وقتی بچه ای مریض می شود، مرکز توجه خانواده قرار می گردد. پدرش می آید و به کنارش مینشیند و از سلامتی اش جویا می شود،
دکتر، همسایه ها، دوستان به دیدنش می آیند
و در مورد سلامتی اش پرس و جو میکنند و برای او هدایایی می آورند. اکنون او شدیدا به این اهمیت دادن وابسته شده است.
#نفس آنچنان تغذیه می شود که ممکن است هرگز حاضر نباشد دوباره بهبود یابد و اگر این طوری شود واقعاً هم امکان ندارد خوب شود..
و هیچ دارویی هم موثر نخواهد بود، چون شخص سر سختانه می خواهد مریض باقی بماند. عارضه ای که اکثر مردم به آن دچارند.
#اشو
دکتر، همسایه ها، دوستان به دیدنش می آیند
و در مورد سلامتی اش پرس و جو میکنند و برای او هدایایی می آورند. اکنون او شدیدا به این اهمیت دادن وابسته شده است.
#نفس آنچنان تغذیه می شود که ممکن است هرگز حاضر نباشد دوباره بهبود یابد و اگر این طوری شود واقعاً هم امکان ندارد خوب شود..
و هیچ دارویی هم موثر نخواهد بود، چون شخص سر سختانه می خواهد مریض باقی بماند. عارضه ای که اکثر مردم به آن دچارند.
#اشو
#آدم و #حوا از باغ بهشت بیرون رانده شدند، زیرا که میوه اي ممنوعه را خورده بودند!
میوه درخت #دانش را!
این یکی از شگفت انگیزترین تمثیل هایی است که تاکنون ابداع شده است. چرا خوردن میوه درخت دانش منع شده بود؟ زیرا لحظه اي که دانش وارد شود، #نفس وجود خواهد داشت. لحظه اي که بدانی هستی، سقوط کرده اي. #گناه نخستین همین است. هیچکس آدم و حوا را از بهشت اخراج نکرد. لحظه اي که آگاه شدند که وجود دارند، باغ بهشت ناپدید شد. براي چنین چشمانی که پر از نفس هستند، آن باغ نمی تواند وجود داشته باشد. چنین نیست که آنان از آن باغ اخراج شده باشند، آن باغ در اینک و اینجا قرار دارد در همین لحظه در کنارت است. همیشه هر کجا که بروي تو را دنبال می کند، ولی تو نمی توانی آن را ببینی. اگر نفس وجود نداشته باشد، بار دیگر واردش شده اي؛ آن باغ برایت هویدا می شود. تو هرگز بیرون از آن نبوده اي. این را امتحان کن؛ زیر درختی بنشین و خودت را فراموش کن......
من به شما هیچ آرمانی نمی آموزم.
هیچ بایدي آموزش نمی دهم. نمی گویم این باش و آن شو. تمام آموزش من فقط این است: هرچه که هستی، آن را چنان تماماً بپذیر که چیزي براي کسب کردن از آن باقی نمانده باشد. و تو یک ابر سپید خواهی شد.
#اشو
میوه درخت #دانش را!
این یکی از شگفت انگیزترین تمثیل هایی است که تاکنون ابداع شده است. چرا خوردن میوه درخت دانش منع شده بود؟ زیرا لحظه اي که دانش وارد شود، #نفس وجود خواهد داشت. لحظه اي که بدانی هستی، سقوط کرده اي. #گناه نخستین همین است. هیچکس آدم و حوا را از بهشت اخراج نکرد. لحظه اي که آگاه شدند که وجود دارند، باغ بهشت ناپدید شد. براي چنین چشمانی که پر از نفس هستند، آن باغ نمی تواند وجود داشته باشد. چنین نیست که آنان از آن باغ اخراج شده باشند، آن باغ در اینک و اینجا قرار دارد در همین لحظه در کنارت است. همیشه هر کجا که بروي تو را دنبال می کند، ولی تو نمی توانی آن را ببینی. اگر نفس وجود نداشته باشد، بار دیگر واردش شده اي؛ آن باغ برایت هویدا می شود. تو هرگز بیرون از آن نبوده اي. این را امتحان کن؛ زیر درختی بنشین و خودت را فراموش کن......
من به شما هیچ آرمانی نمی آموزم.
هیچ بایدي آموزش نمی دهم. نمی گویم این باش و آن شو. تمام آموزش من فقط این است: هرچه که هستی، آن را چنان تماماً بپذیر که چیزي براي کسب کردن از آن باقی نمانده باشد. و تو یک ابر سپید خواهی شد.
#اشو
#روح_بدن_نفس
#روح که طبق قرآن (۹/۳۲) از نفخهٔ الهی نشئت می گیرد ، واقعیتی بسیط و غیر مرکب است که فطرتا واجد همه اوصاف خداست.
لذا ذاتا منیر ، حیّ ، عالم ، قادر ، مرید و غیره است و تجلی بی واسطهٔ خدا را می نمایاند.
در مقابل ، #بدن هنگامی پیدا شد که خدا "خمیرهٔ آن را از ِگل سرشت".
بدن دارای اجزای متعددی است و ظلمت ، مادهٔ بی جان ، جهل و فقدان اوصاف الهی بر او غالب است.
#نفس آمیخته ای است از هر دو طرف. نه نور محض است و نه ظلمت محض ، بلکه مرحله ای بین نور و ظلمت است. هر صفت الهی را در حدی خاص به نحوی مَشوب داراست.
📕 عوالم خیال
#ابن_عربی_و_مسئله_اختلاف_ادیان
تالیف: #ویلیام_چیتیک
ص۴۰
#روح که طبق قرآن (۹/۳۲) از نفخهٔ الهی نشئت می گیرد ، واقعیتی بسیط و غیر مرکب است که فطرتا واجد همه اوصاف خداست.
لذا ذاتا منیر ، حیّ ، عالم ، قادر ، مرید و غیره است و تجلی بی واسطهٔ خدا را می نمایاند.
در مقابل ، #بدن هنگامی پیدا شد که خدا "خمیرهٔ آن را از ِگل سرشت".
بدن دارای اجزای متعددی است و ظلمت ، مادهٔ بی جان ، جهل و فقدان اوصاف الهی بر او غالب است.
#نفس آمیخته ای است از هر دو طرف. نه نور محض است و نه ظلمت محض ، بلکه مرحله ای بین نور و ظلمت است. هر صفت الهی را در حدی خاص به نحوی مَشوب داراست.
📕 عوالم خیال
#ابن_عربی_و_مسئله_اختلاف_ادیان
تالیف: #ویلیام_چیتیک
ص۴۰
#نَفَس_صبح...
آمد نَفَسِ صبح و سلامت نرسانید
بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید
یا تو به دمِ صبح سلامی نسپردی
یا صبحدم از رشک سلامت نرسانید
من نامه نوشتم به کبوتر بسپردم
چه سود که بختم سوی بامت نرسانید
باد آمد و بگسست هوا را زرهِ ابر
بوی زره غالیه فامت نرسانید
بر باد سپردم دل و جان تا به تو آرد
زین هردو ندانم که کدامت نرسانید
عمری است که چون خاک جگرتشنۀ عشقم
وایّام به من جرعۀ جامت نرسانید
خاقانی، ازین طالعِ خودکام چه جویی
کو چاشنی کام به کامت نرسانید
نایافتن کام دلت کام دل تست
بس شکر کن از عشق که کامت نرسانید
#خاقانی_شروانی
آمد نَفَسِ صبح و سلامت نرسانید
بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید
یا تو به دمِ صبح سلامی نسپردی
یا صبحدم از رشک سلامت نرسانید
من نامه نوشتم به کبوتر بسپردم
چه سود که بختم سوی بامت نرسانید
باد آمد و بگسست هوا را زرهِ ابر
بوی زره غالیه فامت نرسانید
بر باد سپردم دل و جان تا به تو آرد
زین هردو ندانم که کدامت نرسانید
عمری است که چون خاک جگرتشنۀ عشقم
وایّام به من جرعۀ جامت نرسانید
خاقانی، ازین طالعِ خودکام چه جویی
کو چاشنی کام به کامت نرسانید
نایافتن کام دلت کام دل تست
بس شکر کن از عشق که کامت نرسانید
#خاقانی_شروانی
همچو مجنون اند چون ناقه ش یقین
می کشد آن پیش و این واپس به کین
میل مجنون پیش آن لیلی روان
میل ناقه پس پی کره دوان
#مثنوی_مولانا🌹
شرح:
عقل ونفس مانند مجنون وشتر ماده اوست مجنون شتر را پیش می راند ور حالی که شتر با لجاجت وسرسختی به عقب باز می گشت ومیخواست بسوی کره اش برود؛مجنون مایل بود که نزد لیلی برود درحالی که شتر نیز میخواست به کره اش برسد.
توضیح اینکه تعارض عقل ونفس اینگونه است
عقل میخواهد آدمی را به سوی کمالات پیش ببرد اما نفس میخواهد اورا به مرتبه حیوانی تنزل دهد.
#نفس
می کشد آن پیش و این واپس به کین
میل مجنون پیش آن لیلی روان
میل ناقه پس پی کره دوان
#مثنوی_مولانا🌹
شرح:
عقل ونفس مانند مجنون وشتر ماده اوست مجنون شتر را پیش می راند ور حالی که شتر با لجاجت وسرسختی به عقب باز می گشت ومیخواست بسوی کره اش برود؛مجنون مایل بود که نزد لیلی برود درحالی که شتر نیز میخواست به کره اش برسد.
توضیح اینکه تعارض عقل ونفس اینگونه است
عقل میخواهد آدمی را به سوی کمالات پیش ببرد اما نفس میخواهد اورا به مرتبه حیوانی تنزل دهد.
#نفس
همچو مجنون اند چون ناقه ش یقین
می کشد آن پیش و این واپس به کین
میل مجنون پیش آن لیلی روان
میل ناقه پس پی کره دوان
#مثنوی_مولانا
شرح:
عقل ونفس مانند مجنون وشتر ماده اوست مجنون شتر را پیش می راند ور حالی که شتر با لجاجت وسرسختی به عقب باز می گشت ومیخواست بسوی کره اش برود؛مجنون مایل بود که نزد لیلی برود درحالی که شتر نیز میخواست به کره اش برسد.
توضیح اینکه تعارض عقل ونفس اینگونه است
عقل میخواهد آدمی را به سوی کمالات پیش ببرد اما نفس میخواهد اورا به مرتبه حیوانی تنزل دهد.
#نفس
می کشد آن پیش و این واپس به کین
میل مجنون پیش آن لیلی روان
میل ناقه پس پی کره دوان
#مثنوی_مولانا
شرح:
عقل ونفس مانند مجنون وشتر ماده اوست مجنون شتر را پیش می راند ور حالی که شتر با لجاجت وسرسختی به عقب باز می گشت ومیخواست بسوی کره اش برود؛مجنون مایل بود که نزد لیلی برود درحالی که شتر نیز میخواست به کره اش برسد.
توضیح اینکه تعارض عقل ونفس اینگونه است
عقل میخواهد آدمی را به سوی کمالات پیش ببرد اما نفس میخواهد اورا به مرتبه حیوانی تنزل دهد.
#نفس
خود عدوت اوست قندش میدهی
وز برون تهمت به هرکس می نهی
#مثنوی_مولانا
📘دشمن حقیقی تو #نفس اماره است وتو به اوقندوشکر میدهی یعنی مطابق میل اورفتار میکنی امادربیرون یعنی در روابط خود بادیگران به هر کس که می رسد متهمش می کنی یعنی او رادشمن خود می پنداری.
وز برون تهمت به هرکس می نهی
#مثنوی_مولانا
📘دشمن حقیقی تو #نفس اماره است وتو به اوقندوشکر میدهی یعنی مطابق میل اورفتار میکنی امادربیرون یعنی در روابط خود بادیگران به هر کس که می رسد متهمش می کنی یعنی او رادشمن خود می پنداری.
🌞
ای کِه خود را شیرِ یَزدان خواندهیی
سالها شُد با سگی دَر ماندهیی
#مثنوی_مولانا
دفتر پنجم، بخش ۱۲۹، بیت ۲۹۶۱
#نفس
ای کِه خود را شیرِ یَزدان خواندهیی
سالها شُد با سگی دَر ماندهیی
#مثنوی_مولانا
دفتر پنجم، بخش ۱۲۹، بیت ۲۹۶۱
#نفس
#دشمن_شماره_یک
فقط ذهنت را برای چند روز تماشا كن و ببين كه چه چيزی بیشترین #انرژی تو را مصرف میکند:
#حسادت؟
#قدرت؟
#نفس؟
فقط آنچه را که بیشترین انرژی تو را میگیرد را تماشا كن،
با این کار، ويژگی اساسی خودت را خواهی يافت
و اين، #دشمن_شماره_يک تو است.
چيزی كه هميشه فكر میکردی دوست شماره يک تو است!
اين ويژگی برای شخصی ممكن است #طمع باشد،
برای ديگری شايد #خشم باشد،
برای ديگری شايد #جنسيت_سركوب_شده باشد.
برای ديگری ممكن است
#عقده_ی_حقارت باشد،
يا #عقده_ی-خود_بزرگ_بينی.
مهم نيست كه چه باشد؛
پيدا كردن آن يعنی نيمی از پيروزی.
و فقط خودت میتوانی آن را پيدا كنی.
#اشو
فقط ذهنت را برای چند روز تماشا كن و ببين كه چه چيزی بیشترین #انرژی تو را مصرف میکند:
#حسادت؟
#قدرت؟
#نفس؟
فقط آنچه را که بیشترین انرژی تو را میگیرد را تماشا كن،
با این کار، ويژگی اساسی خودت را خواهی يافت
و اين، #دشمن_شماره_يک تو است.
چيزی كه هميشه فكر میکردی دوست شماره يک تو است!
اين ويژگی برای شخصی ممكن است #طمع باشد،
برای ديگری شايد #خشم باشد،
برای ديگری شايد #جنسيت_سركوب_شده باشد.
برای ديگری ممكن است
#عقده_ی_حقارت باشد،
يا #عقده_ی-خود_بزرگ_بينی.
مهم نيست كه چه باشد؛
پيدا كردن آن يعنی نيمی از پيروزی.
و فقط خودت میتوانی آن را پيدا كنی.
#اشو
خود عدوت اوست قندش میدهی
وز برون تهمت به هرکس می نهی
مثنوی_مولانا
دشمن حقیقی تو #نفس اماره است وتو به اوقندوشکر میدهی یعنی مطابق میل اورفتار میکنی امادربیرون یعنی در روابط خود بادیگران به هر کس که می رسد متهمش می کنی یعنی او رادشمن خود می پنداری.
وز برون تهمت به هرکس می نهی
مثنوی_مولانا
دشمن حقیقی تو #نفس اماره است وتو به اوقندوشکر میدهی یعنی مطابق میل اورفتار میکنی امادربیرون یعنی در روابط خود بادیگران به هر کس که می رسد متهمش می کنی یعنی او رادشمن خود می پنداری.