ما باید به #دیگران #رحم کنیم. آنها کامل نیستند و قطعاً مرتکب اشتباهاتی میشوند. آنها ما را #آزردهخاطر و ناامید میکنند.اما حقیقت آن است که ما هم همین کار را با آنها میکنیم. معمولاً نمیدانیم که چطور باعث #رنجش دیگران میشویم اما به خوبی میدانیم آنها چطور ما را #آزردهخاطر میکنند. من انسان #کاملی نیستم، پس چرا باید از افرادی که با آنها در ارتباطم انتظار #کمال داشته باشم؟!!
از کتاب #به_خودتان_لطف_کنید، #ببخشید
اثر: #جویس_مایر
@kheradedaroun
از کتاب #به_خودتان_لطف_کنید، #ببخشید
اثر: #جویس_مایر
@kheradedaroun
اعتماد بنفس #سالک مبارز مثل اعتماد بنفس آدم #معمولی نیست. آدم معمولی اطمینان را در #چشم دیگران جستجو می کند و اسمش را هم اعتماد بنفس می گذارد، ولی #سالک مبارز بی عیب و نقص، #کمال یافتگی را از دید خود می بیند و اسمش را #فروتنی و تواضع می گذارد. شخص #معمولی متکی به دیگران است، در حالی که سالک مبارز فقط متکی به #بینهایت است.
#دون_خوان
@kheradedaroun
#دون_خوان
@kheradedaroun
ما باید با #کمال میل، تمام #ناخوشایندی هایی که از طرف دیگران می رسد، #قبول کنیم! و با تحول #ادراک، آنها را به احساسات #متعالی تبدیل کنیم.
@kheradedaroun
@kheradedaroun
Forwarded from اتچ بات
#یک_گفتگوی_شفابخش
غم: "ببخشید، می دانم که نباید #اینجا باشم. من به زودی می روم می دانم که لکه ای بر کمال تو هستم…”
آگاهی: «نه. #صبر کن. مشکلی نیست. شما اجازه دارید اینجا باشید! آروم باش! کمی بمان! دوستانت را #دعوت کن!"
غم: "یعنی من لکه ای بر #کمال تو نیستم؟"
آگاهی: «لکه؟ کمال؟ کی اون حرفای احمقانه رو بهت زد؟ چگونه میتوانستم توسط تو یا هر کسی لکهدار شوم؟»
غم: "اما آنها به من #گفتند که نباید اینجا باشم!"
آگاهی: "آه، آنها فقط از شما #می ترسند، زیرا آنها نمی بینند که شما از من جدا #نیستید! آنها سعی می کنند در چیزی به نام #آینده به چیزی به نام روشنگری برسند. خیلی دوست داشتنی است!»
غم: "اما من نمی فهمم. فکر کردم شادی را به من #ترجیح می دهی؟»
آگاهی: «ترجیح؟ #معنی آن چیست؟"
غم: «اوه…. خوب من می دانم که چقدر منفی هستم و…”
آگاهی: «منفی؟ آن چیست؟"
غم: "میدونی، مثبت و منفی، نور و تاریکی، بهشت و جهنم، من و تو؟"
آگاهی: «نه. هرگز در مورد آن تقسیمات نشنیده ام. من حتی نمی دانم در حال حاضر با چه کسی #صحبت می کنم!»
غم: "اوه متاسفم. بگذارید خودم را #معرفی کنم. من غم هستم…”
آگاهی: «غم، غمگین بودن.. #جالب هست. میدانی، فقط به این دلیل است که تو آنقدر نزدیک هستی که نمیتوانم مرزهایت را ببینم، بنابراین برایم #سخت است که تو را با هر چیزی صدا بزنم.»
غم: "اوه، تمام این مدت فکر می کردم اشتباه هستم. فکر کردم نباید اینجا باشم. من هرگز حتی برای چک کردن این موضوع با شما #متوقف نشدم…”
آگاهی: «بله، می دانم، #عجیب است! همه آنها به دلایلی همین کار را می کنند. ترس، عصبانیت، حتی درد، من نمی فهمم چرا همه آنها از من #می ترسند. من هرگز از آنها نخواستم که #بروند. و شادی، شادی، سعادت نیز - هرگز از آنها نخواستم که بمانند. همه یا سعی می کنند بمانند، یا سعی می کنند از من فرار کنند! خیلی #عجیب است.»
غم: «پس همه اجازه دارند در تو بیایند و بروند؟ منظورم این است که شما همه چیز را اجازه می دهید؟»
آگاهی: «خب... بیشتر از این! #می بینید، من در واقع نمی توانم به چیزی اجازه دهم یا از شر چیزی خلاص شوم. همش فقط #خودم هستم میبینی؟ حتی شما…."
غم: «یعنی…. من نیستم... من آن چیزی که فکر می کنم #نیستم...؟
آگاهی: «البته که نه فرزند عزیزم! تو از خودم ساخته شده ای من مثل تو و در شکل تو #می رقصم…”
غم: «من تو هستم؟ اوه پس…. پس چگونه می توانم شما را صدا کنم… آگاهی…”
"دقیقا! بودن تو بدون حس جدایی مشکلی نیست.»
"و این جدایی #هرگز وجود نداشت".
غم: "متاسفم که مدام #فرار کردم."
«متأسفم که احساس کردی نمیتوانی بمانی».
"این می تواند شروع یک #دوستی زیبا باشد..."
@kheradedaroun
غم: "ببخشید، می دانم که نباید #اینجا باشم. من به زودی می روم می دانم که لکه ای بر کمال تو هستم…”
آگاهی: «نه. #صبر کن. مشکلی نیست. شما اجازه دارید اینجا باشید! آروم باش! کمی بمان! دوستانت را #دعوت کن!"
غم: "یعنی من لکه ای بر #کمال تو نیستم؟"
آگاهی: «لکه؟ کمال؟ کی اون حرفای احمقانه رو بهت زد؟ چگونه میتوانستم توسط تو یا هر کسی لکهدار شوم؟»
غم: "اما آنها به من #گفتند که نباید اینجا باشم!"
آگاهی: "آه، آنها فقط از شما #می ترسند، زیرا آنها نمی بینند که شما از من جدا #نیستید! آنها سعی می کنند در چیزی به نام #آینده به چیزی به نام روشنگری برسند. خیلی دوست داشتنی است!»
غم: "اما من نمی فهمم. فکر کردم شادی را به من #ترجیح می دهی؟»
آگاهی: «ترجیح؟ #معنی آن چیست؟"
غم: «اوه…. خوب من می دانم که چقدر منفی هستم و…”
آگاهی: «منفی؟ آن چیست؟"
غم: "میدونی، مثبت و منفی، نور و تاریکی، بهشت و جهنم، من و تو؟"
آگاهی: «نه. هرگز در مورد آن تقسیمات نشنیده ام. من حتی نمی دانم در حال حاضر با چه کسی #صحبت می کنم!»
غم: "اوه متاسفم. بگذارید خودم را #معرفی کنم. من غم هستم…”
آگاهی: «غم، غمگین بودن.. #جالب هست. میدانی، فقط به این دلیل است که تو آنقدر نزدیک هستی که نمیتوانم مرزهایت را ببینم، بنابراین برایم #سخت است که تو را با هر چیزی صدا بزنم.»
غم: "اوه، تمام این مدت فکر می کردم اشتباه هستم. فکر کردم نباید اینجا باشم. من هرگز حتی برای چک کردن این موضوع با شما #متوقف نشدم…”
آگاهی: «بله، می دانم، #عجیب است! همه آنها به دلایلی همین کار را می کنند. ترس، عصبانیت، حتی درد، من نمی فهمم چرا همه آنها از من #می ترسند. من هرگز از آنها نخواستم که #بروند. و شادی، شادی، سعادت نیز - هرگز از آنها نخواستم که بمانند. همه یا سعی می کنند بمانند، یا سعی می کنند از من فرار کنند! خیلی #عجیب است.»
غم: «پس همه اجازه دارند در تو بیایند و بروند؟ منظورم این است که شما همه چیز را اجازه می دهید؟»
آگاهی: «خب... بیشتر از این! #می بینید، من در واقع نمی توانم به چیزی اجازه دهم یا از شر چیزی خلاص شوم. همش فقط #خودم هستم میبینی؟ حتی شما…."
غم: «یعنی…. من نیستم... من آن چیزی که فکر می کنم #نیستم...؟
آگاهی: «البته که نه فرزند عزیزم! تو از خودم ساخته شده ای من مثل تو و در شکل تو #می رقصم…”
غم: «من تو هستم؟ اوه پس…. پس چگونه می توانم شما را صدا کنم… آگاهی…”
"دقیقا! بودن تو بدون حس جدایی مشکلی نیست.»
"و این جدایی #هرگز وجود نداشت".
غم: "متاسفم که مدام #فرار کردم."
«متأسفم که احساس کردی نمیتوانی بمانی».
"این می تواند شروع یک #دوستی زیبا باشد..."
@kheradedaroun
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#روشن ضمیری یک مقصد، یک هدف و یا یک مکان استراحت در انتهای یک سفرِ طولانی #نیست. اینها تنها تعاریف #ذهن از روشن ضمیری است.
روشن ضمیری "تاباندنِ نور" بر جایی است که همین #حالا در آن هستی.
این یک خبر #خوب است.
این یعنی هیچ کس بر "مسیر"ِ تو تسلط #ندارد. نه معلمت، نه مرشدت و نه رهبر دینی ات.
این یعنی هیچ کس نمیتواند به تو بگوید که "راه"ِ درست چیست.
این یعنی تو نمیتوانی #اشتباه بروی، حتی اگر فکر کنی که اشتباه رفته ای.
این یعنی هر اتفاقی بیوفتد نمیتواند تو را از مسیر #خارج کند؛ چرا که مسیر، همان چیزی است که در حالِ اتفاق افتادن است (این جمله را چند باره بخوان- مترجم).
هیچ کس نمیتواند تو را از #معجزه ی زندگی دور کند یا تو را به آن نزدیک تر کند؛ چرا که این معجزه تو را #احاطه کرده است و در غالب هر فکر و احساس و تصور و بو و صدایی، در حال #تابیدن بر توست
تو آن آگاهی ای باش که بر هر "لحظه" می تابد، #فارغ از این که محتوای لحظه چیست...
شک، ترس، اندوه، خشم، گیجی
شاید این حالات نه #دشمنِ روشن ضمیری باشند و نه مانعی بر سر آن. بلکه تنها مظهرِ یک هوشمندی #عمیق باشند. همان هوشمندیِ عظیم و بیداری که ستاره ها را متولد می کند، امواج اقیانوس را به حرکت #در می آورد و هر موجود زنده ای را در این سفرِ پر از تضاد، به سمت خویش می کِشد.
از داستان ِ زمان و فضا و پیشرفت در مسیرِ یک هدف بیرون بیا و به قداستِ هر لحظه #اعتماد کن...
یک لحظه را انتخاب کن. هر لحظه ای. فرقی نمی کند کدام لحظه. اصلا همین لحظه.
چرا که هر لحظه یک نقطهی #دستیابی است..
لحظه ها هرگز #مانع نیستند بلکه نقطه دستیابی اند.
تو یک موجودِ جدا افتاده در یک سفرِ طولانی به سمت #کمال نیستی.
تو یک شعر #نابی...
@kheradedaroun
روشن ضمیری "تاباندنِ نور" بر جایی است که همین #حالا در آن هستی.
این یک خبر #خوب است.
این یعنی هیچ کس بر "مسیر"ِ تو تسلط #ندارد. نه معلمت، نه مرشدت و نه رهبر دینی ات.
این یعنی هیچ کس نمیتواند به تو بگوید که "راه"ِ درست چیست.
این یعنی تو نمیتوانی #اشتباه بروی، حتی اگر فکر کنی که اشتباه رفته ای.
این یعنی هر اتفاقی بیوفتد نمیتواند تو را از مسیر #خارج کند؛ چرا که مسیر، همان چیزی است که در حالِ اتفاق افتادن است (این جمله را چند باره بخوان- مترجم).
هیچ کس نمیتواند تو را از #معجزه ی زندگی دور کند یا تو را به آن نزدیک تر کند؛ چرا که این معجزه تو را #احاطه کرده است و در غالب هر فکر و احساس و تصور و بو و صدایی، در حال #تابیدن بر توست
تو آن آگاهی ای باش که بر هر "لحظه" می تابد، #فارغ از این که محتوای لحظه چیست...
شک، ترس، اندوه، خشم، گیجی
شاید این حالات نه #دشمنِ روشن ضمیری باشند و نه مانعی بر سر آن. بلکه تنها مظهرِ یک هوشمندی #عمیق باشند. همان هوشمندیِ عظیم و بیداری که ستاره ها را متولد می کند، امواج اقیانوس را به حرکت #در می آورد و هر موجود زنده ای را در این سفرِ پر از تضاد، به سمت خویش می کِشد.
از داستان ِ زمان و فضا و پیشرفت در مسیرِ یک هدف بیرون بیا و به قداستِ هر لحظه #اعتماد کن...
یک لحظه را انتخاب کن. هر لحظه ای. فرقی نمی کند کدام لحظه. اصلا همین لحظه.
چرا که هر لحظه یک نقطهی #دستیابی است..
لحظه ها هرگز #مانع نیستند بلکه نقطه دستیابی اند.
تو یک موجودِ جدا افتاده در یک سفرِ طولانی به سمت #کمال نیستی.
تو یک شعر #نابی...
@kheradedaroun
Telegram
attach 📎