بنام یزدان پاک
ایرح رحمانپور و #قوم لک
✍️محمود نظری
دیرگاهی است که قوم بزرگ #لک به خوداگاهی قومی رسیده و نوعی بیداری هویتی که هیچ منافاتی هم با
منافع ملی ندارد رسیده است
اتفاقی میمون و مبارک که در دل قوم بزرگ لک ،رخ داه است نوعی هویت خواهی و اهتمام به بیداری هویتی
و جمع اوری نمادهای هویتی قوم لک است .قبل از ورود به بحث لازم است
#مقدمه ی بیان گردد تا #اهداف نوشته بدرستی درک گردد.
زاگرس نشینان سه قوم مستقل با هویت قومی و زبانی و فرهنگ خاص خود هستند و این اقوام عبارتند از:
#کرد
#لر
#لک
درمیان این سه قوم سه زبان مختلف رواج دارد که عبارتند از (لری ،کردی و لکی)که در این میان با افتخار عرض مینمایم فقط قوم بزرگ لک هستند که اثار هویت نوشتاری همانند :
#منظومه دارجنگه (ابوالوفا)
#شاهنامه ی لکی
#شاه الماس
#شاه خوشین
#ملامنوچهر
#ملاحقعلی
#ترکه میر و ازهمه مهمتر مکتب
#یارسان
میباشد و تمام این اثار بزبان #لکی است و به زبان لکی نوشته شده اند .
در کنار این هویت های نوشتاری اثاری همچون :
#هوره #مور #لولوه #چهل سرو
#گلونی و.....
هستند که هر کدام تاریخی به عظمت گنج دره
غار میرملاس و هومیان دارند و بهترین موسیقی قوم بزرگ لک از بدو تولد تا مرگ در این اثار طراحی گردیده است .
#رحمانپور و
#استحاله ی قوم بزرگ #لک
چندی پیش ایرج رحمانپور در شبکه ی چهار با کمال تاسف قوم بزرک #لک
را زیر مجموعه ی قوم لر دانستند و این در حالی است که #رحمانپور
سالهاست در پی #استحاله و محو قوم لک است .در این قصه بدلایل زیر
این استحاله و محو شدن را برای خوانندگان خواهم اورد :
#رحمانپور تمام اثارش را با چند بیت بسیار غنی از چهل سرو ،شروع مینمایند و بعد از خام کردن لک ها شروع به #لری خواندن میکند .
#رحمانپور غافل از این است که دیگر جوانان لک خام او نخواهند شد و تحت هیج شرایطی دیگر جایگاه قبلی را نزد #لک زبانان نخواهد داشت .
بنظر میرسد #رحمانپور فراموش نموده است که ما #لک زبانان سالهای سال است درگیر بهترین خواننده ی
لرستان مابین او و مرحوم #سقایی هستیم .
بنظر میرسد علی رغم اعتبار و اهمیتی که اینجانب برای رحمانپور قایل هستم نامبرده دیگر جایگاهش را در
نزد جوانان با هویت و اصیل لک از دست داده است .
#گناه دیگر رحمانپور که البته از ناتوانی و نا اگاهی او بر تاریخ بوده ودر این راه حرجی بر وی وارد نیست
#لر خواندن لک زبانان بوده است و در این راه #لر لک از #ابداعات نامیمون رحمانپور است ،لذا محض اطلاع وی سوالاتی از وی میپرسم و این سوالات ،سوالاتی از جانب میلیونها لک زبان با هویت تاریخی و مشخص قوم لک است :
جناب اقای رحمانپور عزیز:
۱.لطفا مستندات تاریخی شما برای
لر خواندن قوم لک چیست ؟؟؟؟؟؟؟؟
۲.لطف نمائید و این منابع را در اختیار
جوانان هویت طلب قوم لک نشان و
معرفی نمائید؟؟؟؟؟؟؟؟
۳.من باب تذکر به شما ،چرا اثار چهل سروی لکی که قوم (لر و کرد)حتی
#نیم سرو یا #نیم مصرع ان را بلد نیستند بنام قوم لر مصادره نموده اید ؟؟؟؟؟؟؟
۴.لطف نمائید و من بعد
قوم بزرگ ،اصیل،اساطیری #لک را هزینه ی خود و اثارتان ننمائید و بدانید که قوم بزرگ لک #جاعلان
میراث هویتی خود را هیچ موقع نخواهند بخشید !!!!!!!!
لازم بذکر است که هویت خواهی و هویت طلبی و شناسنامه دار شدن
قوم بزرگ لک با هزاران شهید و جانباز و مفقود الاثر هیچ منافاتی با منافع ملی ندارد و بالعکس #تقویت کننده ی منافع ملی و اسلامی ما هم هست .
پایدار و مانا باشین
کانال هنر و مردان لکستان
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Z6hdy_17kLYVC-A
ایرح رحمانپور و #قوم لک
✍️محمود نظری
دیرگاهی است که قوم بزرگ #لک به خوداگاهی قومی رسیده و نوعی بیداری هویتی که هیچ منافاتی هم با
منافع ملی ندارد رسیده است
اتفاقی میمون و مبارک که در دل قوم بزرگ لک ،رخ داه است نوعی هویت خواهی و اهتمام به بیداری هویتی
و جمع اوری نمادهای هویتی قوم لک است .قبل از ورود به بحث لازم است
#مقدمه ی بیان گردد تا #اهداف نوشته بدرستی درک گردد.
زاگرس نشینان سه قوم مستقل با هویت قومی و زبانی و فرهنگ خاص خود هستند و این اقوام عبارتند از:
#کرد
#لر
#لک
درمیان این سه قوم سه زبان مختلف رواج دارد که عبارتند از (لری ،کردی و لکی)که در این میان با افتخار عرض مینمایم فقط قوم بزرگ لک هستند که اثار هویت نوشتاری همانند :
#منظومه دارجنگه (ابوالوفا)
#شاهنامه ی لکی
#شاه الماس
#شاه خوشین
#ملامنوچهر
#ملاحقعلی
#ترکه میر و ازهمه مهمتر مکتب
#یارسان
میباشد و تمام این اثار بزبان #لکی است و به زبان لکی نوشته شده اند .
در کنار این هویت های نوشتاری اثاری همچون :
#هوره #مور #لولوه #چهل سرو
#گلونی و.....
هستند که هر کدام تاریخی به عظمت گنج دره
غار میرملاس و هومیان دارند و بهترین موسیقی قوم بزرگ لک از بدو تولد تا مرگ در این اثار طراحی گردیده است .
#رحمانپور و
#استحاله ی قوم بزرگ #لک
چندی پیش ایرج رحمانپور در شبکه ی چهار با کمال تاسف قوم بزرک #لک
را زیر مجموعه ی قوم لر دانستند و این در حالی است که #رحمانپور
سالهاست در پی #استحاله و محو قوم لک است .در این قصه بدلایل زیر
این استحاله و محو شدن را برای خوانندگان خواهم اورد :
#رحمانپور تمام اثارش را با چند بیت بسیار غنی از چهل سرو ،شروع مینمایند و بعد از خام کردن لک ها شروع به #لری خواندن میکند .
#رحمانپور غافل از این است که دیگر جوانان لک خام او نخواهند شد و تحت هیج شرایطی دیگر جایگاه قبلی را نزد #لک زبانان نخواهد داشت .
بنظر میرسد #رحمانپور فراموش نموده است که ما #لک زبانان سالهای سال است درگیر بهترین خواننده ی
لرستان مابین او و مرحوم #سقایی هستیم .
بنظر میرسد علی رغم اعتبار و اهمیتی که اینجانب برای رحمانپور قایل هستم نامبرده دیگر جایگاهش را در
نزد جوانان با هویت و اصیل لک از دست داده است .
#گناه دیگر رحمانپور که البته از ناتوانی و نا اگاهی او بر تاریخ بوده ودر این راه حرجی بر وی وارد نیست
#لر خواندن لک زبانان بوده است و در این راه #لر لک از #ابداعات نامیمون رحمانپور است ،لذا محض اطلاع وی سوالاتی از وی میپرسم و این سوالات ،سوالاتی از جانب میلیونها لک زبان با هویت تاریخی و مشخص قوم لک است :
جناب اقای رحمانپور عزیز:
۱.لطفا مستندات تاریخی شما برای
لر خواندن قوم لک چیست ؟؟؟؟؟؟؟؟
۲.لطف نمائید و این منابع را در اختیار
جوانان هویت طلب قوم لک نشان و
معرفی نمائید؟؟؟؟؟؟؟؟
۳.من باب تذکر به شما ،چرا اثار چهل سروی لکی که قوم (لر و کرد)حتی
#نیم سرو یا #نیم مصرع ان را بلد نیستند بنام قوم لر مصادره نموده اید ؟؟؟؟؟؟؟
۴.لطف نمائید و من بعد
قوم بزرگ ،اصیل،اساطیری #لک را هزینه ی خود و اثارتان ننمائید و بدانید که قوم بزرگ لک #جاعلان
میراث هویتی خود را هیچ موقع نخواهند بخشید !!!!!!!!
لازم بذکر است که هویت خواهی و هویت طلبی و شناسنامه دار شدن
قوم بزرگ لک با هزاران شهید و جانباز و مفقود الاثر هیچ منافاتی با منافع ملی ندارد و بالعکس #تقویت کننده ی منافع ملی و اسلامی ما هم هست .
پایدار و مانا باشین
کانال هنر و مردان لکستان
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Z6hdy_17kLYVC-A
SKMBT_C45221022714320_0001.pdf
34.2 MB
📚 دیوان لکی دو جلدی ملاحقعلی سیاهپوش جهت استفاده دوستداران زبان لکی
#ملاحقعلی_سیاهپوش
#شعر_لکی
#زبان_لکی
صدای مردم لک
https://t.me/lakvahid
#ملاحقعلی_سیاهپوش
#شعر_لکی
#زبان_لکی
صدای مردم لک
https://t.me/lakvahid
تاراج
........................آواختِ سالان
هِی پَژاره سختِ آواختِ سالان
هِی پری خالِت هام دَه خِیالان
تاوِ توانام تو دای وَ تالان
شوخی بوشیوِه شَر اَنگیزَه وَه
مِن بیزای ژَو عینِ جِیران بیزَه وَه
مِیل نَکِی وِی قِیسِ کاوان لِیزَه وَه
چِمان هاین اَو تَختِ شا پَرویزَه وَه
بانوی بانوان، بازوی بَن لالان
تاوِ توانام تو دای وَ تالان
تو هاین اَو حُجرِه شا نِشینَه وَه
چوی دُر هاین نَه دُرجِ کَس مَوینَه وَه
مِن گیان ها وَ دَسِ گیان بِسینَه وَه
اِیمانُ دِینِم دای وَ توینَه وَه
شِیدای شیوَهتِم شای خُو خَزالان
تاوِ توانام تو دای وَ تالان
ترجمه فارسی:
آرزوی سالیان، ای غم و اندوه و آرزوی سالان.
ای که برای خال تو همیشه در خیالت هستم، تو تاب و توان من را به تاراج دادی.
زیبایی! وبدان شیوهی شرانگیز مرا از آن چشمان برتر از چشم آهویت فرو گذار دهای.
به این قیس کوه نشین تمایل نداری مانند آن است که بر تخت شاه پرویز نشستهای.
ای بانوی بانوان و ای باز و بند شایستهها، تو تاب و توانایی مرا به تاراج دادی.
تو در حجرهی شاه نشین نشستهای و مانند دُر در صندوقچه پنهان قرار داری.
جان من در دست جان گیرنده است و دین و ایمان مرا از هم پاشیدی.
شیدای سیمای توام ای شاه غزال خو، تو تاب و توان مرا به تاراج دادی.
#ملاحقعلی_سیاهپوش
#تاراج #شعر_لکی
صدای مردم لک
@lakvahid
........................آواختِ سالان
هِی پَژاره سختِ آواختِ سالان
هِی پری خالِت هام دَه خِیالان
تاوِ توانام تو دای وَ تالان
شوخی بوشیوِه شَر اَنگیزَه وَه
مِن بیزای ژَو عینِ جِیران بیزَه وَه
مِیل نَکِی وِی قِیسِ کاوان لِیزَه وَه
چِمان هاین اَو تَختِ شا پَرویزَه وَه
بانوی بانوان، بازوی بَن لالان
تاوِ توانام تو دای وَ تالان
تو هاین اَو حُجرِه شا نِشینَه وَه
چوی دُر هاین نَه دُرجِ کَس مَوینَه وَه
مِن گیان ها وَ دَسِ گیان بِسینَه وَه
اِیمانُ دِینِم دای وَ توینَه وَه
شِیدای شیوَهتِم شای خُو خَزالان
تاوِ توانام تو دای وَ تالان
ترجمه فارسی:
آرزوی سالیان، ای غم و اندوه و آرزوی سالان.
ای که برای خال تو همیشه در خیالت هستم، تو تاب و توان من را به تاراج دادی.
زیبایی! وبدان شیوهی شرانگیز مرا از آن چشمان برتر از چشم آهویت فرو گذار دهای.
به این قیس کوه نشین تمایل نداری مانند آن است که بر تخت شاه پرویز نشستهای.
ای بانوی بانوان و ای باز و بند شایستهها، تو تاب و توانایی مرا به تاراج دادی.
تو در حجرهی شاه نشین نشستهای و مانند دُر در صندوقچه پنهان قرار داری.
جان من در دست جان گیرنده است و دین و ایمان مرا از هم پاشیدی.
شیدای سیمای توام ای شاه غزال خو، تو تاب و توان مرا به تاراج دادی.
#ملاحقعلی_سیاهپوش
#تاراج #شعر_لکی
صدای مردم لک
@lakvahid
#ملاحقعلی_سیاهپوش
#خلوت_خاصان
#شعر_لکی
......................... خال خاصان ، خاصن
خیلی وه لام طرز خال خاصان ، خاصن
صاحبان خال های زیبا شایسته اند ، شیوه صاحبان خال های زیبا نزد من بسیار شایسته است .
حرفشان مرهم دل وسواسن
ولا نورالعین گوهر شناسن
حرف آنان داروی دل وسواس من است و دارای چشمانی نورانی و گوهر شناس هستند
قیلی سوسن خال تازه نازه وه
نیشته بین ده عین بزم رازه وه
گروهی سوسن خال که تازه به سن ناز کردن رسیده بودند در میان مهمانی رازها نشسته بودند
راز منیان او هم مکردن شادی
کج منیان کلای شا کیقبادی
رازهایشان را به همدیگر میگفتند و شادی میکردند و کلاه پادشاهی خود را کج بر سر می نهادند
یکی صنل ساو ماوی خال مدا
یکی دیده ویش سرمه مال مدا
یکی خال ماهی خویش را با صندل صیقل میداد و یکی بر چشم خویش سرمه می مالید
یکی قیچی ریز طاووس پر مکرد
یکی تماشای جام زر مکرد
یکی قیچی در دست پرهای طاووسی را آرایش میداد و یکی دیگر به جام طلایی نگاه میکرد
یکی تای کلاف زلف کمن مکرد
دیری دیوانه ویش رسن مکرد
یکی دسته زلف خود را کمند میکرد دیوانه ی سرگردان خویش را به بند میکشید
یکی زنجیره زلف وه دسه وه
مکرد وه سیوان لیموی مسه وه
یکی زلف زنجیر گونه خویش را در دست داشت و آن را سایبان لیموی فربه خودش می نمود
او وات من صنعان شیخ بری کردم
او صوفی صاف دا ، سرسری کردم
آن یکی میگفت من شیخ صنعان را از دین خارج نمودم و آن صوفی خالص را دیوانه کردم
او وات من بهرام نمد پوشمن
چن شای نمدپوش در وه گوشمن
دیگری گفت که شاه بهرام برای من نمدپوش شده است و چند شاه دیگر نمدپوش و غلام حلقه به گوش من هستند
او وات من فرهاد چی سنگتاشمن
چن شای چوی خسرو گلاو پاشمن
آن یکی گفت که فرهاد مانند سنگ تراش من است و چند شاه مانند خسرو گلاب پاش من هستند
من گه دیم بساط بزم یارانن
شوق شادیشان وه خروارانن
من که دیدم بساط جشن دوستانه برقرار است و شوق و شادی آنها خروار خروار است
واتم ای خاصان سرمسان می
حوری حوریان نجابت ژه کی
گفتم ای زیبا رویان مست شده از شراب ، و ای زیباترین حوریه ها که نجابت شاهانه دارید
بزمتان قرین بزم پرویز بو
لفظتان شیرین شکر آمیز بو
جشنتان هم شان جشن شاه پرویز باد و سخن هایتان شیرین و شکرآلود باد
دنیه تان و کام تا صدای صور بو
دیده بدبینان ژه لاتان کور بو
تا هنگام نفخ صور دنیایتان بکام باشد و چشم افراد بدبین بر شما کور باد
واتن کل ژه رای مرحمت داری
خلام خاصه ، خدمتگذاری
تمام از راه مرحمت گفتند ، که تو غلام برگزیده و خدمتگذار هستی
او گوشواره در مکرد نه گوشم
او ژه ایمای عین مسانا هوشم
آن یکی گوشواره مروارید در گوشم میکرد و دیگری با اشاره چشم هوشم را می ربود
یه ترسا بچه شای سوسن خالی
مار زنگی زلف مشوش لالی
یک ترسابچه پریشان حالی که لبهای لعلی و زلف های پریشان و مانند اژدها داشت
تاری ژه تای زلف ویش دا وه دسم
منیش او تاره نه گردن بسم
تاری از دسته زلف خود را به دستم داد و من هم آن تار زلف را به گردن بستم
سرسامم کردن تای زلف زنگی
دیر هام نه دین ترسای فرنگی
آن تار زلف سیاه مرا سرگردان نمود و اکنون من هم دین آن ترسای فرنگی هستم
صدای مردم لک
@lakvahid
#خلوت_خاصان
#شعر_لکی
......................... خال خاصان ، خاصن
خیلی وه لام طرز خال خاصان ، خاصن
صاحبان خال های زیبا شایسته اند ، شیوه صاحبان خال های زیبا نزد من بسیار شایسته است .
حرفشان مرهم دل وسواسن
ولا نورالعین گوهر شناسن
حرف آنان داروی دل وسواس من است و دارای چشمانی نورانی و گوهر شناس هستند
قیلی سوسن خال تازه نازه وه
نیشته بین ده عین بزم رازه وه
گروهی سوسن خال که تازه به سن ناز کردن رسیده بودند در میان مهمانی رازها نشسته بودند
راز منیان او هم مکردن شادی
کج منیان کلای شا کیقبادی
رازهایشان را به همدیگر میگفتند و شادی میکردند و کلاه پادشاهی خود را کج بر سر می نهادند
یکی صنل ساو ماوی خال مدا
یکی دیده ویش سرمه مال مدا
یکی خال ماهی خویش را با صندل صیقل میداد و یکی بر چشم خویش سرمه می مالید
یکی قیچی ریز طاووس پر مکرد
یکی تماشای جام زر مکرد
یکی قیچی در دست پرهای طاووسی را آرایش میداد و یکی دیگر به جام طلایی نگاه میکرد
یکی تای کلاف زلف کمن مکرد
دیری دیوانه ویش رسن مکرد
یکی دسته زلف خود را کمند میکرد دیوانه ی سرگردان خویش را به بند میکشید
یکی زنجیره زلف وه دسه وه
مکرد وه سیوان لیموی مسه وه
یکی زلف زنجیر گونه خویش را در دست داشت و آن را سایبان لیموی فربه خودش می نمود
او وات من صنعان شیخ بری کردم
او صوفی صاف دا ، سرسری کردم
آن یکی میگفت من شیخ صنعان را از دین خارج نمودم و آن صوفی خالص را دیوانه کردم
او وات من بهرام نمد پوشمن
چن شای نمدپوش در وه گوشمن
دیگری گفت که شاه بهرام برای من نمدپوش شده است و چند شاه دیگر نمدپوش و غلام حلقه به گوش من هستند
او وات من فرهاد چی سنگتاشمن
چن شای چوی خسرو گلاو پاشمن
آن یکی گفت که فرهاد مانند سنگ تراش من است و چند شاه مانند خسرو گلاب پاش من هستند
من گه دیم بساط بزم یارانن
شوق شادیشان وه خروارانن
من که دیدم بساط جشن دوستانه برقرار است و شوق و شادی آنها خروار خروار است
واتم ای خاصان سرمسان می
حوری حوریان نجابت ژه کی
گفتم ای زیبا رویان مست شده از شراب ، و ای زیباترین حوریه ها که نجابت شاهانه دارید
بزمتان قرین بزم پرویز بو
لفظتان شیرین شکر آمیز بو
جشنتان هم شان جشن شاه پرویز باد و سخن هایتان شیرین و شکرآلود باد
دنیه تان و کام تا صدای صور بو
دیده بدبینان ژه لاتان کور بو
تا هنگام نفخ صور دنیایتان بکام باشد و چشم افراد بدبین بر شما کور باد
واتن کل ژه رای مرحمت داری
خلام خاصه ، خدمتگذاری
تمام از راه مرحمت گفتند ، که تو غلام برگزیده و خدمتگذار هستی
او گوشواره در مکرد نه گوشم
او ژه ایمای عین مسانا هوشم
آن یکی گوشواره مروارید در گوشم میکرد و دیگری با اشاره چشم هوشم را می ربود
یه ترسا بچه شای سوسن خالی
مار زنگی زلف مشوش لالی
یک ترسابچه پریشان حالی که لبهای لعلی و زلف های پریشان و مانند اژدها داشت
تاری ژه تای زلف ویش دا وه دسم
منیش او تاره نه گردن بسم
تاری از دسته زلف خود را به دستم داد و من هم آن تار زلف را به گردن بستم
سرسامم کردن تای زلف زنگی
دیر هام نه دین ترسای فرنگی
آن تار زلف سیاه مرا سرگردان نمود و اکنون من هم دین آن ترسای فرنگی هستم
صدای مردم لک
@lakvahid