معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
یک چشم من از فراق یارم بگریست
و آن چشم دگر بخیل گشت و نَگریست‌
چون روز وصال شد جزایش کردم
کآری، نَگرستی و نباید نِگریست

گفته‌اند در فراق دوست، چندان گریستن باید که وهمت چنان افتد که دوست با اشک آمیخته‌است و با قطرات اشک در کنارت خواهد افتاد.

تا با دل من گرفتی ای جان! تو قرار
من دیدهٔ خویش کرده‌ام لؤلؤبار
باشد که به صحبت سرشکم یک‌ بار
از راه دو دیده‌ام درآیی به کنار

#کشف‌الاسرار_میبدی
­.

گویند:
آتش هر قدر سوزان‌تر و قوی‌تر باشد
چون آب به آن رسد نیست شود
یا به باد کشته گردد.
آن ساعت که تو خلوتی را به دست آری
و در پس زانو نشینی و قطره‌ای چند آب از چشم فرو باری،
فرشته‌ای را گویند این آب را نگهدار.
چون نفسی سرد از سر حسرت و از دل پر درد برآری،
فرشتۀ دیگر را گویند این آه را بردار
تا فردا که آتش دوزخ تاختن آرد از یک سو آب و از سوی دیگر باد،
آتش به هزیمت گیرد!
بنده گوید: بار خدایا این چیست؟
گویند:
این آب دیدۀ تو و آن آه سینۀ تو است!
 
#کشف‌الاسرار_و_عدةالابرار
#ابوالفضل_رشید‌الدین_میبدی
­🌟

گویند:
آتش هر قدر سوزان‌تر و قوی‌تر باشد
چون آب به آن رسد نیست شود
یا به باد کشته گردد.
آن ساعت که تو خلوتی را به دست آری
و در پس زانو نشینی
و قطره‌ای چند آب از چشم فرو باری، فرشته‌ای را گویند این آب را نگهدار.
چون نفسی سرد از سر حسرت
و از دل پر درد برآری،
فرشتۀ دیگر را گویند این آه را بردار
تا فردا که آتش دوزخ تاختن آرد
از یک سو آب و از سوی دیگر باد،
آتش به هزیمت گیرد!
بنده گوید: بار خدایا این چیست؟
گویند:
این آب دیدۀ تو و آن آه سینۀ تو است!
 


#کشف‌الاسرار
#ابوالفضل_رشید‌الدین_میبدی
#حکایت

حکایت کنند که مردی را زنی بود و در کارِ وی برفته بود.
و یک چشم آن زن سپید بود و مرد از آن عیب بی‌خبر بود به فرط‌‌المحبت.
چون آن محبت کم گشت، زن را گفت:
این سپیدی کی پدید آمد؟
گفت: آن‌گاه که محبت ما اندر دلِ تو نقصان گرفت.

#کشف‌الاسرار و عدةالابرار
#خواجه_عبدالله_انصاری

هر چه در راه بنده آید که سر به فسادی زند،
از آن باید احتراز نمود و دوری کرد
و آن چهار چیز است:

یکی دنیا،
دیگری خلق،
سومی نفس،
چهارمی شيطان.


دنیا توشه و زاد است
و تو مسافر در کشتی نشسته!
اگر زیادت برگیری، کشتی شکسته
و غرق شود و تو هلاک شوی،
خواهی که از فتنه‌ی دنیا رهایی یابی
بدان و بخوان که:
سبک‌باران رستند و گران‌باران خستند!
(گرفتار شدند)


دوم خلق است که تا رانده از درگاه حق نبُود
گرد خلق نگردد،
چه هر که با خلق آرام گرفت از حق بازماند!
دوستی حق و دوستی خلق
در یک دل با هم جمع نشوند.


سوم نفس است که
مایهٔ هر سودایی‌است و اصلِ هر غوغایی؛
اگر توفیق رفیق بود
و در جهاد با نفس او را دست باشد،
کارت چنان آید که رستگار شوی.


چهارم شیطان است که خداوند به او فرمود:
برو با آن‌ها در مال و فرزند شریک باش.

اما نه هر دلی خانه‌ی شيطان بود!
دل باشد که حرم رحمان بود
و شیطان نیارد که گِرد وی گردد؛ که بسوزد!





#کشف‌الاسرار میبدی