#شکستنیها را #بشکن چون برای شکستناند. دور #ریختنیها را دور بریز چون نباید نزدیک بمانند. آنچه #انکارپذیر است انکار کن چون با قبول آن خود را انکار خواهی کرد. #باورهایت را باور نکن مگر آنکه ریشه در قلب تو داشته باشند و به نگاه تو #آمیخته. #باورهای خالی تو را #خالی از #زندگی میکنند...
@kheradedaroun
@kheradedaroun
#قطعه_گمشده
#بخش_اول
هیچوقت بابت #عشقهایی که نثار دیگران کردهاید و بعدها به این نتیجه رسیدهاید ذرهای برای #عشق شما ارزش قائل نبودهاند، #افسوس نخورید.
شما آن چیزی را که باید به زندگی ببخشید، #بخشیدید و چه چیزی #زیباتر از عشق.
هر #رنج دوست داشتن صیقلیست بر روح. با هر تمرین دوست داشتن، #روح تو زلالتر میشود.
@kheradedaroun
گاهی بعضیها با ما جور #در میآیند، اما همراه نمیشوند، گاهی نیز آدمهایی را مییابیم که با ما همراه میشوند اما #جور در نمیآیند.
بعضی وقتها ما #آدمهایی را دوست داریم که #دوستمان نمیدارند، همانگونه که آدمهایی نیز یافت میشوند که دوستمان دارند، اما ما #دوستشان نداریم.
@kheradedaroun
به آنانی که دوست نداریم اتفاقی در خیابان #بر میخوریم و همواره بر میخوریم، اما آنانی را که دوست میداریم، همواره #گم میکنیم و هرگز اتفاقی در خیابان به آنان #برنمیخوریم!
برخی ما را سر کار میگذارند، برخی بیش از اندازه #قطعه گم شده دارند و چنان تهیاند و #روحشان چنان گرفتار حفرههای #خالی است که تمام روح ما نیز کفاف پر کردن یک حفره خالی درون آنان را ندارد.
برخی دیگر نیز بیش از اندازه #قطعه دارند و هیچ حفرهای، هیچ #خلائی ندارند تا ما برایشان پُرکنیم.
برخی میخواهند ما را #ببلعند و برخی دیگر نیز هرگز ما را #نمیبینند و نمییابند و برخی دیگر بیش از اندازه به ما #خیره میشوند.
گاه ما برای یافتن #گمشده خویش، خود را میآراییم، گاه برای یافتن «او» به دنبال پول، علم، مقام، قدرت و همه چیز میرویم و همه چیز را به کف میآوریم و اما «او» را از کف میدهیم.
گاهی اویی را که دوست میداری، احتیاجی به تو ندارد، زیرا تو او را #کامل نمیکنی. تو #قطعه گمشده او نیستی، تو قدرت تملک او را نداری.
گاه نیز چنین کسی تو را #رها میکند. و گاهی نیز چنین کسی به تو میآموزد که خود نیز کامل باشی، خود نیز بی نیاز از #قطعههای گم شده....
ادامه دارد....
@kheradedaroun
#بخش_اول
هیچوقت بابت #عشقهایی که نثار دیگران کردهاید و بعدها به این نتیجه رسیدهاید ذرهای برای #عشق شما ارزش قائل نبودهاند، #افسوس نخورید.
شما آن چیزی را که باید به زندگی ببخشید، #بخشیدید و چه چیزی #زیباتر از عشق.
هر #رنج دوست داشتن صیقلیست بر روح. با هر تمرین دوست داشتن، #روح تو زلالتر میشود.
@kheradedaroun
گاهی بعضیها با ما جور #در میآیند، اما همراه نمیشوند، گاهی نیز آدمهایی را مییابیم که با ما همراه میشوند اما #جور در نمیآیند.
بعضی وقتها ما #آدمهایی را دوست داریم که #دوستمان نمیدارند، همانگونه که آدمهایی نیز یافت میشوند که دوستمان دارند، اما ما #دوستشان نداریم.
@kheradedaroun
به آنانی که دوست نداریم اتفاقی در خیابان #بر میخوریم و همواره بر میخوریم، اما آنانی را که دوست میداریم، همواره #گم میکنیم و هرگز اتفاقی در خیابان به آنان #برنمیخوریم!
برخی ما را سر کار میگذارند، برخی بیش از اندازه #قطعه گم شده دارند و چنان تهیاند و #روحشان چنان گرفتار حفرههای #خالی است که تمام روح ما نیز کفاف پر کردن یک حفره خالی درون آنان را ندارد.
برخی دیگر نیز بیش از اندازه #قطعه دارند و هیچ حفرهای، هیچ #خلائی ندارند تا ما برایشان پُرکنیم.
برخی میخواهند ما را #ببلعند و برخی دیگر نیز هرگز ما را #نمیبینند و نمییابند و برخی دیگر بیش از اندازه به ما #خیره میشوند.
گاه ما برای یافتن #گمشده خویش، خود را میآراییم، گاه برای یافتن «او» به دنبال پول، علم، مقام، قدرت و همه چیز میرویم و همه چیز را به کف میآوریم و اما «او» را از کف میدهیم.
گاهی اویی را که دوست میداری، احتیاجی به تو ندارد، زیرا تو او را #کامل نمیکنی. تو #قطعه گمشده او نیستی، تو قدرت تملک او را نداری.
گاه نیز چنین کسی تو را #رها میکند. و گاهی نیز چنین کسی به تو میآموزد که خود نیز کامل باشی، خود نیز بی نیاز از #قطعههای گم شده....
ادامه دارد....
@kheradedaroun
در عرفانهای #نوظهور، خرافات قدیمی جامهای #نو به تن کردهاند. در عرفانهای قدیم، مرید باید سرسپردهی پیر میشد، در عرفانهای نوظهور سرسپردهی گورو. خرافات قدیمی، #بازکردن طلسم و رمل و اسطرلاب بودند، و خرافات جدید، باز کردن #چشم سوم، #جراحی روحی، #کوندالینی و پاکسازی منزل از انرژیهای #منفی! گویی هرجا شیادی ادعایی کند، بالاخره، هستند عدهای سادهلوح که دور او جمع شوند، او را به مقام خدایی برسانند، برای او قدرتهای ماورایی قایل شوند، شعور و ارادهی خود را به او واگذارند، و جیب خود را برای او #خالی کنند! به #فهم خود احترام بگذار و مات و مبهوت خرافات کهنه و نو نشو ؛ با چشمهای خود ببین، با گوشهای خود بشنو، با قلب خویش حس کن. راه خود را #هموار کن. راه خود را برو. با گامهای خود برو. #موزون و میزان خود باش، و نه مرید و مقلد این و آن. بر #خطا باشی و اصل خود باشی بهتر از آن است که بر صواب باشی و کپی دیگران. در ضمن، گرههای زندگیت را نیز به دندان #فهم و بصیرت خویش باز کن، نه با فوت و نبات از ما #بهتران!
#مسیحا
#دگر_دیسی
@kheradedaroun
#مسیحا
#دگر_دیسی
@kheradedaroun
ذهن #یاوه است! این طور نیست که تو یاوهای و دیگری نیست. یاوه است، و اگر به یاوه #ادامه دهی، میتوانی ادامه دهی و ادامه دهی؛ نمیتوانی آن را به #نقطهای برسانی که تمام شود. ذهن چیز #مزخرفی است که خودش را تداوم میبخشد، پس مرده نیست، پویا است. رشد میکند و برای خودش زندگی دارد. اگر #قطعش کنی، برگها دو باره سبز میشوند.
بیرون آوردنش به معنای این نیست که تو #خالی خواهی شد. تنها تو را #آگاه خواهد کرد که این ذهنی که فکر میکنی تو هستی، چیزی که تا کنون با آن هم هویت بودهای تو نیستی. با بالا آوردنش، آگاه میشوی که از آن #جدا هستی، بین تو و ذهن خلیجی هست. یاوه میماند اما تو دیگر با آن هم هویت نیستی، همین. #جدا شدهای، میدانی که جدایی.
پس فقط باید یک کار بکنی: سعی نکن با یاوه مبارزه کنی، و سعی نکن تغییرش دهی. به سادگی #تماشا کن، و تنها یک چیز را به یاد بسپار: این من نیستم.
بگذار این #مانترا باشد:
این من #نیستم
به یادش #بیاور و #هوشیار شو و ببین چه اتفاقی میافتد. این تغییر #فوری است. یاوه آنجا خواهد بود، اما دیگر بخشی از تو نیست. این یادآوری تبدیل به #انکار آن خواهد شد.
@kheradedaroun
بیرون آوردنش به معنای این نیست که تو #خالی خواهی شد. تنها تو را #آگاه خواهد کرد که این ذهنی که فکر میکنی تو هستی، چیزی که تا کنون با آن هم هویت بودهای تو نیستی. با بالا آوردنش، آگاه میشوی که از آن #جدا هستی، بین تو و ذهن خلیجی هست. یاوه میماند اما تو دیگر با آن هم هویت نیستی، همین. #جدا شدهای، میدانی که جدایی.
پس فقط باید یک کار بکنی: سعی نکن با یاوه مبارزه کنی، و سعی نکن تغییرش دهی. به سادگی #تماشا کن، و تنها یک چیز را به یاد بسپار: این من نیستم.
بگذار این #مانترا باشد:
این من #نیستم
به یادش #بیاور و #هوشیار شو و ببین چه اتفاقی میافتد. این تغییر #فوری است. یاوه آنجا خواهد بود، اما دیگر بخشی از تو نیست. این یادآوری تبدیل به #انکار آن خواهد شد.
@kheradedaroun
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
افکار و احساسات،
هیچ قدرتی بر تو ندارند
مگر اینکه با فراموش کردن
طبیعت #راستینت
به آنها قدرت بدهی
تو #اقیانوسی
آنها موج هایی #مدام
در حال تغییر هستند
تو آسمان #بی پایانی
و آنها ابرهای گذرایی
بیش نیستند.
تو ظرفی #خالی هستی
و آنها مهمان هایی
هستند برای آغوش #بی نهایت تو.
ای دوست، تو افکار و احساسات #نیستی
اما تو به اندازۀ کافی #وسیع هستی
که آنها را در #بر بگیری
و به آنها اجازۀ آمد و شد
و افت و خیز بدهی
و به آنها اجازه بدهی که #ظاهر شوند،
برای مدتی باشند،
و سپس در خوابی #عمیق فرو روند..
تو باقی می مانی، #بیدار
@kheradedaroun
هیچ قدرتی بر تو ندارند
مگر اینکه با فراموش کردن
طبیعت #راستینت
به آنها قدرت بدهی
تو #اقیانوسی
آنها موج هایی #مدام
در حال تغییر هستند
تو آسمان #بی پایانی
و آنها ابرهای گذرایی
بیش نیستند.
تو ظرفی #خالی هستی
و آنها مهمان هایی
هستند برای آغوش #بی نهایت تو.
ای دوست، تو افکار و احساسات #نیستی
اما تو به اندازۀ کافی #وسیع هستی
که آنها را در #بر بگیری
و به آنها اجازۀ آمد و شد
و افت و خیز بدهی
و به آنها اجازه بدهی که #ظاهر شوند،
برای مدتی باشند،
و سپس در خوابی #عمیق فرو روند..
تو باقی می مانی، #بیدار
@kheradedaroun
قایقی كوچك داشتم و تنها روی دریاچه #میراندم.
ساعتها روی دریاچه #میماندم.
"چنین روی داد كه شبی با چشمان بسته، شب زیبا را به مراقبه نشسته بودم. قایقی خالی از سوی دیگر آمد و به قایقم برخورد كرد. چشمانم بسته بود، پس انگاشتم،
"كسی با قایقش #اینجاست و با قایق من برخورد كرده."
خشم برخاست..
چشمانم را بازكردم و میخواستم با #خشم به مرد چیزی بگویم؛
ولی دریافتم كه قایق خالی است. آنوقت #راهی نداشتم.
خشمم را چگونه میتوانستم بیان كنم؟
قایق #خالی بود.
فقط در مسیر مخالف در حركت بوده و
آمده و به قایق من برخورد كرده.
پس كاری نمیتوانستم #انجام دهم.
امكان نداشت كه خشم را روی #قایقی خالی
فرافكنم."
"چشمانم را بستم. خشم آنجا بود، ولی #راهی به بیرون نمی یافت،
چشمانم را بستم و با خشم به عقب #شناور شدم.
و آن قایق خالی، #ادراك من شد.
در آن شب ساكت، در درونم به #نقطه ای رسیدم.
آن قایق خالی #مرشد من شد.
واینك اگر كسی بیاید و به من توهین كند، می خندم و میگویم '.
این قایق هم #خالی است'.،
چشمانم را می بندم و به #درون میروم.“
@kheradedaroun
ساعتها روی دریاچه #میماندم.
"چنین روی داد كه شبی با چشمان بسته، شب زیبا را به مراقبه نشسته بودم. قایقی خالی از سوی دیگر آمد و به قایقم برخورد كرد. چشمانم بسته بود، پس انگاشتم،
"كسی با قایقش #اینجاست و با قایق من برخورد كرده."
خشم برخاست..
چشمانم را بازكردم و میخواستم با #خشم به مرد چیزی بگویم؛
ولی دریافتم كه قایق خالی است. آنوقت #راهی نداشتم.
خشمم را چگونه میتوانستم بیان كنم؟
قایق #خالی بود.
فقط در مسیر مخالف در حركت بوده و
آمده و به قایق من برخورد كرده.
پس كاری نمیتوانستم #انجام دهم.
امكان نداشت كه خشم را روی #قایقی خالی
فرافكنم."
"چشمانم را بستم. خشم آنجا بود، ولی #راهی به بیرون نمی یافت،
چشمانم را بستم و با خشم به عقب #شناور شدم.
و آن قایق خالی، #ادراك من شد.
در آن شب ساكت، در درونم به #نقطه ای رسیدم.
آن قایق خالی #مرشد من شد.
واینك اگر كسی بیاید و به من توهین كند، می خندم و میگویم '.
این قایق هم #خالی است'.،
چشمانم را می بندم و به #درون میروم.“
@kheradedaroun