#روزی_حلال
مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد.
یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت: میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم.
پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد. چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت.
چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید!!
در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند. هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد.. . چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند. لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از نزد تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد.
تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟
چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن.
تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند.
اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت.
تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند مایحتاج آنان را خریداری کرد .
هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود ، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند. صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت .. در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت ، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد . تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟ مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند. و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند. آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند . هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد. چنین شد و تاحر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟
چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود.
تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی. در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد.
🍀🍀🎄🎄🎄🌹🌹🌹🌹🎄🎄🎄🍀🍀
#خدایا
بگذار هرکجا تنفراست بذرعشق بکارم
هرکجا آزادگی هست ببخشایم
وهر کجا غم هست شادی نثار کنم
#الهی_توفیقم_ده
که بیش ازطلب همدلی, همدلی کنم
بیش از آنکه دوستم بدارند دوست بدارم
زیرا در عطا کردن است که ستوده می شویم
و در بخشیدن است که بخشیده می شویم
🌹https://t.me/khatamajabshir
مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد.
یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت: میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم.
پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد. چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت.
چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید!!
در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند. هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد.. . چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند. لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از نزد تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد.
تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟
چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن.
تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند.
اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت.
تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند مایحتاج آنان را خریداری کرد .
هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود ، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند. صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت .. در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت ، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد . تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟ مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند. و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند. آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند . هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد. چنین شد و تاحر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟
چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود.
تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی. در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد.
🍀🍀🎄🎄🎄🌹🌹🌹🌹🎄🎄🎄🍀🍀
#خدایا
بگذار هرکجا تنفراست بذرعشق بکارم
هرکجا آزادگی هست ببخشایم
وهر کجا غم هست شادی نثار کنم
#الهی_توفیقم_ده
که بیش ازطلب همدلی, همدلی کنم
بیش از آنکه دوستم بدارند دوست بدارم
زیرا در عطا کردن است که ستوده می شویم
و در بخشیدن است که بخشیده می شویم
🌹https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
🔴 #مثل_فیوز_برق_عمل_کنیم
💠 اگر در سیستم #برق ساختمان اختلال کوچکی رخ دهد برای جلوگیری از آسیب و اختلال #بزرگتر مثل برق گرفتگی و یا آتش گرفتن سیمهای داخل ساختمان، #فیوز برق به کار میافتد و موقتاً جریان برق اصلی قطع میشود تا برای رفع اختلال در مدار الکتریکی ساختمان اقدام شود.
💠 گاه در زندگی مشترک، بین زن و مرد بگو مگو و #مشاجرهی کوچکی رخ میدهد که ادامهی آن فضای زندگی را بشدّت #متشنّج کرده و ضربات سنگینی بر روح و روان زن و شوهر وارد میکند و گاه باعث ایجاد #فتنهی بزرگی خواهد شد.
💠 در اینگونه مواقع یک فرمول دینی و کارساز که نقش #فیوز برق را دارد و میتواند از آسیب جدّی به زندگی و رابطه زن و شوهر جلوگیری کند #سکوت و ادامه ندادنِ مشاجره، ترک موقّت مکان در ابتدای مشاجره و یا #تغییر موضوع گفتگو است درست مثل فیوز برق که جریان الکتریسیته را #موقتاً قطع میکند اینجا نیز نیاز به یک قطع ارتباط موقّت است ظاهرِ این رفتار، قطع رابطه با همسر است امّا به نیّت #حفظ جریان زندگی و روابط آینده و محافظت از حرمتهاست و لذا باید در زمانی مناسب و پس از آرام شدن همسر #بلافاصله ارتباط گرم و صمیمی را با یکدیگر برقرار نمود و نگذاریم این قطع ارتباط موقّت، طبق میل شیطان تبدیل به #کینه و قهر طولانی شود.
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
🔸جوانی با زنی فاضله عقد ازدواج بست. بعد از گذشت چند روز، زنِ فاضله به شوهر گفت: من عالمه هستم و لازم ميدانم زندگی خود را مطابق شریعت سامان دهیم.
🔻جناب شوهر با شنیدن این حرف، خیلی خوشحال شد و گفت خدا را شکر که چنین زنی نصیبم شد تا مطابق شریعت زندگی کنیم.
🔻چند روزی که از عروسیشان گذشت، زن فاضله به شوهر گفت: ببین من با تو قرار گذاشتم که مطابق شریعت زندگی کنيم، شوهر گفت همينطور است. زن گفت ببين در شریعت خدمت كردن به پدر شوهر و مادر شوهر بر عروس واجب نیست. همچنین در شریعت است که مسکن زن بر شوهر الزامی میباشد، پس باید برایم منزلى جداگانه مهیا کنی.
🔻آقای شوهر فكر كرد كه تهيه مسکن جداگانه چندان مشکلی نیست، اما پدر و مادر پیر تکلیفشان چه میشود؟ مرد این ناراحتی را نزد استادی از علما که فقیه بود بیان كرد. بعد از طرح مشكل، استاد جواب داد که حرف همسرت درست است و در اينجا حق با اوست.
مرد جواب داد: جناب استاد من نیامدهام که فتوی بپرسم، من برای راه حل نزد شما آمدهام، مرا راهنمایی کنید تا از این مشکل خلاص شوم.
🔻فقیه گفت: اين مسأله یک راه حل آسان دارد، به خانمت بگو که من و تو با همدیگر قرار گذاشتهایم که مطابق شریعت زندگی کنیم لذا مطابق شریعت من میتوانم زن دوم بگیرم تا زن دومم برای والدینم خدمت کند، ضمناً برایت مسکن جداگانهای نيز مهیا میکنم.
شب، شوهر به زنش جوابی که از استاد شنیده بود را بیان کرد.
زنِ فاضله، بهت زده گفت: ای من به قربان پدر و مادرت شوم، در این چند روز متوجه شدم که پدر و مادر تو مانند پدر و مادر خود من هستند و خدمت به آنها از نظر شريعت، در حُكم اکرام به مسلمين است، من با جان و دل برای آنها خدمت خواهم کرد و ضرورتى نیست كه شما همسر دوم اختيار كنيد!
نتيجه گيرى پند آموز 🤔:
*کمی از اوقاتمان را نزد اساتید اهل علم على الخصوص علم فقه بگذرانیم، زیرا همه مسائل كه با گوگل حل نمیشوند!*
🍀🍀🌹🌹🌹🎄🎄🎄🎄🌹🌹🌹🍀🍀
#خدایا دلم خوش است به بودنت
#خدایا دلم خوش است به بخشنده بودنت،
و اینکه مرا میبخشی و در آغوشت میگیری
#خدایا دلم خوش است به قدرتت،
که از عدم،زندگی می آفرینی
#خدایا دلم خوش است به معجزه ات که اتفاق می افتد
ومن شاد شاد فقط سر بر سجده میگذارم
و میان اشکهای شوقم فقط میگویم
#خدایا شکرت که هستی
#الحمدلله_رب_العالمین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹https://t.me/khatamajabshir
💠 اگر در سیستم #برق ساختمان اختلال کوچکی رخ دهد برای جلوگیری از آسیب و اختلال #بزرگتر مثل برق گرفتگی و یا آتش گرفتن سیمهای داخل ساختمان، #فیوز برق به کار میافتد و موقتاً جریان برق اصلی قطع میشود تا برای رفع اختلال در مدار الکتریکی ساختمان اقدام شود.
💠 گاه در زندگی مشترک، بین زن و مرد بگو مگو و #مشاجرهی کوچکی رخ میدهد که ادامهی آن فضای زندگی را بشدّت #متشنّج کرده و ضربات سنگینی بر روح و روان زن و شوهر وارد میکند و گاه باعث ایجاد #فتنهی بزرگی خواهد شد.
💠 در اینگونه مواقع یک فرمول دینی و کارساز که نقش #فیوز برق را دارد و میتواند از آسیب جدّی به زندگی و رابطه زن و شوهر جلوگیری کند #سکوت و ادامه ندادنِ مشاجره، ترک موقّت مکان در ابتدای مشاجره و یا #تغییر موضوع گفتگو است درست مثل فیوز برق که جریان الکتریسیته را #موقتاً قطع میکند اینجا نیز نیاز به یک قطع ارتباط موقّت است ظاهرِ این رفتار، قطع رابطه با همسر است امّا به نیّت #حفظ جریان زندگی و روابط آینده و محافظت از حرمتهاست و لذا باید در زمانی مناسب و پس از آرام شدن همسر #بلافاصله ارتباط گرم و صمیمی را با یکدیگر برقرار نمود و نگذاریم این قطع ارتباط موقّت، طبق میل شیطان تبدیل به #کینه و قهر طولانی شود.
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
🔸جوانی با زنی فاضله عقد ازدواج بست. بعد از گذشت چند روز، زنِ فاضله به شوهر گفت: من عالمه هستم و لازم ميدانم زندگی خود را مطابق شریعت سامان دهیم.
🔻جناب شوهر با شنیدن این حرف، خیلی خوشحال شد و گفت خدا را شکر که چنین زنی نصیبم شد تا مطابق شریعت زندگی کنیم.
🔻چند روزی که از عروسیشان گذشت، زن فاضله به شوهر گفت: ببین من با تو قرار گذاشتم که مطابق شریعت زندگی کنيم، شوهر گفت همينطور است. زن گفت ببين در شریعت خدمت كردن به پدر شوهر و مادر شوهر بر عروس واجب نیست. همچنین در شریعت است که مسکن زن بر شوهر الزامی میباشد، پس باید برایم منزلى جداگانه مهیا کنی.
🔻آقای شوهر فكر كرد كه تهيه مسکن جداگانه چندان مشکلی نیست، اما پدر و مادر پیر تکلیفشان چه میشود؟ مرد این ناراحتی را نزد استادی از علما که فقیه بود بیان كرد. بعد از طرح مشكل، استاد جواب داد که حرف همسرت درست است و در اينجا حق با اوست.
مرد جواب داد: جناب استاد من نیامدهام که فتوی بپرسم، من برای راه حل نزد شما آمدهام، مرا راهنمایی کنید تا از این مشکل خلاص شوم.
🔻فقیه گفت: اين مسأله یک راه حل آسان دارد، به خانمت بگو که من و تو با همدیگر قرار گذاشتهایم که مطابق شریعت زندگی کنیم لذا مطابق شریعت من میتوانم زن دوم بگیرم تا زن دومم برای والدینم خدمت کند، ضمناً برایت مسکن جداگانهای نيز مهیا میکنم.
شب، شوهر به زنش جوابی که از استاد شنیده بود را بیان کرد.
زنِ فاضله، بهت زده گفت: ای من به قربان پدر و مادرت شوم، در این چند روز متوجه شدم که پدر و مادر تو مانند پدر و مادر خود من هستند و خدمت به آنها از نظر شريعت، در حُكم اکرام به مسلمين است، من با جان و دل برای آنها خدمت خواهم کرد و ضرورتى نیست كه شما همسر دوم اختيار كنيد!
نتيجه گيرى پند آموز 🤔:
*کمی از اوقاتمان را نزد اساتید اهل علم على الخصوص علم فقه بگذرانیم، زیرا همه مسائل كه با گوگل حل نمیشوند!*
🍀🍀🌹🌹🌹🎄🎄🎄🎄🌹🌹🌹🍀🍀
#خدایا دلم خوش است به بودنت
#خدایا دلم خوش است به بخشنده بودنت،
و اینکه مرا میبخشی و در آغوشت میگیری
#خدایا دلم خوش است به قدرتت،
که از عدم،زندگی می آفرینی
#خدایا دلم خوش است به معجزه ات که اتفاق می افتد
ومن شاد شاد فقط سر بر سجده میگذارم
و میان اشکهای شوقم فقط میگویم
#خدایا شکرت که هستی
#الحمدلله_رب_العالمین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
شخصی میگوید نزد پیامبر اکرم نشسته بودیم، آن حضرت فرمود: «اکنون شخصی بر شما وارد می شود که از اهل بهشت است.» پس مردی از انصار درحالی که آب وضو از محاسنش می چکید وارد شد و سلام کرد و مشغول نماز شد. فردای آن روز نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن سخن را تکرار فرمود. باز همان مرد انصاری وارد شد و روز سوم نیز همین داستان تکرار شد. بعد از خارج شدن آن حضرت از مجلس، یکی از یاران به دنبال آن مرد انصاری رفت و سه شب در نزد او به سر برد؛ ولی از شب بیداری و عبادت [فراوان] چیزی ندید، جز اینکه هنگام رفتن به رخت خواب ذکر خدا را می گفت و بعد می خوابید و برای نماز صبح بیدار می شد.
بعد از سه شب آن صحابی گفت: من از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله درباره تو چنین سخنی شنیدم، خواستم بفهمم که چه اعمال و عباداتی انجام می دهی که باعث شده پیامبر صلی الله علیه و آله تو را بهشتی بخواند؟ مرد انصاری در جواب گفت: غیر از آنچه دیدی از من بندگی [بیشتری] سر نمیزند، جز آنکه بر احدی از مسلمانان در خود غشّ و خیانتی نمیبینم و بر خیر و خوبی که خدای تعالی به او عنایت کرده، حسدی نمیورزم (و در یک کلام خیرخواه مردم هستم). آن صحابی گفت: این حالت است که تو را به این مرتبه (عالی) رسانده و این صفتی است که تحصیل آن از ما (و از هر کسی) بر نمیآید.
ما چقدر خیرخواه مردم هستیم؟
🌹🍀🍀🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🍀🍀🌹
#خدایا....
تو یاریم کن تا با کنایه غبار ناراحتی بر روابطم
و با بی حرمتی چراغ دلی را به خاموشی ننهم،
#ایزدا
عشق سرمایه هر انسان است،مرا سرمایه دار
خوبیها قرار ده
🌹👇👇👇👇👇👇👇👇👇🌹
https://t.me/khatamajabshir
بعد از سه شب آن صحابی گفت: من از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله درباره تو چنین سخنی شنیدم، خواستم بفهمم که چه اعمال و عباداتی انجام می دهی که باعث شده پیامبر صلی الله علیه و آله تو را بهشتی بخواند؟ مرد انصاری در جواب گفت: غیر از آنچه دیدی از من بندگی [بیشتری] سر نمیزند، جز آنکه بر احدی از مسلمانان در خود غشّ و خیانتی نمیبینم و بر خیر و خوبی که خدای تعالی به او عنایت کرده، حسدی نمیورزم (و در یک کلام خیرخواه مردم هستم). آن صحابی گفت: این حالت است که تو را به این مرتبه (عالی) رسانده و این صفتی است که تحصیل آن از ما (و از هر کسی) بر نمیآید.
ما چقدر خیرخواه مردم هستیم؟
🌹🍀🍀🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🍀🍀🌹
#خدایا....
تو یاریم کن تا با کنایه غبار ناراحتی بر روابطم
و با بی حرمتی چراغ دلی را به خاموشی ننهم،
#ایزدا
عشق سرمایه هر انسان است،مرا سرمایه دار
خوبیها قرار ده
🌹👇👇👇👇👇👇👇👇👇🌹
https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
بیایید در شب #عاشورای_حسینی برای هم دعای خیر کنیم
#خدایا
تورابه آبروى زینب
به بى قرارى رقیه
به غیرت عباس
به حرمت سالار شهيدان
هردست خیری که به سوى تو بلند شد
ناامید برنگردان .
#الهی_آمين
🆔https://t.me/khatamajabshir
#خدایا
تورابه آبروى زینب
به بى قرارى رقیه
به غیرت عباس
به حرمت سالار شهيدان
هردست خیری که به سوى تو بلند شد
ناامید برنگردان .
#الهی_آمين
🆔https://t.me/khatamajabshir
#خدایا !
به من بیاموز دعا کنم، عمل کنم و شجاع باشم.
به من بیاموز تا دشواری های راه را بپیمایم
و سرانجام در نور بیکران تو محو شوم.
آنجا که (من) ناپدید می گردد،
و فقط (تو) بر جای می مانی
در خاموشی به سوی تو می آیم.
سکوت، ستایش من است. سکوت نیایش من است.
سکوت، آیه های ستایشی است که برای تو می خوانم.
تو صدای سکوت مرا می شنوی و پاسخ تو سکوت است.
سکوتی پر معنا و روشن.
گر تو بر همه چیز آگاهی،
پس باشد که من نیز به اقیانوس آگاهی روح ات بپیوندم.
🌹https://t.me/khatamajabshir
به من بیاموز دعا کنم، عمل کنم و شجاع باشم.
به من بیاموز تا دشواری های راه را بپیمایم
و سرانجام در نور بیکران تو محو شوم.
آنجا که (من) ناپدید می گردد،
و فقط (تو) بر جای می مانی
در خاموشی به سوی تو می آیم.
سکوت، ستایش من است. سکوت نیایش من است.
سکوت، آیه های ستایشی است که برای تو می خوانم.
تو صدای سکوت مرا می شنوی و پاسخ تو سکوت است.
سکوتی پر معنا و روشن.
گر تو بر همه چیز آگاهی،
پس باشد که من نیز به اقیانوس آگاهی روح ات بپیوندم.
🌹https://t.me/khatamajabshir
روح الامین روزی از پیشگاه #خدا بانگ لبیک شنید. نمیدانست کدام #بندهٔ_مخلص، او را خوانده است. در زمین و آسمان گشت تا او را بیابد، اما پیدایش نکرد.
رو به سوی خدا آورد و گفت: راهی نما تا او را بیابم.
حضرت حق : به روم برو فلان دير رو بنگر۔
جبرئیل به آن دیر رفت و دید مردی به پای بتی افتاده و با حالی زار و با اخلاص تمام بت را صدا میزند.
برگشت و به خدا گفت: چگونه است که این مرد در دیر از بت یاری میجوید و تو پاسخش میدهی ؟
حضرت حق: او از راه راست دورافتاده است به غلط بت را صدا میکند؛ ولی میدانم که در قلب او چیست و در باطن چه میخواهد؟ او جز من کسی را ندارد. اکنون زبانش را هم به راه می آورم.
جبرئیل شنید که آن بت پرست زبانش هم به خدا خدا، گشوده شد.
پس ای مرغ ناتوان و نومید،بدان که درگاه او بارگاه نیازمندی است.
نه همه زهد مسلم میخرند
"هیچ" بر درگاه او، هم، میخرند
داستانها و پیامهای عطار در منطق الطیر و الهی نامه
دکتر حشمت الله ریاضی
به کوشش : حبیب الله پاک گوهر
🍀🍀🍃🍃🍃🌸🌸🌸🌸🍃🍃🍃🍀🍀
آرامش ، یعنی لطافت و نرمش روح...
#خدایا !
هدایتم کن ، در برخورد با اطرافیانم
از کاه کوه نسازم،
مسائل را بزرگ نکنم تا چنان
سخت شوم که آرامش را از خودم بگیرم ،
به من قلبی لطیف عطا کن...
و راهی ام کن به راهت ،
که هر چه راهِ غیرِ مقصد توست ،
بیراهه ست!
#پروردگارا...
احوالم چنانست که می دانی
و اعمالم چنین است که می بینی.
نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز،
بحق کبریایی ات بحق راستی
بحق خوبی بحق بزرگـی
بحق انصاف بحق حقانیت
بحق مهربانیت بهترینها رو
برای همه مقدر فرمـا....
🌸https://t.me/khatamajabshir
رو به سوی خدا آورد و گفت: راهی نما تا او را بیابم.
حضرت حق : به روم برو فلان دير رو بنگر۔
جبرئیل به آن دیر رفت و دید مردی به پای بتی افتاده و با حالی زار و با اخلاص تمام بت را صدا میزند.
برگشت و به خدا گفت: چگونه است که این مرد در دیر از بت یاری میجوید و تو پاسخش میدهی ؟
حضرت حق: او از راه راست دورافتاده است به غلط بت را صدا میکند؛ ولی میدانم که در قلب او چیست و در باطن چه میخواهد؟ او جز من کسی را ندارد. اکنون زبانش را هم به راه می آورم.
جبرئیل شنید که آن بت پرست زبانش هم به خدا خدا، گشوده شد.
پس ای مرغ ناتوان و نومید،بدان که درگاه او بارگاه نیازمندی است.
نه همه زهد مسلم میخرند
"هیچ" بر درگاه او، هم، میخرند
داستانها و پیامهای عطار در منطق الطیر و الهی نامه
دکتر حشمت الله ریاضی
به کوشش : حبیب الله پاک گوهر
🍀🍀🍃🍃🍃🌸🌸🌸🌸🍃🍃🍃🍀🍀
آرامش ، یعنی لطافت و نرمش روح...
#خدایا !
هدایتم کن ، در برخورد با اطرافیانم
از کاه کوه نسازم،
مسائل را بزرگ نکنم تا چنان
سخت شوم که آرامش را از خودم بگیرم ،
به من قلبی لطیف عطا کن...
و راهی ام کن به راهت ،
که هر چه راهِ غیرِ مقصد توست ،
بیراهه ست!
#پروردگارا...
احوالم چنانست که می دانی
و اعمالم چنین است که می بینی.
نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز،
بحق کبریایی ات بحق راستی
بحق خوبی بحق بزرگـی
بحق انصاف بحق حقانیت
بحق مهربانیت بهترینها رو
برای همه مقدر فرمـا....
🌸https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
فاحشه #زن و #مرد نمیشناسد ...
اگر زنی که تن فروشی میکند فاحشه است،فاحشه تر از آن مردی است که #شرافت زن را به ریالی که لازمه ی سیر شدن #شکم اوست میخرد ...!
و حس خواسته اش را در قبال تباهی یک زن #جشن میگیرد !!
فاحشه یعنی آن کس که شرافت خود را، #انسانیت خود را و #انصاف و مردانگی خود را برای لحظه ای لذت حراج میکند !
وقتی به دختران سرزمینم میگویی #آهن_پرست
بدان انگشت شمار نیستند مردان #اندام_پرست
🌹🌸🍀🎄🪴🪴🪴🪴🪴🎄🍀🌸🌹
#خدایا...
امشب زیباترین #سرنوشت را برای عزیزی که این نوشته را میخواند مقدّر کن.
بهترین #روزگاران را برایش رقم بزن
و او را در تمامی #لحظات دریاب.
مبادا #خسته، #بیمار ، #افتاده ، و یا #غمگین شود.
دلش را سرشار از #شادی کن و آنچه را که به #بهترین بندگانت عطا میکنی به او نیز عطا کن.
https://t.me/khatamajabshir
اگر زنی که تن فروشی میکند فاحشه است،فاحشه تر از آن مردی است که #شرافت زن را به ریالی که لازمه ی سیر شدن #شکم اوست میخرد ...!
و حس خواسته اش را در قبال تباهی یک زن #جشن میگیرد !!
فاحشه یعنی آن کس که شرافت خود را، #انسانیت خود را و #انصاف و مردانگی خود را برای لحظه ای لذت حراج میکند !
وقتی به دختران سرزمینم میگویی #آهن_پرست
بدان انگشت شمار نیستند مردان #اندام_پرست
🌹🌸🍀🎄🪴🪴🪴🪴🪴🎄🍀🌸🌹
#خدایا...
امشب زیباترین #سرنوشت را برای عزیزی که این نوشته را میخواند مقدّر کن.
بهترین #روزگاران را برایش رقم بزن
و او را در تمامی #لحظات دریاب.
مبادا #خسته، #بیمار ، #افتاده ، و یا #غمگین شود.
دلش را سرشار از #شادی کن و آنچه را که به #بهترین بندگانت عطا میکنی به او نیز عطا کن.
https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
#داستان#معامله_با_خدا
🌷خدایا من این گناه را برای تو ترک میکنم🌷
#شیخ_رجبعلی_خیاط می گوید:
«در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت،
با خود گفتم: «رجبعلی! #خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن!
و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن.
❌⭕️❌
سپس به خداوند عرضه داشتم:
#خدایا! من این #گناه را برای تو #ترک می کنم،
💠تو هم مرا برای خودت تربیت کن💠
آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛
به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی #اسرار برای او کشف می شود.
📚کیمیای محبت، محمدی ری شهری، دار الحدیث، چاپ سوم،
🌸https://t.me/khatamajabshir
🌷خدایا من این گناه را برای تو ترک میکنم🌷
#شیخ_رجبعلی_خیاط می گوید:
«در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت،
با خود گفتم: «رجبعلی! #خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن!
و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن.
❌⭕️❌
سپس به خداوند عرضه داشتم:
#خدایا! من این #گناه را برای تو #ترک می کنم،
💠تو هم مرا برای خودت تربیت کن💠
آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛
به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی #اسرار برای او کشف می شود.
📚کیمیای محبت، محمدی ری شهری، دار الحدیث، چاپ سوم،
🌸https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
#خدایا!
شاد کن دلی را که گرفته و دلتنگ است
بی نیاز کن کسی را که به درگاهت نیازمند است
امیدوار کن کسی را که ناامید به آستانت آمده
بگیر دستانی که اکنون بسوی تو بلند است
مستجاب کن دعای کسی که با اشکهایش تو را صدا می زند
حامی آن دلی باش که تنها شده است
با دستهای مهربانت ، با تمام قدرت و عظمت و تواناییت ببار رحمتت را بر بندگانت …
آمین یارب العالمین
🌴https://t.me/khatamajabshir
شاد کن دلی را که گرفته و دلتنگ است
بی نیاز کن کسی را که به درگاهت نیازمند است
امیدوار کن کسی را که ناامید به آستانت آمده
بگیر دستانی که اکنون بسوی تو بلند است
مستجاب کن دعای کسی که با اشکهایش تو را صدا می زند
حامی آن دلی باش که تنها شده است
با دستهای مهربانت ، با تمام قدرت و عظمت و تواناییت ببار رحمتت را بر بندگانت …
آمین یارب العالمین
🌴https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
#خدایا...!
من گمشده دریای متلاطم روزگارم
و تو بزرگواری!
#خدایا!
تا ابد محتاج یاری تو
رحمت تو
توجه تو
عشق تو
گذشت تو
عفو تو
مهربانى تو...
و در یک کلام "محتاج توام"...
دعای هر شبانه روز
اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً
#خداوندا...
آخر و عاقبت کارهاے ما را
ختم به خیر کن
🕯🪷🪷🍬🍬🍬🍬🍬🪷🪷🕯
https://t.me/khatamajabshir
🕯🪷🪷🍬🍬🍬🍬🍬🪷🪷🕯
من گمشده دریای متلاطم روزگارم
و تو بزرگواری!
#خدایا!
تا ابد محتاج یاری تو
رحمت تو
توجه تو
عشق تو
گذشت تو
عفو تو
مهربانى تو...
و در یک کلام "محتاج توام"...
دعای هر شبانه روز
اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً
#خداوندا...
آخر و عاقبت کارهاے ما را
ختم به خیر کن
🕯🪷🪷🍬🍬🍬🍬🍬🪷🪷🕯
https://t.me/khatamajabshir
🕯🪷🪷🍬🍬🍬🍬🍬🪷🪷🕯
اين روزها همه #خونه_تکونی میکنند
يکی از اون جاهائی که نسبت به تميز کردن
اون #غفلت میشه درون و وجود خودمونه
بيائيم تا دير نشده دست به کار بشيم
و خونه تکونی رو شروع کنيم
1⃣ #خونه_تکونی « #ذهن»
🌾 #خدايا من رو ببخش
اگه آدمهارو قضاوت کردم
به اونا گمان بد بردم
و توی فکر و خيالم
به چيزهايی فکر کردم
که تو هرگز نمیپسنديدی
2⃣ #خونه_تکونی « #چشم»
🌾 #خدايا من رو ببخش بخاطر
همه نگاههای ناپاکی که داشتم
بخاطر نگاههای تندی که به پدر و مادرم کردم
و بخاطر نگاه تمسخر و تحقير آميزی که
به بعضی از بندههای تو داشتم
3⃣ #خونه_تکونی «گوش»
🌾#خدايا من رو ببخش اگه با گوشهایم
چيزهايی رو شنيدم که نبايد میشنيدم
و گوش به حرفهائی دادم که
عيبهای آدمها رو برای من برملا میکرد
و اونهارو توی ذهن من رسوا میکرد
4⃣ #خونه_تکونی « #زبان»
🌾#خدايا من رو ببخش اگه زبونم
به دروغ و غيبت و تهمت و تحقير
و توهين و ناسزا آلوده شد
و چيزهايی گفتم و با کسانی حرف زدم
که مطلوب تو نبود
5⃣ #خونه_تکونی « #دل»
🌾#خدايا من رو ببخش که به جای اينکه
دلم رو از لطف و محبت خودت پر کنم
به حسد و کينه و بخل و تکبر آلوده کردم
و اينقدر دلباخته و شيفته دنيا شدم
که جايی واسه تو توی دلم باقی نموند
6⃣ #خونه_تکونی « #دست_وپا»
🌾#خدايا من رو ببخش بخاطر همه
کوتاهیها و سستیها و تنبلیهام
خدايا ببخش که با دست و پاهام
کارهایی کردم و جاهائی رفتم
که من رو از تو دور کرده
🤲#خدایا_چنان_کن_سرانجام_کار
♦️#تو_خوشنود_باشی_و_ما_رستگار
🌸https://t.me/khatamajabshir
يکی از اون جاهائی که نسبت به تميز کردن
اون #غفلت میشه درون و وجود خودمونه
بيائيم تا دير نشده دست به کار بشيم
و خونه تکونی رو شروع کنيم
1⃣ #خونه_تکونی « #ذهن»
🌾 #خدايا من رو ببخش
اگه آدمهارو قضاوت کردم
به اونا گمان بد بردم
و توی فکر و خيالم
به چيزهايی فکر کردم
که تو هرگز نمیپسنديدی
2⃣ #خونه_تکونی « #چشم»
🌾 #خدايا من رو ببخش بخاطر
همه نگاههای ناپاکی که داشتم
بخاطر نگاههای تندی که به پدر و مادرم کردم
و بخاطر نگاه تمسخر و تحقير آميزی که
به بعضی از بندههای تو داشتم
3⃣ #خونه_تکونی «گوش»
🌾#خدايا من رو ببخش اگه با گوشهایم
چيزهايی رو شنيدم که نبايد میشنيدم
و گوش به حرفهائی دادم که
عيبهای آدمها رو برای من برملا میکرد
و اونهارو توی ذهن من رسوا میکرد
4⃣ #خونه_تکونی « #زبان»
🌾#خدايا من رو ببخش اگه زبونم
به دروغ و غيبت و تهمت و تحقير
و توهين و ناسزا آلوده شد
و چيزهايی گفتم و با کسانی حرف زدم
که مطلوب تو نبود
5⃣ #خونه_تکونی « #دل»
🌾#خدايا من رو ببخش که به جای اينکه
دلم رو از لطف و محبت خودت پر کنم
به حسد و کينه و بخل و تکبر آلوده کردم
و اينقدر دلباخته و شيفته دنيا شدم
که جايی واسه تو توی دلم باقی نموند
6⃣ #خونه_تکونی « #دست_وپا»
🌾#خدايا من رو ببخش بخاطر همه
کوتاهیها و سستیها و تنبلیهام
خدايا ببخش که با دست و پاهام
کارهایی کردم و جاهائی رفتم
که من رو از تو دور کرده
🤲#خدایا_چنان_کن_سرانجام_کار
♦️#تو_خوشنود_باشی_و_ما_رستگار
🌸https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
#خدایا_چه_دارد_آنکه_تو_را_ندارد
#و_چه_ندارد_آنکه_تو_را_دارد
خدایا یادم بده آنقدر مشغول عیبهای خودم باشم که عیب های دیگران رانبینم...
یادم بده اگر کسی را بد دیدم قضاوتش نکنم، درکش کنم...
یادم بده بدی دیدم "ببخشم" ولی بدی نکنم! چرا که نمیدانم بخشیده میشوم یا نه...
یادم بده اگر دلم شکست نفرین نکنم، دعا کنم، نتوانستم سکوت کنم...
یادم بده اگر سخت بگیرم "سخت میبینم"...
یادم بده به قضاوت کسی ننشینم چرا که در تاریکی همه شبیه هم هستیم...
یادم بده چشمانم را روی بدیها و تلخیها ببندم ..
چرا که چشمان زیبا، بیشک زیبا مى بيند همه دنيا را
🌸https://t.me/khatamajabshir
#و_چه_ندارد_آنکه_تو_را_دارد
خدایا یادم بده آنقدر مشغول عیبهای خودم باشم که عیب های دیگران رانبینم...
یادم بده اگر کسی را بد دیدم قضاوتش نکنم، درکش کنم...
یادم بده بدی دیدم "ببخشم" ولی بدی نکنم! چرا که نمیدانم بخشیده میشوم یا نه...
یادم بده اگر دلم شکست نفرین نکنم، دعا کنم، نتوانستم سکوت کنم...
یادم بده اگر سخت بگیرم "سخت میبینم"...
یادم بده به قضاوت کسی ننشینم چرا که در تاریکی همه شبیه هم هستیم...
یادم بده چشمانم را روی بدیها و تلخیها ببندم ..
چرا که چشمان زیبا، بیشک زیبا مى بيند همه دنيا را
🌸https://t.me/khatamajabshir
#پولدارى،
#منش است و ربطى به
ميزان #دارايى ندارد!
#گدايى؛
#صفت است ربطى به
#بى_پولى ندارد!
#دانايى؛
#فهم_و_شعور است
و ربطى به #مدرك_تحصيلى ندارد...!
🌹🌹🪷🪷🪺🪺🪺🪺🪺🪺🪷🪷🌹🌹
#دنیا_دار_مکافات_است
ﺷﺎﻣﻠﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :
ﺑﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯽ ...
ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺯﺩ ...
ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺏﺗﺮ ﯾﺎﺩﺵ
ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ .
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ
ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮﺕ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﯿﺪ ...
ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﮎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ
ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ :
ﺩﻧﯿﺎ ، ﺩﺍر ِﻣﮑﺎﻓﺎﺕ ﺍﺳﺖ
🌹🌹🪷🪷🪺🪺🪺🪺🪺🪺🪷🪷🌹🌹
🤲#خدایا!....
از خیمهگاه رحمتت بیرونمان مکن.
از آستان مهرت نومیدمان مساز .
آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان.
از درگاه خویشت ما را مران.
🤲#خدای_من!....
چگونه ناامید باشم، در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم، چگونه خواری پذیرم
که تو تکیهگاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش،
آنچنان تجلی کردهای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده
نگاه خود را از ما مگیر...
#آمین_یارب_العالمین
🌹https://t.me/khatamajabshir
#منش است و ربطى به
ميزان #دارايى ندارد!
#گدايى؛
#صفت است ربطى به
#بى_پولى ندارد!
#دانايى؛
#فهم_و_شعور است
و ربطى به #مدرك_تحصيلى ندارد...!
🌹🌹🪷🪷🪺🪺🪺🪺🪺🪺🪷🪷🌹🌹
#دنیا_دار_مکافات_است
ﺷﺎﻣﻠﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :
ﺑﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯽ ...
ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺯﺩ ...
ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺏﺗﺮ ﯾﺎﺩﺵ
ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ .
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ
ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮﺕ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﯿﺪ ...
ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﮎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ
ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ :
ﺩﻧﯿﺎ ، ﺩﺍر ِﻣﮑﺎﻓﺎﺕ ﺍﺳﺖ
🌹🌹🪷🪷🪺🪺🪺🪺🪺🪺🪷🪷🌹🌹
🤲#خدایا!....
از خیمهگاه رحمتت بیرونمان مکن.
از آستان مهرت نومیدمان مساز .
آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان.
از درگاه خویشت ما را مران.
🤲#خدای_من!....
چگونه ناامید باشم، در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم، چگونه خواری پذیرم
که تو تکیهگاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش،
آنچنان تجلی کردهای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده
نگاه خود را از ما مگیر...
#آمین_یارب_العالمین
🌹https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
#معجزه
سارا هشت ساله بود که از صحبت پدرمادرش فهميد برادر کوچکش سخت مريض است و پولي هم براي مداواي آن ندارند.
پدر به تازگي کارش را از دست داده بود و نميتوانست هزينهء جراحي پر خرج برادرش را بپردازد.
سارا شنيد که پدر آهسته به مادر گفت فقط معجزه مي تواند پسرمان را نجات دهد سارا با ناراحتي به اتاقش رفت و از زير تخت قلک کوچکش را درآورد.
قلک را شکست. سکه ها رو رو تخت ريخت و آنها رو شمرد .فقط پنج دلار.
بعد آهسته از در عقبي خارج شد و چند کوچه رفت بالاتر به داروخانه رفت.
جلوي پيشخوان انتظار کشيد تا داروساز به او توجه کند ولي داروساز سرش به مشتريان گرم بود بالاخره سارا حوصلش سر
رفت و سکه ها رو محکم رو شيشه پيشخوان ريخت.
داروساز جاخورد و گفت چه ميخواهي؟
دخترک جواب داد برادرم خيلي مريضِ
مي خوام معجزه بخرم قيمتش چقدر است؟
دارو ساز با تعجب پرسيد چي بخري عزيزم!!؟
دخترک توضيح داد برادر کوچکش چيزي در سرش رفته و بابام مي گويد فقط معجزه ميتواند او را نجات دهد من هم مي خواهم
معجزه بخرم قيمتش چقدر است..؟!
داروساز گفت:
متاسفم دختر جان ولي ما اينجا معجزه
نمي فروشيم.
چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت شما رو به خدا برادرم خيلي مريض ِو بابام پول ندارد و اين همهء پول من است. من از
کـــــجــا مي توانم معجزه بخرم؟؟؟؟
مردي که گوشه ايستاده بود و لباس تميز و مرتبي داشت از دخترک پرسيد:
چقدر پول داري؟
دخترک پولها را کف دستش ريخت و به مرد نشان داد.
مرد لبخندي زد و گفت:
آه چه جالب!!!
فکر ميکنم اين پول براي خريد معجزه کافي باشه.
بعد به آرامي دست اورا گرفت و گفت من ميخوام برادر و والدينت را ببينم فکر ميکنم معجزهء برادرت پيش من باشه آن مرد دکتر #آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شيکاگو بود.
فرداي
آن روز عمل جراحي روي مغز پسرک با موفقيت انجام شد و او از مرگ نجات يافت.
پس از جراحي پدر نزد دکتر رفت و گفت از شما متشکرم نجات پسرم يک معجزه واقعي بود،
مي خواهم بدانم بابت هزينهء عمل جراحي چقدر بايد پرداخت کنم؟
دکتر لبخندي زد و گفت فقط 5 دلار...
🌹👇🪷👆🪷👇🪷👆🪷👇🪷👆🌹
🤲#خدایا........
سجاده ام را به سمت قبله #نیاز می گشایم
تا ذره ذره وجودم را به #معراج نگاهت، پرواز دهم
می ایستم به #قامت در برابرت تا عظمتت را سپاس گویم
به #رکوع می روم تا بزرگی ات را به یاد بیاورم
و به #سجده می افتم تا بر بندگی ام مهر #عشق بزنم…
چه #آرامش پایان ناپذیری در نگاه توست
چه لحظه های مهرافروزی در #ذکر یادت…
🤲#پروردگارا!
دستان #دعایم را
به #عرش الهیت برسان ،
دلم را به حلاوت دوستیت
و چشمان باران زده ام را به دیدارت
نورانی گردان...
☘👇👇👇👇👇👇👇👇☘
🌹https://t.me/khatamajabshir
سارا هشت ساله بود که از صحبت پدرمادرش فهميد برادر کوچکش سخت مريض است و پولي هم براي مداواي آن ندارند.
پدر به تازگي کارش را از دست داده بود و نميتوانست هزينهء جراحي پر خرج برادرش را بپردازد.
سارا شنيد که پدر آهسته به مادر گفت فقط معجزه مي تواند پسرمان را نجات دهد سارا با ناراحتي به اتاقش رفت و از زير تخت قلک کوچکش را درآورد.
قلک را شکست. سکه ها رو رو تخت ريخت و آنها رو شمرد .فقط پنج دلار.
بعد آهسته از در عقبي خارج شد و چند کوچه رفت بالاتر به داروخانه رفت.
جلوي پيشخوان انتظار کشيد تا داروساز به او توجه کند ولي داروساز سرش به مشتريان گرم بود بالاخره سارا حوصلش سر
رفت و سکه ها رو محکم رو شيشه پيشخوان ريخت.
داروساز جاخورد و گفت چه ميخواهي؟
دخترک جواب داد برادرم خيلي مريضِ
مي خوام معجزه بخرم قيمتش چقدر است؟
دارو ساز با تعجب پرسيد چي بخري عزيزم!!؟
دخترک توضيح داد برادر کوچکش چيزي در سرش رفته و بابام مي گويد فقط معجزه ميتواند او را نجات دهد من هم مي خواهم
معجزه بخرم قيمتش چقدر است..؟!
داروساز گفت:
متاسفم دختر جان ولي ما اينجا معجزه
نمي فروشيم.
چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت شما رو به خدا برادرم خيلي مريض ِو بابام پول ندارد و اين همهء پول من است. من از
کـــــجــا مي توانم معجزه بخرم؟؟؟؟
مردي که گوشه ايستاده بود و لباس تميز و مرتبي داشت از دخترک پرسيد:
چقدر پول داري؟
دخترک پولها را کف دستش ريخت و به مرد نشان داد.
مرد لبخندي زد و گفت:
آه چه جالب!!!
فکر ميکنم اين پول براي خريد معجزه کافي باشه.
بعد به آرامي دست اورا گرفت و گفت من ميخوام برادر و والدينت را ببينم فکر ميکنم معجزهء برادرت پيش من باشه آن مرد دکتر #آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شيکاگو بود.
فرداي
آن روز عمل جراحي روي مغز پسرک با موفقيت انجام شد و او از مرگ نجات يافت.
پس از جراحي پدر نزد دکتر رفت و گفت از شما متشکرم نجات پسرم يک معجزه واقعي بود،
مي خواهم بدانم بابت هزينهء عمل جراحي چقدر بايد پرداخت کنم؟
دکتر لبخندي زد و گفت فقط 5 دلار...
🌹👇🪷👆🪷👇🪷👆🪷👇🪷👆🌹
🤲#خدایا........
سجاده ام را به سمت قبله #نیاز می گشایم
تا ذره ذره وجودم را به #معراج نگاهت، پرواز دهم
می ایستم به #قامت در برابرت تا عظمتت را سپاس گویم
به #رکوع می روم تا بزرگی ات را به یاد بیاورم
و به #سجده می افتم تا بر بندگی ام مهر #عشق بزنم…
چه #آرامش پایان ناپذیری در نگاه توست
چه لحظه های مهرافروزی در #ذکر یادت…
🤲#پروردگارا!
دستان #دعایم را
به #عرش الهیت برسان ،
دلم را به حلاوت دوستیت
و چشمان باران زده ام را به دیدارت
نورانی گردان...
☘👇👇👇👇👇👇👇👇☘
🌹https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
🤲#پروردگارا کمکم کن...
#خدایا...پروردگارا...کمکم کن، کمکم کن که بتوانم پنچره ی دلم را روبه حقیقت بگشایم...
🤲خدایا...یاریم کن که مرغ خسته دلم را که دیری است در این قفس زندانی است، در آسمان آبی عشق تو پرواز دهم...
🤲خدایا..پروردگارا...یاریم کن که شوق پرواز را همیشه در خود زنده نگهدارم .....
🤲خدایا...تو خود می دانی که بدترین درد برای یک انسان دورماندن از حقیقت خویشتن و رها شدن در گرداب فراموشی و سردرگمی است...پس تو ای کردگار بی همتا مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم تا بتوانم هر روز به تو که سر چشمه تمام حقیقت هایی نزدیک و نزدیکتر شوم....
🤲خدایا...همیشه گفته ام که تورادوست دارم...حالا هم با تمام وجود فریاد می زنم:
🤲خدایا........دوستت دارم.....دوستت دارم...دوستت دارم...
🕊⛈⛈⛈💧☔️☔️☔️💧⛈⛈⛈🕊
#زندگی پیشکشی است برای شادمانی
و #لبخند زیباترین آرایش هر فرد است
و #مثبت_اندیشی کلید خوشبختی
یادمان باشد که لبخندمان را
توى آیینه ها جا نگذاریم.
⛈💧🦆🪺👇👇🪺🦆💧⛈
🌹https://t.me/khatamajabshir
#خدایا...پروردگارا...کمکم کن، کمکم کن که بتوانم پنچره ی دلم را روبه حقیقت بگشایم...
🤲خدایا...یاریم کن که مرغ خسته دلم را که دیری است در این قفس زندانی است، در آسمان آبی عشق تو پرواز دهم...
🤲خدایا..پروردگارا...یاریم کن که شوق پرواز را همیشه در خود زنده نگهدارم .....
🤲خدایا...تو خود می دانی که بدترین درد برای یک انسان دورماندن از حقیقت خویشتن و رها شدن در گرداب فراموشی و سردرگمی است...پس تو ای کردگار بی همتا مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم تا بتوانم هر روز به تو که سر چشمه تمام حقیقت هایی نزدیک و نزدیکتر شوم....
🤲خدایا...همیشه گفته ام که تورادوست دارم...حالا هم با تمام وجود فریاد می زنم:
🤲خدایا........دوستت دارم.....دوستت دارم...دوستت دارم...
🕊⛈⛈⛈💧☔️☔️☔️💧⛈⛈⛈🕊
#زندگی پیشکشی است برای شادمانی
و #لبخند زیباترین آرایش هر فرد است
و #مثبت_اندیشی کلید خوشبختی
یادمان باشد که لبخندمان را
توى آیینه ها جا نگذاریم.
⛈💧🦆🪺👇👇🪺🦆💧⛈
🌹https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
🤲#خدایا، تو را می خوانیم
وقتی قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود
وقتی نمیتوانیم اشکهایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم
و بغضهایمان پشت سر هم میشکند
وقتی احساس میکنیم
بدبختیها بیشتر از سهممان است
و رنجها بیشتر از صبرمان؛
وقتی امیدها ته میکشد
و انتظارها به سر نمیرسد
و تحملمان هیچ ...وقتی طاقتمان تمام میشود
🌹⛈⛈💧☔️☔️☔️☔️☔️💧⛈⛈🌹
زاهدی کیسه ای گندم نزد آسیابان برد. آسیابان گندم او را در کنار سایر کیسه ها گذاشت تا به نوبت آرد کند.
زاهد گفت: «اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا می کنم خرت سنگ بشود».
آسیابان گفت: «تو که چنین مستجاب الدعوه هستی #دعا کن گندمت آرد بشود.»
🌹https://t.me/khatamajabshir
وقتی قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود
وقتی نمیتوانیم اشکهایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم
و بغضهایمان پشت سر هم میشکند
وقتی احساس میکنیم
بدبختیها بیشتر از سهممان است
و رنجها بیشتر از صبرمان؛
وقتی امیدها ته میکشد
و انتظارها به سر نمیرسد
و تحملمان هیچ ...وقتی طاقتمان تمام میشود
🌹⛈⛈💧☔️☔️☔️☔️☔️💧⛈⛈🌹
زاهدی کیسه ای گندم نزد آسیابان برد. آسیابان گندم او را در کنار سایر کیسه ها گذاشت تا به نوبت آرد کند.
زاهد گفت: «اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا می کنم خرت سنگ بشود».
آسیابان گفت: «تو که چنین مستجاب الدعوه هستی #دعا کن گندمت آرد بشود.»
🌹https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
🤲#خدایا...
خواسته من از تو اینست که ریشه درماندگی را از وجود من برکنی.
به من آن توانایی را اعطا کن که غم و شادی را در نهاد خویش پذیرا شوم.
به من آن نیرو را ارزانی بداری تا عشقم را در خدمت به دیگران ، ثمر بخش گردانم.
به من آن قدرت را ببخشائی که هرگز ضعیفی را نیازارم و برابر نیرومند مغروری زانو نزنم.
به من آن توان را کرامت کنی که اندیشه ام را والاتر از این حقارتهای روزانه زندگی نگاه دارم .
و به من آن اراده را بدهی که در برابر اراده تو ، با خشنودی سربندگی فرو آورم.
☘⛈⛈💧☔️☔️💧⛈⛈☘
🌹https://t.me/khatamajabshir
خواسته من از تو اینست که ریشه درماندگی را از وجود من برکنی.
به من آن توانایی را اعطا کن که غم و شادی را در نهاد خویش پذیرا شوم.
به من آن نیرو را ارزانی بداری تا عشقم را در خدمت به دیگران ، ثمر بخش گردانم.
به من آن قدرت را ببخشائی که هرگز ضعیفی را نیازارم و برابر نیرومند مغروری زانو نزنم.
به من آن توان را کرامت کنی که اندیشه ام را والاتر از این حقارتهای روزانه زندگی نگاه دارم .
و به من آن اراده را بدهی که در برابر اراده تو ، با خشنودی سربندگی فرو آورم.
☘⛈⛈💧☔️☔️💧⛈⛈☘
🌹https://t.me/khatamajabshir
🤲#خدایا بر من توفیقی عنایت کن که فرشتگانِ همراه من، آخرین چیزی که از من در دفتر اعمالم مینویسند، کلمه عافیت و سعادت باشد.
و آخرین عمل مرا، توبه مقبولهای از گناهانم در پرونده اعمال من ثبت کنند و نزد تو آورند.
🌸🪻🪻🕊🕊🕊🪻🪻🌸
🌹https://t.me/khatamajabshir
و آخرین عمل مرا، توبه مقبولهای از گناهانم در پرونده اعمال من ثبت کنند و نزد تو آورند.
🌸🪻🪻🕊🕊🕊🪻🪻🌸
🌹https://t.me/khatamajabshir
🤲#خدایا !
یاریمان کن بتوانیم افکار پریشان خود را
رهایی بخشیم ....
و دلمان را مالامال از نور تو گردانیم
راه رسیدن به تو دشوار است
ما را توان تحمل این دشواری عنایت کن
و در تاریکخانه این دنیا تنها رهایمان نکن
همچنان که تنهایمان نگذاشتهای
مرحم دل غمگینمان باش
تا بتوانیم پیام شادی را به دل هستی برسانیم.
🤲#مهربانا !
به ما بیاموز آنگاه خوشبخت خواهیم بود
که در خوشبخت کردن دیگران سهیم باشیم
و تلاشمان را در یاری رساندن به دیگر انسانها فزونی بخش .
🌹🪷🪷🕊🕊🪻🪻🪻🕊🕊🪷🪷🌹
#ده_نكته_خوب:
١. ترسناك ترین جاى جهان ذهن شماست.
٢. عمل باشید نه عكس العمل، صدا باشید نه انعكاس صدا.
٣. مراقب بدن خود باشید ، زیرا تنها جایى است كه تا آخر عمر در آن زندگى مى كنید.
٤. اجازه ندهید رفتار دیگران آرامش درونى شما را بهم بزند.
٥. آرزو كردن براى اینكه جاى شخص دیگرى باشید، یعنى نادیده گرفتن خودتان.
٦. ارزش شما با رفتار دیگران با شما ، تعیین نمى شود.
٧. اگر كسی كار اشتباهی انجام داد ، همه خوبی هایش را فراموش نكنیم.
٨. قهرمان بودن یعنى ایمان به خود، وقتى دیگران به شما اعتقادى ندارند.
٩. كسانى كه در گذشته زندگى مى كنند ، آینده خود را محدود مى كنند.
١٠. هیچ یك از ما برنده یا بازنده به دنیا نیامده ایم، انتخاب كننده به دنیا آمده ایم.
🌹🪷🪷🕊🕊🪻🪻🪻🕊🕊🪷🪷🌹
#ریشه_انسانها
ریشه انسانها ، فهم آنهاست ؛
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود ،
که نیرویی پشت آن باشد .
با تمام شدنِ نیرو ،
سقوط و افتادن سنگ طبیعی است .!
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن ؛
که چطور از زیر خاک ها
و سنگ ها سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکافد و سربلند می کند .
هر فردی به اندازه این گیاه کوچک ،
ریشه داشته باشد ،
از زیر خاک و سنگ ،
از زیر عادت و غریزه !
و از زیر حرف ها و هوس ها ،
سر بیرون می آورد و با قلبی از عشق ، افتخار می آفریند .
ریشه ما ، همان " فهم " ما است .
🏴https://t.me/khatamajabshir
یاریمان کن بتوانیم افکار پریشان خود را
رهایی بخشیم ....
و دلمان را مالامال از نور تو گردانیم
راه رسیدن به تو دشوار است
ما را توان تحمل این دشواری عنایت کن
و در تاریکخانه این دنیا تنها رهایمان نکن
همچنان که تنهایمان نگذاشتهای
مرحم دل غمگینمان باش
تا بتوانیم پیام شادی را به دل هستی برسانیم.
🤲#مهربانا !
به ما بیاموز آنگاه خوشبخت خواهیم بود
که در خوشبخت کردن دیگران سهیم باشیم
و تلاشمان را در یاری رساندن به دیگر انسانها فزونی بخش .
🌹🪷🪷🕊🕊🪻🪻🪻🕊🕊🪷🪷🌹
#ده_نكته_خوب:
١. ترسناك ترین جاى جهان ذهن شماست.
٢. عمل باشید نه عكس العمل، صدا باشید نه انعكاس صدا.
٣. مراقب بدن خود باشید ، زیرا تنها جایى است كه تا آخر عمر در آن زندگى مى كنید.
٤. اجازه ندهید رفتار دیگران آرامش درونى شما را بهم بزند.
٥. آرزو كردن براى اینكه جاى شخص دیگرى باشید، یعنى نادیده گرفتن خودتان.
٦. ارزش شما با رفتار دیگران با شما ، تعیین نمى شود.
٧. اگر كسی كار اشتباهی انجام داد ، همه خوبی هایش را فراموش نكنیم.
٨. قهرمان بودن یعنى ایمان به خود، وقتى دیگران به شما اعتقادى ندارند.
٩. كسانى كه در گذشته زندگى مى كنند ، آینده خود را محدود مى كنند.
١٠. هیچ یك از ما برنده یا بازنده به دنیا نیامده ایم، انتخاب كننده به دنیا آمده ایم.
🌹🪷🪷🕊🕊🪻🪻🪻🕊🕊🪷🪷🌹
#ریشه_انسانها
ریشه انسانها ، فهم آنهاست ؛
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود ،
که نیرویی پشت آن باشد .
با تمام شدنِ نیرو ،
سقوط و افتادن سنگ طبیعی است .!
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن ؛
که چطور از زیر خاک ها
و سنگ ها سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکافد و سربلند می کند .
هر فردی به اندازه این گیاه کوچک ،
ریشه داشته باشد ،
از زیر خاک و سنگ ،
از زیر عادت و غریزه !
و از زیر حرف ها و هوس ها ،
سر بیرون می آورد و با قلبی از عشق ، افتخار می آفریند .
ریشه ما ، همان " فهم " ما است .
🏴https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
روزي پادشاهي بي عيب! به اطرافيانش گفت كه اگر از كسي عيب و ايرادي ببيند، آن شخص بايد يك درهم تاوان بدهد.
يكي از شحنه ها (نگهبان) مردي را عريان ديد و گفت: بايد به دستور پادشاه يك درهم بپردازي.
مرد گفت: چه....چه...چرا بايد بدهم؟!
شحنه گفت دو درهم بايد بدهي چون لكنت هم داري.
شحنه گريبان مرد راگرفت؛ او خواست دفاع كند، معلوم شد دستش هم بالا نمي آيد.
شحنه گفت حالا بايد سه درهم بدهي!
در اين گير و دار كلاه از سر مرد افتاد و آن مرد كچل بود. شحنه طلب چهار درهم كرد. مرد بينوا خواست بگريزد، كاشف به عمل آمد كه لنگ و چلاق هم هست. شحنه گفت از جايت تكان نخور كه تو گنجي بسيار پر بها هستي.!!!
متأسفانه برخي در پيدا كردن عيب و ايراد در ديگران چنان مشتاق و جدي هستند كه انگار گنجي را جست و جو مي كنند.
🌹🪷🪷🪷🪻🕊🕊🕊🪻🪷🪷🪷🌹
تو مطب پزشک نشسته بودم و منتظر نوبت برای مادرم.
خانمی کنارم بود به من گفت: چه پولی درميارن اين دکترا، فکر کن روزی پنجاه نفر رو که ويزيت کنه ميشه.
مشغول محاسبه درآمد تقريبی پزشک بود که پيرمردی از روبرو گفت: چرا به اين فکر نمیکنين که امشب پنجاه نفر راحت تر ميخوابن، پنجاه خانواده خيالشون آسوده تره.
حالم با اين حرف پيرمرد جان گرفت، انگار يک دسته قوی سفيد توی ذهنم به پرواز درآمدند. پيرمرد همچنان حرف ميزد: هر اتومبيل گرون قيمتی که از کنارتون رد شد نگيد دزده، کلاهبرداره، الهی کوفتش بشه، از کجا آورده که ما نميتونيم. بگيد الحمدلله که يک نفر از هموطنام ثروتمنده، فقير نيست، سر چهارراه گدایی نميکنه، نوش جونش. حال خيلی ها شايد عوض شد با اين حرف و نگاه قشنگ پيرمرد.
وقتی خدا بخواد بزرگی آدمی رو اندازه بگیره، متر رو به جای قدش، دور "قلبش" میگیره، خدا نگاه زيبای ما را دوست دارد...
🌹🪷🪷🪷🪻🕊🕊🕊🪻🪷🪷🪷🌹
🤲#خدایا
با داشته های اندکمان آنگونه بزرگمان بدار که جز تو به در هیچ خانه ای رهسپار نشویم.زبانمان را از هر قضاوت و غیبتی محفوظ گردان تا بی اختیار در چنگال کلام های نادرست مان اسیر نشویم.
🤲#خدایا
یقینی در دلهایمان قرار ده تا از یادمان نرود به هنگام بیچارگی و ناامیدی باید صبور بود و تنها چشم به درگاه تو داشت.
🤲#خدایا
هرکه بر ما ستم روا داشت،از حقیقت آگاهش گردان و محبتی در دلش براه بیانداز تا از یاد بَرَد طمع ها،حسد ها و جفاهای
فردا را...
🪷🪷🪻🪻👇👇👇🪻🪻🪷🪷
🌹https://t.me/khatamajabshir
يكي از شحنه ها (نگهبان) مردي را عريان ديد و گفت: بايد به دستور پادشاه يك درهم بپردازي.
مرد گفت: چه....چه...چرا بايد بدهم؟!
شحنه گفت دو درهم بايد بدهي چون لكنت هم داري.
شحنه گريبان مرد راگرفت؛ او خواست دفاع كند، معلوم شد دستش هم بالا نمي آيد.
شحنه گفت حالا بايد سه درهم بدهي!
در اين گير و دار كلاه از سر مرد افتاد و آن مرد كچل بود. شحنه طلب چهار درهم كرد. مرد بينوا خواست بگريزد، كاشف به عمل آمد كه لنگ و چلاق هم هست. شحنه گفت از جايت تكان نخور كه تو گنجي بسيار پر بها هستي.!!!
متأسفانه برخي در پيدا كردن عيب و ايراد در ديگران چنان مشتاق و جدي هستند كه انگار گنجي را جست و جو مي كنند.
🌹🪷🪷🪷🪻🕊🕊🕊🪻🪷🪷🪷🌹
تو مطب پزشک نشسته بودم و منتظر نوبت برای مادرم.
خانمی کنارم بود به من گفت: چه پولی درميارن اين دکترا، فکر کن روزی پنجاه نفر رو که ويزيت کنه ميشه.
مشغول محاسبه درآمد تقريبی پزشک بود که پيرمردی از روبرو گفت: چرا به اين فکر نمیکنين که امشب پنجاه نفر راحت تر ميخوابن، پنجاه خانواده خيالشون آسوده تره.
حالم با اين حرف پيرمرد جان گرفت، انگار يک دسته قوی سفيد توی ذهنم به پرواز درآمدند. پيرمرد همچنان حرف ميزد: هر اتومبيل گرون قيمتی که از کنارتون رد شد نگيد دزده، کلاهبرداره، الهی کوفتش بشه، از کجا آورده که ما نميتونيم. بگيد الحمدلله که يک نفر از هموطنام ثروتمنده، فقير نيست، سر چهارراه گدایی نميکنه، نوش جونش. حال خيلی ها شايد عوض شد با اين حرف و نگاه قشنگ پيرمرد.
وقتی خدا بخواد بزرگی آدمی رو اندازه بگیره، متر رو به جای قدش، دور "قلبش" میگیره، خدا نگاه زيبای ما را دوست دارد...
🌹🪷🪷🪷🪻🕊🕊🕊🪻🪷🪷🪷🌹
🤲#خدایا
با داشته های اندکمان آنگونه بزرگمان بدار که جز تو به در هیچ خانه ای رهسپار نشویم.زبانمان را از هر قضاوت و غیبتی محفوظ گردان تا بی اختیار در چنگال کلام های نادرست مان اسیر نشویم.
🤲#خدایا
یقینی در دلهایمان قرار ده تا از یادمان نرود به هنگام بیچارگی و ناامیدی باید صبور بود و تنها چشم به درگاه تو داشت.
🤲#خدایا
هرکه بر ما ستم روا داشت،از حقیقت آگاهش گردان و محبتی در دلش براه بیانداز تا از یاد بَرَد طمع ها،حسد ها و جفاهای
فردا را...
🪷🪷🪻🪻👇👇👇🪻🪻🪷🪷
🌹https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj