آهنگر
آهای آهنگر پیر
بکوب پتک بر سندان
این صدای دهشتناک
سالهاست در گوش من است
گرم کن این کوره را
سرد شده این آدمها
بنواز طبل بیدار باش
زمستان در راه است
من از سردی هراسناکم
داغ کن این کوره را
تیز کن این تبر را
گرگهای گرسنه در راهند
تیز کن این کارد را
گره ها افتاده در راهم.
و... (لیچارهای پاییزی . خداداد رضایی . پاییز 1397 )
#دلنوشته
#خداداد_رضایی
#آهنگر
#پاییز
آهای آهنگر پیر
بکوب پتک بر سندان
این صدای دهشتناک
سالهاست در گوش من است
گرم کن این کوره را
سرد شده این آدمها
بنواز طبل بیدار باش
زمستان در راه است
من از سردی هراسناکم
داغ کن این کوره را
تیز کن این تبر را
گرگهای گرسنه در راهند
تیز کن این کارد را
گره ها افتاده در راهم.
و... (لیچارهای پاییزی . خداداد رضایی . پاییز 1397 )
#دلنوشته
#خداداد_رضایی
#آهنگر
#پاییز
حکایت سرد یک پایان
شب سرد سرمای زمستانی از نیمه گذشته بود و صدای تیک تیک ساعت دیواری و صدای قطرات باران که به شیشه اتاقم میخورد آهنگی ناموزون را می سرود. کمی دورتر، آن طرف کوچه، کودک همسایه که شاید از شدت گرسنگی گریه می کرد و یا مادرش شیر نداشت که به او بخوراند و گریه نوزاد که تمامی نداشت شاید هم نسخه پزشک تو طاقچه از بی پولی پدر افتاده بود و کودک از شکم درد یا تب لرز خوابش نمی برد همه اینها مرا در جاده نوشتن داستانم سرگردان کرده بود بین این فرضیه ها مانده بودم اما یکباره تصمیم گرفتم زاویه دید قصه را به طرف خودم بچرخانم خودکارم روی کاغذ چرخید و این اتفاقات فضای داستانی مرا عوض کرد و از طرفی گره داستانم را پیچیده تر کرد حالا من بودم و باران و سرما و گریه نوزاد و کوچه و شبی که به کندی و سردی می گذشت، داشتم به فرود و پایان قصه فکر می کردم که صدای آژیر آمبولانسی سکوت شب و خیابان را شکست و در کوچه ما توقف کرد و نور چراغ گردان آمبولانس روی پنجره اتاق من مثل یک شوی رنگارنگ می تابید افکارملتهبم بین داستان و فضای ایجاد شده گره خورده بود پنجره را گشودم باران شدت گرفته بود صدای شرشر باران از ناودانها، و قطرات بارانی که به صورتم می خورد ناگهان در میان نور برق آسمانی دیدم که مرد همسایه را از روی برانکارد داخل آمبولانس گذاشتند، منتظر پایان قصه بودم گریه نوزاد! بدن بی حس مرد همسایه و آمبولانس، داشتم به اینها فکر می کردم و نمی دانم کی خوابم برد صبح که شد پنجره را گشودم باران تمام شده بود صدای گریه نوزاد هم نمی آمد پرچم سیاه روی درب منزل روبرو حکایت یک پایان بود و خبری که در گروههای مجازی باز نشر شد خودکشی مردی بخاطر فقر . و من هم نشستم و داستانم را پایان دادم.
/خداداد رضایی / اسفند ماه 1397
@khodadad.rezaei اینستاگرام
@khodadadrezaeivideo تلگرام
http://rezaei42.ir وب سایت
Rezaeibushehr@gmail.com ایمیل
#ادبیات
#داستان
#خداداد_رضایی
شب سرد سرمای زمستانی از نیمه گذشته بود و صدای تیک تیک ساعت دیواری و صدای قطرات باران که به شیشه اتاقم میخورد آهنگی ناموزون را می سرود. کمی دورتر، آن طرف کوچه، کودک همسایه که شاید از شدت گرسنگی گریه می کرد و یا مادرش شیر نداشت که به او بخوراند و گریه نوزاد که تمامی نداشت شاید هم نسخه پزشک تو طاقچه از بی پولی پدر افتاده بود و کودک از شکم درد یا تب لرز خوابش نمی برد همه اینها مرا در جاده نوشتن داستانم سرگردان کرده بود بین این فرضیه ها مانده بودم اما یکباره تصمیم گرفتم زاویه دید قصه را به طرف خودم بچرخانم خودکارم روی کاغذ چرخید و این اتفاقات فضای داستانی مرا عوض کرد و از طرفی گره داستانم را پیچیده تر کرد حالا من بودم و باران و سرما و گریه نوزاد و کوچه و شبی که به کندی و سردی می گذشت، داشتم به فرود و پایان قصه فکر می کردم که صدای آژیر آمبولانسی سکوت شب و خیابان را شکست و در کوچه ما توقف کرد و نور چراغ گردان آمبولانس روی پنجره اتاق من مثل یک شوی رنگارنگ می تابید افکارملتهبم بین داستان و فضای ایجاد شده گره خورده بود پنجره را گشودم باران شدت گرفته بود صدای شرشر باران از ناودانها، و قطرات بارانی که به صورتم می خورد ناگهان در میان نور برق آسمانی دیدم که مرد همسایه را از روی برانکارد داخل آمبولانس گذاشتند، منتظر پایان قصه بودم گریه نوزاد! بدن بی حس مرد همسایه و آمبولانس، داشتم به اینها فکر می کردم و نمی دانم کی خوابم برد صبح که شد پنجره را گشودم باران تمام شده بود صدای گریه نوزاد هم نمی آمد پرچم سیاه روی درب منزل روبرو حکایت یک پایان بود و خبری که در گروههای مجازی باز نشر شد خودکشی مردی بخاطر فقر . و من هم نشستم و داستانم را پایان دادم.
/خداداد رضایی / اسفند ماه 1397
@khodadad.rezaei اینستاگرام
@khodadadrezaeivideo تلگرام
http://rezaei42.ir وب سایت
Rezaeibushehr@gmail.com ایمیل
#ادبیات
#داستان
#خداداد_رضایی
چهارشنبه سوری
خسته از شیفت کاری بر میگردم. تق تق تق. عجب بلبشوی شده . صدای بوق و انفجار. والله ای رسمش نیست نمیزارن کپه مرگ بزاریم . می روم که ببینم اینها کی هستند که یهویی... بمب ... ای وای این دیگه چی بود سرم گیج میره و سوت می زنه و دنیا دور سرم چرخ میخوره . فقط تو خواب و بیداری صدای آمبولانس را می شنوم و نورهای رنگی که توی چشمم می چرخد. نمی دانم توی چه عالمی سپری می کنم؟ شاید خواب می بینم و شاید هم مرده باشم !!! نزد خودم فکر می کنم آیا بعد از اینکه آدمی میمیرد اینطور میشه؟ یعنی چیزها را نا مفهوم درک می کنه یا اینو بهش میگن لحظه بین مرگ و زندگی ؟ خلاصه دارم به چیز تازه ای را تجربه میکنم صدایی می شنوم که میگه مرده است یا زنده؟ خیلی دلم میخواد زود از این مخمصه راحت بشم و به دنیای واقعی برگردم. مثل یه وقتایی میشه تو خواب هر چی زور میزنی راه بروی ولی نمی تونی حالا روزگار منم الان اینطوره . یهو حس میکنم چیزی تو دستم فرو می برند و دیگه آروم می شوم ... نمی دانم چه زمان گذشت و کم کم متوجه صحبت هایی می شوم اینها دیگه کی هستند نکنه اومدن سراغم برای سئوال جواب آن دنیا.یعنی همانهایی که بهشون میگن نکیر و منکر. آقا من گناه کردم روسیاهم . ترا بخدا ببخشیدنم . چشمم را کم کم باز میکنم اولش خیلی مات هستند مثل لنز دوربینی که برای عکس گرفتن آماده نیست ولی کم کم تنظیم می شود و میفهمم که نمرده ام!! تو بیمارستانم. آدما را کم کم می شناسم و یکی از اونا میگه: زردی من از تو سرخی تو از من و دیگری میگه: حالت چطوره و دیگری میگه: چهارشنبه سوری مبارک
خداداد رضایی /اسفند نود و هفت
#ادبیات_داستانی
#خداداد_رضایی
#بوشهر
خسته از شیفت کاری بر میگردم. تق تق تق. عجب بلبشوی شده . صدای بوق و انفجار. والله ای رسمش نیست نمیزارن کپه مرگ بزاریم . می روم که ببینم اینها کی هستند که یهویی... بمب ... ای وای این دیگه چی بود سرم گیج میره و سوت می زنه و دنیا دور سرم چرخ میخوره . فقط تو خواب و بیداری صدای آمبولانس را می شنوم و نورهای رنگی که توی چشمم می چرخد. نمی دانم توی چه عالمی سپری می کنم؟ شاید خواب می بینم و شاید هم مرده باشم !!! نزد خودم فکر می کنم آیا بعد از اینکه آدمی میمیرد اینطور میشه؟ یعنی چیزها را نا مفهوم درک می کنه یا اینو بهش میگن لحظه بین مرگ و زندگی ؟ خلاصه دارم به چیز تازه ای را تجربه میکنم صدایی می شنوم که میگه مرده است یا زنده؟ خیلی دلم میخواد زود از این مخمصه راحت بشم و به دنیای واقعی برگردم. مثل یه وقتایی میشه تو خواب هر چی زور میزنی راه بروی ولی نمی تونی حالا روزگار منم الان اینطوره . یهو حس میکنم چیزی تو دستم فرو می برند و دیگه آروم می شوم ... نمی دانم چه زمان گذشت و کم کم متوجه صحبت هایی می شوم اینها دیگه کی هستند نکنه اومدن سراغم برای سئوال جواب آن دنیا.یعنی همانهایی که بهشون میگن نکیر و منکر. آقا من گناه کردم روسیاهم . ترا بخدا ببخشیدنم . چشمم را کم کم باز میکنم اولش خیلی مات هستند مثل لنز دوربینی که برای عکس گرفتن آماده نیست ولی کم کم تنظیم می شود و میفهمم که نمرده ام!! تو بیمارستانم. آدما را کم کم می شناسم و یکی از اونا میگه: زردی من از تو سرخی تو از من و دیگری میگه: حالت چطوره و دیگری میگه: چهارشنبه سوری مبارک
خداداد رضایی /اسفند نود و هفت
#ادبیات_داستانی
#خداداد_رضایی
#بوشهر
خیلی وقته در خانه مانده ایم
هیچ وقت فکر نمیکردم یک روز به جمله در خانه بمانید، برسم تا اینکه خودم هم به دیگران توصیه کردم در خانه بمانند اما غافل که یک عمر آدمهایی دیدم که همیشه در خانه بودند. امروز دنیا پر شده است "در خانه بمانید" من به این فکرم آنهایی که خانه ای ندارند در کجا بمانند؟ و یا آنهایی که خانه استیجاری دارند با چه دلخوشی بمانند؟ شایدم اکنون در گوشه، گوشه دنیا آنهایی که در خیابانها بر زمین می افتند خانه ای نداشته اند و یا آنها که با چوب و باتوم پلیس روبرو می شوند خانه ای نداشته باشند. بگذریم نمی خواهم شما را وارد تردید آدمهای بدبخت دنیا کنم اگر چه سطل های زباله سرکوچه تا آنور دنیای مدرنیته گواه این آدمها است. اما آنهایی که آلونکی بنام خانه داشته اند عمری است در خانه اسیر بودند خیلی ها سفر اروپایی که فبها آرزوی بیرون آمدن از خانه فقر را داشتند، نمی خواهم خیلی ربطش به کرونا بدم مع الوصف خیلی ها هم اسیر دل بودند خانه ای که با هیچ کلیدی باز نمیشه مگر خوشنودی آن دل، حالا میخواهد غم معشوقه ای باشد با یک عمر فراق و یا آرزوهای از دست رفته که دنیاش را عوض کرد، کرونا آمد تا بگوید در خانه ماندن چه سخت است او دیر یا زود می رود مردم از خانه بیرون خواهند آمد اما اسیران فقر و دل همیشه خانه نشین هستند
یک روز می رسد که این قصه های در خانه بمانید را از عمق قصه های هزار و یک شب بیرونش می کشم تا ببینم کدام درد سوزش بیشتر بوده درد کرونا یا فقر ؟
آن موقع به آرامی پای فنجان قهوه و دفتر و قلمم می نشینم و دیگه از آن روزهای قرنطینه نمی نویسم از آه دلی که هیچ وقت معنی زندگی را ندانست تا پادشاه هم که باشی قصه های شهرزاد را نیمه تمام رها کنی و از خانه بیرون بیایی کرونا که سهل است. آن روزها مجبور نیستم با استعاره های شاعرانه و یا تشبیه های شاعرانه و یا کنایه، ایهام و اشاره جملات را با هم ترکیب کنم تا دیگران نرنجند و یا به جرمش چپ و راستم نکنند. بلکه با سادگی در آراسته ترین کتابهای قصه می گنجانم. بله آدمهایی هست که خیلی وقته در خانه مانده اند تا دردها و ناگفته ها را پنهان کنند و این خانه، خانه واقعی زندگی خیلی ها بوده که باید همچنان در خانه بمانند حتی بعد کرونا.
خداداد رضایی / فروردین سال کرونایی/
#خداداد_رضایی #دلنوشته #در_خانه_بمانیم #سال_کرونایی #کرونا #فقر #بوشهر
هیچ وقت فکر نمیکردم یک روز به جمله در خانه بمانید، برسم تا اینکه خودم هم به دیگران توصیه کردم در خانه بمانند اما غافل که یک عمر آدمهایی دیدم که همیشه در خانه بودند. امروز دنیا پر شده است "در خانه بمانید" من به این فکرم آنهایی که خانه ای ندارند در کجا بمانند؟ و یا آنهایی که خانه استیجاری دارند با چه دلخوشی بمانند؟ شایدم اکنون در گوشه، گوشه دنیا آنهایی که در خیابانها بر زمین می افتند خانه ای نداشته اند و یا آنها که با چوب و باتوم پلیس روبرو می شوند خانه ای نداشته باشند. بگذریم نمی خواهم شما را وارد تردید آدمهای بدبخت دنیا کنم اگر چه سطل های زباله سرکوچه تا آنور دنیای مدرنیته گواه این آدمها است. اما آنهایی که آلونکی بنام خانه داشته اند عمری است در خانه اسیر بودند خیلی ها سفر اروپایی که فبها آرزوی بیرون آمدن از خانه فقر را داشتند، نمی خواهم خیلی ربطش به کرونا بدم مع الوصف خیلی ها هم اسیر دل بودند خانه ای که با هیچ کلیدی باز نمیشه مگر خوشنودی آن دل، حالا میخواهد غم معشوقه ای باشد با یک عمر فراق و یا آرزوهای از دست رفته که دنیاش را عوض کرد، کرونا آمد تا بگوید در خانه ماندن چه سخت است او دیر یا زود می رود مردم از خانه بیرون خواهند آمد اما اسیران فقر و دل همیشه خانه نشین هستند
یک روز می رسد که این قصه های در خانه بمانید را از عمق قصه های هزار و یک شب بیرونش می کشم تا ببینم کدام درد سوزش بیشتر بوده درد کرونا یا فقر ؟
آن موقع به آرامی پای فنجان قهوه و دفتر و قلمم می نشینم و دیگه از آن روزهای قرنطینه نمی نویسم از آه دلی که هیچ وقت معنی زندگی را ندانست تا پادشاه هم که باشی قصه های شهرزاد را نیمه تمام رها کنی و از خانه بیرون بیایی کرونا که سهل است. آن روزها مجبور نیستم با استعاره های شاعرانه و یا تشبیه های شاعرانه و یا کنایه، ایهام و اشاره جملات را با هم ترکیب کنم تا دیگران نرنجند و یا به جرمش چپ و راستم نکنند. بلکه با سادگی در آراسته ترین کتابهای قصه می گنجانم. بله آدمهایی هست که خیلی وقته در خانه مانده اند تا دردها و ناگفته ها را پنهان کنند و این خانه، خانه واقعی زندگی خیلی ها بوده که باید همچنان در خانه بمانند حتی بعد کرونا.
خداداد رضایی / فروردین سال کرونایی/
#خداداد_رضایی #دلنوشته #در_خانه_بمانیم #سال_کرونایی #کرونا #فقر #بوشهر
✍️ نقطه سر خط
من و این خط خطی های زندگی
اما باز هم نقطه سر خط.
من و این همه سؤال های بی جواب زندگی
اما باز هم نقطه سر خط.
من بودم و کوچه و بارون
صداهای مبهم پشت پنجره رو به خیابون
همه نقطه ها جمع شده بودند
توی کوچه زیر بارون
که هی داد می زدند
نقطه سر خط، بیا بیرون
عجب روزگاری است توی این دنیا
که می تازند بی رحم نقطه هایش
و من لاجرم فریاد زدم
ساکت، نقطه سر خط.
دفترم پر شده بود از نقطه
کوچک و بزرگ میان خطوط
و من شعر زخمیم میان نقطه ها
آخر این قصه هم همین بود
باز هم نقطه سر خط.
✍️
━━━◈❖✿❖◈━━━
khodadad.rezaei@
#خداداد_رضایی #خدادادرضایی #نویسنده #دلنوشته #داستان #ادبیات_داستانی #نمایش #تئاتر #نمایشنامه
#استان_بوشهر #بوشهر #دشتستان #آبپخش
من و این خط خطی های زندگی
اما باز هم نقطه سر خط.
من و این همه سؤال های بی جواب زندگی
اما باز هم نقطه سر خط.
من بودم و کوچه و بارون
صداهای مبهم پشت پنجره رو به خیابون
همه نقطه ها جمع شده بودند
توی کوچه زیر بارون
که هی داد می زدند
نقطه سر خط، بیا بیرون
عجب روزگاری است توی این دنیا
که می تازند بی رحم نقطه هایش
و من لاجرم فریاد زدم
ساکت، نقطه سر خط.
دفترم پر شده بود از نقطه
کوچک و بزرگ میان خطوط
و من شعر زخمیم میان نقطه ها
آخر این قصه هم همین بود
باز هم نقطه سر خط.
✍️
━━━◈❖✿❖◈━━━
khodadad.rezaei@
#خداداد_رضایی #خدادادرضایی #نویسنده #دلنوشته #داستان #ادبیات_داستانی #نمایش #تئاتر #نمایشنامه
#استان_بوشهر #بوشهر #دشتستان #آبپخش
جمع کثیری دنبال اتوبوس حامل رونالدو دویدند و یا با سختی تپه منتهی به هتل اسپیناس پلاس را برای دیدن رونالدو را طی کردنداما برنده این ماراتن سه نفر بود
١- راننده اتوبوس خوش شانسی که مشهور شد و در دو روز ١٣٢ k فالور جمع کرد و مشهور شد
٢- نوجوان که با گریه و خوش شانسی به آرزویش رسید و با پیراهن امضا شده چند میلیاردی دریافت کرد.
٣- دختر معلولی که او هم موفق به دیدار شد و او هم مخارج درمان را بدست آورد و هم پیراهن امضا شده چند میلیاردی.
نتیجه : همیشه باید در کار هدف داشت و البته خوش شانس.
همیشه دوندگی بدون هدف جواب نخواهد داد
برای هر کاری هدف و برنامه ریزی داشته باشید.
#خداداد_رضایی
١- راننده اتوبوس خوش شانسی که مشهور شد و در دو روز ١٣٢ k فالور جمع کرد و مشهور شد
٢- نوجوان که با گریه و خوش شانسی به آرزویش رسید و با پیراهن امضا شده چند میلیاردی دریافت کرد.
٣- دختر معلولی که او هم موفق به دیدار شد و او هم مخارج درمان را بدست آورد و هم پیراهن امضا شده چند میلیاردی.
نتیجه : همیشه باید در کار هدف داشت و البته خوش شانس.
همیشه دوندگی بدون هدف جواب نخواهد داد
برای هر کاری هدف و برنامه ریزی داشته باشید.
#خداداد_رضایی
در برگشت از شیراز خوشحال از آخرین نظر پزشک معالجم، دل جوانی را دادم و فشاری بر پدال گاز ماشین، ماشین هم ناله ای کرد و نزدیک دشت ارژن بود که کیلومتر نزدیک ١٢٠ رسید ناگهان با تابلو ایست پلیس راهنمایی و رانندگی روبرو شدم، توقف کردم و قبل از اینکه جناب سروان قبض جریمه را بنویسد خودم را به او رساندم.
جناب سروان لطفا ننویس، سپس پیراهنم را بالا کشیدم و جای بخیه ها را نشانش دادم و گفتم ببین از دکتر میام و به اندازه کافی خدا مرا جریمه کرده، جناب سروان نگاهی کرد و دلش به حالم سوخت و گفت برو.
سوار ماشین شدم و خوشحال شدم که جریمه نشدم و تصمیم گرفتم دیگه تخلف نکنم
این دومین پیروزی امروزم بود که دیدم چندین ماشین شوتی بدون پلاک نعره کشان از کنارم عبور کردند، کنار کشیدم تا به من برخورد نکنند. توی آینه نگاه کردم و دیدم آنها بدون توجه به تابلو پلیس جاده را پیمودند.
تمامی افکارم شد شوتی سواران، چرا اینکار خطرناک را انجام می دهند؟ چه کسی مقصر است؟
براستی اگر شغلی برای اینها وجود داشته باشه بازهم اینکار خطرناک را انجام می دهند؟ یا سودآوری خوبی داره و به خطرش ارزش داره؟
اما قربانیان جاده توسط شوتی سواران را چه کسی پاسخ است؟
به منزل رسیدم و گشتی در فضای مجازی زدم و چشمم به سه کودک از دالکی خورد که امروز توسط شوتی سواری زیر گرفته بودند و کشته شده بودند.
خیلی دلم گرفت و گوشه چشمم قطرات اشکی، خدایا اگر پدر و مادر این کودکان زنده بمانند چگونه بقیه عمر را سر کنند. اول مهر بود روز بازگشایی مدارس، کودکانی که هیچوقت به مدرسه نخواهند رفت.
#خداداد_رضایی #خدادادرضایی #نویسنده #دلنوشته
جناب سروان لطفا ننویس، سپس پیراهنم را بالا کشیدم و جای بخیه ها را نشانش دادم و گفتم ببین از دکتر میام و به اندازه کافی خدا مرا جریمه کرده، جناب سروان نگاهی کرد و دلش به حالم سوخت و گفت برو.
سوار ماشین شدم و خوشحال شدم که جریمه نشدم و تصمیم گرفتم دیگه تخلف نکنم
این دومین پیروزی امروزم بود که دیدم چندین ماشین شوتی بدون پلاک نعره کشان از کنارم عبور کردند، کنار کشیدم تا به من برخورد نکنند. توی آینه نگاه کردم و دیدم آنها بدون توجه به تابلو پلیس جاده را پیمودند.
تمامی افکارم شد شوتی سواران، چرا اینکار خطرناک را انجام می دهند؟ چه کسی مقصر است؟
براستی اگر شغلی برای اینها وجود داشته باشه بازهم اینکار خطرناک را انجام می دهند؟ یا سودآوری خوبی داره و به خطرش ارزش داره؟
اما قربانیان جاده توسط شوتی سواران را چه کسی پاسخ است؟
به منزل رسیدم و گشتی در فضای مجازی زدم و چشمم به سه کودک از دالکی خورد که امروز توسط شوتی سواری زیر گرفته بودند و کشته شده بودند.
خیلی دلم گرفت و گوشه چشمم قطرات اشکی، خدایا اگر پدر و مادر این کودکان زنده بمانند چگونه بقیه عمر را سر کنند. اول مهر بود روز بازگشایی مدارس، کودکانی که هیچوقت به مدرسه نخواهند رفت.
#خداداد_رضایی #خدادادرضایی #نویسنده #دلنوشته
فوتبال، سیاست، پول
پول های کلان عربستان بازیکنان تراز اول جهان را به رقص در آورده است
باشگاههای سعودی با هدف توسعه فوتبال در شبه جزیره عربی با خدمت گرفتن بازیکنان تراز اول فوتبال جهان با تکیه بر سرمایه های هنگفت دربار سعودی ، خبرهای داغ فوتبالی چند ماه اخیر بود.
آیا این سیاست سعودی ها ولخرجی بود یا سرمایه گذاری هوشمندانه؟
سیاستی که چند سال قبل توسط کشور چین انجام گرفت آنها هم به آوردن بازیکنان مطرح آن زمان به چین جنجال آفریدند اما بخاطر بی برنامه گی در نهایت شکست خوردند و کم کم ستارگان فوتبال در چین استادیوم های خالی از تماشاگر را دیدند و بعدش هم بی پولی و شکایت به فیفا.
بعضی از کارشناسان فوتبال معتقدند استخدام بازیکنان در حال بازنشسته نمی تواند در توسعه فوتبال تاثیر گذار باشد. باید منتظر ماند که آیا سعودی ها هم جای پای چین می گذارند یا نه جزیره ای فوتبالی نو و مدرن در سطح اروپا بوجود خواهد آمد و راهبرد عمیقتر و گستردهتری در جریان است.
هزینههای باشگاههای سعودی برعکس چین جزئی از اصلاحات عمومی و برنامههای گسترده پیشرفت ملی است که به دنبال تغییر پادشاه و ولیعهد این کشور، اجرای آن آغاز شده. محمد بن سلمان قصد دارد عربستان را به یک قطب ورزشی تبدیل کند و این موضوع را جزء مهمی از برنامههای خود برای توسعه اقتصادی و رهایی از وابستگی به نفت میداند. عربستان قرار است به یک مرکز مدرن تجاری و اقتصادی تبدیل شود. ورزش یکی از ابزارهای مهم برای کشاندن گردشگران به این کشور شناخته میشود. فوتبال در اندیشههای بلندپروازانه بن سلمان نقشی اساسی دارد.
بنابراین اگر نفوذ سیاست در فوتبال بخاطر پیشرفت ورزش و توسعه ملی کشور باشد می تواند نتیجه بخش باشد اما گاهی اوقات نفوذ سیاست غلط در فوتبال و آوردن آدمهای غیر فوتبالی با هدف بهره برداری سیاسی و حتی غیر اقتصادی تمرکز باشگاهها را بر هم میزند و نهایتا منجر به غارت و نابودی یک باشگاه و فوتبال آن کشور می شود چیزی که در کشور ما اتفاق افتاده خیلی از باشگاهها را تعطیل کشاند و سیاست گذاری روی ابعاد ملی و جهانی را به صفر رسانده تا جایی که هنوز حتی زیر ساخت های درستی برای ادامه و توسعه فوتبال در کشور نداریم.
.
#خداداد_رضایی #خدادادرضایی #فوتبال #فوتبال_ایران #تیم_ملی_ایران #فوتبال_جهان #عربستان #سعودی
پول های کلان عربستان بازیکنان تراز اول جهان را به رقص در آورده است
باشگاههای سعودی با هدف توسعه فوتبال در شبه جزیره عربی با خدمت گرفتن بازیکنان تراز اول فوتبال جهان با تکیه بر سرمایه های هنگفت دربار سعودی ، خبرهای داغ فوتبالی چند ماه اخیر بود.
آیا این سیاست سعودی ها ولخرجی بود یا سرمایه گذاری هوشمندانه؟
سیاستی که چند سال قبل توسط کشور چین انجام گرفت آنها هم به آوردن بازیکنان مطرح آن زمان به چین جنجال آفریدند اما بخاطر بی برنامه گی در نهایت شکست خوردند و کم کم ستارگان فوتبال در چین استادیوم های خالی از تماشاگر را دیدند و بعدش هم بی پولی و شکایت به فیفا.
بعضی از کارشناسان فوتبال معتقدند استخدام بازیکنان در حال بازنشسته نمی تواند در توسعه فوتبال تاثیر گذار باشد. باید منتظر ماند که آیا سعودی ها هم جای پای چین می گذارند یا نه جزیره ای فوتبالی نو و مدرن در سطح اروپا بوجود خواهد آمد و راهبرد عمیقتر و گستردهتری در جریان است.
هزینههای باشگاههای سعودی برعکس چین جزئی از اصلاحات عمومی و برنامههای گسترده پیشرفت ملی است که به دنبال تغییر پادشاه و ولیعهد این کشور، اجرای آن آغاز شده. محمد بن سلمان قصد دارد عربستان را به یک قطب ورزشی تبدیل کند و این موضوع را جزء مهمی از برنامههای خود برای توسعه اقتصادی و رهایی از وابستگی به نفت میداند. عربستان قرار است به یک مرکز مدرن تجاری و اقتصادی تبدیل شود. ورزش یکی از ابزارهای مهم برای کشاندن گردشگران به این کشور شناخته میشود. فوتبال در اندیشههای بلندپروازانه بن سلمان نقشی اساسی دارد.
بنابراین اگر نفوذ سیاست در فوتبال بخاطر پیشرفت ورزش و توسعه ملی کشور باشد می تواند نتیجه بخش باشد اما گاهی اوقات نفوذ سیاست غلط در فوتبال و آوردن آدمهای غیر فوتبالی با هدف بهره برداری سیاسی و حتی غیر اقتصادی تمرکز باشگاهها را بر هم میزند و نهایتا منجر به غارت و نابودی یک باشگاه و فوتبال آن کشور می شود چیزی که در کشور ما اتفاق افتاده خیلی از باشگاهها را تعطیل کشاند و سیاست گذاری روی ابعاد ملی و جهانی را به صفر رسانده تا جایی که هنوز حتی زیر ساخت های درستی برای ادامه و توسعه فوتبال در کشور نداریم.
.
#خداداد_رضایی #خدادادرضایی #فوتبال #فوتبال_ایران #تیم_ملی_ایران #فوتبال_جهان #عربستان #سعودی
✍️ قصه شب کوچه
کوچه ما
کوچه آبادی
در شب مهتابی
می گذارم قدمی
تا بنویسم قصه ای
در نیمه شب پاییزی
میکشد ماه سرک از آسمان
در میان ستاره های بیکران
این حوالی کوچه دلهای ماست
می نگارم قصه اش
قصه ای نو اما تلخ و شیرین
توی کوچه پس کوچه های آبادی
یادش بخیر آن زمان که قد کشیدیم
تو چقدر در خاطرم آباد ماندی
آهای کوچه باز دل به تو دادم امشب
در این شب مهر پاییزی
از سکوت نیمه شب آبادی
باز کوچه پر خاطره شد
از انتظار تیلو در کوچه
منتظر مانده تا بیایم
با کوله باری از نا گفته ها
و نگاه منتظر او از پشت در
باز هم قصه من خط خطی شد
اما باز نقطه سر خط
تا ناتمام ماند قصه امشب من
✍️/خداداد رضایی مهر ١٤٠٢ /
.
#خداداد_رضایی #خدادادرضایی #نویسنده #دلنوشته #داستان #ادبیات_داستانی #نمایش #تئاتر #نمایشنامه #کارگردان #داستان_کوتاه #طنز_نویس #آبپخش #نخلستان #استان_بوشهر #بوشهر #دشتستان #میاندشت #کوچه #روستا
کوچه ما
کوچه آبادی
در شب مهتابی
می گذارم قدمی
تا بنویسم قصه ای
در نیمه شب پاییزی
میکشد ماه سرک از آسمان
در میان ستاره های بیکران
این حوالی کوچه دلهای ماست
می نگارم قصه اش
قصه ای نو اما تلخ و شیرین
توی کوچه پس کوچه های آبادی
یادش بخیر آن زمان که قد کشیدیم
تو چقدر در خاطرم آباد ماندی
آهای کوچه باز دل به تو دادم امشب
در این شب مهر پاییزی
از سکوت نیمه شب آبادی
باز کوچه پر خاطره شد
از انتظار تیلو در کوچه
منتظر مانده تا بیایم
با کوله باری از نا گفته ها
و نگاه منتظر او از پشت در
باز هم قصه من خط خطی شد
اما باز نقطه سر خط
تا ناتمام ماند قصه امشب من
✍️/خداداد رضایی مهر ١٤٠٢ /
.
#خداداد_رضایی #خدادادرضایی #نویسنده #دلنوشته #داستان #ادبیات_داستانی #نمایش #تئاتر #نمایشنامه #کارگردان #داستان_کوتاه #طنز_نویس #آبپخش #نخلستان #استان_بوشهر #بوشهر #دشتستان #میاندشت #کوچه #روستا
مرگ طبیعت
مستندی کوتاه دو دقیقه ای از منابع طبیعی و محیط زیست
این مکان مابین شهر آبپخش و روستای بویری در محیطی کوهستانی قرار دارد و این منطقه که به چهار راه و چیتی مشهور است از دیارباز جایی است برای تفریح مردم و رویدن درختان خودرو و گیاهان و چراگاه حیوانات، پرندگان و کشاورزی مردم بوده و چند سالی است توسط شهرداری زباله و نخاله های خود را بطور پراکنده در این مکان تخلیه میکنند و گاه با آتش زدن زباله ها منطقه کاملا با دود آن آلوده می شود و باد و طوفان پلاستیکهای سبک را زمینهای مجاور و منطقه روانه کرده است ضمنا این منطقه گاه برای جمع آوری پلاستیک برای افراد کرایه داده می شود.
فاجعه این آلودگی به حدی است که ما را وادار کرد یک مستند هرچند کوتاه و یک قسمت از طنز خنجغلوک بنام بومیا ضبط کنیم و در فضای مجازی به اشتراک بگذاریم شاید به گوش مسئولین استان و کشور رسانده شود
.
@khodadad.rezaei
#خدادادرضایی
#خداداد_رضایی
#استان_بوشهر
#دشتستان
#آبپخش
#محیط_زیست
#منابع_طبیعی
#بویری
#شهرداری
#مستند
مستندی کوتاه دو دقیقه ای از منابع طبیعی و محیط زیست
این مکان مابین شهر آبپخش و روستای بویری در محیطی کوهستانی قرار دارد و این منطقه که به چهار راه و چیتی مشهور است از دیارباز جایی است برای تفریح مردم و رویدن درختان خودرو و گیاهان و چراگاه حیوانات، پرندگان و کشاورزی مردم بوده و چند سالی است توسط شهرداری زباله و نخاله های خود را بطور پراکنده در این مکان تخلیه میکنند و گاه با آتش زدن زباله ها منطقه کاملا با دود آن آلوده می شود و باد و طوفان پلاستیکهای سبک را زمینهای مجاور و منطقه روانه کرده است ضمنا این منطقه گاه برای جمع آوری پلاستیک برای افراد کرایه داده می شود.
فاجعه این آلودگی به حدی است که ما را وادار کرد یک مستند هرچند کوتاه و یک قسمت از طنز خنجغلوک بنام بومیا ضبط کنیم و در فضای مجازی به اشتراک بگذاریم شاید به گوش مسئولین استان و کشور رسانده شود
.
@khodadad.rezaei
#خدادادرضایی
#خداداد_رضایی
#استان_بوشهر
#دشتستان
#آبپخش
#محیط_زیست
#منابع_طبیعی
#بویری
#شهرداری
#مستند