♣️در ماله کت داله گیژانه،♣️
♣️نمم سویریکه یالابرانه: ♣️
▪️▪️درد نامه ای از:
#ویــــــــــــــریاعینی
♣️درد را به هرگونه نگاشتن همان درد است وبزرگترین وسختترین جای درد شروع نقطه درد است :
که آدمی را در برهوت نا آگاهی از اینکه درد را از کجا باید آغازید ؟
زخم ضربتی کشنده است که نمیدانم این ضربه از کدامین سوی بر من وارد میشود آیا این درد هولناک را زمین است ویا آسمان که چنین مرا زیر تازیانه های بی امان خود چنین عاجز ساخته است؟
چرا چنین از آسمان بر سر من گل وخاک وسنگ میبارد مگر چنین بلایی را میشد حتی در خواب نیز متصور گشت ؟
♦️سنگ وگل وخاک وـــ... که از جنس زمین است پس چرا آســــــمان بر سرم میکوبدش
این چرخش کرکسهای شوم بر بالای شهر ما وخانه ما نشان ازچیست ؟
🔷چرا یک بار زمین بر زمینم میزند ودیگر بار آسمان سنگ بر سرم آوار میسازد منی که همیشه تاریخ ""ایستاده درغبار ""در همیشه تاریخ سهم غم خود را از دشمن ،از متجاوز ،از جنگ داخلی، واز محرومیت ،رواداشته شده برمن دریافت کرده ام
🔸دیگر چرا آسمان؟
🔶زمین ۰۰۰۰۰زمین که من همیشه نگاهباش بودم براو سجده میگذاردم دیگر چرا بدینسان نامهربانانه مرا مورد بی مهری و سقلمه های تحقیر کننده اش قرار میدهد؟
🔻یکبار آسمان ـ یکبار زمین ومن در حالتی میان سماع و خلسه ای ازین همه درد خود را برای جان دادنی از نوع دردناکترینش آماده میسازم
اما هنوز نه ، چرا این همه درد برای همه یکسان است بچه ام کو؟ پدرم؟ مـــــادر . مادر ما. هنوز داغم سنگینی ستونی از کلبه ای که قرار بود محل مهرورزی من وعزیزانم باشد چه نامهربانانه بر سرم آوار شد ؟
🔷سینهی موطن من پاک نشده از داغ مین های برجای مانده از جنگی ناخواسته که هدفشان تمام ایران بود اما اولین مخروبه ها یش خانه هایی بود که برای ما گاوصندوق خاطراتی تکرار نشدنی بود و ما باید اولین مدافع این وطن ، این گربه خفته بنام ""ایران خانوم"" بودیم وشدیم ودادیم هرآنچه داشتیم وپس از پایان آن ابر جنگ خاور میانه ما ماندیم ودردهای تاریخی خود و دردهایی افزون شده بر تار وپود جانمان همچون نبود مدرسه و والبته دربدری به شهرهای دور ونزدیک وهرکدام با گذاشتن چند نعش از عزیزان شهیدمان که در زیر خاک میدان جای گیری تانکهای دوست ودشمن وبااتمام جنگ بسیار چیزها وشعارها تمام شد، الا دردهای روحی وجسمی من وهمخونان وهمتبارانم وسرزمینی که دیگر شبیه به هر جایی بود الا سرزمینی سبز وشاداب وحاصلخیز
♦️روزی آن درد را فرهاد بسلامت واما بازخمی برسینه ودرد در دل از سر گذراند که این بار دشنه ای سخت بر سینهی بیستون نشست و ابرعزای نورسیده سرزمینم دودمانم را بر باد دادو برآسمانش گریست.
♣️. اما چه میتوان کرد؟جز آنکه
باید سر بر مقدرات تقدیر شده اجبار گونه این قوم بلادیده شرم آگین که شرمشان از سرچشمه نجابت است فرود آورد وبس
♦️چرا که هم ""لـــک وهم کــــــــرد "" از بمب مرده اند از گلوله مرده اند . وازحملات شیمیایی جان سپرده اند اما هرگز از هیچ ترسی نمرده اند
🔶 لیکن تصور چنین ظلمی چندسویه از طبیعت ومسئولین و مهرورزان خانه سازوالبته چنین بی رحمانه را هرگز هیچ تنی متصور نبود
🔸آنشب سیاه وظلمانی در رگ خونبار این نقطه از خاک ایرانم بایدبا شرمی زلال بر رخسارهای خونبار عزیزان این ملک بلاکشیده نگریست
بمانند شرم زنان همتبارم در کرمانشاه که شیونهایشان خود شدت فاجعهی سرپل ذهاب و فراتر از آن را چونان یک تئاتری تراژیک اما به تلخی اتفاق واقعیش روایتگر بودمیدیدی
دران لحظات سخت گذر، ناخن اندوه زنانی برگلگونه های صورت هایی کشیده میشد که لرزه بر جان هربینندهای میانداخت اما امان از شرم دختران اندوه وعشق ونجابت، آن هم دردیاری که معروفترین وسوزناکترین قصه های عاشقانهی دنیا از بیستونش" برخاسته است ودر قصر شیرینش ماوا وآرام گرفته است
هر چه چو فرهاد قلنگ کاریم کرد
عر پای بیستون هر بیگاریم کرد
بیلا بمرم هر وه ای درده وه
سر بنم عر بانِ سنگِ سرده وه
هرچی هاوار کم دنگه کس نیه
و پی هاوارم هاوار رس نیه
بیلا بتکی زویخاو ئه جرگم
بتکی اربان سیاتی برگـــم
یادداشتهایی از :
#ویریا عینی
کانال هنر و مردان لکستان
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Z6hdy_17kLYVC-A
♣️نمم سویریکه یالابرانه: ♣️
▪️▪️درد نامه ای از:
#ویــــــــــــــریاعینی
♣️درد را به هرگونه نگاشتن همان درد است وبزرگترین وسختترین جای درد شروع نقطه درد است :
که آدمی را در برهوت نا آگاهی از اینکه درد را از کجا باید آغازید ؟
زخم ضربتی کشنده است که نمیدانم این ضربه از کدامین سوی بر من وارد میشود آیا این درد هولناک را زمین است ویا آسمان که چنین مرا زیر تازیانه های بی امان خود چنین عاجز ساخته است؟
چرا چنین از آسمان بر سر من گل وخاک وسنگ میبارد مگر چنین بلایی را میشد حتی در خواب نیز متصور گشت ؟
♦️سنگ وگل وخاک وـــ... که از جنس زمین است پس چرا آســــــمان بر سرم میکوبدش
این چرخش کرکسهای شوم بر بالای شهر ما وخانه ما نشان ازچیست ؟
🔷چرا یک بار زمین بر زمینم میزند ودیگر بار آسمان سنگ بر سرم آوار میسازد منی که همیشه تاریخ ""ایستاده درغبار ""در همیشه تاریخ سهم غم خود را از دشمن ،از متجاوز ،از جنگ داخلی، واز محرومیت ،رواداشته شده برمن دریافت کرده ام
🔸دیگر چرا آسمان؟
🔶زمین ۰۰۰۰۰زمین که من همیشه نگاهباش بودم براو سجده میگذاردم دیگر چرا بدینسان نامهربانانه مرا مورد بی مهری و سقلمه های تحقیر کننده اش قرار میدهد؟
🔻یکبار آسمان ـ یکبار زمین ومن در حالتی میان سماع و خلسه ای ازین همه درد خود را برای جان دادنی از نوع دردناکترینش آماده میسازم
اما هنوز نه ، چرا این همه درد برای همه یکسان است بچه ام کو؟ پدرم؟ مـــــادر . مادر ما. هنوز داغم سنگینی ستونی از کلبه ای که قرار بود محل مهرورزی من وعزیزانم باشد چه نامهربانانه بر سرم آوار شد ؟
🔷سینهی موطن من پاک نشده از داغ مین های برجای مانده از جنگی ناخواسته که هدفشان تمام ایران بود اما اولین مخروبه ها یش خانه هایی بود که برای ما گاوصندوق خاطراتی تکرار نشدنی بود و ما باید اولین مدافع این وطن ، این گربه خفته بنام ""ایران خانوم"" بودیم وشدیم ودادیم هرآنچه داشتیم وپس از پایان آن ابر جنگ خاور میانه ما ماندیم ودردهای تاریخی خود و دردهایی افزون شده بر تار وپود جانمان همچون نبود مدرسه و والبته دربدری به شهرهای دور ونزدیک وهرکدام با گذاشتن چند نعش از عزیزان شهیدمان که در زیر خاک میدان جای گیری تانکهای دوست ودشمن وبااتمام جنگ بسیار چیزها وشعارها تمام شد، الا دردهای روحی وجسمی من وهمخونان وهمتبارانم وسرزمینی که دیگر شبیه به هر جایی بود الا سرزمینی سبز وشاداب وحاصلخیز
♦️روزی آن درد را فرهاد بسلامت واما بازخمی برسینه ودرد در دل از سر گذراند که این بار دشنه ای سخت بر سینهی بیستون نشست و ابرعزای نورسیده سرزمینم دودمانم را بر باد دادو برآسمانش گریست.
♣️. اما چه میتوان کرد؟جز آنکه
باید سر بر مقدرات تقدیر شده اجبار گونه این قوم بلادیده شرم آگین که شرمشان از سرچشمه نجابت است فرود آورد وبس
♦️چرا که هم ""لـــک وهم کــــــــرد "" از بمب مرده اند از گلوله مرده اند . وازحملات شیمیایی جان سپرده اند اما هرگز از هیچ ترسی نمرده اند
🔶 لیکن تصور چنین ظلمی چندسویه از طبیعت ومسئولین و مهرورزان خانه سازوالبته چنین بی رحمانه را هرگز هیچ تنی متصور نبود
🔸آنشب سیاه وظلمانی در رگ خونبار این نقطه از خاک ایرانم بایدبا شرمی زلال بر رخسارهای خونبار عزیزان این ملک بلاکشیده نگریست
بمانند شرم زنان همتبارم در کرمانشاه که شیونهایشان خود شدت فاجعهی سرپل ذهاب و فراتر از آن را چونان یک تئاتری تراژیک اما به تلخی اتفاق واقعیش روایتگر بودمیدیدی
دران لحظات سخت گذر، ناخن اندوه زنانی برگلگونه های صورت هایی کشیده میشد که لرزه بر جان هربینندهای میانداخت اما امان از شرم دختران اندوه وعشق ونجابت، آن هم دردیاری که معروفترین وسوزناکترین قصه های عاشقانهی دنیا از بیستونش" برخاسته است ودر قصر شیرینش ماوا وآرام گرفته است
هر چه چو فرهاد قلنگ کاریم کرد
عر پای بیستون هر بیگاریم کرد
بیلا بمرم هر وه ای درده وه
سر بنم عر بانِ سنگِ سرده وه
هرچی هاوار کم دنگه کس نیه
و پی هاوارم هاوار رس نیه
بیلا بتکی زویخاو ئه جرگم
بتکی اربان سیاتی برگـــم
یادداشتهایی از :
#ویریا عینی
کانال هنر و مردان لکستان
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Z6hdy_17kLYVC-A
Forwarded from اتچ بات
💠هجرت چهارشنبه سوری به چهارشنبه سوزی وازديدن به شنيدن
(( نقدی برچرایی يك دگرديسی فرهنگی))
یادداشتی از:
#ویریا_عینی
قديم ترها چهارشنبه سوری یک آیین ديدنی بود اینک اما شنيدنی گشته است لیک چه شد وچرا ملت به يكباره از آن آتش ديدنی كه بر آن می پريدند و زردیشان را با سرخی آن معاوضه میكردند، دست شستند و به نارنجك و ترقه شنيدنی و رعب آور روی آوردند؟!
اين تغيير، شايد از همان لحظه يا دوره يا دهه ای شروع شد كه خلق الناس احساس كردند معاوضه زردی و بيماری خود با تندرستی و سرخی آتش در جامعه ای كه ناسالم بودن در آن، امر متعارفی شده ، چندان به درد نمیخورد و اگر قرار است تبادل تهاتری و پاياپایی دربین باشد بهتر است با نارنجك و ترقه ای باشد كه وقتی ناغافل و پيش بينی نشده زير پای يكی ديگر میتركد هم صدا و هيبت دارد و هم حس ترسيدن و اذيت شدن نارنجك انداز را به طرفه العينی تبديل می كند به حس قدرت داشتن و صدای مهيب داشتن و ترساندن ، اين است كه وقتی ملت فهميدند قدرت ترساندن و صدای ناغافل هولناك منجر به ترس ديگری، در جامعه ، مزيت بيشتري از تندرستی و سرخی آتش دارد، جاي آتش با ترقه و نارنجك عوض و چهارشنبه سوری ديدنی هم جایش رابه چهارشنبه سوری شنيدنی داد تا جماعت هميشه هراسان و فراری با لذت تماممنتظر آن شبی بمانند که میشود دران دیگری راترساند و مثلا آژانی را كه كل سال كارش انداختن هول و هراس در دل آنان است ،را از صداي مهيب ترقه زا به راه کند و جايش را با او عوض نماید، فلذا بعد ازين دگرديسی بود كه زردی و هراس به ترقه و نارنج داده شد و هيبت و هراس او هم برای شبی به امانت درآمد
کانال هنر و مردان لکستان
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Z6he7fmuzigakRQ
(( نقدی برچرایی يك دگرديسی فرهنگی))
یادداشتی از:
#ویریا_عینی
قديم ترها چهارشنبه سوری یک آیین ديدنی بود اینک اما شنيدنی گشته است لیک چه شد وچرا ملت به يكباره از آن آتش ديدنی كه بر آن می پريدند و زردیشان را با سرخی آن معاوضه میكردند، دست شستند و به نارنجك و ترقه شنيدنی و رعب آور روی آوردند؟!
اين تغيير، شايد از همان لحظه يا دوره يا دهه ای شروع شد كه خلق الناس احساس كردند معاوضه زردی و بيماری خود با تندرستی و سرخی آتش در جامعه ای كه ناسالم بودن در آن، امر متعارفی شده ، چندان به درد نمیخورد و اگر قرار است تبادل تهاتری و پاياپایی دربین باشد بهتر است با نارنجك و ترقه ای باشد كه وقتی ناغافل و پيش بينی نشده زير پای يكی ديگر میتركد هم صدا و هيبت دارد و هم حس ترسيدن و اذيت شدن نارنجك انداز را به طرفه العينی تبديل می كند به حس قدرت داشتن و صدای مهيب داشتن و ترساندن ، اين است كه وقتی ملت فهميدند قدرت ترساندن و صدای ناغافل هولناك منجر به ترس ديگری، در جامعه ، مزيت بيشتري از تندرستی و سرخی آتش دارد، جاي آتش با ترقه و نارنجك عوض و چهارشنبه سوری ديدنی هم جایش رابه چهارشنبه سوری شنيدنی داد تا جماعت هميشه هراسان و فراری با لذت تماممنتظر آن شبی بمانند که میشود دران دیگری راترساند و مثلا آژانی را كه كل سال كارش انداختن هول و هراس در دل آنان است ،را از صداي مهيب ترقه زا به راه کند و جايش را با او عوض نماید، فلذا بعد ازين دگرديسی بود كه زردی و هراس به ترقه و نارنج داده شد و هيبت و هراس او هم برای شبی به امانت درآمد
کانال هنر و مردان لکستان
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Z6he7fmuzigakRQ
Telegram
attach 📎
صدای مردم لک
📚کتابهای چاپ شده ی سال نود وهفت استاد رضا حسنوند(شوریده لرستانی) 📗بزم باد 📗مصادر وعبارات کنایی زبان لکی تقدیم به عزیزان گستره فرهنگ و ادب @lakvahid
به نوبه خود در قدردانی از زحمات بی شائبه جناب #استادرضاحسنوند (شوریده لرستانی) کلاه احترام از سربرگرفته ودربرابر اینهمه شوریدگی و شیدایی بدون چشمداشتشان دست ارادت برسینه نهاده و دربرابر بی ادعاییشان خم میشویم وفریاد بر میکشیم که مردم لک تا هماره تاریخ زحمات همراه با اخلاقتان را هرگز به فراموشی نخواهند سپرد
سلامتی همراه با سرفرازی نصیبتان بی هیچ درنگی
ایام عزتتان مستدام
#ویریا_عیني
@lakvahid
سلامتی همراه با سرفرازی نصیبتان بی هیچ درنگی
ایام عزتتان مستدام
#ویریا_عیني
@lakvahid
Forwarded from Deleted Account
📚 #لک_قومی_ایرانی
( بدون پیشوند و پسوند لور و کرد )
اخیرأ جناب ( #ایرج_رحمانپور )
به ایراد سخنانی پرداخته اند که هیچ سنخیتی با جایگاه هنری ایشان(که آنرانیزالبته وامدار ادبیات غنی واسطوره ای #لکی است) نداشته و بیشتر اجرای اوامر تمامیت خواهان وتفرقه گرایان #رسانه_های_میلی_و_محلی را نموده اند
#قسمت_یکم
✅اصطلاحات « زبان» ، « لهجه» ، « گويش» و « گونه
قسمت یک-جامعه شناسان زبان از اصطلاح گونه( يا بعضي وقت ها كد ) براي اشاره به هر نوع صورت هاي زباني¬كه با توجـــه به عوامل اجتماعي الگوبندي مي شوند، استفاده مي كنند. گونه اصطلاحي در جامعــــــــه شناسي زبان است كه به زبان در بافت اشاره مي كند گونه مجموعه اي از صورت هاي زباني است كه در شرايط اجتماعي، يعني همراه با يك توزيع اجتماعي متمايز به كار برده مي شود. بنابراين گونه اصطلاحي كلي است كه لهجــــــــه هاي گوناگون ،سبك هاي زباني مختلف ، گويش هاي گوناگــــــــون و حتي زبان هاي مختلفي را در بر مي گيرد كه به دلايل اجتماعي با هم در تقابل و تناقض هستند. گونه به عنوان يك اصطلاح سودمند زباني به اثبات رسيده است زيرا از نظر زباني اصطلاحي خنثي است و تمامي تظــاهرات گوناگون مفهوم انتزاعي « زبان» را در بافت هاي اجتماعي گوناگـــــون در بر مي گيرد. هادسن (1980 ، صفحه 24) گونه زباني را به اين صورت تعريف مي كند: « مجموعه اي از بخش هاي زباني با توزيع مشابه» . برخي از زبان شناسان نيز اصطـــلاح گونه را در مورد آن دسته از نظام هاي زباني به كار برده اند كه داراي وجـوه اشتراك بسيار و تفاوت هاي كمي هستند و امر تفهيم و تفاهم ميان گويندگان آن ها كاﻣﻸ و بدون مشكل عمده اي امكان پذير است. از اين ديدگاه ، فارسي داراي گونــــه هاي مختلف محلي( مانند تهراني، اصفهاني، شيرازي، كرماني و ......)و نيز گونه هاي نوشتاري، گفتاري، رسمي و غيره است.(مدرسي، 1368 ،صص 132 و 133 .)
✅قسمت دوم -زبان شناسان دو اصطلاح گويش و لهجه را گاه در مفهومي واحد و گاه در مفاهيمي متفاوت به كار برده اند. در اين بحث، اصطلاح گــــــويش در مورد تفاوت هاي تلفظي ، دستوري و واژگــــاني گونه هاي زباني و اصطلاح لهجه در مورد تفاوت هاي تلفظي آن ها به كار گرفته شده است. به اين ترتيب ، هر زبان ممكن است داراي گويش هاي مختلف (گونه هايي كه اختلافات واژگاني و ساختاري دارند) . لهجه هاي گوناگون ( گونه هايي كه تنها تفاوت هاي تلفظي دارند) باشد. (مدرسي ، 1368 ص133)
گویش گونه ای از زبان است که می تواند نشانگر منطقه ای یااجتماعی باشد ترادگیل می گوید لفظ گویش دقیقا به تفاوتهای لغوی ،دستوری و نیز تلفظی بین دو زبانگونه اطلاق می گردد مهمترین معیار زبان شناختی برای تشخیص زبان از گویش ،معیار فهم پذیری متقابل است اگر گویندگان دو گونه زبانی بدون هیچ گونه اموزش اگاهانه بتوانند با یک دیگر ارتباط برقرار کنند می توان آن دو گونه را گویش های یک زبان واخد دانست اما اگر تفهیم و تفاهم میان گویندگان امکان پذیر نباشد باید آنها را دو زبان جداگانه حساب کرد
✅قسمت سوم -بر طبق معیارهای زبان شناسی می توان گفت اگر لرها و لک ها و فارس ،ترکها نتوانند زبان هم متوجه بشوند یا حداقل یک گروه متوجه مفاهیم دیگری نشود و اون تفهیم و تفاهمی که گفته شد به وجود نیاد مثلا لرها بگویند لکی متوجه نمی شویم و واقعا نشوند لرها نمی توانند بگویند لک ها لرند زیرا با معیارهای زبان شناختی و جامعه شناختی جور در نمی اید . و اینها را نمی توان یک قوم به حساب آورد.
✅در مورد دیگر گونه زبانهای باز به همین صورت است به فرض اگر لر یا لکی بتواند با کردها ،فارس ها و حتی ترکها .. بدون آموزش آگاهانه ارتباط برقرار کند می توان آنها را یک قوم به حساب آورد. در ایران مرزهای استانی که در حقیقت مرزهای سیاسی هستند باعث گردیده که زبان بعضی اقلیتها در مراکز استانها به اشتباه زبان رایج در بعضی استانها قلمداد بشودو این فکر را در بعضی از اذهان به وجود بیاورد که که فقط یک گروه قومی در بعضی از استانها وجود دارد مثال میزنم آیا می شود گفت در استان آدربایجان غربی کرد زیست ندارد؟ ویادراستان خوزستان لوربختیاری وجود ندارد؟ می شود گفت در استان فارس لر وجود ندارد؟همین وضعیت در لرستان نیز حاکم است واکثریت جمعیت لرستان یا لکند یا تباری لکی دارند (بنا بر اسناد سازمان آمار وسرشماری) ، اما برخی می خواهند جوری وانمود کند که اقلیت ناچیزی ازقوم #لک در لرستان وجود دارد در نتیجه این نگاه به فرهنگ #لک باعث گردیده #فرهنگ_لکی که واقعا فرهنگی کم نظیر واساطیری است و در راستای منافع کشور وملت ایران ، بوده ، نادیده گرفته شود .
#ویریا_عیني
#نویسندہ_روزنامہ_نگار
کانال هنر و مردان لکستان
@lakvahid
مطالب ارائه شده توسط جناب
#ایرج_رحمانپور🔰🔻🔰
( بدون پیشوند و پسوند لور و کرد )
اخیرأ جناب ( #ایرج_رحمانپور )
به ایراد سخنانی پرداخته اند که هیچ سنخیتی با جایگاه هنری ایشان(که آنرانیزالبته وامدار ادبیات غنی واسطوره ای #لکی است) نداشته و بیشتر اجرای اوامر تمامیت خواهان وتفرقه گرایان #رسانه_های_میلی_و_محلی را نموده اند
#قسمت_یکم
✅اصطلاحات « زبان» ، « لهجه» ، « گويش» و « گونه
قسمت یک-جامعه شناسان زبان از اصطلاح گونه( يا بعضي وقت ها كد ) براي اشاره به هر نوع صورت هاي زباني¬كه با توجـــه به عوامل اجتماعي الگوبندي مي شوند، استفاده مي كنند. گونه اصطلاحي در جامعــــــــه شناسي زبان است كه به زبان در بافت اشاره مي كند گونه مجموعه اي از صورت هاي زباني است كه در شرايط اجتماعي، يعني همراه با يك توزيع اجتماعي متمايز به كار برده مي شود. بنابراين گونه اصطلاحي كلي است كه لهجــــــــه هاي گوناگون ،سبك هاي زباني مختلف ، گويش هاي گوناگــــــــون و حتي زبان هاي مختلفي را در بر مي گيرد كه به دلايل اجتماعي با هم در تقابل و تناقض هستند. گونه به عنوان يك اصطلاح سودمند زباني به اثبات رسيده است زيرا از نظر زباني اصطلاحي خنثي است و تمامي تظــاهرات گوناگون مفهوم انتزاعي « زبان» را در بافت هاي اجتماعي گوناگـــــون در بر مي گيرد. هادسن (1980 ، صفحه 24) گونه زباني را به اين صورت تعريف مي كند: « مجموعه اي از بخش هاي زباني با توزيع مشابه» . برخي از زبان شناسان نيز اصطـــلاح گونه را در مورد آن دسته از نظام هاي زباني به كار برده اند كه داراي وجـوه اشتراك بسيار و تفاوت هاي كمي هستند و امر تفهيم و تفاهم ميان گويندگان آن ها كاﻣﻸ و بدون مشكل عمده اي امكان پذير است. از اين ديدگاه ، فارسي داراي گونــــه هاي مختلف محلي( مانند تهراني، اصفهاني، شيرازي، كرماني و ......)و نيز گونه هاي نوشتاري، گفتاري، رسمي و غيره است.(مدرسي، 1368 ،صص 132 و 133 .)
✅قسمت دوم -زبان شناسان دو اصطلاح گويش و لهجه را گاه در مفهومي واحد و گاه در مفاهيمي متفاوت به كار برده اند. در اين بحث، اصطلاح گــــــويش در مورد تفاوت هاي تلفظي ، دستوري و واژگــــاني گونه هاي زباني و اصطلاح لهجه در مورد تفاوت هاي تلفظي آن ها به كار گرفته شده است. به اين ترتيب ، هر زبان ممكن است داراي گويش هاي مختلف (گونه هايي كه اختلافات واژگاني و ساختاري دارند) . لهجه هاي گوناگون ( گونه هايي كه تنها تفاوت هاي تلفظي دارند) باشد. (مدرسي ، 1368 ص133)
گویش گونه ای از زبان است که می تواند نشانگر منطقه ای یااجتماعی باشد ترادگیل می گوید لفظ گویش دقیقا به تفاوتهای لغوی ،دستوری و نیز تلفظی بین دو زبانگونه اطلاق می گردد مهمترین معیار زبان شناختی برای تشخیص زبان از گویش ،معیار فهم پذیری متقابل است اگر گویندگان دو گونه زبانی بدون هیچ گونه اموزش اگاهانه بتوانند با یک دیگر ارتباط برقرار کنند می توان آن دو گونه را گویش های یک زبان واخد دانست اما اگر تفهیم و تفاهم میان گویندگان امکان پذیر نباشد باید آنها را دو زبان جداگانه حساب کرد
✅قسمت سوم -بر طبق معیارهای زبان شناسی می توان گفت اگر لرها و لک ها و فارس ،ترکها نتوانند زبان هم متوجه بشوند یا حداقل یک گروه متوجه مفاهیم دیگری نشود و اون تفهیم و تفاهمی که گفته شد به وجود نیاد مثلا لرها بگویند لکی متوجه نمی شویم و واقعا نشوند لرها نمی توانند بگویند لک ها لرند زیرا با معیارهای زبان شناختی و جامعه شناختی جور در نمی اید . و اینها را نمی توان یک قوم به حساب آورد.
✅در مورد دیگر گونه زبانهای باز به همین صورت است به فرض اگر لر یا لکی بتواند با کردها ،فارس ها و حتی ترکها .. بدون آموزش آگاهانه ارتباط برقرار کند می توان آنها را یک قوم به حساب آورد. در ایران مرزهای استانی که در حقیقت مرزهای سیاسی هستند باعث گردیده که زبان بعضی اقلیتها در مراکز استانها به اشتباه زبان رایج در بعضی استانها قلمداد بشودو این فکر را در بعضی از اذهان به وجود بیاورد که که فقط یک گروه قومی در بعضی از استانها وجود دارد مثال میزنم آیا می شود گفت در استان آدربایجان غربی کرد زیست ندارد؟ ویادراستان خوزستان لوربختیاری وجود ندارد؟ می شود گفت در استان فارس لر وجود ندارد؟همین وضعیت در لرستان نیز حاکم است واکثریت جمعیت لرستان یا لکند یا تباری لکی دارند (بنا بر اسناد سازمان آمار وسرشماری) ، اما برخی می خواهند جوری وانمود کند که اقلیت ناچیزی ازقوم #لک در لرستان وجود دارد در نتیجه این نگاه به فرهنگ #لک باعث گردیده #فرهنگ_لکی که واقعا فرهنگی کم نظیر واساطیری است و در راستای منافع کشور وملت ایران ، بوده ، نادیده گرفته شود .
#ویریا_عیني
#نویسندہ_روزنامہ_نگار
کانال هنر و مردان لکستان
@lakvahid
مطالب ارائه شده توسط جناب
#ایرج_رحمانپور🔰🔻🔰
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
نهیبی بر #صداوسیمای_افلاک که
نه «ناره نور» است و نه«مناره شعور»
در جوامعِ پویا یکی از بدترین فجایعِ جانگِزا،
این است که #صداوسیمای استانی،در «انزوا» باشد.
این کُرسی نه «خاطِب» دارد و نه «مُخاطب».
با شکستنِ دیش ها و بستنِ دگراندیش ها،
نمی توان گوشِ مُفت و حلقه به گوشِ هنگُفت به دست آورد!
امروزه مردم نه تنها "شور"،که «شعور» هم دارند!
بنابراین نمی توان آنان را با «شعر، فریب» داد و با «شعار،نهیب»!
این مَنبر می تواند «مُعَنبَر» باشد،
به شرطی که «ندای ناس»از آن شنیده شود،نه «فرمانِ فرناس».
این تریبون که باید هم" گویا" و هم" شنوا"باشد،
بدون هیچ "فَرنود"،تنها "رهنمود" می دهد.
او نه «چشمی برای دیدنِ حقایق» دارد و نه «گوشی برای شنیدنِ سلایق».
صدا و سیما باید مِلّی باشد،نه «حِلّی».
این کانون باید «اُلگوی گُفتاوَرد» باشد،نه «سخنگوی یک فرد» یا یک قوم!
آن گاه که «افیونِ ملّت» و «تریبون قدرت» شود،
از آن پس دیگر «صدا و سیمای میلی» است و «بلای ویلی».
در این صورت نه «اراده مردُم،که "قلّاده توهُّم" است،
که بر آن فرمان می راند و «سُکّان می گرداند».
این «جعبه جادو» است،که با «شعار و هیاهو»،
«راست کیشان را می فریبد و "دگراندیشان را برنمی شکیبد'.
اگر این تریبون "صدای مردُم" و "سیمای تفاهُم" باشد،
«پیامش بر دل ها می نشیند» و «کلامش محفل ها می آفریند».
در این تریبون هر «صدایی باید شنیده» و هر «سیمایی باید دیده» شود.
صدا و سیما باید" ناره نور" باشد و «مناره شعور»،
نه در حصارِ انحصارو انکارِ ابتکار. که افلاک همه آنان هست وهیچکدام اینان نیست
#ویریا_عیني
کانال هنر و مردان لکستان
@lakvahid
نه «ناره نور» است و نه«مناره شعور»
در جوامعِ پویا یکی از بدترین فجایعِ جانگِزا،
این است که #صداوسیمای استانی،در «انزوا» باشد.
این کُرسی نه «خاطِب» دارد و نه «مُخاطب».
با شکستنِ دیش ها و بستنِ دگراندیش ها،
نمی توان گوشِ مُفت و حلقه به گوشِ هنگُفت به دست آورد!
امروزه مردم نه تنها "شور"،که «شعور» هم دارند!
بنابراین نمی توان آنان را با «شعر، فریب» داد و با «شعار،نهیب»!
این مَنبر می تواند «مُعَنبَر» باشد،
به شرطی که «ندای ناس»از آن شنیده شود،نه «فرمانِ فرناس».
این تریبون که باید هم" گویا" و هم" شنوا"باشد،
بدون هیچ "فَرنود"،تنها "رهنمود" می دهد.
او نه «چشمی برای دیدنِ حقایق» دارد و نه «گوشی برای شنیدنِ سلایق».
صدا و سیما باید مِلّی باشد،نه «حِلّی».
این کانون باید «اُلگوی گُفتاوَرد» باشد،نه «سخنگوی یک فرد» یا یک قوم!
آن گاه که «افیونِ ملّت» و «تریبون قدرت» شود،
از آن پس دیگر «صدا و سیمای میلی» است و «بلای ویلی».
در این صورت نه «اراده مردُم،که "قلّاده توهُّم" است،
که بر آن فرمان می راند و «سُکّان می گرداند».
این «جعبه جادو» است،که با «شعار و هیاهو»،
«راست کیشان را می فریبد و "دگراندیشان را برنمی شکیبد'.
اگر این تریبون "صدای مردُم" و "سیمای تفاهُم" باشد،
«پیامش بر دل ها می نشیند» و «کلامش محفل ها می آفریند».
در این تریبون هر «صدایی باید شنیده» و هر «سیمایی باید دیده» شود.
صدا و سیما باید" ناره نور" باشد و «مناره شعور»،
نه در حصارِ انحصارو انکارِ ابتکار. که افلاک همه آنان هست وهیچکدام اینان نیست
#ویریا_عیني
کانال هنر و مردان لکستان
@lakvahid
Telegram
attach 📎
نجواهای سرزمین غمزده #لک_های_زاگرس
yon.ir/p52L9
#ویریا_عیني
🔘غم در همه جای دنیا هست اما در میان این همه انواع غم، غم مافوق شرقی لکی، سوزَش و دوامش بیشتر است. این غم دیوارهایِ سیمانی، غم آن شکلهایِ. واژگون بر طاق های هراسناکِ سبک گوتیک مغرب زمین نیست، غم چراغ های نئون و سرگیجه آسمانخراش،خیابان های مدرن و آدم های انبوه ِ نداشته، نیست.
غم لکهای همخونم، حتمن حتمن یک سرش در آن سوی دیگر است. در "دیگر سو". در سویِ مبهم و معما گونه. در سویِ رازآلود. در سوی منتزع و مجرد. سوی نامکشوف، در سوی مکاشفه و شهود. ودرسوی بی عدالتی وخودخواهی
در همان سویی که بودا آن تبسم سرد را بر آن می اندازد و چشمان گرم را بر آن می بندد. از این غم سوزناک تر، غم لکها است. که ازهمه سو میخورند شلاق را و درد درونی سوزناکتراست وچیزی جدای از انواع غم است.
🔘غم جغرافیای فرهنگی #لکستان، از همه غم های شرقی، ابری و سربی تر است. غمناک ترین غم دنیاست غمی که غرب و شرق را در خود دارد و تازه چیزی را نیز به هردویشان آمیخته. غم "لـــکها" غم زنده و تازه بودن هزارهزار سال خاطره و تصویر است. غم دلفان وکوهدشت الشتر کرمانشاه وصحنه وــــــ. ودرد بیستون بی ستون گشته وغم میرملاس سیاه گشته وغم سکاوند ازیاد رفته است.
🔘 #غم لـــــکها غم آن مشتی رند است که زر گرفتند و حسنک را به جرم قرمطی شدن، سنگ زدند. غم لکها غم حبسیات مسعود سعد است. غم آن پریچهره که خیام در انحنای کوزه شکسته دید. غم ایرانی، غم"انسان معلق "ی است که #ترکه_میر ازان گفت وباباطاهر هجی اش کردو به قلمش آورد غم لکهــــا غم نادیده گرفته شده هاست
قسمت اول
#ویریا_عینی
کانال هنر و مردان لکستان
@lakvahid
yon.ir/p52L9
#ویریا_عیني
🔘غم در همه جای دنیا هست اما در میان این همه انواع غم، غم مافوق شرقی لکی، سوزَش و دوامش بیشتر است. این غم دیوارهایِ سیمانی، غم آن شکلهایِ. واژگون بر طاق های هراسناکِ سبک گوتیک مغرب زمین نیست، غم چراغ های نئون و سرگیجه آسمانخراش،خیابان های مدرن و آدم های انبوه ِ نداشته، نیست.
غم لکهای همخونم، حتمن حتمن یک سرش در آن سوی دیگر است. در "دیگر سو". در سویِ مبهم و معما گونه. در سویِ رازآلود. در سوی منتزع و مجرد. سوی نامکشوف، در سوی مکاشفه و شهود. ودرسوی بی عدالتی وخودخواهی
در همان سویی که بودا آن تبسم سرد را بر آن می اندازد و چشمان گرم را بر آن می بندد. از این غم سوزناک تر، غم لکها است. که ازهمه سو میخورند شلاق را و درد درونی سوزناکتراست وچیزی جدای از انواع غم است.
🔘غم جغرافیای فرهنگی #لکستان، از همه غم های شرقی، ابری و سربی تر است. غمناک ترین غم دنیاست غمی که غرب و شرق را در خود دارد و تازه چیزی را نیز به هردویشان آمیخته. غم "لـــکها" غم زنده و تازه بودن هزارهزار سال خاطره و تصویر است. غم دلفان وکوهدشت الشتر کرمانشاه وصحنه وــــــ. ودرد بیستون بی ستون گشته وغم میرملاس سیاه گشته وغم سکاوند ازیاد رفته است.
🔘 #غم لـــــکها غم آن مشتی رند است که زر گرفتند و حسنک را به جرم قرمطی شدن، سنگ زدند. غم لکها غم حبسیات مسعود سعد است. غم آن پریچهره که خیام در انحنای کوزه شکسته دید. غم ایرانی، غم"انسان معلق "ی است که #ترکه_میر ازان گفت وباباطاهر هجی اش کردو به قلمش آورد غم لکهــــا غم نادیده گرفته شده هاست
قسمت اول
#ویریا_عینی
کانال هنر و مردان لکستان
@lakvahid
💠هجرت چهارشنبه سوری به چهارشنبه سوزی وازديدن به شنيدن
(( نقدی برچرایی يك دگرديسی فرهنگی))
یادداشتی از:
#ویریا_عینی
قديم ترها چهارشنبه سوری یک آیین ديدنی بود اینک اما شنيدنی گشته است لیک چه شد وچرا ملت به يكباره از آن آتش ديدنی كه بر آن می پريدند و زردیشان را با سرخی آن معاوضه میكردند، دست شستند و به نارنجك و ترقه شنيدنی و رعب آور روی آوردند؟!
اين تغيير، شايد از همان لحظه يا دوره يا دهه ای شروع شد كه خلق الناس احساس كردند معاوضه زردی و بيماری خود با تندرستی و سرخی آتش در جامعه ای كه ناسالم بودن در آن، امر متعارفی شده ، چندان به درد نمیخورد و اگر قرار است تبادل تهاتری و پاياپایی دربین باشد بهتر است با نارنجك و ترقه ای باشد كه وقتی ناغافل و پيش بينی نشده زير پای يكی ديگر میتركد هم صدا و هيبت دارد و هم حس ترسيدن و اذيت شدن نارنجك انداز را به طرفه العينی تبديل می كند به حس قدرت داشتن و صدای مهيب داشتن و ترساندن ، اين است كه وقتی ملت فهميدند قدرت ترساندن و صدای ناغافل هولناك منجر به ترس ديگری، در جامعه ، مزيت بيشتري از تندرستی و سرخی آتش دارد، جاي آتش با ترقه و نارنجك عوض و چهارشنبه سوری ديدنی هم جایش رابه چهارشنبه سوری شنيدنی داد تا جماعت هميشه هراسان و فراری با لذت تماممنتظر آن شبی بمانند که میشود دران دیگری راترساند و مثلا آژانی را كه كل سال كارش انداختن هول و هراس در دل آنان است ،را از صداي مهيب ترقه زا به راه کند و جايش را با او عوض نماید، فلذا بعد ازين دگرديسی بود كه زردی و هراس به ترقه و نارنج داده شد و هيبت و هراس او هم برای شبی به امانت درآمد
کانال هنر و مردان لکستان
@lakvahid
(( نقدی برچرایی يك دگرديسی فرهنگی))
یادداشتی از:
#ویریا_عینی
قديم ترها چهارشنبه سوری یک آیین ديدنی بود اینک اما شنيدنی گشته است لیک چه شد وچرا ملت به يكباره از آن آتش ديدنی كه بر آن می پريدند و زردیشان را با سرخی آن معاوضه میكردند، دست شستند و به نارنجك و ترقه شنيدنی و رعب آور روی آوردند؟!
اين تغيير، شايد از همان لحظه يا دوره يا دهه ای شروع شد كه خلق الناس احساس كردند معاوضه زردی و بيماری خود با تندرستی و سرخی آتش در جامعه ای كه ناسالم بودن در آن، امر متعارفی شده ، چندان به درد نمیخورد و اگر قرار است تبادل تهاتری و پاياپایی دربین باشد بهتر است با نارنجك و ترقه ای باشد كه وقتی ناغافل و پيش بينی نشده زير پای يكی ديگر میتركد هم صدا و هيبت دارد و هم حس ترسيدن و اذيت شدن نارنجك انداز را به طرفه العينی تبديل می كند به حس قدرت داشتن و صدای مهيب داشتن و ترساندن ، اين است كه وقتی ملت فهميدند قدرت ترساندن و صدای ناغافل هولناك منجر به ترس ديگری، در جامعه ، مزيت بيشتري از تندرستی و سرخی آتش دارد، جاي آتش با ترقه و نارنجك عوض و چهارشنبه سوری ديدنی هم جایش رابه چهارشنبه سوری شنيدنی داد تا جماعت هميشه هراسان و فراری با لذت تماممنتظر آن شبی بمانند که میشود دران دیگری راترساند و مثلا آژانی را كه كل سال كارش انداختن هول و هراس در دل آنان است ،را از صداي مهيب ترقه زا به راه کند و جايش را با او عوض نماید، فلذا بعد ازين دگرديسی بود كه زردی و هراس به ترقه و نارنج داده شد و هيبت و هراس او هم برای شبی به امانت درآمد
کانال هنر و مردان لکستان
@lakvahid
Telegram
attach 📎
ویریاعینی
فریده عینی،شاعر
شعر لکی فوق العاده زیبای بانو #فریده_عینی
با دکلمهی احساسی #ویریا_عینی
کانال هنر و مردان لکستان
@lakvahid
با دکلمهی احساسی #ویریا_عینی
کانال هنر و مردان لکستان
@lakvahid