معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.2K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شما بنده خدا نيستيد

شما دوست خدا هستید


#دکتر_سروش
بر عاشقانْ فَریضه بُوَد جُست و جویِ دوست
بر روی و سَر چو سیلْ دَوان تا به جویِ دوست

خود اوست جُمله طالِب و ما هَمچو سایه‌ها
ای گفت و گویِ ما هَمِگی گفت و گویِ دوست

گاهی به جویِ دوستْ چو آبِ رَوان خوشیم
گاهی چو آبْ حَبْس شُدم در سَبویِ دوست

گَهْ چون حَویجِ دیگ بِجوشیم و او به فکر
کَفْگیر می‌زَنَد که چُنین است خویِ دوست

بر گوشِ ما نَهاده دَهانْ او به دَمْدَمه
تا جانِ ما بگیرد یک باره بویِ دوست

چون جانِ جانْ وِیْ آمد از وِیْ گُزیر نیست
من در جهان ندیدم یک جانْ عَدویِ دوست

بُگْدازَدَت زِ ناز و چو مویَت کُند ضَعیف
نَدْهی به هر دو عالَمْ یک تایِ مویِ دوست

با دوستْ ما نِشَسته که ای دوستْ دوست کو؟
کو کو هَمی‌زَنیم زِ مَستیْ به کویِ دوست

تَصویرهایِ ناخوش و اندیشۀ رَکیک
از طَبْعِ سُسْت باشد و این نیست سویِ دوست

خاموش باش تا صِفَتِ خویش خود کُند
کو هایْ هویِ سَردِ تو کو هایْ هایِ دوست ؟

#دیوان_شمس،
#دکتر_سروش🎙🎙
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم
شعر حضرت مولانا

با صداي #دکتر_سروش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای گزیده یار چونت یافتم

شعر حضرت مولانا

با صداي #دکتر_سروش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا

با صداي #دکتر_سروش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من

سر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست


#مثنوی_معنوی_مولانا
#دکتر_سروش
#استاد_شجريان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
..

همه جا را به پای خرد نمی توان پیمود
و همه چیز را با دیده ی عقل نمی توان نگریست ،
عشق آدمی را به چشمی مجهز می کند
و قلمروهایی از هستی را بر او آشکار می کند که عقل را جواز ورود به آن آفاق نیست .


#دکتر_سروش
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مناجات حضرت مولانا

#دکتر سروش، قسمت دوم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای یار قلندردل
دلتنگ چرایی تو؟

از جغد چه اندیشی؟
چون جان همایی تو

#غزل_مولانا 🌹 #دکتر_سروش به همراه تصاویری از بارگاه مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دین یعنی آزادگی
و این آزادگی، همان عاشقی‌ ست...




غلام همت انم که زیر چرخ
کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد
ازادست


#دکتر_سروش
#حضرت_مولانا
#استاد_شجریان
یکی از نکاتی که کمتر کسی در دین شناسی نقل کرده، مولانا بر آن انگشت نهاده و آن قصه مرگ اندیشی است. می گوید پیامبران مردم را مرگ اندیش کردند، اصلا مردم یاد مرگ نبودند، اصلا مرگ را طرد می کنند، نمی خواهند به آن فکر کنند. این درست است که از قول دشمنان انبیاء در دفتر سوم نقل می کند، دشمنان به انبیاء می گویند:
طوطی نقل و شکر بودیم ما
مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما

ما خوش بودیم، ما نقل و شکر می خوردیم، ما اهل طرب و بازی و عیش و عشرت بودیم. شما آمدید یک چیزی انداختید در دل ما، فکر مرگ را که فکر مرگ باشید، گریبانتان را خواهند گرفت. اصلاً عوض کردید... این حرف مولوی است و خیلی حرف مهمی است. پیامبرها ما را مرگ اندیش کردند و این مرگ اندیشی یکی از لوازم زندگی انسانی است. اگر به فلسفه های قاره ای هم بروید آن وقت از آنها باید بشنوید که انسان باید مرگ اندیش باشد، بزرگان ما این را گفته اند و خیلی هم خوب گفته اند. مولوی این را خوب می داند و خیلی هم مرگ اندیش است و جزو لوازم دین شناسی اوست و این درس را از مکتب پیامبران هم گرفته است... ولی مواجهه مولانا با مرگ بسیار طربناکانه است. این مواجهه طربناکانه را در نهج البلاغه نمی بینیم. من مطلقاً منظورم این نیست که مولا علی از مرگ می ترسید، ولی این کیفیتی را که شما در مثنوی می بینید، خصوصاً در دیوان شمس می بینید، اصلاً آنجا نمی بینید. مولانا آدمی است که الگویش در زندگی ابراهیم بود که حاضر بود فرزندش را قربانی کند و اسماعیلی که حاضر بود، قربانی بشود. اصلاً عید قربان، عید واقعی بود برای مولوی. اصلاً عید، عید قربان است. برای اینکه آدمی قربانی می کند، آدمی به استقبال مرگ می رود. مرگ را یک عید تلقی می کرد:
من چو اسماعیلیانم بی حذر
بل چو اسماعیل آزادم ز سَر

فارغم از طمطراق و از ریا
قل تعالوا گفت جانم را بیا

آن غزل فوق العاده لطیفی که مولوی در دیوان شمس دارد:
دشمن خویشیم و یار آنکه ما را می کشد
غرق دریاییم و ما را موج دریا می کشد

زان چنین خندان و خوش ما جان شیرین می دهیم
کان ملک ما را به قند و شهد و حلوا می کشد

نیست عزرائیل را دست و رهی بر عاشقان
عاشقان عشق را هم عشق و سودا می کشد

خویش فربه می نماییم از پی قربان عید
کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا می کشد

کشتگان نعره زنان یا لیت قومی یعلمون
خفیه صد جان می دهد دلدار و پیدا می کشد

این تعبیرات بلندی که مولانا دارد: « چون جان تو می ستانی حق پرور است مردن / حقا ز جان شیرین، شیرین تر است مردن»... من یک وقت این ابیات مولانا را برای عده ای می خواندم، گفتند آقا شما دارید میل مردن را در ما زنده می کنید! آدم دلش می خواهد همین جا بمیرد. گفتم نه، این مردن هم که مولانا می گوید، لزوماً مردن بدنی نیست، مردنی است که از طریق عشق است. سخنانش فوق العاده لطیف است. عشق می کرده با مرگ...

#دکتر سروش
کانال مثنوی خوانی
عبدالکریم سروش
‍ ای دو چشمت جاودان را نکته‌ها آموخته
جان‌ها را شیوه‌های جان فزا آموخته

هر چه در عالم دری بسته‌ست مفتاحش تویی
عشق شاگرد تو است و درگشا آموخته

از برای صوفیان صاف بزم آراسته
وانگهانی صوفیان را الصلا آموخته

وز میان صوفیان آن صوفی محبوب را
سر معشوقی مطلق در خلاء آموخته

و آن دگر را ز امتحان اندر فراق انداخته
سر سر عاشقانش در بلا آموخته

عشق را نیمی نیاز و نیم دیگر بی‌نیاز
این اجابت یافته و آن خود دعا آموخته

پیش آب لطف او بین آتشی زانو زده
همچو افلاطون حکمت صد دوا آموخته

با دعا و با اجابت نقب کرده نیم شب
سوی عیاران رند و صد دغا آموخته

پرجفایانی که ایشان با همه کافردلی
مر وفا را گوش مالیده وفا آموخته

زخم و آتش‌های پنهانی است اندر چشمشان
کهنان را همچو آیینه صفا آموخته

جمله ایشان بندگان شمس تبریزی شده
در تجلی‌های او نور لقا آموخته

# دیوان شمس
#دکتر سروش
کانال مثنوی خوانی
عبدالکریم سروش
‍ ای دو چشمت جاودان را نکته‌ها آموخته
جان‌ها را شیوه‌های جان فزا آموخته

هر چه در عالم دری بسته‌ست مفتاحش تویی
عشق شاگرد تو است و درگشا آموخته

از برای صوفیان صاف بزم آراسته
وانگهانی صوفیان را الصلا آموخته

وز میان صوفیان آن صوفی محبوب را
سر معشوقی مطلق در خلاء آموخته

و آن دگر را ز امتحان اندر فراق انداخته
سر سر عاشقانش در بلا آموخته

عشق را نیمی نیاز و نیم دیگر بی‌نیاز
این اجابت یافته و آن خود دعا آموخته

پیش آب لطف او بین آتشی زانو زده
همچو افلاطون حکمت صد دوا آموخته

با دعا و با اجابت نقب کرده نیم شب
سوی عیاران رند و صد دغا آموخته

پرجفایانی که ایشان با همه کافردلی
مر وفا را گوش مالیده وفا آموخته

زخم و آتش‌های پنهانی است اندر چشمشان
کهنان را همچو آیینه صفا آموخته

جمله ایشان بندگان شمس تبریزی شده
در تجلی‌های او نور لقا آموخته

# دیوان شمس
#دکتر سروش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چشمِ تن بود دُرفشان از عشق
تا کنون جانِ درفشان دارم

بند خانه نیَم که چون #عیسی
خانه بر چارم آسمان دارم

شُکر آن را که جان دهد تن را
گر بشد جان، جانِ جان دارم





#حضرت_مولانا
#دکتر_سروش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چشمان زيبابين
كشفِ معنا می‌كنند در عالَم





#دکتر_سروش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای یار قلندردل
دلتنگ چرایی تو؟

از جغد چه اندیشی؟
چون جان همایی تو

#غزل_مولانا با صدای #دکتر_سروش به همراه تصاویری از بارگاه مولانا
دنیایی که مادرآن زندگی میکنیم یکی نیست ودرحقیقت دو گونه دنیاست.
مامعمولا تصورمیکنیم یک دنیا بیشتروجودندارد،وآن همین دنیایی است که جغرافیای آن رادرخارج میشناسیم واین یک گمان خطاست.
ماهمگی دریک جهان زندگی نمیکنیم بلکه به تعدادانسانهاجهان وجود دارد.ونبایدفریب جغرافیای جهان راخورد.
اصولا باید فرقی بین زنده بودن وزندگی کردن قایل شویم ما انسانهاهمه دریک جهان زنده ایم امادریک جهان زندگی نمی کنیم ماهرکدام دردنیایی که برای خود ساخته ایم زندگی میکنیم وهرکس برحسب اینکه چگونه دنیایی برای خودساخته است انسان دیگری است.

خورشیدوماه که طلوع وغروب می کنندخط زمانی را رسم می کنندکه برای همه انسانهایی که دراین جهان زندگی می کنندوحتی برای حیوانات ،سنگهاوجمادات یکسان است.
آیا این تنهازمانی است که برما میگذرد؟
ماهمه می دانیم که وقتی شادمانیم زمان بسیارزودمیگذردو وقتی غمگینیم زمان طولانی ترجلوه میکند.آنچه که ازقدیم ضرب المثل است این است که روزهای طولانی رابه سرچشمه میگیرد.ازاین نظرنبایدفریفته شدکه همه مایکسان عمرمیکنیم ووقتی بردونفر فرضابطورمساوی وازنظرفیزیکی ٧٠ سال میگذردنباید پنداشت که برآنهاواقعابه یک منوال عمرگذشته باشد.
عمری راکه برهرکدام ما می گذردنمیتوان فقط با واحدهای فیزیکی اندازه کرد.

دنیای هرکس برابربا ابعادزندگی اوست.

ماازاین به بعداین معادله رابرقرارمیکنیم:

"مرزدنیای هرکس تا آنجاست که وی تا آنجازندگی میکند".

دنیای بیرونی میتواندتنگترازدنیای شخص باشد،میتواندمعادل دنیای شخص باشدومیتواندوسیعترازآن باشد.وبسیارکسان هستندکه دنیاشان بسیار فراخترازدنیای محسوس است،دنیاهای بزرگتری دارندودرآنهازندگی میکنند.
بسته به نوع جهانهایی که انسانهادرآن زندگی میکنندزبانی راهم که برای بیان تعبیرات خودانتخاب می کنندمتفاوت خواهدبود.یعنی بیان هرشخص مبین جهان اواست.وباز نبایدگمان کردکه همه کسانی که به زبان فارسی صحبت می کنندیا انگلیسی همه همزبانند به قول مولانا:

ای بساهندو وترک همزبان
ای بسا دوترک چون بیگانگان
پس زبان همدمی خوددیگراست
همدلی ازهمزبانی برتراست

حقیقت این است که آنچه بنام تولدهای نویامرگ های اختیاری وپیش مرگ سرنوشت ،گفته شده همین پاگذاشتن ازجهانی به جهان دیگراست.
اگرجهان ماهمین جهان فیزیکی بودکه همه درآنیم دیکرتولددوم معنی نداشت یامرگ پیش ازمرگ بدن معنی نداشت .

مرگ خارجی مرگی است که براثرسرنوشت وحتم برماخواهدگذشت مرگی است که مارا ازاین جهان به جهان دیگری خواهدبرد اماماخودمان دراین جهان می توانیم اگرازدرجه رشدعقلی وروحی خاصی برخوردارباشیم به دست خودمان وبه اختیارخودبمیریم یازاده شویم.

#دکتر_سروش
#مثنوی
#مولانا