معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
همچنان جمله نعیمِ این جهان
بس خوشست از دور پیش از امتحان

مینماید در نظر از دور آب
چون روی نزدیک باشد آن سراب

#مثنوی_دفتر_ششم
راه لذت از درون دان نه از برون
ابلهی دان جستن قصر و حصون

#مثنوی_دفتر_ششم
صیقلی کن یک دو روزی سینه را   
 دفتر خود ساز آن آیینه را 

پیرزنی زشت رو و بد کردار بود که,در همسایگی آن پیر زن ،جشنی بر پا بود . از قضا پیر زن هم به آن جشن دعوت شده بود . آن پیر زن از بی اعتنائی مردم به قیافه اش بیمناک بود. لذا ،زمانی که خواست به آن جشن برود ،آئینه ای پیش روی خود قرار داد و به آرایش سر و صورت خود پرداخت . آب طلاهای حاشیه قرآن را می کند و به صورتش می چسبانید . تا اینکه شیطان را لعنت کرد و در همان موقع شیطان در مقابلش مجسم شد ،و گفت :‌ای کمپیر پیر ،من در تمام عمرم چنین کاری را به جز از تو زن نابکار ندیده و حتی در باره اش نیندیشیده ام . مرا رها کن ای پیر زن لب گوری .تا کی حاشیه قرآن ها را برای رنگین کردن رویت خواهی دزدید ؟‌  ،تا کی می خواهی که سخنان مردان خدا را دزدیده ،و به خود چسبانیده و در معرض فروش بگذاری؟‌مولانا در این داستان میگوید تا کی‌ میخواهی کلام بزرگان،اولیا حق را بدزدی؟ تا بفروشی آنرا و مرحبایی بگیری،وقتی‌ لحظه قبض روح تو رسد این آراستن‌های ظاهری دردت را دوا نمیکند،.دلت را صیقل بده و از آن آینه‌ای بساز و خود را بنگر ،نه اینکه با ربودن کلام بزرگان ظاهر آرایی کنی‌.اگر به عمق  بروی درباره  آن اندیشه کنی‌،به جای اینکه ظاهر خود را بیارایی،میبینی‌ که زلیخا از سایه یوسف دوست قرآن جوان شد و درختی خشک بر حضرت مریم خرما افکند ،اگر به عمق و باطن کلام بروی شفای هر دردیست،از درون ترا جوان می‌کند ،پس دزد کلام حق نباش ،بلکه به آن بیندیش ،از ظاهر بگذار و به عمق برو،که با به یغما بردن کلام بزرگان و آراییدن ظاهر زشتی تو پوشیده نمی‌شود و درونت به طریقی آشکار خواهد شد.

#مثنوی_دفتر_ششم
من ز دستان و ز مکر دل چنان
مات گشتم که بماندم از فغان
#مثنوی_دفتر_ششم

گاه عقل ما را به سویی می‌خواند و دل به سویی دیگر دعوت می‌کند. این کشاکش همواره در انسان برقرار است و امری طبیعی محسوب می‌شود. اما انسان بالغ و آگاه سهم هر دو را متناسب با وضعیت و اقتضائات لحاظ می‌کند. نباید یکی را همواره فدای دیگری کرد. انسان هوشیار هرگز مهار خود را به هواهای دل بدون به‌کارگیری مشورت عقل نمی‌سپارد.
شاید یکی از اصلی‌ترین مشکلات انسان ریشه در همین لجام‌گسیختگی دل است که منجر به پیروی از خواهش‌های نفس می‌شود. حرص، طمع، حسد و بسیاری از خصوصیات بد که نتایجی جبران‌ناپذیر به بار می‌آورند حاصل همین بی‌توجهی به عقل است.
#علی_منهاج
گر مرا ساغر کند، ساغر شوم
ور مرا خنجر کند، خنجر شوم

گر مرا چشمه کند،آبی دهم
ور مرا آتش کند، تابی دهم

گر مرا باران کند، خرمن دهم
ور مرا ناوک کند، در تن جهم

گر مرا ماری کند، زهر افکنم
ور مرا یاری کند، خدمت کنم

#مثنوی_دفتر_ششم


مولانا سرنوشت انسان را مجموعه ای شامل جبر و اختیار می داند و معتقد است کسی که در جبر مطلق به سر می برد انسان کامل یا عارف واصل است و همیشه به لطف حق امیدوار است و اعتراضی به او ندارد
این خردها چون مصابیح انورست

بیست مصباح از یکی روشن‌ترست

#مثنوی_دفتر_ششم
همچنان جمله نعیمِ این جهان
بس خوشست از دور پیش از امتحان

مینماید در نظر از دور آب
چون روی نزدیک باشد آن سراب

#مثنوی_دفتر_ششم
مرگ از دیدگاه مولوی تولدی دوباره است. این باور به آدمی در رویارویی با مرگ کمک می کند. ترس از مرگ، گویی هویت ما را از ما می گیرد. ایمان به آغاز زندگی دوباره، در جهانی دیگر، اما جدید و متفاوت مرگ را برای ما آسان تر می کند. مولانا زندگی پس از مرگ را جاودان می داند و در تمثیلی زیبا، مرگ را میوه ای می داند که در زیر شاخ و برگ این دنیا پنهان است و پس از انتقال به عالمی دیگر دیده و چشیده می شود. اما کسی که تنها این دنیا را باور دارد، دچار یاس و افسردگی است و گاه ترس از تمام شدن عمر او را بارها می کشد.

میوهٔ شیرین نهان در شاخ و برگ
زندگیّ جاودان در زیر مرگ

🌺#مثنوی_دفتر_ ششم
گر مرا ساغر کند، ساغر شوم
ور مرا خنجر کند، خنجر شوم

گر مرا چشمه کند،آبی دهم
ور مرا آتش کند، تابی دهم

گر مرا باران کند، خرمن دهم
ور مرا ناوک کند، در تن جهم

گر مرا ماری کند، زهر افکنم
ور مرا یاری کند، خدمت کنم

#مثنوی_دفتر_ششم



مولانا سرنوشت انسان را مجموعه ای شامل جبر و اختیار می داند و معتقد است کسی که در جبر مطلق به سر می برد انسان کامل یا عارف واصل است و همیشه به لطف حق امیدوار است و اعتراضی به او ندارد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چیست مِعْراج فَلَک؟ این نیستی

عاشقان را مَذهَب و دینْ نیستی



#مثنوی_دفتر_ششم
#حضرت_مولانا
از قدح‌ گر در عطش آبی خورید
در درون آب حق را ناظرید

آنک عاشق نیست او بر آب در
صورت خود بیند ای صاحب‌بصر

صورت عاشق چو فانی شد درو
پس در آب اکنون کرا بیند بگو

حسن حق بینند اندر روی حور
هم‌چو مه در آب از صنع غیور

دیو اگر عاشق شود هم گوی برد
جبرئیلی گشت و آن دیوی بمرد

اسلم الشیطان آنجا شد پدید
که یزیدی شد ز فضلش بایزید

#مثنوی دفتر ششم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا‌‌‌‌‌» 



بَهْرِ این گفت آن رَسولِ خوشْ‌پیام
رَمْزِ موتوا قَبْلَ مَوْتٍ یا کِرام

هم‌چُنان که مُرده‌ام من قَبْلِ مَوْت
زان طَرَف آورده‌ام این صیت و صَوْت

پس قیامَت شو قیامَت را بِبین
دیدنِ هر چیز را شَرط است این

تا نگردی او ندانی‌اَش تَمام
خواه آن اَنْوار باشد یا ظَلام

عقل گردی عقل را دانی کَمال
عشق گردی عشق را دانی ذُبال


#مثنوی_دفتر_ششم
#حضرت_مولانا