معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
از حاتم طایی پرسیدند:
بخشنده تر از خود دیده ای؟
گفت:
آری مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود، یکی را شب برایم ذبح کرد. از طعم جگرش تعریف کردم، صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد.
گفتند: تو چه کردی؟
گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم.
گفتند: پس تو بخشنده تری؟
گفت: نه!
چون او هرچه داشت به من داد اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم
.
دل من در هوای روی فرخ
بود آشفته همچون موی فرخ

بجز هندوی زلفش هیچ کس نیست
که برخوردار شد از روی فرخ

سیاهی نیکبخت است آن که دایم
بود همراز و هم زانوی فرخ

شود چون بید لرزان سرو آزاد
اگر بیند قد دلجوی فرخ

بده ساقی شراب ارغوانی
به یاد نرگس جادوی فرخ

دوتا شد قامتم همچون کمانی
ز غم پیوسته چون ابروی فرخ

نسیم مشک تاتاری خجل کرد
شمیم زلف عنبربوی فرخ

اگر میل دل هر کس به جایست
بود میل دل من سوی فرخ

غلام همت آنم که باشد
چو حافظ بنده و هندوی فرخ


حافظ
ما شیشه‌ی می در شب مهتاب شکستیم
زان شیشه شکستن دلِ احباب شکستیم

دیدیم بسی ناخوشی از محتسب اما
نی تار بریدیم و نه مضراب شکستیم



طالب_آملی
کس دل ندهد بدو که خونخوار منست
جان رفت چه جای کفش و دستار منست

تو نیز برو دلا که این کار تو نیست
این کار منست کار من است کار منست


مولوی
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم

آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم

دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم


#حافظ
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات

غزل ۲۹۳

آفتابست آن پری رخ یا ملایک یا بشر
قامتست آن یا قیامت یا الف یا نیشکر

هد صبری ما تولی رد عقلی ما ثنا
صاد قلبی ما تمشی زاد وجدی ما عبر

گلبنست آن یا تن نازک نهادش یا حریر
آهنست آن یا دل نامهربانش یا حجر

تهت و المطلوب عندی کیف حالی ان نا
حرت و المامول نحوی ما احتیالی ان هجر

باغ فردوسست گلبرگش نخوانم یا بهار
جان شیرینست خورشیدش نگویم یا قمر

قل لمن یبغی فرارا منه هل لی سلوه
ام علی التقدیر انی ابتغی این المفر

بر فراز سرو سیمینش چو بخرامد به ناز
چشم شورانگیز بین تا نجم بینی بر شجر

یکره المحبوب وصلی انتهی عما نهی
یرسم المنظور قتلی ارتضی فیما امر

کاش اندک مایه نرمی در خطابش دیدمی
ور مرا عشقش به سختی کشت سهلست این قدر

قیل لی فی الحب اخطار و تحصیل المنی
دوله القی بمن القی بروحی فی الخطر

گوشه گیر ای یار یا جان در میان آور که عشق
تیربارانست یا تسلیم باید یا حذر

فالتنائی غصه ما ذاق الامن صبا
و التدانی فرصه ما نال الا من صبر

دختران طبع را یعنی سخن با این جمال
آبرویی نیست پیش آن آن زیبا پسر

لحظک القتال یغوی فی هلاکی لا تدع
عطفک المیاس یسعی فی بلائی لا تذر

آخر ای سرو روان بر ما گذر کن یک زمان
آخر ای آرام جان در ما نظر کن یک نظر

یا رخیم الجسم لو لا انت شخصی ما انحنی
یا کحیل الطرف لو لا انت دمعی ما انحدر

دوستی را گفتم اینک عمر شد گفت ای عجب
طرفه می‌دارم که بی دلدار چون بردی به سر

بعض خلانی اتانی سائلا عن قصتی
قلت لا تسئل صفار الوجه یغنی عن خبر

گفت سعدی صبر کن یا سیم و زر ده یا گریز
عشق را یا مال باید یا صبوری یا سفر



#غزلیات
#غزل_293
خوابها می‌دید جانم در شباب
که سلامم کرد قرص آفتاب

از زمینم بر کشید او بر سما
همره او گشته بودم ز ارتقا

گفتم این ماخولیا بود و محال
هیچ گردد مستحیلی وصف حال

چون ترا دیدم بدیدم خویش را
آفرین آن آینهٔ خوش کیش را

چون ترا دیدم محالم حال شد
جان من مستغرق اجلال شد

چون ترا دیدم خود ای روح البلاد
مهر این خورشید از چشمم فتاد

گشت عالی‌همت از تو چشم من
جز به خواری ننگردد اندر چمن

نور جستم خود بدیدم نور نور
حور جستم خود بدیدم رشک حور

یوسفی جستم لطیف و سیم تن
یوسفستانی بدیدم در تو من

در پی جنت بدم در جست و جو
جنتی بنمود از هر جزو تو

مثنوی معنوی
#مولانا
جانا بجز از عشـــــق تو دیگر هوَسم نیست

سوگند خورَم من ، که بجای تو کَسم نیست


امــروز منـــم عاشـــق بی مونس و بی‌یار

فریـــاد همی خواهم و فریـــاد رسَم نیست


سنایی
هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است

شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر
چون هست اگر چراغ نباشد منور است


حضرت_سعدی
Safar Kardeh, Moeini Kermanshahi, Delkash
Archieve of H Moeini Kermanshahi
سفر کرده

شاعر: #رحیم_معینی_کرمانشاهی
آهنگ در دستگاه چهارگاه
آهنگساز: #علی_تجویدی
خواننده : #دلکش

سفر کرده

کجا سفر رفتی
که بی خبر رفتی

اشکم را چرا ندیدی
از من دل چرا بریدی

پا از من چرا کشیدی
که پیش چشمم
ره دگر رفتی

بیا  به  بالینم
که جان مسکینم

تاب غم دگر ندارد
جز بر تو نظر ندارد

جان  بی  تو  ثمر ندارد
مگر چه کردم
که  بی خبر رفتی

چه قصه ها تو از وفا گفتی بامن
تو  بی محبتی  کنون  جانا یا من

تو چنان شرر
به خدا خبر
ز خدا نداری

رود آتش از
سر آن سرا
که تو پا گذاری

سوز دلم را تو ندانی
آتش جانم ننشانی

با غمت درآمیزم
از  بلا  نپرهیزم

پیش از آن برم بنشین
کز  میانه  برخیزم
رو به تو کردم , به خدا خو به تو کردم
که هم آغوش تو باشم

دل به بستم , به امیدت بنشستم
که قدح نوش تو باشم

چه شود اگر
نفس  سحر
خبری ز تو آرد

به کس دگر
نکنم  نظر
که دلم نگذارد

رفتی و صبر و قرار مرا بردی
بردی
طاقت این دل زار مرا بردی
بردی
 
💠سال 1336 خورشیدی
آهنگ در دستگاه چهارگاه از علی تجویدی , خواننده دلکش
(#سفر_کرده و #بازگشته , مکمل یک سرگذشت در دو ترانه ی جداگانه اند)
Track 1
Unknown Artist
بازگشته

شاعر: #رحیم_معینی_کرمانشاهی
آهنگ در نغمه اصفهان
آهنگساز: #علی_تجویدی
خواننده: #دلکش

امید جانم
ز سفر باز آمد

شکر دهانم
ز سفر باز آمد

عزیز آن که بی خبر
به ناگهان رود سفر

چو ندارد دیگر دلبندی
به لبش ننشیند لبخندی

چو غنچه ی سپیده دم
شکفته شد لبم زهم

که شنیدم یارم باز آمد
ز سفر غمخوارم باز آمد

همچنان
که عاقبت

پس از همه شب بدمد سحر
ناگهان

نگار من
چنان  مه  نو   آمد  از  سفر

همچنان
که عاقبت

پس از همه شب بدمد سحر
ناگهان
نگار من
چنان   مه  نو  آمد  از  سفر

من هم

پس از آن دوری

بعد از

غم مهجهوری

یک شاخه ی گل
بردم به برش

( دیدم
که نگار من

سر خوش
ز کنار من

بگذشت و به بر
یار دگرش )

وای
از آن گلی که  دست من بود
خموش و یک جهان سخن بود

خموش و یک جهان سخن بود
گل
که شهره شد به بی وفایی

ز دیدن چنین جدایی
ز غصه پاره پیرهن بود

💠سال 1337 خورشیدی
آهنگ در نغمه اصفهان از علی تجویدی , خواننده دلکش

( سفر کرده و بازگشته , مکمل یک سر گذشت در دو ترانه جداگانه اند.)
#اصلاحیه


به انسان بودنت شک کن اگر مستضعفی دیدی
ولی از نان امروزت به او چیزی نبخشیدی
به انسان بودنت شک کن اگر چادر به سر داری
ولی از زیر آن چادر به یک دیوانه خندیدی
به انسان بودنت شک کن اگر قاری قرآنی
ولی در درک آیاتش دچار شک و تردیدی
به انسان بودنت شک کن اگر گفتی خدا ترسی
ولی از ترس اموالت تمام شب نخوابیدی
به انسان بودنت شک کن اگر هر ساله در حجی
ولی از حال همنوعت سوالی هم نپرسیدی
به انسان بودنت شک کن اگر مرگ مرا دیدی
ولی قدر سری سوزن ز جای خود نجنبیدی


شاعر #مریم نیکوبخت


این شعر از فروغ فرخزاد نمیباشد
#حافظ

‏من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس
حافظ راز خود و عارف وقت خویشم
Forwarded from S Shfn
بریده شد رگ جانم ز تیغ فرقتِ تو

تو آن نگر که هنوز از تو دل بریده نیَم...

اثیرالدین_اخسیکتی
Forwarded from Asareh
ز میان ببرد ناگه، دل من بتی شکر لب
بدو رخ برادر مه، بدو زلف نایب شب

دو کمند عنبرینش، ز خم و گره مسلسل
دو عقیق شکرینش، ز دو گوهر مرکب

قدم نظر شکسته، رخش از فروغ بی‌حد
گذر سخن ببسته، دهنش ز تنگی لب

دوهزار جان تشنه، نگرد در او و او را
پر از آب زندگانی، شده روی چاه غبغب

شده کیسه‌دار دل‌ها، دلش از طویله دُر
زده کاروان جانها، مهش از میان عقرب

بنشستم و زمانی، به رخش نگاه کردم
دل از این نشسته در خون تن از آن فتاده در تب

چو سؤال بوسه کردم، به کرشمه گفت با من
تو نه مرد این حدیثی «فاذا فرغت فانصب»

 

اثیر اخسیکتی
Forwarded from Deleted Account
بر من رقم خطا پرستی همه هست

ناکامی عشق و تنگدستی همه هست

با این همه، در میانه مقصود تویی

جای گله نیست، چون تو هستی همه هست

 

صد بار وجود را فرو بیخته‌اند

تا مثل تو صورتی بر انگیخته‌اند

سبحان اللَّه ! ز فرق سر تا پایت

در قالب آرزوی من ریخته‌اند

 

 
زادگاه وسال تولد:
او به زادگاهش، اخسیکت در شمال سیحون از اعمال فرغانه، اشاره کرده است ودولتشاه
سمرقندي نیز زادگاه اورا اخسیکت دانسته. (ر.ك. دولتشاه سمرقندي1382/:121 (با این حال
در بیتی محل تولدش را مرو اعلام کرده است:
اصلم اخسیکتی است و مولد مرو خوي عملگاه و ري نشیمن من[489/ الف]
دربارة زمان تولد او در کتب تذکره مطلبی ننوشته اند، اما مهمترین واقعۀ روزگار اثیر که مسیر
زندگی و معیشت او را دگرگون ساخته است فتنۀ غز در سالهاي550 و 551 بود که خراسان
غارت شد و سنجر به دست ترکان غز گرفتار آمد و شهرهاي خراسان و دربار شاعرپروري
سنجر از رونق افتاد.
گویا اثیر در زمان حادثه بزرگ حملۀ ترکان غز وآشوب شهر، در نیشابور بوده است و مدتی را
در آنجا گذرانده،زیرا از آنجا خاطرات تلخی دارد و در بیتی از جور همکاسگان نیشابور سخن
گفته است:
گهی به تنگ دلی چون سکّره گوشه نشین ز ظلم خمسۀ همکاسگان نیشابور
منم زیان زدة شرمسارخشم آلود
به دست چرخ مقامر چو مردم مقمور
Forwarded from Deleted Account
صبحدمان، ازمی گل بوی مست
همچو نسیم سحرازجا به جست

خواب نهان، در سر شهلای شوخ
تاب عیان، در سر مرغول شست

خانه بهم بر زده چون عهد ترک
زلف بهم درشده چون غول مست

ساقی آزاده، ستاده بپای
باقی دوشین می نوشین بدست

راه حزین میزد و آوای نرم
چنگ ارم در برو آهنگ پست

در شرر ساغر و زنّار وار
چشم من از صورت او بت پرست

گفت: که بر دست و لب من بنقد
بوسه شش داری و باده سه شست

با زر، ساقی بستد جام می
تا دل من سوخته برهم نشست

تا، بدولب هست کنیم آنچه نیست
تا، به دومی نیست کنیم آنچه هست

پرده در این باب نباید درید
توبه در این راه، نباید شکست

تیغ بر آهیخت و لیکن نزد
تیر بیانداخت و لیکن نه خست

«اثیر اخسیکتی»
Forwarded from Deleted Account
×

غزل زندگی
استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع می باشد.
اثیر اخسیکتی
اثیرالدین ابوالفضل محمد بن طاهر اخسیکتی معروف به اثیر اخسیکتی از شاعران نام‌آور سدهٔ ششم هجری است.

وی در شهر اخسیکت زاده شد که در قرن ششم هجری قمری یکی از شهرهای آباد ماوراءالنهر در منطقۀ فرغانه در شمال رود سیحون بوده است. اثیر سخنوری را در همانجا آغاز کرد. با حملهٔ ترکان غز و زوال دولت سنجر و پریشانی خراسان که خود از آن با عنوان «وحشت خراسان» یاد می‌کند، نواحی شرقی ایران را ترک گفت و به نواحی غرب و شمال غرب ایران روی آورد. نخست در همدان به دربار غیاث الدین محمد بن ملکشاه سلجوقی (۵۵۵ ق) پیوست و سال­های متمادی او و جمعی از وزیران و امیران دربارش را مدح گفت. در لشکر غیاث الدین محمد، با علاءالدین عربشاه (۵۸۴ ق) حاکم کُهستان آشنا شد. عربشاه شعر اثیر را پسندید و او را نواخت. اثیر مدت زیادی از عمر خود را به تفاریق در همدان و کُهستان در دستگاه عربشاه بود.

اثیر اخسیکتی پس از مرگ غیاث الدین محمد، قصایدی در مدح جانشین او رکن­الدین ارسلان  بن طغرل سلجوقی (۵۷۱ ق) و سپس طغرل بن ارسلان (۵۹۰ ق) پرداخت. از دیگر ممدوحان شاعر می­توان از اتابکان آذربایجان: شمس الدین ایلدگز   (۵۷۱ ق) و پسرانش محمد جهان پهلوان  (۵۸۱ ق) و قزل ارسلان  (۵۸۵ ق)  نام برد.

او سال­های پایانی عمرش را در شهر خلخال بسر برد و در سال ۶۰۹ ه.ق در همین شهر درگذشت. تاریخ مرگ اثیر را سال­های ۵۶۳ و ۵۷۷ ه.ق هم ذکر کرده‌اند که با توجه به اینکه تاریخ سرایش بعضی از اشعارش بعد از این سال­هاست، اعتباری ندارد. مدایح او در ستایش ائمه شیعه و بالاخص علی ( ع ) قابل توجه است.

اثیر اخسیکتی با شاعران بزرگ همعصر خود همچون خاقانی شروانی، نظامی گنجوی، رشید وطواط، مجیر بیلقانی و ظهیر فاریابی مراودات و معارضاتی داشته است. وی بعضی از قصاید خاقانی را جواب گفته و پایۀ خود را بالاتر از او شمرده است. همچنین حکایتی در مورد ملاقات این دو شاعر در دست است که کم و بیش بوی افسانهمی­دهد. همچنی او رقابتی نیز با مجیر بیلقانی داشته است. او، جایی در یکی از اشعارش مجیر را دزد شعرش خوانده است: «از برای خدای خواجه مجیر/ کاروانهای شعر من چه زنی؟». رقابت­های شعری اثیر اخسیکتی و مجیر بیلقانی گاه باعث کدورت ممدوحان ایشان، قزل ارسلان و محمد جهان پهلوان، که برادر بودند، نیز می‌شد.

به نوشتۀ دولتشاه سمرقندی، بعضی از ارباب فضل سخن اثیر را بر سخن خاقانی و انوری ترجیح داده‌اند و بعضی دیگر این دعوی را مسلّم نداشته‌اند. بدیع الزمان فروزانفر معتقد است گرایش اثیر به درج فنون بلاغی و معانی باریک، اشعارش را از گرمی و طراوت انداخته است. از سوی دیگر، ورزیدگی شاعر در علوم مختلف عصر، از جمله ریاضی، حکمت، پزشکی، اخترشناسی، هیئت، منطق، فقه، اصول و کلام و آوردن معانی و اصطلاحات آن علوم، باعث پیچیدگی سخنش شده است. ظاهراً قصد شاعر از سرودن این نوع شعرها، همآوردی با خاقانی و عرض اندام در عرصه پیچیده‌گویی بوده است.

شهرت اثیر اخسیکتی بواسطۀ قصاید اوست. اکثر این قصاید در مدح سلاطین و محتشمان قرن ششم ه.ق است واگرچه این اشعار حاوی نکات و فواید ادبی و تاریخی است، از خواندن آنها لذتی نصیب خواننده امروزی نمی‌شود. اثیر در غزل­های خود، بر خلاف قصایدش، زبانی روشن و لطیف دارد. این غزل­ها، اغلب مضامینی عاشقانه و اوزانی نرم و کوتاه دارند. امین‌الیدن حاج بله، از مقبولیت غزل­های اثیر در بین معاصرانش خبر می‌دهد. بسیاری از اشعار اثیر را رباعیات او تشکیل می‌دهد که شمار آنها به ۵۶۰ رباعی می‌رسد. در میان این رباعیات، ترانه‌های لطیف و ماندگار فراوان است.

آثار

«دیوان اثیر اخسیکتی» مشتمل بر قصاید، غزلیات، قطعات، ترجیعات و رباعیات است که یک بار به همت رکن‌الدین همایون فرخ بر اساس نه نسخه خطی تصحیح و چاپ شده است (تهران، ۱۳۳۷ ش). این چاپ فاقد همۀ اشعار اثیر است و کیفیت تصحیح آن نیز مورد انتقاد دکتر محمدجعفر محجوب قرار گرفته است. دستنویسی از دیوان اثیر که مشتمل بر ۱۲ هزار بیت شعر است، در کتابخانۀ حکیم علی اوغلو پاشای ترکیه نگهداری می‌شود که تعداد اشعار آن دو برابر نسخۀ چاپی است.
اثیر در این واقعه از سر ناگزیري و بیم جان از خراسان به سوي عراق گریخته و در اشعارش به
طور پراکنده به این ناامنی هاي خراسان و فرارش از آن سامان اشاره اي شده است.
در عراق این جرّه باز نطق را بگشاي بال کز گریز وحشت آباد خراسان در رسید
این زمان با وي همی گوید زبان عقل بین کان ثناگوي سخن ورز سخن خوان در رسید
گر تماشاي در فردوس اعلا بایدت پاي ازین دوزخ برون نه زانکه رضوان در رسید
تا که شعر آسان بود چون از ره کسب و عطا
هم معانی مجتمع گشت و هم اوزان در رسید
جمع بادندا افاضل در جناب تو از آنک نوبت مشتی گدا طبع پریشان در رسید
[446/الف]
به نظر می رسد، اثیر هنگام فرار از وحشت آباد خراسان دچار غزان یا راهزنان شده و آنچه
همراه داشته به تاراج رفته است. در دیوان اوقصیده اي است که شرایط سخت فرار اورا از
وحشت خراسان وچماق ترکان واز دست دادن اموالش از سوي عامل را نشان می دهد واینکه
بر مولد وقبایل خود چار تکبیر زده وبه سوي عراق آمده است.
بنده گریز پاي است از وحشت خراسان چون از چماق ترکان اموال خورده عامل
Forwarded from Deleted Account
مدامم ده، که ایامم مدام است
شکار عیش را، ایام دام است

بیاور باده ئی، کز وی دو قطره
خرابی دو عالم را تمام است

چه در بند حریفی، باده را باش
حریفی باده ات آسوده جام است

ز هشیاری به مستی، راه دور است
ز مستی تا بهشیاری، دو گام است

اگر عقل است بر جانت عقال است
واگر شرع است بر طبعت زمام است

کسی کاین بندها بگشاید از تو
نه پیوندی در او، گوئی حرام است

ندانم، تا ورای سازگاری
گناه باده ی مسکین کدام است

تو گر تندی ز نخوت، باده تند است
تو گر رامی ز الفت، باده رام است

وگر جنسی همی جوئی موافق
قدم در نه تو خامی، باده خام است

به می مطلق شود هر گاو اسیر است
بمی بالغ شود هر گاو غلام است

«اثیر اخسیکتی»