بدانچه میدانی چگونه میطلبی آنچه نمیدانی؟
«عطار»
#تذکرة_الاولیا
ذکر #ابراهیم_ادهم رحمة الله علیه
"نقل است که از #ابراهیم_ادهم پرسیدند روزگار چون میگذرانی؟
گفت: چهار مرکب دارم بازداشته.
چون نعمتی پدید آید بر مرکب شکر نشینم و پیش وی باز روم
و چون محنتی پدید آید بر مرکب صبر نشینم و پیش وی باز شوم
و چون معصیتی پدید آید بر مرکب توبه نشینم و پیش وی باز روم
و چون طاعتی پدید آید بر مرکب اخلاص نشینم و پیش وی باز شوم."
#تذکرةالاولیاءعطارنیشابوری
چاپ شفیعی کدکنی،
نشر سخن، ص ۱۲۰
گفت: چهار مرکب دارم بازداشته.
چون نعمتی پدید آید بر مرکب شکر نشینم و پیش وی باز روم
و چون محنتی پدید آید بر مرکب صبر نشینم و پیش وی باز شوم
و چون معصیتی پدید آید بر مرکب توبه نشینم و پیش وی باز روم
و چون طاعتی پدید آید بر مرکب اخلاص نشینم و پیش وی باز شوم."
#تذکرةالاولیاءعطارنیشابوری
چاپ شفیعی کدکنی،
نشر سخن، ص ۱۲۰
در احوال ابراهیم ادهم آورده اند که وقتي به مستي برگذشت. او را می شناخت ، مسلمانی بود اینک به حلقه غفلت دهانش آلوده بود. آب آورده دهان آن مست بشست و مي گفت: «دهاني که ذکر حق بر آن رفته باشد، آلوده بگذاري بي حرمتي بُوَد».
چون آن مرد هوشیار شد، او را گفتند: «زاهد خراسان دهانت بشست ». آن مرد گفت: «من نيز توبه کردم ». پس از آن ابراهيم به خواب اندر ندایی شنید که گفتند: «تو از براي ما دهانی بشستي. ما دل تو را از نقشِ غیر بشستيم »
#ابراهیم_ادهم
چون آن مرد هوشیار شد، او را گفتند: «زاهد خراسان دهانت بشست ». آن مرد گفت: «من نيز توبه کردم ». پس از آن ابراهيم به خواب اندر ندایی شنید که گفتند: «تو از براي ما دهانی بشستي. ما دل تو را از نقشِ غیر بشستيم »
#ابراهیم_ادهم
لقمه ای کان نور افزود و کمال
آن بُوَد آورده از کسب حلال
#مولانا
و گفت: هیچکس در نیافت پایگاه مردان، به نماز و روزه و غزو(یعنی جنگ) و حج مگر بدانکه بدانست که در حلق خویش چه درمیآورد.
#ابراهیم_ادهم
آن بُوَد آورده از کسب حلال
#مولانا
و گفت: هیچکس در نیافت پایگاه مردان، به نماز و روزه و غزو(یعنی جنگ) و حج مگر بدانکه بدانست که در حلق خویش چه درمیآورد.
#ابراهیم_ادهم
در احوال ابراهیم ادهم آورده اند که وقتي به مستي برگذشت. او را می شناخت ، مسلمانی بود اینک به حلقه غفلت دهانش آلوده بود. آب آورده دهان آن مست بشست و مي گفت: «دهاني که ذکر حق بر آن رفته باشد، آلوده بگذاري بي حرمتي بُوَد».
چون آن مرد هوشیار شد، او را گفتند: «زاهد خراسان دهانت بشست ». آن مرد گفت: «من نيز توبه کردم ». پس از آن ابراهيم به خواب اندر ندایی شنید که گفتند: «تو از براي ما دهانی بشستي. ما دل تو را از نقشِ غیر بشستيم »
#ابراهیم_ادهم
چون آن مرد هوشیار شد، او را گفتند: «زاهد خراسان دهانت بشست ». آن مرد گفت: «من نيز توبه کردم ». پس از آن ابراهيم به خواب اندر ندایی شنید که گفتند: «تو از براي ما دهانی بشستي. ما دل تو را از نقشِ غیر بشستيم »
#ابراهیم_ادهم