دی میان عاشقان ساقی و مطرب میر بود
در هم افتادیم زیرا زور گیراگیر بود
عقل باتدبیر آمد در میان جوش ما
در چنان آتش چه جای عقل یا تدبیر بود
در شکار بیدلان صد دیده جان دام بود
وز کمان عشق پران صد هزاران تیر بود
آهوی میتاخت آن جا بر مثال اژدها
بر شمار خاک شیران پیش او نخجیر بود
دیدم آن جا پیرمردی طرفهای روحانیی
چشم او چون طشت خون و موی او چون شیر بود
دیدم آن آهو به ناگه جانب آن پیر تاخت
چرخها از هم جدا شد گوییا تزویر بود
کاسه خورشید و مه از عربده درهم شکست
چونک ساغرهای مستان نیک باتوفیر بود
روح قدسی را بپرسیدم از آن احوال گفت
بیخودم من میندانم فتنه آن پیر بود
شمس تبریزی تو دانی حالت مستان خویش
بی دل و دستم خداوندا اگر تقصیر بود
مولانا
مولانا خود را به صورت آهویی مغرورو شمس را در هیئت پیر مردی روحانی با چشمانی چون طشت خون و مویی سپید چون شیر ترسیم کرده است
#دکتر_موحد_کتاب_شمس
در هم افتادیم زیرا زور گیراگیر بود
عقل باتدبیر آمد در میان جوش ما
در چنان آتش چه جای عقل یا تدبیر بود
در شکار بیدلان صد دیده جان دام بود
وز کمان عشق پران صد هزاران تیر بود
آهوی میتاخت آن جا بر مثال اژدها
بر شمار خاک شیران پیش او نخجیر بود
دیدم آن جا پیرمردی طرفهای روحانیی
چشم او چون طشت خون و موی او چون شیر بود
دیدم آن آهو به ناگه جانب آن پیر تاخت
چرخها از هم جدا شد گوییا تزویر بود
کاسه خورشید و مه از عربده درهم شکست
چونک ساغرهای مستان نیک باتوفیر بود
روح قدسی را بپرسیدم از آن احوال گفت
بیخودم من میندانم فتنه آن پیر بود
شمس تبریزی تو دانی حالت مستان خویش
بی دل و دستم خداوندا اگر تقصیر بود
مولانا
مولانا خود را به صورت آهویی مغرورو شمس را در هیئت پیر مردی روحانی با چشمانی چون طشت خون و مویی سپید چون شیر ترسیم کرده است
#دکتر_موحد_کتاب_شمس
تحول روحی شمس
شمس در خانواده متوسط الحالی متولد شده بود . گفته اند شغل پدر او بزازی بوده است. از همان آوان کودکی حالاتی داشته که غیر عادی و غریب می نموده و مایه نگرانی پدرو مادر بوده است. این حالات غیر عادی را آشنایی او با تصوف و تجربه عوالم سیر و سلوک تشدید می کرده است.
تحول روانی که او در معرض آن قرار گرفته بود چنان ژرف و پر نیرو بود که در تقاضاهای جسمانی و واکنشهای مزاجی او نیز موثر می افتاد . اشتهای او بسیار ضعیف بود خوابش کم و کوتاه شده بود.اما او نه احساس ضعف ، بلکه احساس سبکی و قوت بیشتری میکرد.پدر در مانده بود و نمی دانست که بر فرزند دلبندم چه میگذرد. ظاهراً او تنها فرزند وی بود ناز پرورده و عزیز کرده و پدر حق داشت که دلواپس حال او باشد.می گفت : تو را چه شد ؟
در مقالات ص ۷۴۰ شمس میگوید :
«این سخن بود که به خردگی اشتهای مرا برده بود.سه چهار روز میگذرد چیزی نمیخورم.پدر میگفت :وای بر پسر من .گفتم آخر ضعیف نمی شوم قوتم چنان که اگر بخواهی چون مرغ از روزن بیرون بپرم . لقمه فرو نمی رفت.»
پاسخ می شنید پدر «مرا هیچ نشد ، دیوانه ام ؟کسی را جامه دریدم ؟ در تو افتادم؛؟ »
می گفت :پس این چه وضعی است ؟ می دانم دیوانه نیستی اما نمی دانم چه روشی داری .
#شمس_تبریزی
#دکتر_موحد
شمس در خانواده متوسط الحالی متولد شده بود . گفته اند شغل پدر او بزازی بوده است. از همان آوان کودکی حالاتی داشته که غیر عادی و غریب می نموده و مایه نگرانی پدرو مادر بوده است. این حالات غیر عادی را آشنایی او با تصوف و تجربه عوالم سیر و سلوک تشدید می کرده است.
تحول روانی که او در معرض آن قرار گرفته بود چنان ژرف و پر نیرو بود که در تقاضاهای جسمانی و واکنشهای مزاجی او نیز موثر می افتاد . اشتهای او بسیار ضعیف بود خوابش کم و کوتاه شده بود.اما او نه احساس ضعف ، بلکه احساس سبکی و قوت بیشتری میکرد.پدر در مانده بود و نمی دانست که بر فرزند دلبندم چه میگذرد. ظاهراً او تنها فرزند وی بود ناز پرورده و عزیز کرده و پدر حق داشت که دلواپس حال او باشد.می گفت : تو را چه شد ؟
در مقالات ص ۷۴۰ شمس میگوید :
«این سخن بود که به خردگی اشتهای مرا برده بود.سه چهار روز میگذرد چیزی نمیخورم.پدر میگفت :وای بر پسر من .گفتم آخر ضعیف نمی شوم قوتم چنان که اگر بخواهی چون مرغ از روزن بیرون بپرم . لقمه فرو نمی رفت.»
پاسخ می شنید پدر «مرا هیچ نشد ، دیوانه ام ؟کسی را جامه دریدم ؟ در تو افتادم؛؟ »
می گفت :پس این چه وضعی است ؟ می دانم دیوانه نیستی اما نمی دانم چه روشی داری .
#شمس_تبریزی
#دکتر_موحد