خردِ درون
14.5K subscribers
1.34K photos
1.08K videos
293 files
396 links
با ارتقا فرکانس وجودی ،جنبه های متعالی رویدادها را رویت می

کنیم.
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
#آسایش و #آرامش کيفيتی است که انسان باید بوجود آورد، #کيفيتی که شخص باید بشناسد تا به جستجویش برخيزد. تو نمی دانی #آسایش چيست چون هيچ وقت آن را #احساس نکرده ای و خاطره ای از آن نداری. گفتم بر عکس ولی ادامه داد: آسایش هدفيست که باید بطور ارادی دنبال کرد ولی تو جز جستجوی احساس #بی نظمی، #ناراحتی، #نارضائی و #پریشانی هيچ کار نمی کنی. خنده تمسخر آميزی کرد و بعد به من اطمينان داد: تو می کوشی #نيروی عظيم و قابل ملاحظه ای را صرف #بيچاره کردن خودت کنی!! و هيچوقت متوجه نشده ای که همان کوشش می تواند از تو انسانی قوی و کامل بسازد. #نيروی مصرف شده همان است.

گفتگوی #دون_خوان و #کاستاندا

@kheradedaroun
‍ ما تنها #کسانی هستیم که می توانیم جهان را #نجات دهیم هنگامی که به دلایل #مشترک به یکدیگر می پیوندیم، پاسخ را می یابیم .

همیشه باید به #خاطر داشته باشیم که بخشی از ما هست که از بدن مان بسیار دور است. از #شخصيت ما بسیار دور است، از عدم #آسایش ما بسیار دور است و از #گذشته ی ما خیلی فاصله دارد.

بخشی از #وجود ما هست که بیشتر از روابط ماست. هسته ی #وجودی ما، روح #جاودانه و خالص است. همیشه بوده است و همیشه خواهد بود.

ما #اینجاییم که عاشق خود باشیم و عاشق یکدیگر باشیم .

با اینکار، #پاسخها را پیدا خواهیم کرد، طوریکه می توایم خودمان و سیاره مان را #شفا بخشیم...

@kheradedaroun
Forwarded from اتچ بات
‍ من ادیان بزرگ جهان را #مطالعه کردم.
من کتابهای طولانی و متراکم فیلسوفان را #بلعیدم.
من کاری را انجام دادم که خدایان و گوروها گفتند باید انجام دهم.

من پسر خوبی بودم اما نه #آسایش را پیدا کردم و نه خانه را!
فقط افکار دست دوم، افراد دست دوم
و یک استراحت کوتاه از یک نوستالژی وحشتناک...

به نام #معنویت به انکار افتادم.
من خشم را انکار کردم و نامش را #صلح گذاشتم.
من شرم را انکار کردم و آن را #قدرت نامیدم.
من جنسیت را انکار کردم و آن را #پاکی نامیدم.
من انسانیت خود را انکار کردم و نام آن را #آگاهی گذاشتم.
من میل یا شهوت را #انکار کردم و خود را روشن فکر تصور کردم.

اکنون، خانه ام را در #سادگی می بینم.
من #متواضع شده ام. 
من هیچ #نمی دانم.
ابری را می بینم و اشک های داغ از روی صورتم جاری می شود.
یا چهره یک دوست قدیمی، با کمالش مرا شوکه می کند.
یا یک تیر چراغ در پیاده روی عصرانه ام،
با نور رشته ای کاملش به من تعظیم می کند.
همه چیز مرا به #خدا می کشاند، نمی توانم جلوی آن را بگیرم.

من از زبان انسانی استفاده می کنم اما کاملاً انسان #نیستم.
من در سِحر یک گنجشک هستم. 
آهنگ من خانه ی من است.
بدن من شقیقه ی من است.  قربانگاه من فقدان و تسکین عجیب غم است.
من آرامش را در فقدانِ کامل آرامش می یابم!!
آرامش را در میل بی قرار خودم به زندگی می یابم.

عشق من، حالا می توانم کنارت بنشینم؟
آیا آنچه را که در دل داری با من در میان می گذاری؟
(من هم مثل تو گم شده ام).
آیا اشک ها و لرزه هایت را به من #می دهی؟
آیا اجازه دارم تو را به آغوش بگیرم تا زمانی که درد متوقف شود؟
و اگر هرگز #متوقف نشد، همچنان تو را نگه دارم؟
و تو نیز من را در آغوش میگیری؟
آیا میخواهی با نزدیک شدن به پایان، مراقب یکدیگر باشیم؟
بله، مراقب هم باشیم؟

خدایا ! خدایا!
من دین واقعی خود را یافته ام:

#سادگی
#انسانیت
#مهربانی

جف فاستر


@kheradedaroun