Forwarded from اتچ بات
من ادیان بزرگ جهان را #مطالعه کردم.
من کتابهای طولانی و متراکم فیلسوفان را #بلعیدم.
من کاری را انجام دادم که خدایان و گوروها گفتند باید انجام دهم.
من پسر خوبی بودم اما نه #آسایش را پیدا کردم و نه خانه را!
فقط افکار دست دوم، افراد دست دوم
و یک استراحت کوتاه از یک نوستالژی وحشتناک...
به نام #معنویت به انکار افتادم.
من خشم را انکار کردم و نامش را #صلح گذاشتم.
من شرم را انکار کردم و آن را #قدرت نامیدم.
من جنسیت را انکار کردم و آن را #پاکی نامیدم.
من انسانیت خود را انکار کردم و نام آن را #آگاهی گذاشتم.
من میل یا شهوت را #انکار کردم و خود را روشن فکر تصور کردم.
اکنون، خانه ام را در #سادگی می بینم.
من #متواضع شده ام.
من هیچ #نمی دانم.
ابری را می بینم و اشک های داغ از روی صورتم جاری می شود.
یا چهره یک دوست قدیمی، با کمالش مرا شوکه می کند.
یا یک تیر چراغ در پیاده روی عصرانه ام،
با نور رشته ای کاملش به من تعظیم می کند.
همه چیز مرا به #خدا می کشاند، نمی توانم جلوی آن را بگیرم.
من از زبان انسانی استفاده می کنم اما کاملاً انسان #نیستم.
من در سِحر یک گنجشک هستم.
آهنگ من خانه ی من است.
بدن من شقیقه ی من است. قربانگاه من فقدان و تسکین عجیب غم است.
من آرامش را در فقدانِ کامل آرامش می یابم!!
آرامش را در میل بی قرار خودم به زندگی می یابم.
عشق من، حالا می توانم کنارت بنشینم؟
آیا آنچه را که در دل داری با من در میان می گذاری؟
(من هم مثل تو گم شده ام).
آیا اشک ها و لرزه هایت را به من #می دهی؟
آیا اجازه دارم تو را به آغوش بگیرم تا زمانی که درد متوقف شود؟
و اگر هرگز #متوقف نشد، همچنان تو را نگه دارم؟
و تو نیز من را در آغوش میگیری؟
آیا میخواهی با نزدیک شدن به پایان، مراقب یکدیگر باشیم؟
بله، مراقب هم باشیم؟
خدایا ! خدایا!
من دین واقعی خود را یافته ام:
#سادگی
#انسانیت
#مهربانی
جف فاستر
@kheradedaroun
من کتابهای طولانی و متراکم فیلسوفان را #بلعیدم.
من کاری را انجام دادم که خدایان و گوروها گفتند باید انجام دهم.
من پسر خوبی بودم اما نه #آسایش را پیدا کردم و نه خانه را!
فقط افکار دست دوم، افراد دست دوم
و یک استراحت کوتاه از یک نوستالژی وحشتناک...
به نام #معنویت به انکار افتادم.
من خشم را انکار کردم و نامش را #صلح گذاشتم.
من شرم را انکار کردم و آن را #قدرت نامیدم.
من جنسیت را انکار کردم و آن را #پاکی نامیدم.
من انسانیت خود را انکار کردم و نام آن را #آگاهی گذاشتم.
من میل یا شهوت را #انکار کردم و خود را روشن فکر تصور کردم.
اکنون، خانه ام را در #سادگی می بینم.
من #متواضع شده ام.
من هیچ #نمی دانم.
ابری را می بینم و اشک های داغ از روی صورتم جاری می شود.
یا چهره یک دوست قدیمی، با کمالش مرا شوکه می کند.
یا یک تیر چراغ در پیاده روی عصرانه ام،
با نور رشته ای کاملش به من تعظیم می کند.
همه چیز مرا به #خدا می کشاند، نمی توانم جلوی آن را بگیرم.
من از زبان انسانی استفاده می کنم اما کاملاً انسان #نیستم.
من در سِحر یک گنجشک هستم.
آهنگ من خانه ی من است.
بدن من شقیقه ی من است. قربانگاه من فقدان و تسکین عجیب غم است.
من آرامش را در فقدانِ کامل آرامش می یابم!!
آرامش را در میل بی قرار خودم به زندگی می یابم.
عشق من، حالا می توانم کنارت بنشینم؟
آیا آنچه را که در دل داری با من در میان می گذاری؟
(من هم مثل تو گم شده ام).
آیا اشک ها و لرزه هایت را به من #می دهی؟
آیا اجازه دارم تو را به آغوش بگیرم تا زمانی که درد متوقف شود؟
و اگر هرگز #متوقف نشد، همچنان تو را نگه دارم؟
و تو نیز من را در آغوش میگیری؟
آیا میخواهی با نزدیک شدن به پایان، مراقب یکدیگر باشیم؟
بله، مراقب هم باشیم؟
خدایا ! خدایا!
من دین واقعی خود را یافته ام:
#سادگی
#انسانیت
#مهربانی
جف فاستر
@kheradedaroun
Telegram
attach 📎
ادامه پست قبل
از دست دادن، #ناامیدی، از هم پاشیدنِ امیدها و آیندهي در همشکسته.
من تاریکی را #جشن میگیرم و در آن می آسایم.
اجازه میدهم تا شب هستهي وجودم را لمس کند.
شب را به عنوان معشوق خویش #برمیگزینم.
من با قلبْشکستهها میگریم.
با آنها که توسط دنیا مورد خشونت واقع شدهاند، #نادیده گرفته شدهاند و مورد تهاجم قرار گرفتهاند، تا #بهشت میگریم.
من موفقیت زنان و مردان را #جشن میگیرم و هنگام زمین خوردنشان، در کنارشان میمانم.
من #تنها هستم و نمیتوانم خود را از #انسانیت دور کنم.
من هیچ چیز نیستم و همه چیز را با عشق و کنجکاوی #لبریز میکنم.
من در تضادِ وجودِ خویش #نفس میکشم.
در ضدیتها و ناهنجاری ها نفسِ خویش را #بیرون میدهم
و همه وجودم با #رازی ابدی به لرزه میافتد.
و من در درونِ خویش، شادم.
بله، بودنِ من منبع #عمیقترینِ شادیهاست
اگر امروز، #آخرین روز زندگی من باشد، اگر این #آخرین پیادهروی من در این خیابان باشد، بگذار تنها با شکرگزاری بر لبهایم، با عشق در قلبم، و با حیرتی کودکانه از #آسیبپذیری خویش، از آن بگذرم.
من خویش را به #سکوت میبخشم.
@kheradedaroun
از دست دادن، #ناامیدی، از هم پاشیدنِ امیدها و آیندهي در همشکسته.
من تاریکی را #جشن میگیرم و در آن می آسایم.
اجازه میدهم تا شب هستهي وجودم را لمس کند.
شب را به عنوان معشوق خویش #برمیگزینم.
من با قلبْشکستهها میگریم.
با آنها که توسط دنیا مورد خشونت واقع شدهاند، #نادیده گرفته شدهاند و مورد تهاجم قرار گرفتهاند، تا #بهشت میگریم.
من موفقیت زنان و مردان را #جشن میگیرم و هنگام زمین خوردنشان، در کنارشان میمانم.
من #تنها هستم و نمیتوانم خود را از #انسانیت دور کنم.
من هیچ چیز نیستم و همه چیز را با عشق و کنجکاوی #لبریز میکنم.
من در تضادِ وجودِ خویش #نفس میکشم.
در ضدیتها و ناهنجاری ها نفسِ خویش را #بیرون میدهم
و همه وجودم با #رازی ابدی به لرزه میافتد.
و من در درونِ خویش، شادم.
بله، بودنِ من منبع #عمیقترینِ شادیهاست
اگر امروز، #آخرین روز زندگی من باشد، اگر این #آخرین پیادهروی من در این خیابان باشد، بگذار تنها با شکرگزاری بر لبهایم، با عشق در قلبم، و با حیرتی کودکانه از #آسیبپذیری خویش، از آن بگذرم.
من خویش را به #سکوت میبخشم.
@kheradedaroun