Forwarded from علوم وفنون ادبی (normohamadi-1976)
رایجترین غلطهای املایی
(ستارهدارها نادرستاند.)
*آواکادو ← آووکادو
*اختلاص ← اختلاس
*ارازل ← اراذل
*ارجینال/ *اورجینال ← اریجینال/ اریژینال
*استحظار ← استحضار
*اصراف ← اسراف
*اصطحکاک ← اصطکاک
*اطراق ← اتراق
*اظطراری ← اضطراری
*الحمدالله ← الحمدللّه
*الویت ← اولویت
*انشاللّه ← انشاءالله
*انظباط ← انضباط
*بارگزاری ← بارگذاری
*بچهگانه ← بچگانه
*بحبح ← بهبه
*بحر خیابان ← بَر خیابان
*برخواستن ← برخاستن
*برگذاری ← برگزاری
*بزار/ *نزار ← بذار/ نذار (از «گذاشتن»)
*بلاخره/ *بلخره ← بالاخره
*بنیانگزار ← بنیانگذار
*بهذاته ← بذاته
*بهرأیالعین ← برأیالعین
*بهشخصه ← بشخصه
*بهعینه ← بعینه
*بهنفسه ← بنفسه
*بیافتد/ *بیوفتد ← بیفتد
*بیافروزد ← بیفروزد
*بیاندازد ← بیندازد
*بیاندیشد ← بیندیشد
*بیانگارد ← بینگارد
*بیانگیزد ← بینگیزد
*بیمهابا ← بیمحابا
*پاچهخواری ← پاچهخاری
*پلمپ ← پلمب
*تاس ← طاس
*ترجیه ← ترجیح
*تزئین ← تزیین
*تکنسین ← تکنیسین
*تکّهکلام ← تکیهکلام
*تِلورانس ← تولِرانس
*تهکّم ← تحکّم
*توجیح ← توجیه
*تورک ← تُرک
*توفان ← طوفان
*جذرومد ← جزرومد
*چکنویس ← چرکنویس
*حاظر ← حاضر
*حتّاکی ← هتّاکی
*حدالامکان ← حتیالامکان
*حلیم ← هلیم
*حیات خانه ← حیاط خانه
*حیاط وحش ← حیات وحش
*خاروذلیل ← خواروذلیل
*خدمتگذاری ← خدمتگزاری
*خلَع ← خلأ
*خوارش ← خارش
*خاستگاری ← خواستگاری
*دردودل ← دردِدل
*دقّودلی ← دقِّدلی
*دیدبان ← دیدهبان
*راجبه ← راجعبه
*راکتور ← رِآکتور
*رزالت ← رذالت
*رییس ← رئیس
*زجّه ← ضجّه
*زخموزبان ← زخمِزبان
*زِرته/ *ضِرته ← ضِرطه
*زِرس/ *زِرص قاطع ← ضِرس قاطع
*زیباشناسی ← زیباییشناسی
*ژولای ← جولای
*سانتریفیوژ ← سانتریفوژ
*سایبان ← سایهبان
*سپاسگذاری ← سپاسگزاری
*سپردهگزاری ← سپردهگذاری
*سئوال ← سؤال
*شکرگذاری ← شکرگزاری
*شئ ← شیء
*ضَرّادخانه ← زَرّادخانه
*ضربالعجل ← ضربالاجل
*ظل آفتاب ← زل آفتاب
*عبداله ← عبدالله
*عبدالهی ← عبداللّهی
*علاقمند ← علاقهمند
*علیرقم ← علیرغم
*عیاق ← ایاق
*غراضه ← قراضه
*غیرهوذلک ← غیرذلک
*غیض ← غیظ
*فالوعر ← فالوور/ فالوئر
*فراقت ← فراغت
*فنآوری ← فناوری
*فوش ← فحش
*قائله ← غائله
*قانونگزاری ← قانونگذاری
*قتلوعام ← قتلِعام
*قوائد ← قواعد
*کجدارومریض ← کجدارومریز
*کشکِبادمجان ← کشکوبادمجان
*کورد ← کُرد
*کولهبر ← کولبر
*لبتاب ← لپتاپ
*لحجه ← لهجه
*لشگر ← لشکر
*مابهازا ← مابِازا
*مارموز ← مارموذ
*مبداء ← مبدأ
*متالوژی ← متالورژی
*مثه ← مثِ
*مُحَیّا ← مُهَیّا
*محیالدین ← محییالدین
*مخمسه ← مخمصه
*مذبور ← مزبور
*مرحم ← مرهم
*مشمولالذّمّه ← مشغولالذّمّه
*مصلّی تهران ← مصلّای تهران
*مضخرف ← مزخرف
*مطمعن ← مطمئن
*معزل/ *معظل ← معضل
*ملات ← ملاط
*ملاحضه ← ملاحظه
*مَلقمه ← مَلغمه
*مناضره ← مناظره
*مَِنَسّۀ ظهور ← مَِنَصّۀ ظهور
*منشاء ← منشأ
*منظبط ← منضبط
*مهراب ← محراب
*مؤذّب ← معذّب
*موزی ← موذی
*موقه ← موقع
*میابد ← مییابد
*نئشه/ *نشعه/ *نعشه ← نشئه
*نسیب ← نصیب
*نیاندازد ← نیندازد
*نیوزلند ← نیوزیلند
*هکّاکی ← حکّاکی
*وحله ← وهله
*یهو ← یههو (یکهو)
#املا_رسمالخط
۱۴۰۲/۰۴/۱۲
سید محمد بصام
https://t.me/amirnormohamadi1976
(ستارهدارها نادرستاند.)
*آواکادو ← آووکادو
*اختلاص ← اختلاس
*ارازل ← اراذل
*ارجینال/ *اورجینال ← اریجینال/ اریژینال
*استحظار ← استحضار
*اصراف ← اسراف
*اصطحکاک ← اصطکاک
*اطراق ← اتراق
*اظطراری ← اضطراری
*الحمدالله ← الحمدللّه
*الویت ← اولویت
*انشاللّه ← انشاءالله
*انظباط ← انضباط
*بارگزاری ← بارگذاری
*بچهگانه ← بچگانه
*بحبح ← بهبه
*بحر خیابان ← بَر خیابان
*برخواستن ← برخاستن
*برگذاری ← برگزاری
*بزار/ *نزار ← بذار/ نذار (از «گذاشتن»)
*بلاخره/ *بلخره ← بالاخره
*بنیانگزار ← بنیانگذار
*بهذاته ← بذاته
*بهرأیالعین ← برأیالعین
*بهشخصه ← بشخصه
*بهعینه ← بعینه
*بهنفسه ← بنفسه
*بیافتد/ *بیوفتد ← بیفتد
*بیافروزد ← بیفروزد
*بیاندازد ← بیندازد
*بیاندیشد ← بیندیشد
*بیانگارد ← بینگارد
*بیانگیزد ← بینگیزد
*بیمهابا ← بیمحابا
*پاچهخواری ← پاچهخاری
*پلمپ ← پلمب
*تاس ← طاس
*ترجیه ← ترجیح
*تزئین ← تزیین
*تکنسین ← تکنیسین
*تکّهکلام ← تکیهکلام
*تِلورانس ← تولِرانس
*تهکّم ← تحکّم
*توجیح ← توجیه
*تورک ← تُرک
*توفان ← طوفان
*جذرومد ← جزرومد
*چکنویس ← چرکنویس
*حاظر ← حاضر
*حتّاکی ← هتّاکی
*حدالامکان ← حتیالامکان
*حلیم ← هلیم
*حیات خانه ← حیاط خانه
*حیاط وحش ← حیات وحش
*خاروذلیل ← خواروذلیل
*خدمتگذاری ← خدمتگزاری
*خلَع ← خلأ
*خوارش ← خارش
*خاستگاری ← خواستگاری
*دردودل ← دردِدل
*دقّودلی ← دقِّدلی
*دیدبان ← دیدهبان
*راجبه ← راجعبه
*راکتور ← رِآکتور
*رزالت ← رذالت
*رییس ← رئیس
*زجّه ← ضجّه
*زخموزبان ← زخمِزبان
*زِرته/ *ضِرته ← ضِرطه
*زِرس/ *زِرص قاطع ← ضِرس قاطع
*زیباشناسی ← زیباییشناسی
*ژولای ← جولای
*سانتریفیوژ ← سانتریفوژ
*سایبان ← سایهبان
*سپاسگذاری ← سپاسگزاری
*سپردهگزاری ← سپردهگذاری
*سئوال ← سؤال
*شکرگذاری ← شکرگزاری
*شئ ← شیء
*ضَرّادخانه ← زَرّادخانه
*ضربالعجل ← ضربالاجل
*ظل آفتاب ← زل آفتاب
*عبداله ← عبدالله
*عبدالهی ← عبداللّهی
*علاقمند ← علاقهمند
*علیرقم ← علیرغم
*عیاق ← ایاق
*غراضه ← قراضه
*غیرهوذلک ← غیرذلک
*غیض ← غیظ
*فالوعر ← فالوور/ فالوئر
*فراقت ← فراغت
*فنآوری ← فناوری
*فوش ← فحش
*قائله ← غائله
*قانونگزاری ← قانونگذاری
*قتلوعام ← قتلِعام
*قوائد ← قواعد
*کجدارومریض ← کجدارومریز
*کشکِبادمجان ← کشکوبادمجان
*کورد ← کُرد
*کولهبر ← کولبر
*لبتاب ← لپتاپ
*لحجه ← لهجه
*لشگر ← لشکر
*مابهازا ← مابِازا
*مارموز ← مارموذ
*مبداء ← مبدأ
*متالوژی ← متالورژی
*مثه ← مثِ
*مُحَیّا ← مُهَیّا
*محیالدین ← محییالدین
*مخمسه ← مخمصه
*مذبور ← مزبور
*مرحم ← مرهم
*مشمولالذّمّه ← مشغولالذّمّه
*مصلّی تهران ← مصلّای تهران
*مضخرف ← مزخرف
*مطمعن ← مطمئن
*معزل/ *معظل ← معضل
*ملات ← ملاط
*ملاحضه ← ملاحظه
*مَلقمه ← مَلغمه
*مناضره ← مناظره
*مَِنَسّۀ ظهور ← مَِنَصّۀ ظهور
*منشاء ← منشأ
*منظبط ← منضبط
*مهراب ← محراب
*مؤذّب ← معذّب
*موزی ← موذی
*موقه ← موقع
*میابد ← مییابد
*نئشه/ *نشعه/ *نعشه ← نشئه
*نسیب ← نصیب
*نیاندازد ← نیندازد
*نیوزلند ← نیوزیلند
*هکّاکی ← حکّاکی
*وحله ← وهله
*یهو ← یههو (یکهو)
#املا_رسمالخط
۱۴۰۲/۰۴/۱۲
سید محمد بصام
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
Forwarded from علوم وفنون ادبی (normohamadi-1976)
#دانش_افزایی
💎معانی مختلف "گزاردن" و "گذاشتن"
#املا
💢گزاردن:
1⃣ادا کردن، انجام دادن، بجا آوردن مانند: نمازگزار، طاعتگزار، حقگزار، شکرگزار، کارگزار،حجگزار :
➖شب سده است يکي آتش بلندافروز
حق است مر سده را بر تو حق او بگزار.
➖سلطان آب خواست و طهارت کرد و دو رکعت نماز بگزارد.
➖که مر ترا شغلي پيش آيد، هرچند ترا کفايت گزاردن آن باشد، مستبد رأي خويش مباش.
➖فرض يزدان را بگزارد هر کس که کند
خدمت خاصهء سلطان بخلا و بملا.
➖کار آنچنان که آيد بگزارم
عمر آنچنان که بايد بگسارم.
➖گفت بترسم که يزدان را شکر بواجبي نتوانم گزارد.
➖از قضا عفو خواست و به حج رفت وحج گزارد و مدتي به عراق باشيد.
➖هر که صلت دهد حق مهتري گزارد.
➖او فرض خدا نميگزارد
از قرض تو نيز غم ندارد.
2⃣پرداختن مانند: وامگزار، قرضگزار، خراجگزار، مالياتگزار:
➖گزارم فام(وام) طبع خود به اندک مدح صدر تو
که از انعام اسلاف تو اندر فام بسيارم.
➖خراج اگر نگزارد کسي بطيبت نفس
بقهر از او بستاند کمينه سرهنگي
3⃣رسانيدن. تبليغ، مانند: پيغامگزار
➖بدو گفت آري گزارم پيام
برينسان که گفتي و بردي تو نام
➖من پيغام بتمامي بگزارم... بازگشتم و جواب بازبردم. (تاريخ بيهقي)
4⃣ادا کردن. بيان کردن. اظهار کردن. در ميان نهادن مانند:سخنگزار، قولگزار: پاسخگزار :
➖سخنها شنيدي تو پاسخ گزار
که کندي نه خوب آيد از شهريار
➖بپرسم ترا راست پاسخ گزار
اگر بخردي کام کژي مخار
➖روز و شب از آرزوي جنگ و شبيخون
جز سخن جنگ بر زبان نگزاري.
➖در سرم افکنده چرخ بر که سپارم عنان
بر لبم آورده جان با که گزارم عنا
5⃣صرف کردن:
➖بدترين مال آن است که از حرام جمع آري و به آثام(گناهان)بگزاري(صرف کنی)
6⃣تعبير کردن خواب، مانند خوابگزار:
7⃣رها کردن. ترک کردن.
➖او را تنها گزارید.
🍂🍁🍁🍂🍁🍁🍂🍁🍁🍁🍂🍁
💢گذاشتن:
1⃣هشتن، قرار داد، وضع کردن، برجاي نهادن
نوشيروان نمرد که نام نکو گذاشت.
سعدي (گلستان)
2⃣اجازه دادن. رخصت دادن :
گوئي اندر پناه وصل شوم
تو شوي گر فراق بگذارد.انوري.
3⃣طي کردن،گذرانیدن:
بر چنين اسبي چنين دشتي گذارم من شبي
تيره چون روز قضا و تنگ چون روز محن.
خدايگان جهان باش وز جهان برخور
بکام زي و جهان را بکام خويش گذار
4⃣طي کردن. سپردن مکان یا زمان
دلا چه داري انده به شادکامي زي
بتا به غم چه گذاري به ناز و لهو گزار
چنين گفت کاي نامور شهريار
هميشه جهان را بخوبي گذار.
5⃣ترک کردن. رها کردن
حرب را از سيستان معزول کرد و محمد بن عروان بعمل سيستان آمد بزرگان سيستان وفدي سوي عبدالله عمر فرستادند به عراق و اندرخواستند تا حرب را بگذاشتند. (رهاکردند). ازهر گفت من نکانک و نژند زال خورده ام عمرو [ بن ليث ] سيم از خزينه بداد و مرد [ خوني ] را بگذاشت. (تاريخ سيستان).
بگذارش تا بدين همي خرد
دنياي مزور و حطامش را
6⃣ناديده گرفتن. چشمپوشي کردن:
گناه از گنهکار بگذارد اوي
پي مردمي را نگه دارد اوي
7⃣محو ساختن. از بين بردن :
ز دل ياد او هيچ نگذاشتي
اميد از جهان سوي او داشتي.
8⃣راه دادن. رخصت دادن. اجازه دادن:
روزي به در آن گرمابه شديم که ما را در آنجا نگذاشتند. (سفرنامهء ناصرخسرو). گفتيم اکنون که ما را در حمام گذارد. (سفرنامهء ناصرخسرو).
9⃣محول کردن. سپردن کار به کسي
که من تاج شاهي سپارم به تو
همان گنج و لشکر گذارم به تو
اي خدا مگذار با من کار من
ور گذاري واي بر کردار من
0⃣1⃣ افکندن. انداختن. کشيدن بر... :
گر برقعي فرونگذاري بر اين جمال
در شهر هرکه کشته شود در ضمان توست.
1⃣1⃣برکنار داشتن. محفوظ داشتن.
دشمن جان است ترا روزگار
خويشتن از دوستيش واگذار
2⃣1⃣ادا کردن وام. پرداخت قرض:
ميکوش که وام او گذاري
تا بازرهي ز وامداري
ماخذ:
لغنتنامه دهخدا
https://t.me/amirnormohamadi1976
https://t.me/amirnormohamadi1976
https://t.me/amirnormohamadi1976
💎معانی مختلف "گزاردن" و "گذاشتن"
#املا
💢گزاردن:
1⃣ادا کردن، انجام دادن، بجا آوردن مانند: نمازگزار، طاعتگزار، حقگزار، شکرگزار، کارگزار،حجگزار :
➖شب سده است يکي آتش بلندافروز
حق است مر سده را بر تو حق او بگزار.
➖سلطان آب خواست و طهارت کرد و دو رکعت نماز بگزارد.
➖که مر ترا شغلي پيش آيد، هرچند ترا کفايت گزاردن آن باشد، مستبد رأي خويش مباش.
➖فرض يزدان را بگزارد هر کس که کند
خدمت خاصهء سلطان بخلا و بملا.
➖کار آنچنان که آيد بگزارم
عمر آنچنان که بايد بگسارم.
➖گفت بترسم که يزدان را شکر بواجبي نتوانم گزارد.
➖از قضا عفو خواست و به حج رفت وحج گزارد و مدتي به عراق باشيد.
➖هر که صلت دهد حق مهتري گزارد.
➖او فرض خدا نميگزارد
از قرض تو نيز غم ندارد.
2⃣پرداختن مانند: وامگزار، قرضگزار، خراجگزار، مالياتگزار:
➖گزارم فام(وام) طبع خود به اندک مدح صدر تو
که از انعام اسلاف تو اندر فام بسيارم.
➖خراج اگر نگزارد کسي بطيبت نفس
بقهر از او بستاند کمينه سرهنگي
3⃣رسانيدن. تبليغ، مانند: پيغامگزار
➖بدو گفت آري گزارم پيام
برينسان که گفتي و بردي تو نام
➖من پيغام بتمامي بگزارم... بازگشتم و جواب بازبردم. (تاريخ بيهقي)
4⃣ادا کردن. بيان کردن. اظهار کردن. در ميان نهادن مانند:سخنگزار، قولگزار: پاسخگزار :
➖سخنها شنيدي تو پاسخ گزار
که کندي نه خوب آيد از شهريار
➖بپرسم ترا راست پاسخ گزار
اگر بخردي کام کژي مخار
➖روز و شب از آرزوي جنگ و شبيخون
جز سخن جنگ بر زبان نگزاري.
➖در سرم افکنده چرخ بر که سپارم عنان
بر لبم آورده جان با که گزارم عنا
5⃣صرف کردن:
➖بدترين مال آن است که از حرام جمع آري و به آثام(گناهان)بگزاري(صرف کنی)
6⃣تعبير کردن خواب، مانند خوابگزار:
7⃣رها کردن. ترک کردن.
➖او را تنها گزارید.
🍂🍁🍁🍂🍁🍁🍂🍁🍁🍁🍂🍁
💢گذاشتن:
1⃣هشتن، قرار داد، وضع کردن، برجاي نهادن
نوشيروان نمرد که نام نکو گذاشت.
سعدي (گلستان)
2⃣اجازه دادن. رخصت دادن :
گوئي اندر پناه وصل شوم
تو شوي گر فراق بگذارد.انوري.
3⃣طي کردن،گذرانیدن:
بر چنين اسبي چنين دشتي گذارم من شبي
تيره چون روز قضا و تنگ چون روز محن.
خدايگان جهان باش وز جهان برخور
بکام زي و جهان را بکام خويش گذار
4⃣طي کردن. سپردن مکان یا زمان
دلا چه داري انده به شادکامي زي
بتا به غم چه گذاري به ناز و لهو گزار
چنين گفت کاي نامور شهريار
هميشه جهان را بخوبي گذار.
5⃣ترک کردن. رها کردن
حرب را از سيستان معزول کرد و محمد بن عروان بعمل سيستان آمد بزرگان سيستان وفدي سوي عبدالله عمر فرستادند به عراق و اندرخواستند تا حرب را بگذاشتند. (رهاکردند). ازهر گفت من نکانک و نژند زال خورده ام عمرو [ بن ليث ] سيم از خزينه بداد و مرد [ خوني ] را بگذاشت. (تاريخ سيستان).
بگذارش تا بدين همي خرد
دنياي مزور و حطامش را
6⃣ناديده گرفتن. چشمپوشي کردن:
گناه از گنهکار بگذارد اوي
پي مردمي را نگه دارد اوي
7⃣محو ساختن. از بين بردن :
ز دل ياد او هيچ نگذاشتي
اميد از جهان سوي او داشتي.
8⃣راه دادن. رخصت دادن. اجازه دادن:
روزي به در آن گرمابه شديم که ما را در آنجا نگذاشتند. (سفرنامهء ناصرخسرو). گفتيم اکنون که ما را در حمام گذارد. (سفرنامهء ناصرخسرو).
9⃣محول کردن. سپردن کار به کسي
که من تاج شاهي سپارم به تو
همان گنج و لشکر گذارم به تو
اي خدا مگذار با من کار من
ور گذاري واي بر کردار من
0⃣1⃣ افکندن. انداختن. کشيدن بر... :
گر برقعي فرونگذاري بر اين جمال
در شهر هرکه کشته شود در ضمان توست.
1⃣1⃣برکنار داشتن. محفوظ داشتن.
دشمن جان است ترا روزگار
خويشتن از دوستيش واگذار
2⃣1⃣ادا کردن وام. پرداخت قرض:
ميکوش که وام او گذاري
تا بازرهي ز وامداري
ماخذ:
لغنتنامه دهخدا
https://t.me/amirnormohamadi1976
https://t.me/amirnormohamadi1976
https://t.me/amirnormohamadi1976