♣️در ماله کت داله گیژانه،♣️
♣️نمم سویریکه یالابرانه: ♣️
▪️▪️درد نامه ای از:
#ویــــــــــــــریاعینی
♣️درد را به هرگونه نگاشتن همان درد است وبزرگترین وسختترین جای درد شروع نقطه درد است :
که آدمی را در برهوت نا آگاهی از اینکه درد را از کجا باید آغازید ؟
زخم ضربتی کشنده است که نمیدانم این ضربه از کدامین سوی بر من وارد میشود آیا این درد هولناک را زمین است ویا آسمان که چنین مرا زیر تازیانه های بی امان خود چنین عاجز ساخته است؟
چرا چنین از آسمان بر سر من گل وخاک وسنگ میبارد مگر چنین بلایی را میشد حتی در خواب نیز متصور گشت ؟
♦️سنگ وگل وخاک وـــ... که از جنس زمین است پس چرا آســــــمان بر سرم میکوبدش
این چرخش کرکسهای شوم بر بالای شهر ما وخانه ما نشان ازچیست ؟
🔷چرا یک بار زمین بر زمینم میزند ودیگر بار آسمان سنگ بر سرم آوار میسازد منی که همیشه تاریخ ""ایستاده درغبار ""در همیشه تاریخ سهم غم خود را از دشمن ،از متجاوز ،از جنگ داخلی، واز محرومیت ،رواداشته شده برمن دریافت کرده ام
🔸دیگر چرا آسمان؟
🔶زمین ۰۰۰۰۰زمین که من همیشه نگاهباش بودم براو سجده میگذاردم دیگر چرا بدینسان نامهربانانه مرا مورد بی مهری و سقلمه های تحقیر کننده اش قرار میدهد؟
🔻یکبار آسمان ـ یکبار زمین ومن در حالتی میان سماع و خلسه ای ازین همه درد خود را برای جان دادنی از نوع دردناکترینش آماده میسازم
اما هنوز نه ، چرا این همه درد برای همه یکسان است بچه ام کو؟ پدرم؟ مـــــادر . مادر ما. هنوز داغم سنگینی ستونی از کلبه ای که قرار بود محل مهرورزی من وعزیزانم باشد چه نامهربانانه بر سرم آوار شد ؟
🔷سینهی موطن من پاک نشده از داغ مین های برجای مانده از جنگی ناخواسته که هدفشان تمام ایران بود اما اولین مخروبه ها یش خانه هایی بود که برای ما گاوصندوق خاطراتی تکرار نشدنی بود و ما باید اولین مدافع این وطن ، این گربه خفته بنام ""ایران خانوم"" بودیم وشدیم ودادیم هرآنچه داشتیم وپس از پایان آن ابر جنگ خاور میانه ما ماندیم ودردهای تاریخی خود و دردهایی افزون شده بر تار وپود جانمان همچون نبود مدرسه و والبته دربدری به شهرهای دور ونزدیک وهرکدام با گذاشتن چند نعش از عزیزان شهیدمان که در زیر خاک میدان جای گیری تانکهای دوست ودشمن وبااتمام جنگ بسیار چیزها وشعارها تمام شد، الا دردهای روحی وجسمی من وهمخونان وهمتبارانم وسرزمینی که دیگر شبیه به هر جایی بود الا سرزمینی سبز وشاداب وحاصلخیز
♦️روزی آن درد را فرهاد بسلامت واما بازخمی برسینه ودرد در دل از سر گذراند که این بار دشنه ای سخت بر سینهی بیستون نشست و ابرعزای نورسیده سرزمینم دودمانم را بر باد دادو برآسمانش گریست.
♣️. اما چه میتوان کرد؟جز آنکه
باید سر بر مقدرات تقدیر شده اجبار گونه این قوم بلادیده شرم آگین که شرمشان از سرچشمه نجابت است فرود آورد وبس
♦️چرا که هم ""لـــک وهم کــــــــرد "" از بمب مرده اند از گلوله مرده اند . وازحملات شیمیایی جان سپرده اند اما هرگز از هیچ ترسی نمرده اند
🔶 لیکن تصور چنین ظلمی چندسویه از طبیعت ومسئولین و مهرورزان خانه سازوالبته چنین بی رحمانه را هرگز هیچ تنی متصور نبود
🔸آنشب سیاه وظلمانی در رگ خونبار این نقطه از خاک ایرانم بایدبا شرمی زلال بر رخسارهای خونبار عزیزان این ملک بلاکشیده نگریست
بمانند شرم زنان همتبارم در کرمانشاه که شیونهایشان خود شدت فاجعهی سرپل ذهاب و فراتر از آن را چونان یک تئاتری تراژیک اما به تلخی اتفاق واقعیش روایتگر بودمیدیدی
دران لحظات سخت گذر، ناخن اندوه زنانی برگلگونه های صورت هایی کشیده میشد که لرزه بر جان هربینندهای میانداخت اما امان از شرم دختران اندوه وعشق ونجابت، آن هم دردیاری که معروفترین وسوزناکترین قصه های عاشقانهی دنیا از بیستونش" برخاسته است ودر قصر شیرینش ماوا وآرام گرفته است
هر چه چو فرهاد قلنگ کاریم کرد
عر پای بیستون هر بیگاریم کرد
بیلا بمرم هر وه ای درده وه
سر بنم عر بانِ سنگِ سرده وه
هرچی هاوار کم دنگه کس نیه
و پی هاوارم هاوار رس نیه
بیلا بتکی زویخاو ئه جرگم
بتکی اربان سیاتی برگـــم
یادداشتهایی از :
#ویریا عینی
کانال هنر و مردان لکستان
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Z6hdy_17kLYVC-A
♣️نمم سویریکه یالابرانه: ♣️
▪️▪️درد نامه ای از:
#ویــــــــــــــریاعینی
♣️درد را به هرگونه نگاشتن همان درد است وبزرگترین وسختترین جای درد شروع نقطه درد است :
که آدمی را در برهوت نا آگاهی از اینکه درد را از کجا باید آغازید ؟
زخم ضربتی کشنده است که نمیدانم این ضربه از کدامین سوی بر من وارد میشود آیا این درد هولناک را زمین است ویا آسمان که چنین مرا زیر تازیانه های بی امان خود چنین عاجز ساخته است؟
چرا چنین از آسمان بر سر من گل وخاک وسنگ میبارد مگر چنین بلایی را میشد حتی در خواب نیز متصور گشت ؟
♦️سنگ وگل وخاک وـــ... که از جنس زمین است پس چرا آســــــمان بر سرم میکوبدش
این چرخش کرکسهای شوم بر بالای شهر ما وخانه ما نشان ازچیست ؟
🔷چرا یک بار زمین بر زمینم میزند ودیگر بار آسمان سنگ بر سرم آوار میسازد منی که همیشه تاریخ ""ایستاده درغبار ""در همیشه تاریخ سهم غم خود را از دشمن ،از متجاوز ،از جنگ داخلی، واز محرومیت ،رواداشته شده برمن دریافت کرده ام
🔸دیگر چرا آسمان؟
🔶زمین ۰۰۰۰۰زمین که من همیشه نگاهباش بودم براو سجده میگذاردم دیگر چرا بدینسان نامهربانانه مرا مورد بی مهری و سقلمه های تحقیر کننده اش قرار میدهد؟
🔻یکبار آسمان ـ یکبار زمین ومن در حالتی میان سماع و خلسه ای ازین همه درد خود را برای جان دادنی از نوع دردناکترینش آماده میسازم
اما هنوز نه ، چرا این همه درد برای همه یکسان است بچه ام کو؟ پدرم؟ مـــــادر . مادر ما. هنوز داغم سنگینی ستونی از کلبه ای که قرار بود محل مهرورزی من وعزیزانم باشد چه نامهربانانه بر سرم آوار شد ؟
🔷سینهی موطن من پاک نشده از داغ مین های برجای مانده از جنگی ناخواسته که هدفشان تمام ایران بود اما اولین مخروبه ها یش خانه هایی بود که برای ما گاوصندوق خاطراتی تکرار نشدنی بود و ما باید اولین مدافع این وطن ، این گربه خفته بنام ""ایران خانوم"" بودیم وشدیم ودادیم هرآنچه داشتیم وپس از پایان آن ابر جنگ خاور میانه ما ماندیم ودردهای تاریخی خود و دردهایی افزون شده بر تار وپود جانمان همچون نبود مدرسه و والبته دربدری به شهرهای دور ونزدیک وهرکدام با گذاشتن چند نعش از عزیزان شهیدمان که در زیر خاک میدان جای گیری تانکهای دوست ودشمن وبااتمام جنگ بسیار چیزها وشعارها تمام شد، الا دردهای روحی وجسمی من وهمخونان وهمتبارانم وسرزمینی که دیگر شبیه به هر جایی بود الا سرزمینی سبز وشاداب وحاصلخیز
♦️روزی آن درد را فرهاد بسلامت واما بازخمی برسینه ودرد در دل از سر گذراند که این بار دشنه ای سخت بر سینهی بیستون نشست و ابرعزای نورسیده سرزمینم دودمانم را بر باد دادو برآسمانش گریست.
♣️. اما چه میتوان کرد؟جز آنکه
باید سر بر مقدرات تقدیر شده اجبار گونه این قوم بلادیده شرم آگین که شرمشان از سرچشمه نجابت است فرود آورد وبس
♦️چرا که هم ""لـــک وهم کــــــــرد "" از بمب مرده اند از گلوله مرده اند . وازحملات شیمیایی جان سپرده اند اما هرگز از هیچ ترسی نمرده اند
🔶 لیکن تصور چنین ظلمی چندسویه از طبیعت ومسئولین و مهرورزان خانه سازوالبته چنین بی رحمانه را هرگز هیچ تنی متصور نبود
🔸آنشب سیاه وظلمانی در رگ خونبار این نقطه از خاک ایرانم بایدبا شرمی زلال بر رخسارهای خونبار عزیزان این ملک بلاکشیده نگریست
بمانند شرم زنان همتبارم در کرمانشاه که شیونهایشان خود شدت فاجعهی سرپل ذهاب و فراتر از آن را چونان یک تئاتری تراژیک اما به تلخی اتفاق واقعیش روایتگر بودمیدیدی
دران لحظات سخت گذر، ناخن اندوه زنانی برگلگونه های صورت هایی کشیده میشد که لرزه بر جان هربینندهای میانداخت اما امان از شرم دختران اندوه وعشق ونجابت، آن هم دردیاری که معروفترین وسوزناکترین قصه های عاشقانهی دنیا از بیستونش" برخاسته است ودر قصر شیرینش ماوا وآرام گرفته است
هر چه چو فرهاد قلنگ کاریم کرد
عر پای بیستون هر بیگاریم کرد
بیلا بمرم هر وه ای درده وه
سر بنم عر بانِ سنگِ سرده وه
هرچی هاوار کم دنگه کس نیه
و پی هاوارم هاوار رس نیه
بیلا بتکی زویخاو ئه جرگم
بتکی اربان سیاتی برگـــم
یادداشتهایی از :
#ویریا عینی
کانال هنر و مردان لکستان
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Z6hdy_17kLYVC-A