مرغ رویایت شبی بر جان نشست
بند کابوس مرا از هم گسست
مرغ دلتنگی پرید از بام دل
رفت و در دامان عزلت پیله بست
باده از چشم سیاهت می چکید
می شدم با هر نگاهت مست مست
ناگهان برقی زد آن شب آسمان
خواب شیرین مرا در هم شکست
زهر دلتنگی به کام دل رسید
خنده ی تلخی به لبهایم نشست
گرچه از گریه حذر کردم ولی
گریه از این خنده ها شیرین تر است
#مریم_حاج_علیان
بند کابوس مرا از هم گسست
مرغ دلتنگی پرید از بام دل
رفت و در دامان عزلت پیله بست
باده از چشم سیاهت می چکید
می شدم با هر نگاهت مست مست
ناگهان برقی زد آن شب آسمان
خواب شیرین مرا در هم شکست
زهر دلتنگی به کام دل رسید
خنده ی تلخی به لبهایم نشست
گرچه از گریه حذر کردم ولی
گریه از این خنده ها شیرین تر است
#مریم_حاج_علیان
بگذار بگریم من و بگذار بگریم
بگذار در این نیمه شب تار بگریم
در ماتم پژمردن گل های امیدم
بگذار که چون ابر به گلزار بگریم
مرغ دل من پر زد و افتاد به دامش
بگذار بر این مرغ گرفتار بگریم
غمخوار من خسته بجز دیدهٔ من نیست
بگذار به غمخواری خود زار بگریم
او رفت و امید دل من دور شد از من
بگذار که در دوری دلدار بگریم
در ورطهٔ دیوانگیم می کشد این عشق
بگذار بر این عاقبت کار بگریم
او خنده زنان رفت و مرا اشک فشان کرد
بگذار بگریم من و بگذار بگریم
#مریم_ملک_ابراهیمی
بگذار در این نیمه شب تار بگریم
در ماتم پژمردن گل های امیدم
بگذار که چون ابر به گلزار بگریم
مرغ دل من پر زد و افتاد به دامش
بگذار بر این مرغ گرفتار بگریم
غمخوار من خسته بجز دیدهٔ من نیست
بگذار به غمخواری خود زار بگریم
او رفت و امید دل من دور شد از من
بگذار که در دوری دلدار بگریم
در ورطهٔ دیوانگیم می کشد این عشق
بگذار بر این عاقبت کار بگریم
او خنده زنان رفت و مرا اشک فشان کرد
بگذار بگریم من و بگذار بگریم
#مریم_ملک_ابراهیمی
شب شد اجازه هست چراغت بیاورم؟
یک عطر دلنشین به اطاقت بیاورم؟
بعد از تو باخبر کسی از حال من نشد
برگی ز خاطرات فراقت بیاورم؟
در بین اینهمه غزل آب و تاب دار
یک شعر نارسیده به باغت بیاورم؟
رازی که بین من و چشمهای توست
افشا کنم نشان ز حماقت بیاورم؟
امشب بگو، بگو که مرا دوست داریام
سخت است بر سکوت تو طاقت بیاورم...
#مریم_صفری
یک عطر دلنشین به اطاقت بیاورم؟
بعد از تو باخبر کسی از حال من نشد
برگی ز خاطرات فراقت بیاورم؟
در بین اینهمه غزل آب و تاب دار
یک شعر نارسیده به باغت بیاورم؟
رازی که بین من و چشمهای توست
افشا کنم نشان ز حماقت بیاورم؟
امشب بگو، بگو که مرا دوست داریام
سخت است بر سکوت تو طاقت بیاورم...
#مریم_صفری
به نمودار دلت رجوع کن
به صفحه ی فردایی که
آغازش بهانه ایست برای تکرارتو،
فریادی که نامت را در ذهن می خواند
و ندایی که به دستانت
فرمان رهایی می دهد
به اندازه ی تمام روز هایی که
به خودت بدهکاری،
نفسهایت را
در شریانهای زندگی روان کن.
این جهان
دقایق زیادی را به تو
بدهکارست
#مریم_پورقلی
به صفحه ی فردایی که
آغازش بهانه ایست برای تکرارتو،
فریادی که نامت را در ذهن می خواند
و ندایی که به دستانت
فرمان رهایی می دهد
به اندازه ی تمام روز هایی که
به خودت بدهکاری،
نفسهایت را
در شریانهای زندگی روان کن.
این جهان
دقایق زیادی را به تو
بدهکارست
#مریم_پورقلی
برای با تو نشستن بهانه می خواهم
یکی دوتا غزل عاشقانه می خواهم
نه بحرهای طویل و نه وزن های غریب
که ساده مثل خودم یک ترانه می خواهم
تمام برگ و برم ریخت؛ من زمستانم!
بهار باش برایم! جوانه می خواهم
به آن نشان که هزار آیه خوانده ای از عشق
هزار آیه رها کن، نشانه می خواهم
شبیه موی خودم درهمم، پریشانم
برای تکیه به تو از تو شانه می خواهم
رها نکن به قفس اینچنین مرا، تنها
کبوتر توام و آب و دانه می خواهم
هجوم سرد نگاهی به آشیانم زد
دوباره گرمی یک آشیانه می خواهم
"دراین زمانه رفیقی که خالی از خلل است"
شبیه خواجه، ولی زیرکانه می خواهم
زبان به کام گرفتن از عشق، آسان نیست
من آتشی که بگیرد زبانه می خواهم
تو از کرانه عشقم کناره می گیری
و من دوباره تو را بی کرانه می خواهم
#مریم_مقدم
یکی دوتا غزل عاشقانه می خواهم
نه بحرهای طویل و نه وزن های غریب
که ساده مثل خودم یک ترانه می خواهم
تمام برگ و برم ریخت؛ من زمستانم!
بهار باش برایم! جوانه می خواهم
به آن نشان که هزار آیه خوانده ای از عشق
هزار آیه رها کن، نشانه می خواهم
شبیه موی خودم درهمم، پریشانم
برای تکیه به تو از تو شانه می خواهم
رها نکن به قفس اینچنین مرا، تنها
کبوتر توام و آب و دانه می خواهم
هجوم سرد نگاهی به آشیانم زد
دوباره گرمی یک آشیانه می خواهم
"دراین زمانه رفیقی که خالی از خلل است"
شبیه خواجه، ولی زیرکانه می خواهم
زبان به کام گرفتن از عشق، آسان نیست
من آتشی که بگیرد زبانه می خواهم
تو از کرانه عشقم کناره می گیری
و من دوباره تو را بی کرانه می خواهم
#مریم_مقدم
پاییز شدہ
ریختہ برگهاے تنش
پاے گلدان هاے خانہ
در تنهایے چنارها
لابلاے خاڪ هاے مردہ
اما هنوز
ایستاده
نفس مے ڪشد
و با لبخند جوانہ ها
با جیڪ جیڪ گنجشڪها
استخوان مے ترڪاند
پاییز شدہ
اما هنوز
نفس مے ڪشد
درڪنارِ
شانہ هاے مردے ڪہ دوستش دارد
بین واژهاے عاشقانہ
با شعرهاے فروغ
هنوز ایستادہ
نفس مے ڪشد،
گرہ زدہ دلش را
بہ لڪ لڪ هاے مهاجر
دخترے ڪہ در همسایہ گے ماست
#مریم_گمار
ریختہ برگهاے تنش
پاے گلدان هاے خانہ
در تنهایے چنارها
لابلاے خاڪ هاے مردہ
اما هنوز
ایستاده
نفس مے ڪشد
و با لبخند جوانہ ها
با جیڪ جیڪ گنجشڪها
استخوان مے ترڪاند
پاییز شدہ
اما هنوز
نفس مے ڪشد
درڪنارِ
شانہ هاے مردے ڪہ دوستش دارد
بین واژهاے عاشقانہ
با شعرهاے فروغ
هنوز ایستادہ
نفس مے ڪشد،
گرہ زدہ دلش را
بہ لڪ لڪ هاے مهاجر
دخترے ڪہ در همسایہ گے ماست
#مریم_گمار
Forwarded from darya
Mahasti - Vaghti Raftam
«وقتی رفتم»
#مهستی
ترانه #مریم_حیدرزاده
آهنگ و تنظیم #شادمهر_عقیلی
سالروز درگذشت
#بانومهستی (افتخار دَدِهبالا)
(۲۵ آبان ۱۳۲۵، خیابان ایران، تهران ـ ۴ تیر ۱۳۸۶، سانتا روزا، آمریکا)
#مهستی
ترانه #مریم_حیدرزاده
آهنگ و تنظیم #شادمهر_عقیلی
سالروز درگذشت
#بانومهستی (افتخار دَدِهبالا)
(۲۵ آبان ۱۳۲۵، خیابان ایران، تهران ـ ۴ تیر ۱۳۸۶، سانتا روزا، آمریکا)
Forwarded from 👑بابک خرمدین👑
#اصلاحیه
به انسان بودنت شک کن اگر مستضعفی دیدی
ولی از نان امروزت به او چیزی نبخشیدی
به انسان بودنت شک کن اگر چادر به سر داری
ولی از زیر آن چادر به یک دیوانه خندیدی
به انسان بودنت شک کن اگر قاری قرآنی
ولی در درک آیاتش دچار شک و تردیدی
به انسان بودنت شک کن اگر گفتی خدا ترسی
ولی از ترس اموالت تمام شب نخوابیدی
به انسان بودنت شک کن اگر هر ساله در حجی
ولی از حال همنوعت سوالی هم نپرسیدی
به انسان بودنت شک کن اگر مرگ مرا دیدی
ولی قدر سری سوزن ز جای خود نجنبیدی
شاعر #مریم نیکوبخت
این شعر از فروغ فرخزاد نمیباشد
به انسان بودنت شک کن اگر مستضعفی دیدی
ولی از نان امروزت به او چیزی نبخشیدی
به انسان بودنت شک کن اگر چادر به سر داری
ولی از زیر آن چادر به یک دیوانه خندیدی
به انسان بودنت شک کن اگر قاری قرآنی
ولی در درک آیاتش دچار شک و تردیدی
به انسان بودنت شک کن اگر گفتی خدا ترسی
ولی از ترس اموالت تمام شب نخوابیدی
به انسان بودنت شک کن اگر هر ساله در حجی
ولی از حال همنوعت سوالی هم نپرسیدی
به انسان بودنت شک کن اگر مرگ مرا دیدی
ولی قدر سری سوزن ز جای خود نجنبیدی
شاعر #مریم نیکوبخت
این شعر از فروغ فرخزاد نمیباشد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
• ترانه اصیل شیرازی شاه ویزویزک
خواننده#خالق_صالحی
آهنگساز#بابک_پیرمرادی
ترانه سرا#مریم_دانشفرد
امیدوارم از شنیدن این ترانه لذت ببرید😍😍
خواننده#خالق_صالحی
آهنگساز#بابک_پیرمرادی
ترانه سرا#مریم_دانشفرد
امیدوارم از شنیدن این ترانه لذت ببرید😍😍
دوش دیدم وسط کوچه روان پیری مست
برلبش جام شرابی وسبویی در دست
گفتم نکنی شرم از این می خواری؟
گفتا که مگر حکم به جلبم داری!؟
گفتم تو ندانی که خدا مست ملامت کرده؟
در روز جزا وعده به اتش کرده؟
گفتاکه برو بی خبر از دینداری
خود را به از باده خوران پنداری؟!
من می خورم و هیچ نباشد شرمم
زیرا به سخاوت خدا دل گرمم...
من هرچه کنم گنه از این می خواری
صد به ز تو ام که دائما هوشیاری..
#مریم_صباغ
برلبش جام شرابی وسبویی در دست
گفتم نکنی شرم از این می خواری؟
گفتا که مگر حکم به جلبم داری!؟
گفتم تو ندانی که خدا مست ملامت کرده؟
در روز جزا وعده به اتش کرده؟
گفتاکه برو بی خبر از دینداری
خود را به از باده خوران پنداری؟!
من می خورم و هیچ نباشد شرمم
زیرا به سخاوت خدا دل گرمم...
من هرچه کنم گنه از این می خواری
صد به ز تو ام که دائما هوشیاری..
#مریم_صباغ
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت
حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت!
خوب می دانم که "تنهایی" مرا دق می دهد
عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت
آنقدر ترسیدم از بی رحمی پاییز که
ترس من را روز پایانی شهریور نداشت!
زندگی ظرف بلوری بود کنج خانه ام
ناگهان افتاااد از چشمم، ولی مو برنداشت!
حال من، حال گل سرخی ست در چنگ مغول
هیچ کس حالی شبیه من ...-به جز "قیصر"- نداشت!
#مریم_آرام
#از_قیصر_امین_پور_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_اسم_قیصر_امین_پور_منتشر_شده
حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت!
خوب می دانم که "تنهایی" مرا دق می دهد
عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت
آنقدر ترسیدم از بی رحمی پاییز که
ترس من را روز پایانی شهریور نداشت!
زندگی ظرف بلوری بود کنج خانه ام
ناگهان افتاااد از چشمم، ولی مو برنداشت!
حال من، حال گل سرخی ست در چنگ مغول
هیچ کس حالی شبیه من ...-به جز "قیصر"- نداشت!
#مریم_آرام
#از_قیصر_امین_پور_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_اسم_قیصر_امین_پور_منتشر_شده
#یک حبه نور
{ وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَانَ ۚ نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ }
و به داوود، سلیمان را هدیه دادیم، بندهی خوبی بود، زیاد به سوی ما باز میگشت
#سوره ص، آیه ٣٠
مثل گل آفتابگردان
به نظرم یکی از کلیدواژههای دوستداشتنی سورهی «ص»، واژهی «اوّاب» باشد. وقتی خدا توی این سوره -با آن موسیقی خاص- سه چهار بار از بندههای خوبش–داوود و سلیمان و ایّوب- با این وصف یاد میکند؛ «اوّاب». یعنی کسی که زیاد به خدا رجوع کند. رویش را زیاد به سمت خدا بگیرد.* خیلی شیرین است که خدا بندهای را اینطوری توصیف کند: «بندهی خوبی بود؛ زیاد به سمت ما بازمیگشت».
*و فرقش با «توّاب» این است که آن تکرّر در برگشت و رجوع به خدا مربوط به بعد از گناه و لغزش نیست.
#مریم روستا
{ وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَانَ ۚ نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ }
و به داوود، سلیمان را هدیه دادیم، بندهی خوبی بود، زیاد به سوی ما باز میگشت
#سوره ص، آیه ٣٠
مثل گل آفتابگردان
به نظرم یکی از کلیدواژههای دوستداشتنی سورهی «ص»، واژهی «اوّاب» باشد. وقتی خدا توی این سوره -با آن موسیقی خاص- سه چهار بار از بندههای خوبش–داوود و سلیمان و ایّوب- با این وصف یاد میکند؛ «اوّاب». یعنی کسی که زیاد به خدا رجوع کند. رویش را زیاد به سمت خدا بگیرد.* خیلی شیرین است که خدا بندهای را اینطوری توصیف کند: «بندهی خوبی بود؛ زیاد به سمت ما بازمیگشت».
*و فرقش با «توّاب» این است که آن تکرّر در برگشت و رجوع به خدا مربوط به بعد از گناه و لغزش نیست.
#مریم روستا