کتاب دانش
3.02K subscribers
747 photos
487 videos
383 files
1.02K links
📚از بَس کتاب در گِرُوِ باده کرده ایم ، امروز خشتِ میکده ها از کتابِ ماست .📚

ارتباط با ادمین :
@marymdansh
کانال ما در ایتا :
https://eitaa.com/ktaban
Download Telegram
●■
حاکمیت، نخستین مسؤل خوشبختی
یا بدبختی ملت است؛
پس اگر ملتی از زندگی خود راضی
نبود، قبل از هرکاری باید
سراغ ارتقای کیفیت
حکمرانی برود. #سقراط
📚🌒
👍8👌2
انسان
وقتی به مرز سی‌سالگی می‌رسد،
باید بیشتر مراقب میزان
نمک مصرفی باشد و

دوری از دو گروه برایش ضروریست؛
اول نمکدان‌ها ،
دوم نمک‌نشناس‌ها .

- چارلز دیکنز

...📚
👍5👌2
Galin Agha_250713_171808.pdf
3.6 MB
● رمان ایرانی

📚 گلین آغا
بیژن فرهانیه

بعداز این‌که ایوب، نادیا را که
اکنون یک دختر جوان و زیبا
شده بود ملاقات کرد تمام
سفارشات خود را شخصا به
شرکت دودایف می‌برد.
برف سن‌پترزبورگ با سال‌های
قبل فرقی نداست ایوب در
ایستگاه فونتانکا از تراموا
بیرون پرید.‌...
#گلین_آغا

t.me/ktabdansh 📚
.
👍5
کتاب دانش
...... 📖 مطالعه ص ۱۷۰ مردخودآموخته ملایم‌تر می‌شود. ' مسیو کلمات بین ما جدایی میندازن. احمقانه لبخند می‌زند. ' آدم‌ها تحسین‌برانگیزند. می‌خواهم بالا بیاورم، و ناگهان آنجاست. #تهوع. نقطه اوج خوبی است. آمدنش را حس کرده بودم. وراجی مردخودآموخته…
....

📖 مطالعه ص ۱۷۶

عطرهای ملایم، روح‌های بهار،
چه روز قشنگیه، دریا سبزه.
شاعران! اگر به آن‌ها می‌گفتم:
- بیا کمکم کن!
با خودش فکر می‌کرد؛ این خرچنگ
اینجا چکار می‌کند؟ فرار می‌کرد.

برمی‌گردم و هر دو دستم را روی
نرده‌ها تکیه می‌دهم.
- دریای واقعی سرد و تاریک است.
پر از جانور. - شبح‌های اطرافم
خودشان را به دریا سپرده‌اند.
- تنها لایه نازک را می‌بینند؛ که
نشانی از وجود خداست.
من می‌چرخم و اشيا هم بامن
می‌چرخند.
- همه‌چیز شکننده و خشک است.
بی‌فایده است، سوارشدن در
تراموا. پنجره‌ها رنگ‌پریده‌اند؛
مردی سوار می‌شود.
شب میان پنجره‌های لرزان وارد
شده است. - بی‌انتهاست. می‌لغزد؛
مثل‌ گِل زرد است. نور تند و خاکستری
رنگی، داخل واگن را می‌گیرد و با
عدالت بی‌رحمانه‌ای همه‌جا را
می‌پوشاند. دستم را از روی
صندلی پس می‌کشم؛
- وجود دارد. و این چیز قرمز‌رنگ
مثل جن‌گیرها زمزمه می‌کنم؛
صندلی است. در این آسمان
خاکستری، صندلی نیست.
الاغی است که داخل آب انداخته‌اند.
احتمالا من روی الاغ نشسته‌ام.
اشيا از روی اسم‌شان کشف می‌شوند.
- من میان چیزها هستم. میان
چیزهای بی‌نام. - بی‌دفاع
محاصره‌ام کرده‌اند. زیرم و پشت
سرم را.‌
مرد مقابلم به‌حالت نیمه‌درازکش
افتاده است. کل سمت راستش
فرورفته است، - با دشواری به
زندگی ادامه می‌دهد. با خساست.
مسؤل بلیط جلوی راهم را می‌گیرد.
از تراموا بیرون می‌پرم.

موجودات خیالی، می‌جهند و
می‌پرند و روی قله‌ها می‌نشینند.
- حالا خودم را می‌شناسم.
می‌دانم کجا هستم. در پارک.‌
درختی زیرپایم روی زمین را
می‌خراشد.
- دلم می‌خواهد خودم را رها کنم.
- خودم را فراموش کنم.
- اما نمی‌توانم. - وجود همه‌جا در
من نفوذ می‌کند. ناگهان
پرده دریده می‌شود.
من فهمیده‌ام، دیده‌ام.

۶ بعدازظهر

له شده‌ام. ‌فقط به هدفم رسیده‌ام.
هرآنچه برایم رخ داده را فهمیده‌ام.
#تهوع دست از سرم برنداشته است.
- این بیماری نیست؛ منم.
هرگز تا همین چند روز قبل،
معنای - وجود را نفهمیده بودم‌.
- مانند دیگران بودم.
- وجود اغلب خودش را پنهان
می‌کند.
این‌جاست.
در اطراف‌مان.
درونمان. خودمان هستیم؛
نمی‌توان دوکلمه حرف زد بی‌آنکه
حرفی از ان به‌میان بيايد،
اما هرگز نمی‌توان لمسش کرد.


📚 تهوع - ژان_پل_سارتر


ادامه دارد

...📚
👍62
📚
ببینید کلمات عین هوا هستند:
متعلق به همگان.
مشکل در کلمات نیست، که در
لحن صداست،
در بافت سخن است، در نیت و
مقصود کاربردشان و این‌که
با مشارکت چه کسانی بیان می‌شود.

تردیدی نیست که هم قاتلان و هم
قربانیان از کلمات مشابه استفاده
می‌کنند.
ولی من هرگز به کلماتی از سنخ
یوتوپیا، لطافت و زیبایی در
گزارش پلیس برنخورده‌ام.

می‌دانستید که دیکتاتوری آرژانتین
کتاب شازده‌کوچولو را به آتش
کشید؟ و البته به‌نظر من حق داشت،
نه به‌این خاطر که من این کار را
دوست ندارم، نه، برعکس.
چون این کتاب انباشته از
لطایفی‌ست که برای هر دیکتاتوری
خطرناک است.

- محسن عمادی / خوان خلمن

...📚
👍6👌2
" حجة الحق " لقب کدام شاعر است؟
Anonymous Quiz
32%
خیام
18%
حافظ
37%
مولانا
13%
سعدی
کتاب دانش
.... داستان‌های کوتاه 📖 صندوقچه قسمت پنجم سارقین جوان باتوجه به نشانی‌‌ها و مشخصاتی که قربانی داده بود و به‌خصوص به‌دلیل خریدهای هنگفتی که با پول دزدی انجام داده بودند، شناسایی شدند. در حقیقت آن‌ها با بیش از دویست و‌پنجاه‌هزار فرانک، وسایل مختلف…
.....

📖 صندوقچه قسمت ششم

داستان‌های کوتاه

برای اینکه راحت می‌روی سراغ...
برادر با ملایمت گفت:
نه اصلا، وقتی پولم تمام بشود از
تو خواهش می‌کنم یک‌کمی از
پولت را به‌من بدهی.‌
همان‌طور که رسم خواهر برادری است.
مطمئنم که تو با کمال‌میل به‌من
قرض می‌دهی.
مادر به آرامی گفت:
بس است. دیگر بگو مگو نکنید.
دخترک بلند شد و از اتاق بیرون رفت.
مادر گفت:
این‌طور سربه‌سرش بگذاری، می‌دانی
که چقدر به این نوع سرزنش‌ها
حساس است.
- درسته، ولی باید این عیبش را
اصلاح کنیم.
- چه عیبی؟
- خودت خوب میدانی، این عیب
هرروز بیشتر نمایان می‌شود. مثل
یک غده که روزبه‌روز بزرگتر می‌شود.
مادر آهی کشید و گفت:
آره و نگاهش با نگرانی خیره ماند.

فردای آن روز خواهر و برادر برای
گذراندن تعطیلات در خانهٔ پسرعموها
برای پانزده روز به شهر مجاور
رفتند.
پس از بازگشت، یکی از اولین
سؤالاتی که دخترک از مادرش
پرسید، دربارهٔ پیرزن بود.
او می‌خواست بداند آیا مأموران
لوازمی را که دزدها خریده بودند،
به پیرزن برگردانده‌اند یا نه؟
- آره. فکرش را بکن که وقتی مأموران
به خانه‌اش رفتند، گفت مرا خبر
کنند، چون برای پس گرفتن لوازم
باید صورت‌جلسه‌ای امضا می‌کرد.
خودت که او را خوب می‌شناسی،
بنده‌خدا آن‌قدر شکاک است که
نمی‌خواست قبل از اینکه بداند،
این امضا چه عواقبی دارد، به‌
چنین کاری دست بزند، به خانم معلم
دهکده احتیاج داشت، که برایش
توضیح بدهد.
احتمالا من از نادر افرادی هستم که
خانم پیر کمی به آنها اعتماد دارد.
وقتی تأکید کردم که نباید پولی
بپردازد و این یک کار ساده و
جزء مقرارت است، راضی شد که
امضا کند. باور کن، آن لوازم کاملا
نو و براق، از جنس نیکل، که این
طرف و آن طرف اتاق محقر و خالی
پخش شده بود. اتاقی که زن
بیچاره به‌‌عنوان آشپزخانه هم از
آن استفاده می‌کرد، منظرهٔ عجیبی
به‌وجود آورده بود. باید می‌دیدی
که چطور پریشان و نالان بین
یخچال و رادیو سرگردان راه
می‌رفت و هیچ نمی‌فهمید که این
وسایل چی هستند! و به چه‌درد
می‌خورند. درست مثل یک آدم
عقب‌مانده و وحشی که ناگهان بین
آدم آهنی‌ها رهایش کنند.

- پیرزن وسایل را فروخت؟
- آره. فکر‌می‌کنم که فروخته. من و
ژاندارم‌ها به او گفتیم که می‌تواند
وسایل را به همان فروشنده‌هایی
بفروشد که دزدها از مغازه‌شان،
خرید کرده بودند.
احتمالا آن‌ها جنس‌ها را به همان
قیمت برمی‌دارند.
من پیشنهاد کردم‌ که این کار را با
من محول کند، اما البته قبول نکرد.
آن‌قدرها هم به‌من اعتماد ندارد.

ادامه دارد

نوشتهٔ؛ ژان_لویی_کورتی

...📚🌟🖊
👍6👌2
.
■ دلم می‌خواهد اجازه بدهم
که رنج‌ها از حافظه و زندگیم بروند
و ترس‌هایی که باعث شرمساری‌ام
می‌شوند نیز باخودشان ببرند.

حالا دیگر کسی اینجا نیست.
به‌جز من.
هیچ‌کس در اطرافم نمانده و
هیچ‌کس به‌طرفم نیامده.
هیچ‌کسی نیست، به‌جز من و سیاهی.
و صدا؟ نه، سکوتِ مطلق.
هیچ‌چیز نمی‌دانم، ولی مطمئنم
که چشم‌هایم باز هستند،
چون اَز آن‌ها اَشک جاری می‌شَوَد.

- ساموئل بکت

📚🌒
8👎2👌1💯1
📚🍃

مَنِش، اغلب با شخصیت
اشتباه گرفته می‌شود،
اما این‌دو یکسان نيستند.

شخصیت تمایل درونی شماست،
غرایز اصلی‌تان که می‌گویند
چطور فکر، احساس و عمل
کنید.
اما منش توانایی شما برای
اولویت دادن ارزش‌ها نسبت به
غرایز است.

دانستن اصول، لزوما بدین معنا نیست
که می‌دانید چگونه از آن‌ها،
بویژه در شرایط دشوار یا
تحت‌فشار روانی، استفاده کنید.
زمانی که اوضاع به‌خوبی
پيش می‌رود، پیشگام و مصمم بودن
کار آسانی است.

منش شما وقتی محک می‌خورد که
شرایط علیه شما باشند.
باید دید آیا می‌توانید به
ارزش‌هایتان پایبند بمانید؟

اگر شخصیت نحوهٔ واکنش شما در
روزهای معمولی باشد،
منش نحوهٔ عملکردتان در
روزهای دشوار است.

شخصیت نه سرنوشت محتوم شما،
بلکه تمایل درونی‌تان است.
مهارت‌های منش، شما را قادر
می‌سازند به نفع اصولتان،
از تمایلات درونی‌تان فراتر بروید.


منش به صفات شما مربوط نمی‌شود،
بلکه به این مربوط است که
با آن صفات چه عملی
انجام می‌دهید.

📕 توانمندی‌های نهان
🖊 #آدام_گرانت

...📚
👍9
دگردیسی_در_ضیافت؛_داستان_های_طنز_و_سوررئالیستی_آلبرتو_موراویا.pdf
14.9 MB
📚 دگردیسی در ضیافت
شامل داستان‌های طنز
سورئالیستی.
یک ضیافت اجتماعی
بررسی روابط پیچیده
انسانی تضادها و فرهنگ‌ها.

شهر والوه در داخل
آتشفشان قراردارد همان
جایی‌که از امعا و احشام
زمین گوگرد فوران می‌کرد
والوایی‌ها شهری ساخته‌اند
کاملا سیاه...

#آلبرتو_موراویا

t.me/ktabdansh 📚
.
👍9
کتاب دانش
..... 📖 مطالعه قسمت هجدهم آواز شب روح من همچون ستارگان، چشمه‌ای جوشان است. من نورم؛ کاش چون شب‌تاریک بودم! از شعله‌های خود، می‌نوشم. شکاف عمیقی بین دادن و گرفتن وجود دارد. - فراوانی نعمت من، از تنهایی من سرچشمه می‌گیرد. کسی‌که هر آن می‌بخشد،…
......

📖 مطالعه قسمت نوزدهم

عقل جوانی من یک‌بار چنین گفت:
هرروز درنظر من مقدس خواهد بود.
" این سخن از دهان عقل شادمان
می‌آید.
آن عقل شادمان من به کجا شده است؟
من قسم یادکردم از تنفر دور شوم‌.
شما گفتید من عزیزانم را می‌آزارم.
- برای کشتن ترحم من،
- مقدس‌ترین دارایی من،
- فضایل من، - اعتقاد من،
را جریحه‌دار و مشکوک کردید.
مرا مسکوت کردید.
عزیزترین خوانندگان من آوازی
ناهنجار سردادند. - می‌پرسید چگونه
این لطمهٔ بزرگ را تحمل کردم؟
- چیزی مدفون‌ناپذیر در من است:
" ارادهٔ من، ارادهٔ پیر من، "
این جوانی ناکام من هنوز زنده است.
درود برتو ای ارادهٔ من،
- جایی که گور وجود دارد،
رستاخیزهایی هم ممکن است.
چنین گفت زرتشت

در غلبه نفس

خواست درک حقیقت برای
خردمندان است. ■
هنگامی‌که سخن از نیک‌و‌بد باشد،
خواست توانایی شما نیز هست.
بی‌خردان و نادانان مانند رودخانه‌اند،
و سرنشینان قایق، ارزش‌های اخلاقی.
رودخانه قایق را پیش می‌برد،
/ خطر متوجه شما نیست؛
/ پایان نیک‌و‌بد شما در رودخانه نیست.
بلکه / نیک‌و‌بد شما را پایان می‌دهد.
دربارهٔ نیک‌و‌بد می‌پرسید؟
- هر موجود زنده؛ یک دستگاه
اطاعت است.
- کسی فرمان می‌دهد که نتواند
مطیع خود باشد.
- فرمان دادن از اطاعت کردن
مشکل‌تر است. کسی‌که فرمان
می‌دهد، بار تمام فرانبرداران را
بر دوش دارد.‌- کسی‌که فرمان
می‌دهد باید درعین‌حال قاضی و
مجری قانون خود باشد.
گوش کنید:
در موجود زنده توانایی هست؛
میل به آقایی کردن، ضعیف‌تر از
خود را به خدمت می‌گیرد،
کوچک‌ترها تسلیم بزرگ‌ترها می‌شوند.
" تظاهر به خدمت، محبت، زوایای
قلب اشخاص قوی‌تر را خریده و
دزدی برای کسب قدرت می‌شود.
زندگی می‌گوید: به هوش باش!
من آن کسی هستم که باید همیشه
بر خود فائق آیم. - هرکجا فساد
و ریزش باشد؛ زندگی خود را
برای قدرت فدا می‌کند.
- هرچه بیافرینم، میل من بیشتر
می‌خواهد.
تویی که دارای فهم و ادراک هستی،
چیزی جز وسیله و پله نیستی،
خواست زندگی را هدف قرار مده.
آنچه وجود ندارد نمی‌تواند میل کند.
هرجا زندگی هست میل هست.
- هرکس می‌خواهد خالق نیک‌و‌بد
باشد اول باید مخرب بوده و
ارزش‌هایی را خّرد کند.‌
برخی حقایق باید بشکنند!
چنین گفت زرتشت

دربارهٔ اشخاص عالی‌مرتبه

اعماق دریای من آرام است؛
چه‌کسی می‌تواند حدس بزند چه
هیولای ترسناکی در عمق آن
نهفته است؟
شما ای دوستان می‌گویید بحثی
دربارهٔ سلیقه‌ها وجود ندارد؟
ولی تمام زندگی بحث دربارهٔ
سلیقه‌هاست.
زرتشت با یک مرد روبرو می‌شود:
وقتی یک مرد عالی‌رتبه از مقام
خویش خسته شود، از او لذت
می‌برم؛ زیباییش شروع می‌شود.
هنگامی‌که از خود روگردان شود،
وارد آفتاب درخشان خود می‌شود.
در چشمان او تحقیر و در دهان او
تنفر غنوده است.‌ اگرچه استراحت
نموده ولی در آفتاب نغنوده است.
سعادت او بایستی بوی زمین دهد
نه بوی بیزاری و تنفر از زمین.
چهرهٔ او تاریک است‌.
هنوز نگاه چشمش مبهم است.
" عمل او سایه‌ای است که بر او
افتاده.‌ باید کسی شود که تعالی
یافته.
او غولان و هیولاهایی را مطیع
خود ساخته اما باید
هیولاهای- نفس خود و معماهای
مربوط به شخص خود را حل کند و
آن‌ها را به کودکان آسمانی تبدیل
کند.‌ چنین گفت زرتشت

📚 چنین گفت زرتشت - نیچه



ادامه دارد.

...📚
👍9
ما اصلا گناهکار دنیا آمده بودیم،

بله. که سرنوشت‌مان این بود که
برویم جنگ!
دلقک‌هایی بودیم یک‌پارچه
گوشت خالی، با یک شماره،
عملهٔ مسلسل!
شمارهٔ بدردنخور، بی‌خودی!
بشر پنج‌لیتر خون بیشتر نیست...
این حقیقت را وقتی می‌فهمی که
دیگر کار از کار گذشته...
با نگاه اول متوجه تفاوت نمی‌شوی،

نمی‌فهمی که کرهٔ زمین چیزی
نیست جز یک گردونهٔ قمارخانه،
با شماره‌های خوب
و شماره‌های بد:
آن‌هایی که قرار است همیشه
لای لحاف باشند،
ان‌هایی که به‌دنیا آمده‌اند که
بروند سربازی!...
اولش که نگاه می‌کنی
همه یک‌جور به‌نظر می‌آيند،
همهٔ بنی‌آدم عین هم، فله‌ای!

اما ارواح عمه‌ات! خیال‌کرده‌ای!
زمین تا آسمان فرق دارد باهم..

📘 دستهٔ دلقک‌ها
🖊 - لویی فردینان سلین

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍10👌3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برخی آدم‌ها
به‌یک دلیل
از مسیر زندگی
ما می‌گذرند تا به ما
درس‌هایی
بیاموزند، که اگر
می‌ماندند
هرگز یاد نمی‌گرفتیم
..

..📚
👍92
اوه
2
🎧📚کتاب صوتی

#مردی_به_نام_اوه

قسمت دوم

بهترین آدم‌ها هم عیب و
ایرادهایی دارن و با
عیباشون زاده می‌شن و
کم‌کم با تمرین و زندگی
در این دنیا روز به روز
بهتر می‌شن و پیشرفت
می‌کنن..

...📚
👍9
" نیمای غزل " لقب کدام شاعر معاصر است؟ 📚🌔
Anonymous Quiz
30%
هوشنگ ابتهاج
21%
حسین منزوی
30%
سیمین بهبهانی
19%
شهریار
#سیمین_بهبهانی

رها کردیم خالق را، گرفتاران ادیانیم!
تعصب چیست در مذهب؟!
مگرنه این‌که انسانیم!
اگر روح خدا در ماست..
خدا گر مفرد و تنهاست..
ستیزه پس برای چیست؟!
برای خودپرستی‌هاست..
من از عقرب نمی‌ترسم ولی از
نیش می‌ترسم،
هراسم جنگ بین شعله و
کبرت و هیزم نیست،
من از سوزاندن اندیشه در
آتیش می‌ترسم..

خانم سیمین خليلي
معروف به سیمین بهبهانی.
او به‌خاطر سرودن غزل‌
فارسی در وزن‌های
بی‌سابقه به
[ نیمای غزل ]
معروف است.‌
زادهٔ ۲۸ تیر ۱۳۰۶
درگذشته ۲۸ مرداد ۱۳۹۳
معلم، شاعر، نویسنده.
با بیش از ۶۰۰‌ غزل‌ .
از اعضای کانون نویسندگان.
نامزد جایزهٔ نوبل و جایزهٔ
سیمون دوبوار برای آزادی
زنان. تلاش‌های ايشان
برای آزادی و برابری
مصداق بارز اندیشه‌های
والای این بانوی بزرگوار
و خوش‌آوازه کشورمان
است. یادش گرامی. 🥀

....📚
👍9👌4👎1👏1
گور به گور.pdf
5 MB
ترجمه‌ای درخشان
از #نجف_دریابندری

تشریحی نفس‌گیر و
ادیسه‌وار .
داستانی‌که توسط تک‌تک
اعضای خانواده روایت
می‌شود.
از کمدی سیاه تا تراژدی و
یک جریان سیال ذهن.
باد و بارانی سهمگین
که محل خاکسپاری را
خراب می‌کند.....

گفتم چکار می‌خوای بکنی؟
جواب نداد‌. دارل اومد بیرون.
دارل گفت چکار می‌خوای بکنی؟
جوئل گفت گاری رو راه می‌اندازیم
گفتم خر نشو من منظوری نداشتم
گفت درِ اون دهن بدمسبت رو ببند
می‌گم دارل اون داره با کی
حرف می‌زنه؟
داره با خدا حرف میزنه ازش
کمک می‌خواد..

📚#گور_به_گور

اثری برجسته از
#ویلیام_فاکنر

t.me/ktabdansh 📚
.
👍8
کتاب دانش
.... 📖 مطالعه ص ۱۷۶ عطرهای ملایم، روح‌های بهار، چه روز قشنگیه، دریا سبزه. شاعران! اگر به آن‌ها می‌گفتم: - بیا کمکم کن! با خودش فکر می‌کرد؛ این خرچنگ اینجا چکار می‌کند؟ فرار می‌کرد. برمی‌گردم و هر دو دستم را روی نرده‌ها تکیه می‌دهم. - دریای واقعی…
.
....
📖 مطالعه ص ۱۸۳

وجود را نمی‌توان لمس کرد.
من هیچ فکری نمی‌کردم. مغزم
خالی بود.
- همین یک‌کلمه در ذهنم وجود داشت؛
" بودن " چطور باید توضیح بدهم؟....
داشتم به تعلق داشتن فکر می‌کردم.
اشیا از این‌که وجود دارند، دور بودند.

اگر کسی از من می‌پرسید " وجود
داشتن " یعنی چه ؟ با خوش‌قلبی
جواب می‌دادم که چیزی نیست؛
- فقط چیزی توخالی است که به
چیزهای مشهود اضافه شده،
بدون این‌که چیزی را در درون
آن‌ها تغییر دهد. -
بعد ناگهان آن‌جا بود، دیگر ظاهر
مفاهیم انتزاعی را نداشت؛
- خمیر بنيادين چیزها بود. این
ریشه با وجود ورز خورده بود.
- گستردگی اشیا، فردیت آن‌ها،
فقط یک ظاهر بودند، یک پوشش.
- همه‌شان معذبم می‌کردند،
کاش انتزاعی‌تر و با خودداری
بیشتر وجود داشتند.
- همه‌چیز به‌آرامی و لطافت داشت
به‌سمت " وجود‌داشتن " کشیده
می‌شد. - اگر آدم وجود داشته
باشد، باید کاملا وجود داشته باشد.
- اما وجود داشتن، انحنا یافتن
است.‌. - مرد موقرمزی
روی نیمکت درحال هضم کردن است.
مضحک؟ هرچیزی که وجود دارد،
نمی‌تواند مضحک باشد.

- ما دسته‌ای از موجودات زنده‌ایم؛
آزرده، شرم‌زده از خودمان،
تک‌تک‌مان گیج بودیم، احساس
خطر می‌کردیم، حس می‌کردیم
سر راه دیگران قرار گرفتیم.
و من؛
نرم، ضعیف، کریه، درحال هضم،
درحال سروکله زدن با افکارم؛
من هم سر راه بودم‌.
- رؤیای مبهمی در سر داشتم؛
- رؤیای کشتن خودم؛ تا پوچی را
پاک کنم. اما مرگم هم سر راه بود.
- کلمهٔ پوچی دارد زیر خودکارم
جان می‌گیرد. بدون کمک اشیا،
پوچی، فکری در ذهنم نبود.
لازمش نداشتم.
-- - بدون اینکه
چیزی را به‌شکل واضحی
قاعده‌بندی کنم، فهمیدم که به
کلید وجود داشتن دست‌یافته‌ام.
-- - به کلید #تهوع و زندگی خودم.
هرآنچه فهمیدم به‌همین پوچی
اساسی برمی‌گردد.‌ دلم می‌خواست
سرشت خالص این پوچی را درست
کنم.‌ / مثلا هذیان‌گویی‌های
یک دیوانه، نسبت به شرایطی که
او در آن قرار دارد پوچ به‌نظر می‌رسد،
نه نسبت به سرسام‌گویی‌هایش.
چطور باید توضیحش دهم؟
- ظاهرا همه‌چیز را نمی‌دانستم.
- دانستن مهم بود و نه نادانی.
دنیای توضیح‌ها، دلیل‌ها، مثل یک
دایره روی نقطهٔ انتهایی‌اش.
- می‌خواستم پوچی دنیا را به
بازی بگيرم. به ریشهٔ درخت نگاه
کردم، سیاه نبود، چیز دیگری بود.
با پریشانی عمیقی در اشیا، دقیق
شده بودم. و سنگ، همان سنگ
معروف، نقطهٔ شروع این ماجرا...

چه‌ویژگی در سنگ بود که دربرابر
داشتنش مقاومت می‌کرد....
دست مردخودآموخته.
یک روز دستش را گرفتم، به کِرمِ
سفیدی تشبیهش کردم.
شفافیت مشکوک لیوان آب جو.
مشکوک. بله.‌اگر بیشتر از یک ثانیه
رویشان تمرکز کنیم، آن احساس
آرامش و امنیت محو می‌شود و
پریشانی عمیقی در جانمان رخنه
میکند.
- دیدن، ابتکاری انتزاعی است.
- ایده‌ای است ساده شده،
- ایده‌ای انسانی.
اما این غنا در سردرگمی گم شد
و آن‌قدر زیاد از حد بود که
درنهایت نابود شد.
- این لحظه، خارق‌العاده بود.
آنجا بودم،
- یخ‌زده و بی‌حرکت.
- غوطه‌ور در هیجانی وحشتناک.
اما در دل این هیجان،
چیزی نو تولد یافته بود.
#تهوع را درک کرده بودم...


📚 تهوع - ژان_پل_سارتر


ادامه دارد
...📚
4👍3👌1
.
اکثر مردم ترجیح می‌دهند
فرشتگانی سقوط کرده باشند
تا شامپانزگانی تکامل یافته!
به همین سبب به مذهب بیشتر از
علم علاقه‌مند هستند!

👤#برتراند_راسل


...📚
👍5👌4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تماشاکنیم
در 6 دقیقه
سازمان ملل چیست؟
و چه وظیفه‌ای دارد؟

یک سازمان بین دولتی که
برای حفظ امنیت و صلح
جهانی، گسترش روابط
دوستانه‌ بین کشورها و
همکاری در عملکرد ملت‌هاست.
در خلال جنگ جهانی دوم
تأسیس شد...

برای دیدن بیش از 50
#مستند و #ویدئو_مستند
کلیک و جستجو کنید.

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍5👌41