ماهی قرمز کوچولو
خودش را در ظرف شیشه ای ماهی فروش در میان انبوه ماهی های نوروزی به چپ و راست میزد به ماهی فروش گفتم آقا من همین ماهی را می خوام و مرد ماهی فروش با طوری خود او را از آب بیرون کشید داخل کیسه پلاستیکی انداخت با کمی هم آب بدست من داد . همینطور که راهی خانه بودم کیسه ماهی را جلو صورتم رفتم و گفتم ماهی قرمز کوچولو چرا به چپ و راست میزدی و او هم نگاهی به من انداخت و گفت می ترسیدم شما هم مرا نخرید آدمها دنبال چیزهای بزرگ می گردند چند بار توی تور بالا اومدم ولی بخاطر کوچکی دوباره توی ظرف انداخته شدم . گفتم انگار خیلی درد دل داری . گفت خیلی از کجا برات بگم . از اون روزی که ما پرورش میدادند به ما مرتب غذا می دادند ولی نمی دانستیم چی در انتظار ماست نفهمیدم میخواهیم تماشاگه کوچه و بازار بشیم یک دنیای زیبایی داشتیم ولی این شد روزگار ما !!
گفت مرا به کجا می بری ای مرد ؟
گفتم می برم سر سفره هفت سین .
گفت سفره هفت سین چیه ؟
براش مفصل توضیح دادم .
گفت وقتی نشانه زایش و رویش و حیات دوباره است پس چرا مرا به قربانگاه می برید . من به آب و در جمع هم نوعان خود زنده ام و بعد هم حتما مرگ و انداختن توی کوچه جلو گربه ؟!
بهش قول دادم اگه تا سیزده زنده ماند آن را به دریا بیندازم
گفت این که بدتر میشه من به آب شیرین زنده ام هر چند امیدی نیست ولی مرا به رودخانه ای رها کن میخوام در مسیر رودخانه به ناکجاآباد برم میگن اونجا جایی برای ما در نظر گرفته اند.
خداداد رضایی / 29 اسفند ماه 1396
#بوشهر
#خداداد_رضایی
#ماهی_قرمز
#ماهی_گلی
#ماهی_ نوروزی
خودش را در ظرف شیشه ای ماهی فروش در میان انبوه ماهی های نوروزی به چپ و راست میزد به ماهی فروش گفتم آقا من همین ماهی را می خوام و مرد ماهی فروش با طوری خود او را از آب بیرون کشید داخل کیسه پلاستیکی انداخت با کمی هم آب بدست من داد . همینطور که راهی خانه بودم کیسه ماهی را جلو صورتم رفتم و گفتم ماهی قرمز کوچولو چرا به چپ و راست میزدی و او هم نگاهی به من انداخت و گفت می ترسیدم شما هم مرا نخرید آدمها دنبال چیزهای بزرگ می گردند چند بار توی تور بالا اومدم ولی بخاطر کوچکی دوباره توی ظرف انداخته شدم . گفتم انگار خیلی درد دل داری . گفت خیلی از کجا برات بگم . از اون روزی که ما پرورش میدادند به ما مرتب غذا می دادند ولی نمی دانستیم چی در انتظار ماست نفهمیدم میخواهیم تماشاگه کوچه و بازار بشیم یک دنیای زیبایی داشتیم ولی این شد روزگار ما !!
گفت مرا به کجا می بری ای مرد ؟
گفتم می برم سر سفره هفت سین .
گفت سفره هفت سین چیه ؟
براش مفصل توضیح دادم .
گفت وقتی نشانه زایش و رویش و حیات دوباره است پس چرا مرا به قربانگاه می برید . من به آب و در جمع هم نوعان خود زنده ام و بعد هم حتما مرگ و انداختن توی کوچه جلو گربه ؟!
بهش قول دادم اگه تا سیزده زنده ماند آن را به دریا بیندازم
گفت این که بدتر میشه من به آب شیرین زنده ام هر چند امیدی نیست ولی مرا به رودخانه ای رها کن میخوام در مسیر رودخانه به ناکجاآباد برم میگن اونجا جایی برای ما در نظر گرفته اند.
خداداد رضایی / 29 اسفند ماه 1396
#بوشهر
#خداداد_رضایی
#ماهی_قرمز
#ماهی_گلی
#ماهی_ نوروزی