#دوره_ای_از_معجزات
هیچ #زمانی، هیچ #مکانی، هیچ #حالتی نیست که در آن خداوند #غایب باشد. هیچ چیزی برای #ترسیدن وجود ندارد.
@kheradedaroun
هیچ #زمانی، هیچ #مکانی، هیچ #حالتی نیست که در آن خداوند #غایب باشد. هیچ چیزی برای #ترسیدن وجود ندارد.
@kheradedaroun
Forwarded from عکس نگار
بیشتر ما پذیرش را درک نکردیم،
پذیرشی که تو از آن حرف #میزنی ، نوعی تکنیک برای #تحملِ دردیست که وقتی به سراغت میاید ، تو تسخیرش میشوی ، و چون دست و پا زدن در چنین موقعیتی را قبلا امتحان کرده ای و پاسخی #نگرفتی ، ناچارا به آخرین چیزی که دستِ ذهنت به آن میرسد چنگ میزنی ، و آن پذیرشِ زوری و تحملِ دردی آگاهانه است که در آن ابدا از صلح و استراحت ، #خبری نیست . این نوع پذیرش در زیرلایه سرکوبی پنهان را #حمل میکند و در بطنِ هر لحظه اش ، وسوسه ی فرار و آرزوی پایان دادن به موضوع نهفته است . این نوع پذیرش ، پذیرشِ بی قید و شرطی که مد نظرِ ماست نیست . #پذیرشِ ذهنی ، عملی از روی ناچاریست ، که رضایتمندی در آن #غایب است . نهایتش این است که آن یک انتخابِ آگاهانه است و نه از روی ناآگاهی . و کشیدنِ رنجی آگاهانه یک قدم #خردمندانه تر از کشیدنِ رنجی ناآگاهانه است . اما هنوز هم یک قدم با آگاهیِ بی انتخاب فاصله دارد . آگاهیِ بی انتخاب ، پذیرشیست که پس از #عجز به سراغت میاید . عجزی که پیش از آن کشیدنِ رنجی آگاهانه تجربه شده است . و این کیفیت زمانی بر وجودت #خیمه میزند ، که تخم و نطفه ی تمنای نجات و رهایی ، در تسلیم به آنچه هست، سوخته باشد . در این نوع پذیرش ، ترس و شرم و باقیِ احوالات ، نه #استقبال میشوند ، نه موردِ هجمه قرار میگیرند . نه ارزوی آمدنِ چیزی غیر از آنچه هست ، برمیخیزد ، نه آرزوی رفتنش . و این تنها زمانیست که پذیرنده #غایب باشد . و تنها پذیرش باقی مانده باشد . آنگاه آنچه هست ، رقصِ رهاییست . #رقصی که با هیچ جزئی از خودش غریبه نیست . همه ی احوالات و اشکال ، تکه هایی از پیش پذیرفته شده ، در پازلِ زندگی اند . پذیرش یک انتخاب نیست . آن در غیبتِ #پذیرنده اتفاق میفتد . زمانی که دستت از دخالت در رهاییِ آنچه هست کوتاه شود و تنها #شاهد باشی .
@lheradedaroun
پذیرشی که تو از آن حرف #میزنی ، نوعی تکنیک برای #تحملِ دردیست که وقتی به سراغت میاید ، تو تسخیرش میشوی ، و چون دست و پا زدن در چنین موقعیتی را قبلا امتحان کرده ای و پاسخی #نگرفتی ، ناچارا به آخرین چیزی که دستِ ذهنت به آن میرسد چنگ میزنی ، و آن پذیرشِ زوری و تحملِ دردی آگاهانه است که در آن ابدا از صلح و استراحت ، #خبری نیست . این نوع پذیرش در زیرلایه سرکوبی پنهان را #حمل میکند و در بطنِ هر لحظه اش ، وسوسه ی فرار و آرزوی پایان دادن به موضوع نهفته است . این نوع پذیرش ، پذیرشِ بی قید و شرطی که مد نظرِ ماست نیست . #پذیرشِ ذهنی ، عملی از روی ناچاریست ، که رضایتمندی در آن #غایب است . نهایتش این است که آن یک انتخابِ آگاهانه است و نه از روی ناآگاهی . و کشیدنِ رنجی آگاهانه یک قدم #خردمندانه تر از کشیدنِ رنجی ناآگاهانه است . اما هنوز هم یک قدم با آگاهیِ بی انتخاب فاصله دارد . آگاهیِ بی انتخاب ، پذیرشیست که پس از #عجز به سراغت میاید . عجزی که پیش از آن کشیدنِ رنجی آگاهانه تجربه شده است . و این کیفیت زمانی بر وجودت #خیمه میزند ، که تخم و نطفه ی تمنای نجات و رهایی ، در تسلیم به آنچه هست، سوخته باشد . در این نوع پذیرش ، ترس و شرم و باقیِ احوالات ، نه #استقبال میشوند ، نه موردِ هجمه قرار میگیرند . نه ارزوی آمدنِ چیزی غیر از آنچه هست ، برمیخیزد ، نه آرزوی رفتنش . و این تنها زمانیست که پذیرنده #غایب باشد . و تنها پذیرش باقی مانده باشد . آنگاه آنچه هست ، رقصِ رهاییست . #رقصی که با هیچ جزئی از خودش غریبه نیست . همه ی احوالات و اشکال ، تکه هایی از پیش پذیرفته شده ، در پازلِ زندگی اند . پذیرش یک انتخاب نیست . آن در غیبتِ #پذیرنده اتفاق میفتد . زمانی که دستت از دخالت در رهاییِ آنچه هست کوتاه شود و تنها #شاهد باشی .
@lheradedaroun