ئَه دَر باخِ دو چَمِت آگِرِم دَه
ئَه سَر داخِ دو چَمِت آگِرِم دَه
هناسی! چوارشمه سویری نِزیکَه
وَه چَخماخِ دو چَمِت آگِرِم دَه
#مرتضی_خدایگان
#چوارشمه_سویری
#شعر_لکی
کانال صدای مردم لکستان
@lakvahid
ئَه سَر داخِ دو چَمِت آگِرِم دَه
هناسی! چوارشمه سویری نِزیکَه
وَه چَخماخِ دو چَمِت آگِرِم دَه
#مرتضی_خدایگان
#چوارشمه_سویری
#شعر_لکی
کانال صدای مردم لکستان
@lakvahid
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎶🎵-#یارب_بلابگردان
🌹🌺تقدیم به پزشکان و پرستاران #بیمارستان_سینا_نورآباد (بخش کرونا)
🎤خواننده و ملودی ساز:
#حسین_رضا_اسدی
تنظیم: #حسین_فاضل
شعر: #مرتضی_خدایگان
📸🌹دراین روزهای سخت و تلخ سربازان و افسران سلامت در بیمارستان سینا دربخش کرونا با عشق ،شبانه و روز ایثار میکنند تا دردها ی بیماران دردمند را درمان و آلام خانواده های گرفتار را کاهش دهند .
🌺دورود خدا بر شما باد ای فرشتگان آسمانی،وای باغبانان گل های پژمرده و شاخه های شکسته ،دعای خیر دلفانیان صادق،خانواده های دردمندو گرفتار،بدرقه راهتان باد🌹
🙏 لطفاً ویدئو را بصورت افقی تماشا نمائید
📣صدای مردم لکستان
@lakvahid
🌹🌺تقدیم به پزشکان و پرستاران #بیمارستان_سینا_نورآباد (بخش کرونا)
🎤خواننده و ملودی ساز:
#حسین_رضا_اسدی
تنظیم: #حسین_فاضل
شعر: #مرتضی_خدایگان
📸🌹دراین روزهای سخت و تلخ سربازان و افسران سلامت در بیمارستان سینا دربخش کرونا با عشق ،شبانه و روز ایثار میکنند تا دردها ی بیماران دردمند را درمان و آلام خانواده های گرفتار را کاهش دهند .
🌺دورود خدا بر شما باد ای فرشتگان آسمانی،وای باغبانان گل های پژمرده و شاخه های شکسته ،دعای خیر دلفانیان صادق،خانواده های دردمندو گرفتار،بدرقه راهتان باد🌹
🙏 لطفاً ویدئو را بصورت افقی تماشا نمائید
📣صدای مردم لکستان
@lakvahid
مِه لَشِم خَرقِ دَریایَه، تو چُوینی؟
حَقِم ئِه عشق حُوَریایَه، تو چُوینی؟
حاول ئَژ ئی دلِ ژارَه مَپِرسی
مِه آومِه سر گُذریایَه، تو چُوینی؟
#مرتضی_خدایگان
#شعر_لکی
📣📣صدای مردم لکستان
@lakvahid
حَقِم ئِه عشق حُوَریایَه، تو چُوینی؟
حاول ئَژ ئی دلِ ژارَه مَپِرسی
مِه آومِه سر گُذریایَه، تو چُوینی؟
#مرتضی_خدایگان
#شعر_لکی
📣📣صدای مردم لکستان
@lakvahid
#گلونی
yon.ir/ufl0f
مادر سربندهای کل عالم گلونی ست
اولین افسانه از پرواز پرچم گلونی ست
راوی چین و چروک ماجرای رنج ماست
تار و پودش دستگاهِ "شادمانی سنج" ماست
شال ایرانی تر از ایرانی ما گلونی ست
سایبان بی سر و سامانی ما گلونی ست
اولین آموزه ی میهن پرستی گلونی ست
اولین تیم هنرمندان هستی گلونی ست
دستمال «چوپی» مادربزرگ ایلم است
چسب زخم بال و بازوی فک و فامیلم است
گفتمان عشق لای رنگ هایش جاری است
یک تنه در نوع خود یک عالمه عطاری است
شیوه ی مهمان نوازی را به ما آموخته
گلونی قانون بازی را به ما آموخته
زور شمشیر "عمر" هم قاتل بالش نشد
قلدری های "رضاخان" شامل حالش نشد
اولین سجاده ی دامان دریا گلونی ست
اولین چادر نماز دار دنیا گلونی ست
هر کسی جرأت ندارد با حجابش بد کند
تا «قدم خیر» از میان ماه تیغی رد کند
باعث و بنیان اصل «دَس براری» می شود
هر کجا پایش بیفتد، «بختیاری» می شود
طاق بستان و پلنگ و ماه می دانند چیست
بچه های ناف «کرمانشاه» می دانند چیست
وسعت آغوش از مغرب به مشرق گلونی ست
«دستمال قدرت» فرهاد عاشق گلونی ست
گلونی شهد و شراب و جام دارد در سرش
تاج فرمانداری ایلام دارد بر سرش
گلونی قانون بازی را برایم خوانده است
شعرهای «ارکوازی» را برایم خوانده است
منشأ «کهمان» و «کشکان» است و خونش «سیمره»
بقچه ای سرشار احساس است و خواب و خاطره
رود کشکان در تنش گیسودرازی می کند
«زاگرس» نقش رگش را خوب بازی می کند
حسن تأویل تمام شهرهای حافظ است
گلونی نوعی گل و «شیراز» نوعی «شیرِز» است
بادبان "کشتی" نوح است و توفان نیز هم
«سلسله» در سلسله عشق است و «دلفان» نیز هم
چین به چین دیوار بر دیوار چیده «یافته»
تا کمربندی برای «لطفعلی خان» بافته
ما «بلوط» و «مفرغیم» و ریشه ی ما گلونی ست
«شیرزیم» و «آبشار بیشه» ی ما گلونی ست
ما بلوطیم و علیرغم تمام دردها
آتشی هستیم در کاشانه ی نامردها
پیچک و «کلپیچک» و پرچین پرچ و پاک ماست
«اشترانکوه» و «گرین» و «هنجس» و «افلاک» ماست
سایه ی دست نوازش بر سر ما گلونی ست
روز محشر زیر پای مادر ما گلونی ست
-
صوفیا! سرخوش نباشی از ملال گلونی
زاهدا! ما را رها کن، بیخیال گلونی
خواهشن موضوع را پیراهن عثمان مکن
مرحمت کن باده را در آستین پنهان مکن
صحبت از دزد و پلیس و عیسی و موسی نکن
گلونی را ول بفرما، بحث ناموسی نکن
الغرض اندیشه ی کشف حجاب ما خطاست
ناگهان آشفتن دریای خواب ما خطاست
-
مادر رنگین کمان ها ! گلونی جان! غم مخور
«سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور»
می رسد روزی که خوب و آسمانی می شوی
غم نخور «نازار» چون روزی جهانی می شوی
با بلوط و شعر ناب و خنده و قدری خراش
بسته ی فرهنگی این سرزمین سبز باش
می شوی محبوب عام و خاص و خندان در جهان
ساز و سوغات لرستان و لکستان در جهان
خرم آن روزی که از گل در بیاید گلونی
هر کجا مهتاب باشد، می تراود گلونی
-
شب دراز است و قلم بیدار و دفتر کوچک است
قصه شیرین است و راوی مست و منبر کوچک است
سفره پهن و گلونی پهناور و دل و گرم و سرد
«مرتضا» هم گوشه ی آن را گرفت و شعر کرد
#مرتضی_خدایگان
صدای مردم لک
@lakvahid
yon.ir/ufl0f
مادر سربندهای کل عالم گلونی ست
اولین افسانه از پرواز پرچم گلونی ست
راوی چین و چروک ماجرای رنج ماست
تار و پودش دستگاهِ "شادمانی سنج" ماست
شال ایرانی تر از ایرانی ما گلونی ست
سایبان بی سر و سامانی ما گلونی ست
اولین آموزه ی میهن پرستی گلونی ست
اولین تیم هنرمندان هستی گلونی ست
دستمال «چوپی» مادربزرگ ایلم است
چسب زخم بال و بازوی فک و فامیلم است
گفتمان عشق لای رنگ هایش جاری است
یک تنه در نوع خود یک عالمه عطاری است
شیوه ی مهمان نوازی را به ما آموخته
گلونی قانون بازی را به ما آموخته
زور شمشیر "عمر" هم قاتل بالش نشد
قلدری های "رضاخان" شامل حالش نشد
اولین سجاده ی دامان دریا گلونی ست
اولین چادر نماز دار دنیا گلونی ست
هر کسی جرأت ندارد با حجابش بد کند
تا «قدم خیر» از میان ماه تیغی رد کند
باعث و بنیان اصل «دَس براری» می شود
هر کجا پایش بیفتد، «بختیاری» می شود
طاق بستان و پلنگ و ماه می دانند چیست
بچه های ناف «کرمانشاه» می دانند چیست
وسعت آغوش از مغرب به مشرق گلونی ست
«دستمال قدرت» فرهاد عاشق گلونی ست
گلونی شهد و شراب و جام دارد در سرش
تاج فرمانداری ایلام دارد بر سرش
گلونی قانون بازی را برایم خوانده است
شعرهای «ارکوازی» را برایم خوانده است
منشأ «کهمان» و «کشکان» است و خونش «سیمره»
بقچه ای سرشار احساس است و خواب و خاطره
رود کشکان در تنش گیسودرازی می کند
«زاگرس» نقش رگش را خوب بازی می کند
حسن تأویل تمام شهرهای حافظ است
گلونی نوعی گل و «شیراز» نوعی «شیرِز» است
بادبان "کشتی" نوح است و توفان نیز هم
«سلسله» در سلسله عشق است و «دلفان» نیز هم
چین به چین دیوار بر دیوار چیده «یافته»
تا کمربندی برای «لطفعلی خان» بافته
ما «بلوط» و «مفرغیم» و ریشه ی ما گلونی ست
«شیرزیم» و «آبشار بیشه» ی ما گلونی ست
ما بلوطیم و علیرغم تمام دردها
آتشی هستیم در کاشانه ی نامردها
پیچک و «کلپیچک» و پرچین پرچ و پاک ماست
«اشترانکوه» و «گرین» و «هنجس» و «افلاک» ماست
سایه ی دست نوازش بر سر ما گلونی ست
روز محشر زیر پای مادر ما گلونی ست
-
صوفیا! سرخوش نباشی از ملال گلونی
زاهدا! ما را رها کن، بیخیال گلونی
خواهشن موضوع را پیراهن عثمان مکن
مرحمت کن باده را در آستین پنهان مکن
صحبت از دزد و پلیس و عیسی و موسی نکن
گلونی را ول بفرما، بحث ناموسی نکن
الغرض اندیشه ی کشف حجاب ما خطاست
ناگهان آشفتن دریای خواب ما خطاست
-
مادر رنگین کمان ها ! گلونی جان! غم مخور
«سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور»
می رسد روزی که خوب و آسمانی می شوی
غم نخور «نازار» چون روزی جهانی می شوی
با بلوط و شعر ناب و خنده و قدری خراش
بسته ی فرهنگی این سرزمین سبز باش
می شوی محبوب عام و خاص و خندان در جهان
ساز و سوغات لرستان و لکستان در جهان
خرم آن روزی که از گل در بیاید گلونی
هر کجا مهتاب باشد، می تراود گلونی
-
شب دراز است و قلم بیدار و دفتر کوچک است
قصه شیرین است و راوی مست و منبر کوچک است
سفره پهن و گلونی پهناور و دل و گرم و سرد
«مرتضا» هم گوشه ی آن را گرفت و شعر کرد
#مرتضی_خدایگان
صدای مردم لک
@lakvahid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نَفَس اِ سینه صَد چاکَ مَکیشم
گُمَل اَر سَر گُمَل خاکَ مَکیشم
خُماری چَمَلت توو دامَسِ یَک
مَری صَد سالَ تلیاکَ مَکیشم
شاعر: #مرتضی_خدایگان
خوانش: #سحر_مرادی_نژاد
صدای مردم لک
@lakvahid
گُمَل اَر سَر گُمَل خاکَ مَکیشم
خُماری چَمَلت توو دامَسِ یَک
مَری صَد سالَ تلیاکَ مَکیشم
شاعر: #مرتضی_خدایگان
خوانش: #سحر_مرادی_نژاد
صدای مردم لک
@lakvahid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍به بهانه ی روز جهانی زبان مادری
لکی پاچای مهر و زون عشقه
لکی شیرین کرماشان عشقه
لکی ویروشیه،وارونه،وشته
لکی هرسین و دلفان و کوشته
شعر و دکلمه #مرتضی_خدایگان
صدای مردم لک
@lakvahid
لکی پاچای مهر و زون عشقه
لکی شیرین کرماشان عشقه
لکی ویروشیه،وارونه،وشته
لکی هرسین و دلفان و کوشته
شعر و دکلمه #مرتضی_خدایگان
صدای مردم لک
@lakvahid
#گلونی
yon.ir/ufl0f
مادر سربندهای کل عالم گلونی ست
اولین افسانه از پرواز پرچم گلونی ست
راوی چین و چروک ماجرای رنج ماست
تار و پودش دستگاهِ "شادمانی سنج" ماست
شال ایرانی تر از ایرانی ما گلونی ست
سایبان بی سر و سامانی ما گلونی ست
اولین آموزه ی میهن پرستی گلونی ست
اولین تیم هنرمندان هستی گلونی ست
دستمال «چوپی» مادربزرگ ایلم است
چسب زخم بال و بازوی فک و فامیلم است
گفتمان عشق لای رنگ هایش جاری است
یک تنه در نوع خود یک عالمه عطاری است
شیوه ی مهمان نوازی را به ما آموخته
گلونی قانون بازی را به ما آموخته
زور شمشیر "عمر" هم قاتل بالش نشد
قلدری های "رضاخان" شامل حالش نشد
اولین سجاده ی دامان دریا گلونی ست
اولین چادر نماز دار دنیا گلونی ست
هر کسی جرأت ندارد با حجابش بد کند
تا «قدم خیر» از میان ماه تیغی رد کند
باعث و بنیان اصل «دَس براری» می شود
هر کجا پایش بیفتد، «بختیاری» می شود
طاق بستان و پلنگ و ماه می دانند چیست
بچه های ناف «کرمانشاه» می دانند چیست
وسعت آغوش از مغرب به مشرق گلونی ست
«دستمال قدرت» فرهاد عاشق گلونی ست
گلونی شهد و شراب و جام دارد در سرش
تاج فرمانداری ایلام دارد بر سرش
گلونی قانون بازی را برایم خوانده است
شعرهای «ارکوازی» را برایم خوانده است
منشأ «کهمان» و «کشکان» است و خونش «سیمره»
بقچه ای سرشار احساس است و خواب و خاطره
رود کشکان در تنش گیسودرازی می کند
«زاگرس» نقش رگش را خوب بازی می کند
حسن تأویل تمام شهرهای حافظ است
گلونی نوعی گل و «شیراز» نوعی «شیرِز» است
بادبان "کشتی" نوح است و توفان نیز هم
«سلسله» در سلسله عشق است و «دلفان» نیز هم
چین به چین دیوار بر دیوار چیده «یافته»
تا کمربندی برای «لطفعلی خان» بافته
ما «بلوط» و «مفرغیم» و ریشه ی ما گلونی ست
«شیرزیم» و «آبشار بیشه» ی ما گلونی ست
ما بلوطیم و علیرغم تمام دردها
آتشی هستیم در کاشانه ی نامردها
پیچک و «کلپیچک» و پرچین پرچ و پاک ماست
«اشترانکوه» و «گرین» و «هنجس» و «افلاک» ماست
سایه ی دست نوازش بر سر ما گلونی ست
روز محشر زیر پای مادر ما گلونی ست
-
صوفیا! سرخوش نباشی از ملال گلونی
زاهدا! ما را رها کن، بیخیال گلونی
خواهشن موضوع را پیراهن عثمان مکن
مرحمت کن باده را در آستین پنهان مکن
صحبت از دزد و پلیس و عیسی و موسی نکن
گلونی را ول بفرما، بحث ناموسی نکن
الغرض اندیشه ی کشف حجاب ما خطاست
ناگهان آشفتن دریای خواب ما خطاست
-
مادر رنگین کمان ها ! گلونی جان! غم مخور
«سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور»
می رسد روزی که خوب و آسمانی می شوی
غم نخور «نازار» چون روزی جهانی می شوی
با بلوط و شعر ناب و خنده و قدری خراش
بسته ی فرهنگی این سرزمین سبز باش
می شوی محبوب عام و خاص و خندان در جهان
ساز و سوغات لرستان و لکستان در جهان
خرم آن روزی که از گل در بیاید گلونی
هر کجا مهتاب باشد، می تراود گلونی
-
شب دراز است و قلم بیدار و دفتر کوچک است
قصه شیرین است و راوی مست و منبر کوچک است
سفره پهن و گلونی پهناور و دل و گرم و سرد
«مرتضا» هم گوشه ی آن را گرفت و شعر کرد
#مرتضی_خدایگان
صدای مردم لک
@lakvahid
yon.ir/ufl0f
مادر سربندهای کل عالم گلونی ست
اولین افسانه از پرواز پرچم گلونی ست
راوی چین و چروک ماجرای رنج ماست
تار و پودش دستگاهِ "شادمانی سنج" ماست
شال ایرانی تر از ایرانی ما گلونی ست
سایبان بی سر و سامانی ما گلونی ست
اولین آموزه ی میهن پرستی گلونی ست
اولین تیم هنرمندان هستی گلونی ست
دستمال «چوپی» مادربزرگ ایلم است
چسب زخم بال و بازوی فک و فامیلم است
گفتمان عشق لای رنگ هایش جاری است
یک تنه در نوع خود یک عالمه عطاری است
شیوه ی مهمان نوازی را به ما آموخته
گلونی قانون بازی را به ما آموخته
زور شمشیر "عمر" هم قاتل بالش نشد
قلدری های "رضاخان" شامل حالش نشد
اولین سجاده ی دامان دریا گلونی ست
اولین چادر نماز دار دنیا گلونی ست
هر کسی جرأت ندارد با حجابش بد کند
تا «قدم خیر» از میان ماه تیغی رد کند
باعث و بنیان اصل «دَس براری» می شود
هر کجا پایش بیفتد، «بختیاری» می شود
طاق بستان و پلنگ و ماه می دانند چیست
بچه های ناف «کرمانشاه» می دانند چیست
وسعت آغوش از مغرب به مشرق گلونی ست
«دستمال قدرت» فرهاد عاشق گلونی ست
گلونی شهد و شراب و جام دارد در سرش
تاج فرمانداری ایلام دارد بر سرش
گلونی قانون بازی را برایم خوانده است
شعرهای «ارکوازی» را برایم خوانده است
منشأ «کهمان» و «کشکان» است و خونش «سیمره»
بقچه ای سرشار احساس است و خواب و خاطره
رود کشکان در تنش گیسودرازی می کند
«زاگرس» نقش رگش را خوب بازی می کند
حسن تأویل تمام شهرهای حافظ است
گلونی نوعی گل و «شیراز» نوعی «شیرِز» است
بادبان "کشتی" نوح است و توفان نیز هم
«سلسله» در سلسله عشق است و «دلفان» نیز هم
چین به چین دیوار بر دیوار چیده «یافته»
تا کمربندی برای «لطفعلی خان» بافته
ما «بلوط» و «مفرغیم» و ریشه ی ما گلونی ست
«شیرزیم» و «آبشار بیشه» ی ما گلونی ست
ما بلوطیم و علیرغم تمام دردها
آتشی هستیم در کاشانه ی نامردها
پیچک و «کلپیچک» و پرچین پرچ و پاک ماست
«اشترانکوه» و «گرین» و «هنجس» و «افلاک» ماست
سایه ی دست نوازش بر سر ما گلونی ست
روز محشر زیر پای مادر ما گلونی ست
-
صوفیا! سرخوش نباشی از ملال گلونی
زاهدا! ما را رها کن، بیخیال گلونی
خواهشن موضوع را پیراهن عثمان مکن
مرحمت کن باده را در آستین پنهان مکن
صحبت از دزد و پلیس و عیسی و موسی نکن
گلونی را ول بفرما، بحث ناموسی نکن
الغرض اندیشه ی کشف حجاب ما خطاست
ناگهان آشفتن دریای خواب ما خطاست
-
مادر رنگین کمان ها ! گلونی جان! غم مخور
«سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور»
می رسد روزی که خوب و آسمانی می شوی
غم نخور «نازار» چون روزی جهانی می شوی
با بلوط و شعر ناب و خنده و قدری خراش
بسته ی فرهنگی این سرزمین سبز باش
می شوی محبوب عام و خاص و خندان در جهان
ساز و سوغات لرستان و لکستان در جهان
خرم آن روزی که از گل در بیاید گلونی
هر کجا مهتاب باشد، می تراود گلونی
-
شب دراز است و قلم بیدار و دفتر کوچک است
قصه شیرین است و راوی مست و منبر کوچک است
سفره پهن و گلونی پهناور و دل و گرم و سرد
«مرتضا» هم گوشه ی آن را گرفت و شعر کرد
#مرتضی_خدایگان
صدای مردم لک
@lakvahid
#گلونی
yon.ir/ufl0f
مادر سربندهای کل عالم گلونی ست
اولین افسانه از پرواز پرچم گلونی ست
راوی چین و چروک ماجرای رنج ماست
تار و پودش دستگاهِ "شادمانی سنج" ماست
شال ایرانی تر از ایرانی ما گلونی ست
سایبان بی سر و سامانی ما گلونی ست
اولین آموزه ی میهن پرستی گلونی ست
اولین تیم هنرمندان هستی گلونی ست
دستمال «چوپی» مادربزرگ ایلم است
چسب زخم بال و بازوی فک و فامیلم است
گفتمان عشق لای رنگ هایش جاری است
یک تنه در نوع خود یک عالمه عطاری است
شیوه ی مهمان نوازی را به ما آموخته
گلونی قانون بازی را به ما آموخته
زور شمشیر "عمر" هم قاتل بالش نشد
قلدری های "رضاخان" شامل حالش نشد
اولین سجاده ی دامان دریا گلونی ست
اولین چادر نماز دار دنیا گلونی ست
هر کسی جرأت ندارد با حجابش بد کند
تا «قدم خیر» از میان ماه تیغی رد کند
باعث و بنیان اصل «دَس براری» می شود
هر کجا پایش بیفتد، «بختیاری» می شود
طاق بستان و پلنگ و ماه می دانند چیست
بچه های ناف «کرمانشاه» می دانند چیست
وسعت آغوش از مغرب به مشرق گلونی ست
«دستمال قدرت» فرهاد عاشق گلونی ست
گلونی شهد و شراب و جام دارد در سرش
تاج فرمانداری ایلام دارد بر سرش
گلونی قانون بازی را برایم خوانده است
شعرهای «ارکوازی» را برایم خوانده است
منشأ «کهمان» و «کشکان» است و خونش «سیمره»
بقچه ای سرشار احساس است و خواب و خاطره
رود کشکان در تنش گیسودرازی می کند
«زاگرس» نقش رگش را خوب بازی می کند
حسن تأویل تمام شهرهای حافظ است
گلونی نوعی گل و «شیراز» نوعی «شیرِز» است
بادبان "کشتی" نوح است و توفان نیز هم
«سلسله» در سلسله عشق است و «دلفان» نیز هم
چین به چین دیوار بر دیوار چیده «یافته»
تا کمربندی برای «لطفعلی خان» بافته
ما «بلوط» و «مفرغیم» و ریشه ی ما گلونی ست
«شیرزیم» و «آبشار بیشه» ی ما گلونی ست
ما بلوطیم و علیرغم تمام دردها
آتشی هستیم در کاشانه ی نامردها
پیچک و «کلپیچک» و پرچین پرچ و پاک ماست
«اشترانکوه» و «گرین» و «هنجس» و «افلاک» ماست
سایه ی دست نوازش بر سر ما گلونی ست
روز محشر زیر پای مادر ما گلونی ست
-
صوفیا! سرخوش نباشی از ملال گلونی
زاهدا! ما را رها کن، بیخیال گلونی
خواهشن موضوع را پیراهن عثمان مکن
مرحمت کن باده را در آستین پنهان مکن
صحبت از دزد و پلیس و عیسی و موسی نکن
گلونی را ول بفرما، بحث ناموسی نکن
الغرض اندیشه ی کشف حجاب ما خطاست
ناگهان آشفتن دریای خواب ما خطاست
-
مادر رنگین کمان ها ! گلونی جان! غم مخور
«سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور»
می رسد روزی که خوب و آسمانی می شوی
غم نخور «نازار» چون روزی جهانی می شوی
با بلوط و شعر ناب و خنده و قدری خراش
بسته ی فرهنگی این سرزمین سبز باش
می شوی محبوب عام و خاص و خندان در جهان
ساز و سوغات لرستان و لکستان در جهان
خرم آن روزی که از گل در بیاید گلونی
هر کجا مهتاب باشد، می تراود گلونی
-
شب دراز است و قلم بیدار و دفتر کوچک است
قصه شیرین است و راوی مست و منبر کوچک است
سفره پهن و گلونی پهناور و دل و گرم و سرد
«مرتضا» هم گوشه ی آن را گرفت و شعر کرد
#مرتضی_خدایگان
صدای مردم لک
@lakvahid
yon.ir/ufl0f
مادر سربندهای کل عالم گلونی ست
اولین افسانه از پرواز پرچم گلونی ست
راوی چین و چروک ماجرای رنج ماست
تار و پودش دستگاهِ "شادمانی سنج" ماست
شال ایرانی تر از ایرانی ما گلونی ست
سایبان بی سر و سامانی ما گلونی ست
اولین آموزه ی میهن پرستی گلونی ست
اولین تیم هنرمندان هستی گلونی ست
دستمال «چوپی» مادربزرگ ایلم است
چسب زخم بال و بازوی فک و فامیلم است
گفتمان عشق لای رنگ هایش جاری است
یک تنه در نوع خود یک عالمه عطاری است
شیوه ی مهمان نوازی را به ما آموخته
گلونی قانون بازی را به ما آموخته
زور شمشیر "عمر" هم قاتل بالش نشد
قلدری های "رضاخان" شامل حالش نشد
اولین سجاده ی دامان دریا گلونی ست
اولین چادر نماز دار دنیا گلونی ست
هر کسی جرأت ندارد با حجابش بد کند
تا «قدم خیر» از میان ماه تیغی رد کند
باعث و بنیان اصل «دَس براری» می شود
هر کجا پایش بیفتد، «بختیاری» می شود
طاق بستان و پلنگ و ماه می دانند چیست
بچه های ناف «کرمانشاه» می دانند چیست
وسعت آغوش از مغرب به مشرق گلونی ست
«دستمال قدرت» فرهاد عاشق گلونی ست
گلونی شهد و شراب و جام دارد در سرش
تاج فرمانداری ایلام دارد بر سرش
گلونی قانون بازی را برایم خوانده است
شعرهای «ارکوازی» را برایم خوانده است
منشأ «کهمان» و «کشکان» است و خونش «سیمره»
بقچه ای سرشار احساس است و خواب و خاطره
رود کشکان در تنش گیسودرازی می کند
«زاگرس» نقش رگش را خوب بازی می کند
حسن تأویل تمام شهرهای حافظ است
گلونی نوعی گل و «شیراز» نوعی «شیرِز» است
بادبان "کشتی" نوح است و توفان نیز هم
«سلسله» در سلسله عشق است و «دلفان» نیز هم
چین به چین دیوار بر دیوار چیده «یافته»
تا کمربندی برای «لطفعلی خان» بافته
ما «بلوط» و «مفرغیم» و ریشه ی ما گلونی ست
«شیرزیم» و «آبشار بیشه» ی ما گلونی ست
ما بلوطیم و علیرغم تمام دردها
آتشی هستیم در کاشانه ی نامردها
پیچک و «کلپیچک» و پرچین پرچ و پاک ماست
«اشترانکوه» و «گرین» و «هنجس» و «افلاک» ماست
سایه ی دست نوازش بر سر ما گلونی ست
روز محشر زیر پای مادر ما گلونی ست
-
صوفیا! سرخوش نباشی از ملال گلونی
زاهدا! ما را رها کن، بیخیال گلونی
خواهشن موضوع را پیراهن عثمان مکن
مرحمت کن باده را در آستین پنهان مکن
صحبت از دزد و پلیس و عیسی و موسی نکن
گلونی را ول بفرما، بحث ناموسی نکن
الغرض اندیشه ی کشف حجاب ما خطاست
ناگهان آشفتن دریای خواب ما خطاست
-
مادر رنگین کمان ها ! گلونی جان! غم مخور
«سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور»
می رسد روزی که خوب و آسمانی می شوی
غم نخور «نازار» چون روزی جهانی می شوی
با بلوط و شعر ناب و خنده و قدری خراش
بسته ی فرهنگی این سرزمین سبز باش
می شوی محبوب عام و خاص و خندان در جهان
ساز و سوغات لرستان و لکستان در جهان
خرم آن روزی که از گل در بیاید گلونی
هر کجا مهتاب باشد، می تراود گلونی
-
شب دراز است و قلم بیدار و دفتر کوچک است
قصه شیرین است و راوی مست و منبر کوچک است
سفره پهن و گلونی پهناور و دل و گرم و سرد
«مرتضا» هم گوشه ی آن را گرفت و شعر کرد
#مرتضی_خدایگان
صدای مردم لک
@lakvahid
وِژِم هَر هونَه بیچارَه نِمَه کَم
یَخَهم وِل دَه مِ ای کارَه نِمَه کم
مِ إ چَمِت فِرَه گَزیامَه زُویتِر
دَس إ نوم ای کُنا مارَه نِمَه کَم
ای چَمَل تَه اِ کو آوردیه یَه؟
دل ای مَردِمتَه تا کو بردیه یه؟
اَرا هَر سِیلی صد گیُونَه مَسینی
لوُی چَن لو حِساوِت کِردیَه یَه؟
وَ یَک بوشی و دو بوشی مَرقصِم
دوسُو بوشی، سِه سو بوشی مرقصم
دو دسماله، چَپی، اِ لا کَتی، راس
وَ هَر سازی که تو بوشی مرقصم
خِرَه ماری زمین اِ دورِ چَمِت
هُوَرِت ناسِه سیاتی قُورِ چمت
خدا دی تا قیامت دَس نِموری
بسازی چی تِرِک اِ طورِ چَمِت
نیاتَه داخی اَر دِل آ نِمَه چو
خَمِت بارِ کَجَه اِ جا نمه چو
مِن و دِل هَر دِکی لیوَه تونیمِن
ولی آومونَه یِه جورا نَمِه چو
#مرتضی_خدایگان
صدای مردم لک
https://t.me/lakvahid
یَخَهم وِل دَه مِ ای کارَه نِمَه کم
مِ إ چَمِت فِرَه گَزیامَه زُویتِر
دَس إ نوم ای کُنا مارَه نِمَه کَم
ای چَمَل تَه اِ کو آوردیه یَه؟
دل ای مَردِمتَه تا کو بردیه یه؟
اَرا هَر سِیلی صد گیُونَه مَسینی
لوُی چَن لو حِساوِت کِردیَه یَه؟
وَ یَک بوشی و دو بوشی مَرقصِم
دوسُو بوشی، سِه سو بوشی مرقصم
دو دسماله، چَپی، اِ لا کَتی، راس
وَ هَر سازی که تو بوشی مرقصم
خِرَه ماری زمین اِ دورِ چَمِت
هُوَرِت ناسِه سیاتی قُورِ چمت
خدا دی تا قیامت دَس نِموری
بسازی چی تِرِک اِ طورِ چَمِت
نیاتَه داخی اَر دِل آ نِمَه چو
خَمِت بارِ کَجَه اِ جا نمه چو
مِن و دِل هَر دِکی لیوَه تونیمِن
ولی آومونَه یِه جورا نَمِه چو
#مرتضی_خدایگان
صدای مردم لک
https://t.me/lakvahid
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعرخوانی شاعر جوان و با ذوق لکستانی آقای مرتضی خدایگان در همایش ویژه قوم لک به مناسبت روز مادر(دا) در برج مهراد مال کرج
سه شنبه تاریخ 1402/10/12
#مرتضی_خدایگان
#مادر_دا #شعر_لکی
#قوم_لک #کرج_مهراد_مال
صدای مردم لک
https://t.me/lakvahid
سه شنبه تاریخ 1402/10/12
#مرتضی_خدایگان
#مادر_دا #شعر_لکی
#قوم_لک #کرج_مهراد_مال
صدای مردم لک
https://t.me/lakvahid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لَکی پاچای مِهر و زونِ عِشقَه
لکی شیرینِ کِرماشونِ عِشقَه
لکی ویروشیَه، وارونَه، وَشتَه
لکی هَرسینَه، دِلفونَه، کُؤَشتَه
لکی هم باؤَه، هم خُؤَە هم بِرایَه
لکی هم زونِ دل، هم زونِ دایَه
لکی چُوی دَم تَقَه دوسی لَذیذَه
لکی هَر چُوی گرین خم عزیزه
لکی چُوی دار آسو بَرز و بُونَه
لکی ضَربِ زمین ئَر آسمونَه
چَنی مورِ خِل و خَس های إِ تینی
لکی هَلمِ هنارَس های إِ تینی
رَنگینی گُلونی کیشاسی إٍ سَر
کِراسِ باؤَه آدم هاتی إِ وَر
لکی رَگریشیَه، بَنجَرگَه، خؤینَه
لکی تاریخِ قُومی های إِ سینَه
چِراخیکَه وِرِه حُؤَر گیسیایَه
کِتاویکَه وَه مَفرَغ نُویسیایَه
لکی ئِه کُویزَه کَهمون آوَه مَئری
خَمِ ایلام تا خُرماوَه مَئری
لکی بالَه، جیائی نِیری إٍ مِئ
لکی شیرینَه هَر چُوی شِئری إٍ مِئ
قطعه دوم 👇
شعرخوانی شاعر جوان و با ذوق لکستانی آقای مرتضی خدایگان در همایش ویژه قوم لک به مناسبت روز مادر(دا) در برج مهراد مال کرج
سه شنبه تاریخ 1402/10/12
#مرتضی_خدایگان
#مادر_دا #شعر_لکی
#قوم_لک #کرج_مهراد_مال
صدای مردم لک
https://t.me/lakvahid
لکی شیرینِ کِرماشونِ عِشقَه
لکی ویروشیَه، وارونَه، وَشتَه
لکی هَرسینَه، دِلفونَه، کُؤَشتَه
لکی هم باؤَه، هم خُؤَە هم بِرایَه
لکی هم زونِ دل، هم زونِ دایَه
لکی چُوی دَم تَقَه دوسی لَذیذَه
لکی هَر چُوی گرین خم عزیزه
لکی چُوی دار آسو بَرز و بُونَه
لکی ضَربِ زمین ئَر آسمونَه
چَنی مورِ خِل و خَس های إِ تینی
لکی هَلمِ هنارَس های إِ تینی
رَنگینی گُلونی کیشاسی إٍ سَر
کِراسِ باؤَه آدم هاتی إِ وَر
لکی رَگریشیَه، بَنجَرگَه، خؤینَه
لکی تاریخِ قُومی های إِ سینَه
چِراخیکَه وِرِه حُؤَر گیسیایَه
کِتاویکَه وَه مَفرَغ نُویسیایَه
لکی ئِه کُویزَه کَهمون آوَه مَئری
خَمِ ایلام تا خُرماوَه مَئری
لکی بالَه، جیائی نِیری إٍ مِئ
لکی شیرینَه هَر چُوی شِئری إٍ مِئ
قطعه دوم 👇
شعرخوانی شاعر جوان و با ذوق لکستانی آقای مرتضی خدایگان در همایش ویژه قوم لک به مناسبت روز مادر(دا) در برج مهراد مال کرج
سه شنبه تاریخ 1402/10/12
#مرتضی_خدایگان
#مادر_دا #شعر_لکی
#قوم_لک #کرج_مهراد_مال
صدای مردم لک
https://t.me/lakvahid
#گلونی
yon.ir/ufl0f
مادر سربندهای کل عالم گلونی ست
اولین افسانه از پرواز پرچم گلونی ست
راوی چین و چروک ماجرای رنج ماست
تار و پودش دستگاهِ "شادمانی سنج" ماست
شال ایرانی تر از ایرانی ما گلونی ست
سایبان بی سر و سامانی ما گلونی ست
اولین آموزه ی میهن پرستی گلونی ست
اولین تیم هنرمندان هستی گلونی ست
دستمال «چوپی» مادربزرگ ایلم است
چسب زخم بال و بازوی فک و فامیلم است
گفتمان عشق لای رنگ هایش جاری است
یک تنه در نوع خود یک عالمه عطاری است
شیوه ی مهمان نوازی را به ما آموخته
گلونی قانون بازی را به ما آموخته
زور شمشیر "عمر" هم قاتل بالش نشد
قلدری های "رضاخان" شامل حالش نشد
اولین سجاده ی دامان دریا گلونی ست
اولین چادر نماز دار دنیا گلونی ست
هر کسی جرأت ندارد با حجابش بد کند
تا «قدم خیر» از میان ماه تیغی رد کند
باعث و بنیان اصل «دَس براری» می شود
هر کجا پایش بیفتد، «بختیاری» می شود
طاق بستان و پلنگ و ماه می دانند چیست
بچه های ناف «کرمانشاه» می دانند چیست
وسعت آغوش از مغرب به مشرق گلونی ست
«دستمال قدرت» فرهاد عاشق گلونی ست
گلونی شهد و شراب و جام دارد در سرش
تاج فرمانداری ایلام دارد بر سرش
گلونی قانون بازی را برایم خوانده است
شعرهای «ارکوازی» را برایم خوانده است
منشأ «کهمان» و «کشکان» است و خونش «سیمره»
بقچه ای سرشار احساس است و خواب و خاطره
رود کشکان در تنش گیسودرازی می کند
«زاگرس» نقش رگش را خوب بازی می کند
حسن تأویل تمام شهرهای حافظ است
گلونی نوعی گل و «شیراز» نوعی «شیرِز» است
بادبان "کشتی" نوح است و توفان نیز هم
«سلسله» در سلسله عشق است و «دلفان» نیز هم
چین به چین دیوار بر دیوار چیده «یافته»
تا کمربندی برای «لطفعلی خان» بافته
ما «بلوط» و «مفرغیم» و ریشه ی ما گلونی ست
«شیرزیم» و «آبشار بیشه» ی ما گلونی ست
ما بلوطیم و علیرغم تمام دردها
آتشی هستیم در کاشانه ی نامردها
پیچک و «کلپیچک» و پرچین پرچ و پاک ماست
«اشترانکوه» و «گرین» و «هنجس» و «افلاک» ماست
سایه ی دست نوازش بر سر ما گلونی ست
روز محشر زیر پای مادر ما گلونی ست
-
صوفیا! سرخوش نباشی از ملال گلونی
زاهدا! ما را رها کن، بیخیال گلونی
خواهشن موضوع را پیراهن عثمان مکن
مرحمت کن باده را در آستین پنهان مکن
صحبت از دزد و پلیس و عیسی و موسی نکن
گلونی را ول بفرما، بحث ناموسی نکن
الغرض اندیشه ی کشف حجاب ما خطاست
ناگهان آشفتن دریای خواب ما خطاست
-
مادر رنگین کمان ها ! گلونی جان! غم مخور
«سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور»
می رسد روزی که خوب و آسمانی می شوی
غم نخور «نازار» چون روزی جهانی می شوی
با بلوط و شعر ناب و خنده و قدری خراش
بسته ی فرهنگی این سرزمین سبز باش
می شوی محبوب عام و خاص و خندان در جهان
ساز و سوغات لرستان و لکستان در جهان
خرم آن روزی که از گل در بیاید گلونی
هر کجا مهتاب باشد، می تراود گلونی
-
شب دراز است و قلم بیدار و دفتر کوچک است
قصه شیرین است و راوی مست و منبر کوچک است
سفره پهن و گلونی پهناور و دل و گرم و سرد
«مرتضا» هم گوشه ی آن را گرفت و شعر کرد
#مرتضی_خدایگان
صدای مردم لک
@lakvahid
yon.ir/ufl0f
مادر سربندهای کل عالم گلونی ست
اولین افسانه از پرواز پرچم گلونی ست
راوی چین و چروک ماجرای رنج ماست
تار و پودش دستگاهِ "شادمانی سنج" ماست
شال ایرانی تر از ایرانی ما گلونی ست
سایبان بی سر و سامانی ما گلونی ست
اولین آموزه ی میهن پرستی گلونی ست
اولین تیم هنرمندان هستی گلونی ست
دستمال «چوپی» مادربزرگ ایلم است
چسب زخم بال و بازوی فک و فامیلم است
گفتمان عشق لای رنگ هایش جاری است
یک تنه در نوع خود یک عالمه عطاری است
شیوه ی مهمان نوازی را به ما آموخته
گلونی قانون بازی را به ما آموخته
زور شمشیر "عمر" هم قاتل بالش نشد
قلدری های "رضاخان" شامل حالش نشد
اولین سجاده ی دامان دریا گلونی ست
اولین چادر نماز دار دنیا گلونی ست
هر کسی جرأت ندارد با حجابش بد کند
تا «قدم خیر» از میان ماه تیغی رد کند
باعث و بنیان اصل «دَس براری» می شود
هر کجا پایش بیفتد، «بختیاری» می شود
طاق بستان و پلنگ و ماه می دانند چیست
بچه های ناف «کرمانشاه» می دانند چیست
وسعت آغوش از مغرب به مشرق گلونی ست
«دستمال قدرت» فرهاد عاشق گلونی ست
گلونی شهد و شراب و جام دارد در سرش
تاج فرمانداری ایلام دارد بر سرش
گلونی قانون بازی را برایم خوانده است
شعرهای «ارکوازی» را برایم خوانده است
منشأ «کهمان» و «کشکان» است و خونش «سیمره»
بقچه ای سرشار احساس است و خواب و خاطره
رود کشکان در تنش گیسودرازی می کند
«زاگرس» نقش رگش را خوب بازی می کند
حسن تأویل تمام شهرهای حافظ است
گلونی نوعی گل و «شیراز» نوعی «شیرِز» است
بادبان "کشتی" نوح است و توفان نیز هم
«سلسله» در سلسله عشق است و «دلفان» نیز هم
چین به چین دیوار بر دیوار چیده «یافته»
تا کمربندی برای «لطفعلی خان» بافته
ما «بلوط» و «مفرغیم» و ریشه ی ما گلونی ست
«شیرزیم» و «آبشار بیشه» ی ما گلونی ست
ما بلوطیم و علیرغم تمام دردها
آتشی هستیم در کاشانه ی نامردها
پیچک و «کلپیچک» و پرچین پرچ و پاک ماست
«اشترانکوه» و «گرین» و «هنجس» و «افلاک» ماست
سایه ی دست نوازش بر سر ما گلونی ست
روز محشر زیر پای مادر ما گلونی ست
-
صوفیا! سرخوش نباشی از ملال گلونی
زاهدا! ما را رها کن، بیخیال گلونی
خواهشن موضوع را پیراهن عثمان مکن
مرحمت کن باده را در آستین پنهان مکن
صحبت از دزد و پلیس و عیسی و موسی نکن
گلونی را ول بفرما، بحث ناموسی نکن
الغرض اندیشه ی کشف حجاب ما خطاست
ناگهان آشفتن دریای خواب ما خطاست
-
مادر رنگین کمان ها ! گلونی جان! غم مخور
«سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور»
می رسد روزی که خوب و آسمانی می شوی
غم نخور «نازار» چون روزی جهانی می شوی
با بلوط و شعر ناب و خنده و قدری خراش
بسته ی فرهنگی این سرزمین سبز باش
می شوی محبوب عام و خاص و خندان در جهان
ساز و سوغات لرستان و لکستان در جهان
خرم آن روزی که از گل در بیاید گلونی
هر کجا مهتاب باشد، می تراود گلونی
-
شب دراز است و قلم بیدار و دفتر کوچک است
قصه شیرین است و راوی مست و منبر کوچک است
سفره پهن و گلونی پهناور و دل و گرم و سرد
«مرتضا» هم گوشه ی آن را گرفت و شعر کرد
#مرتضی_خدایگان
صدای مردم لک
@lakvahid