Forwarded from Aasoo - آسو
زندگیِ هر آدمی چقدر میارزد؟ 🔻
📚 در آغاز ماه مه ۲۰۲۰، اندرو کومو، فرماندار ایالت نیویورک، تحت فشار بود تا محدودیتهای کرونایی را کاهش دهد. او در سخنرانیِ تلویزیونی گفت، «هرچه سریعتر کسبوکارها را بازگشایی کنیم، هزینهی اقتصادی کمتر، اما هزینهی انسانی بیشتر خواهد بود زیرا عدهی بیشتری جانِ خود را از دست خواهند داد.» او در ادامه افزود: «مسئله در اصل این است که زندگیِ هر آدمی چقدر میارزد. این همان مسئلهی واقعی است که هیچکسی حاضر نیست بیپرده و آشکارا به آن اقرار کند، اما باید به آن اذعان کرد.»
📚 جِنی کلیمَن، روزنامهنگار و چهرهی رادیویی-تلویزیونی، برای نگارش نخستین کتابش، رباتهای جنسی و گوشت مخصوص گیاهخواران، با دانشمندان و کارآفرینانِ پیشگام در عرصهی نوآوریِ تکنولوژیک دیدار و گفتوگو کرد. در کتاب جدیدش نیز او داستانهایی از زندگیِ شخصیِ افراد را تعریف میکند تا مسئلهای انتزاعی را ملموس و قابلفهم سازد. به این منظور، هم با کسانی مصاحبه میکند که با تکیه بر سنجههای الگوریتمی چنین محاسباتی را انجام میدهند و هم پای صحبت کسانی مینشیند که زندگیشان دستخوش چنین محاسباتی است.
📚 کلیمن ابتدا به سراغ آدمکشها میرود تا ببیند که برای سرِ هر آدمی چه قیمتی تعیین میکنند. او با یک آدمکشِ سابق شام میخورد. این آدمکش دوست ندارد که به هیچ عدد و رقمی اشاره کند، اما کلیمن میفهمد که در بریتانیا میانگین قیمتی که آدمکشها برای سرِ کسی تعیین میکنند حدود ۱۵ هزار پوند است. او روایتهای هولناک زنان ویتنامیای را میشنود که قاچاقچیها آنها را به بریتانیا آوردند و بهعنوان بردهی خانگی به بیگاری واداشتند. او با خویشاوندان رِیچل و پل چَندلِر دیدار میکند، همان زوج بازنشستهی اهل تانبریج ولز که در سال ۲۰۰۹ در سفری دریایی توسط دزدان دریاییِ سومالیایی ربوده شدند. سیاست کلیِ دولت بریتانیا این است که در ازای آزادسازیِ گروگانها پولی نمیپردازد؛ بنابراین، خانوادهی این زوج مجبور شدند که خودشان بر سر مبلغ با دزدان دریایی مذاکره کنند. در سال ۲۰۲۱، میانگین مبلغ مطالبهشده برای هر گروگان ۳۶۸۹۰۱ دلار بود.
@NashrAasoo 💭
📚 در آغاز ماه مه ۲۰۲۰، اندرو کومو، فرماندار ایالت نیویورک، تحت فشار بود تا محدودیتهای کرونایی را کاهش دهد. او در سخنرانیِ تلویزیونی گفت، «هرچه سریعتر کسبوکارها را بازگشایی کنیم، هزینهی اقتصادی کمتر، اما هزینهی انسانی بیشتر خواهد بود زیرا عدهی بیشتری جانِ خود را از دست خواهند داد.» او در ادامه افزود: «مسئله در اصل این است که زندگیِ هر آدمی چقدر میارزد. این همان مسئلهی واقعی است که هیچکسی حاضر نیست بیپرده و آشکارا به آن اقرار کند، اما باید به آن اذعان کرد.»
📚 جِنی کلیمَن، روزنامهنگار و چهرهی رادیویی-تلویزیونی، برای نگارش نخستین کتابش، رباتهای جنسی و گوشت مخصوص گیاهخواران، با دانشمندان و کارآفرینانِ پیشگام در عرصهی نوآوریِ تکنولوژیک دیدار و گفتوگو کرد. در کتاب جدیدش نیز او داستانهایی از زندگیِ شخصیِ افراد را تعریف میکند تا مسئلهای انتزاعی را ملموس و قابلفهم سازد. به این منظور، هم با کسانی مصاحبه میکند که با تکیه بر سنجههای الگوریتمی چنین محاسباتی را انجام میدهند و هم پای صحبت کسانی مینشیند که زندگیشان دستخوش چنین محاسباتی است.
📚 کلیمن ابتدا به سراغ آدمکشها میرود تا ببیند که برای سرِ هر آدمی چه قیمتی تعیین میکنند. او با یک آدمکشِ سابق شام میخورد. این آدمکش دوست ندارد که به هیچ عدد و رقمی اشاره کند، اما کلیمن میفهمد که در بریتانیا میانگین قیمتی که آدمکشها برای سرِ کسی تعیین میکنند حدود ۱۵ هزار پوند است. او روایتهای هولناک زنان ویتنامیای را میشنود که قاچاقچیها آنها را به بریتانیا آوردند و بهعنوان بردهی خانگی به بیگاری واداشتند. او با خویشاوندان رِیچل و پل چَندلِر دیدار میکند، همان زوج بازنشستهی اهل تانبریج ولز که در سال ۲۰۰۹ در سفری دریایی توسط دزدان دریاییِ سومالیایی ربوده شدند. سیاست کلیِ دولت بریتانیا این است که در ازای آزادسازیِ گروگانها پولی نمیپردازد؛ بنابراین، خانوادهی این زوج مجبور شدند که خودشان بر سر مبلغ با دزدان دریایی مذاکره کنند. در سال ۲۰۲۱، میانگین مبلغ مطالبهشده برای هر گروگان ۳۶۸۹۰۱ دلار بود.
@NashrAasoo 💭
آسو
زندگیِ هر آدمی چقدر میارزد؟
این سؤال ممنوعه در کانون این کتابِ جذاب قرار دارد. ممکن است که ما از بحث دربارهی آن بیزار باشیم، اما عدهای همیشه دارند پشت درهای بسته قیمت زندگیِ آدمها را محاسبه میکنند.
Forwarded from دیپلماسی
🔵🔴 چرا ایران عقب ماند و کره جنوبی پیش رفت؟
ما با هم شروع کردیم؛ حدود شصت سال پیش! اما کره جنوبی اکنون جزو قدرت های اقتصادی جهان و دارای کیفیت زندگی بالاتری است. این در حالی است که ایران با وجود داشتن منابع غنی تر و شرایط مناسب تر عقب ماند! شاید بلافاصله چالشهای خاص پیش روی ایران را برشمریم که از کنترل ما خارج بود. اما مشکلات پیش روی کره اگر از ما بیشتر نبود کمتر هم نبود.
کره جنوبی در عرض کمتر از بیست سال چهار بحران را تجربه کرد: استقلال از ژاپن، جنگ کره جنوبی و شمالی، انقلاب آوریل 1960 و کودتای نظامی. پس از جنگ دو کره و در نهایت جدایی این دو از یکدیگر، نود درصد برق شبه جزیره و هشتاد درصد تولیدات معدنی و شیمیایی و فلزی در بخش شمالی قرار گرفت و کره جنوبی از این امکانات محروم شد و خروج تکنسینهای ژاپنی نیز بر وخامت اوضاع افزود. حاصل این جنگ خانمانسوز چیزی جز کشته شدن پنج میلیون نفر کره نبود! اوضاع اقتصادی بسیار اسفبار بود. فقر کره جنوبی در زمینه منابع طبیعی باعث شد که تأمین غذای مردم نیز با دشواری همراه باشد. درآمد سرانه اهالی این کشور در دهه ١٩٦٠ حدود هفتاد دلار بود یعنی کمتر از درآمد سرانه کشورهایی مانند هاییتی و اتیوپی. یعنی فقر مطلق! اما چگونه کشوری اینچنین به درآمد سرانه ملی سی هزار دلار رسید؟ برای پیشرفت کره ریشه های متعددی برشمرده اند. در این نوشته کوتاه فقط می خواهم روی دو نکته تاکید کنم و برای ایران آینده درس بیاموزيم.
تحلیل و تجویز راهبردی
1- جلب اعتماد عمیق ملی و همگام سازی ملت هنر حاکمیت کره جنوبی آن بود که مردم را همراه خود کرد و مناسبات ملی را به گونه ای چید که مردم، حاکمیت را باور کردند و همراه او شدند و در زمان های حساس نه در برابر و نه در کنار که در پشت حاکمیت ایستادند. بگذارید چند مثال کوچک بزنم: دولت کره برای گرفتن وام های بین المللی به شدت در مخمصه افتاده بود. آمریکا آنان را پس زده بود. دولت کره هزاران کارگر معدن و پرستار به سوی آلمان غربی اعزام کرد. مزیت کارگران کرهای این بود که آنها از همه ملیتها با سوادتر بودند. این کارگران درآمدهای خود را به کره میفرستادند و دولت کره با وجود کم بودن مقدار آن، با وثیقه گذاشتن این درآمدها به اخذ وام از بانکهای خارجی از جمله دویچه بانک آلمان موفق شد.
طی بحران مالی 1997 ارزش پول کره سقوط کرد و قیمت طلا سیر صعودی سرسامآوری را آغاز کرد. در پاسخ به این اوضاع، مردم کره در کمپین ملی طلا با بخشیدن داوطلبانه طلا به دولت جهت فائق آمدن بر بحران جهان را شگفتزده کردند!
با شیوع آنفلوآنزای خوکی از مکزیک در سال 2009، کارکنان شرکتهای کره ای در مکزیک با پوشیدن ماسک به کار خود ادامه دادند که نتیجه آن افزایش نفوذ شرکتهای کره ای در آن بازار بود. این در حالی بود که کارکنان سایر ملتها ترجیح دادند که برای حفظ سلامتی خود مکزیک را ترک کنند.
2- مهارت تبدیل کردن بحرانهای مالی به سکوهای پیشرفت دومین متغیری که دوست دارم آن را برجسته کنم، مهارت تبدیل بحران به سکوی پرش است. چند مثال فشرده را با هم مرور کنیم: سال 1973 میلادی جنگی بین اعراب و اسرائیل شروع شد و قیمت نفت بیش از سه برابر شد! این ضربه مهلکی بود به اقتصاد کره که یک قطره نفت نداشت و تازه شروع به سرمایهگذاری در صنایع مربوطه آن کرده بود. اما دولت کره یک تصمیم استراتژیک گرفت: تمرکز روی فرصت رشد بالای ساخت و ساز در خاورمیانه (به خاطر بالا رفتن قیمت نفت) و اعزام کارگران خود به منطقه و احداث پروژههایی به ارزش سالیانه 10 میلیارد دلار.
حدود سال 1997 بحران مالی آسیا از تایلند آغاز شد و کشورهای آسیای شرقی را فرا گرفت. شش شرکت از ده شرکت بزرگ کره ای تا مرز سقوط رفتند. دولت کره تا مرز ورشکستگی پیش رفت و زیر بار بزرگ ترین وام (قرض) تاریخ رفت. کره این وضعیت را به یک فرصت اصلاحات عمیق تبدیل کرد: شرکت های ورشکسته بسته و یا ادغام شدند و شرکت های بزرگ دست به تجدید ساختار زدند. دولت کره این تحولات را با قاطعیت عملیاتی کرد. نتیجه اصلاحات فوق العاده بود: ذخایر ارزی کره از چهار میلیارد دلار، به صد میلیارد رسید و کره سه سال زودتر وامش را پس داد! (برگرفته از نوشته آقای دکتر زینت بخش)
فقط این دو عامل باعث پیشرفت کره نیست! در تحلیل پیشرفت کره به عوامل مختلفی از جمله تعامل پذیری بین المللی (دوستی با جهان)، فرهنگ سخت کوشی و انضباط و نگرش استراتژیک (انتخاب بخش بسیار محدودی از صنایع به عنوان صنایع راهبردی و حمایت ويژه از آنان در هر مقطع زمانی) و اجماع ملی را بر شمرده اند. اگر چرخ را از نو اختراع نکنیم و عصاره موفقیت های جهانی را با تجربیات بومی ترکیب کنیم و واقعا به آن پایبند باشیم، آنگاه ایران نیز می تواند راه شادکامی و پیشرفت را سریع تر طی کند.
✍ دکتر مجتبی لشکربلوکی
T.me/bestdiplomacy
ما با هم شروع کردیم؛ حدود شصت سال پیش! اما کره جنوبی اکنون جزو قدرت های اقتصادی جهان و دارای کیفیت زندگی بالاتری است. این در حالی است که ایران با وجود داشتن منابع غنی تر و شرایط مناسب تر عقب ماند! شاید بلافاصله چالشهای خاص پیش روی ایران را برشمریم که از کنترل ما خارج بود. اما مشکلات پیش روی کره اگر از ما بیشتر نبود کمتر هم نبود.
کره جنوبی در عرض کمتر از بیست سال چهار بحران را تجربه کرد: استقلال از ژاپن، جنگ کره جنوبی و شمالی، انقلاب آوریل 1960 و کودتای نظامی. پس از جنگ دو کره و در نهایت جدایی این دو از یکدیگر، نود درصد برق شبه جزیره و هشتاد درصد تولیدات معدنی و شیمیایی و فلزی در بخش شمالی قرار گرفت و کره جنوبی از این امکانات محروم شد و خروج تکنسینهای ژاپنی نیز بر وخامت اوضاع افزود. حاصل این جنگ خانمانسوز چیزی جز کشته شدن پنج میلیون نفر کره نبود! اوضاع اقتصادی بسیار اسفبار بود. فقر کره جنوبی در زمینه منابع طبیعی باعث شد که تأمین غذای مردم نیز با دشواری همراه باشد. درآمد سرانه اهالی این کشور در دهه ١٩٦٠ حدود هفتاد دلار بود یعنی کمتر از درآمد سرانه کشورهایی مانند هاییتی و اتیوپی. یعنی فقر مطلق! اما چگونه کشوری اینچنین به درآمد سرانه ملی سی هزار دلار رسید؟ برای پیشرفت کره ریشه های متعددی برشمرده اند. در این نوشته کوتاه فقط می خواهم روی دو نکته تاکید کنم و برای ایران آینده درس بیاموزيم.
تحلیل و تجویز راهبردی
1- جلب اعتماد عمیق ملی و همگام سازی ملت هنر حاکمیت کره جنوبی آن بود که مردم را همراه خود کرد و مناسبات ملی را به گونه ای چید که مردم، حاکمیت را باور کردند و همراه او شدند و در زمان های حساس نه در برابر و نه در کنار که در پشت حاکمیت ایستادند. بگذارید چند مثال کوچک بزنم: دولت کره برای گرفتن وام های بین المللی به شدت در مخمصه افتاده بود. آمریکا آنان را پس زده بود. دولت کره هزاران کارگر معدن و پرستار به سوی آلمان غربی اعزام کرد. مزیت کارگران کرهای این بود که آنها از همه ملیتها با سوادتر بودند. این کارگران درآمدهای خود را به کره میفرستادند و دولت کره با وجود کم بودن مقدار آن، با وثیقه گذاشتن این درآمدها به اخذ وام از بانکهای خارجی از جمله دویچه بانک آلمان موفق شد.
طی بحران مالی 1997 ارزش پول کره سقوط کرد و قیمت طلا سیر صعودی سرسامآوری را آغاز کرد. در پاسخ به این اوضاع، مردم کره در کمپین ملی طلا با بخشیدن داوطلبانه طلا به دولت جهت فائق آمدن بر بحران جهان را شگفتزده کردند!
با شیوع آنفلوآنزای خوکی از مکزیک در سال 2009، کارکنان شرکتهای کره ای در مکزیک با پوشیدن ماسک به کار خود ادامه دادند که نتیجه آن افزایش نفوذ شرکتهای کره ای در آن بازار بود. این در حالی بود که کارکنان سایر ملتها ترجیح دادند که برای حفظ سلامتی خود مکزیک را ترک کنند.
2- مهارت تبدیل کردن بحرانهای مالی به سکوهای پیشرفت دومین متغیری که دوست دارم آن را برجسته کنم، مهارت تبدیل بحران به سکوی پرش است. چند مثال فشرده را با هم مرور کنیم: سال 1973 میلادی جنگی بین اعراب و اسرائیل شروع شد و قیمت نفت بیش از سه برابر شد! این ضربه مهلکی بود به اقتصاد کره که یک قطره نفت نداشت و تازه شروع به سرمایهگذاری در صنایع مربوطه آن کرده بود. اما دولت کره یک تصمیم استراتژیک گرفت: تمرکز روی فرصت رشد بالای ساخت و ساز در خاورمیانه (به خاطر بالا رفتن قیمت نفت) و اعزام کارگران خود به منطقه و احداث پروژههایی به ارزش سالیانه 10 میلیارد دلار.
حدود سال 1997 بحران مالی آسیا از تایلند آغاز شد و کشورهای آسیای شرقی را فرا گرفت. شش شرکت از ده شرکت بزرگ کره ای تا مرز سقوط رفتند. دولت کره تا مرز ورشکستگی پیش رفت و زیر بار بزرگ ترین وام (قرض) تاریخ رفت. کره این وضعیت را به یک فرصت اصلاحات عمیق تبدیل کرد: شرکت های ورشکسته بسته و یا ادغام شدند و شرکت های بزرگ دست به تجدید ساختار زدند. دولت کره این تحولات را با قاطعیت عملیاتی کرد. نتیجه اصلاحات فوق العاده بود: ذخایر ارزی کره از چهار میلیارد دلار، به صد میلیارد رسید و کره سه سال زودتر وامش را پس داد! (برگرفته از نوشته آقای دکتر زینت بخش)
فقط این دو عامل باعث پیشرفت کره نیست! در تحلیل پیشرفت کره به عوامل مختلفی از جمله تعامل پذیری بین المللی (دوستی با جهان)، فرهنگ سخت کوشی و انضباط و نگرش استراتژیک (انتخاب بخش بسیار محدودی از صنایع به عنوان صنایع راهبردی و حمایت ويژه از آنان در هر مقطع زمانی) و اجماع ملی را بر شمرده اند. اگر چرخ را از نو اختراع نکنیم و عصاره موفقیت های جهانی را با تجربیات بومی ترکیب کنیم و واقعا به آن پایبند باشیم، آنگاه ایران نیز می تواند راه شادکامی و پیشرفت را سریع تر طی کند.
✍ دکتر مجتبی لشکربلوکی
T.me/bestdiplomacy
Telegram
دیپلماسی
MA International relations
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
Forwarded from وبسایت فرهنگی صدانت
🍁 به سرِ عقل آمدنِ عقلانیت؛ روایتی از «در ستایش عقل»
👤 #یاسر_میردامادی
🍂 متن پیشرو، متن سخنان یاسر میردامادی (مترجم کتاب) در جلسه «رونمایی و بررسی کتاب در ستایش عقل» به همت «حلقه دیدگاه نو» است.
«در ستایش عقل» با زیر عنوان «چرا دموکراسی وامدار عقلانیت است» اثر مایکل پاتریک لینچ (متولد ١٩۶۶ میلادى)، استاد فلسفهی دانشگاه کِنِتیکِت در آمریکا، به سال ۲۰۱۲ میلادی از سوی انتشارات دانشگاه اِمآیتی در آمریکا منتشر شد و ترجمهی فارسی آن اواخر ۲۰۲۳ / نیمهی ۱۴۰۲ خورشیدی به ترجمهی نگارنده، یاسر میردامادی، از سوی نشر نو در تهران منتشر شد.
هدف اصلی کتاب، نقد شکاکیت است، به ویژه شکاکیت نسبت به عقلانیت. بدون اغراق میتوان گفت در فلسفه، از یونان باستان تا کنون، شکاکیت مسألهی مسألهها بوده است. اما آنچه این کتاب را متمایز میکند این است که این اثر از بررسی متعارف شکاکیت فرا میرود و نشان میدهد که شکاکیت نه تنها خطایی فلسفی که خطایی سیاسی است. نظر به اهمیت این موضوع بگذارید در این باب سه نقل قول بیاورم: «این اندیشه که هر چیزی دلبخواهی است اصلی از اصول جامعهی مدنی را از پایبست ویران میکند؛ آن اصل این است: ما موظفیم دربارهی کارهایمان به دیگر شهروندان توضیح بدهیم» (ص ۳). در جای دیگر میگوید «وقتی از دولت دموکراتیک سخن میگوییم منظورمان تا حدودی این است که چنین دولتی دستکم در مقام نظر با عقل اداره میشود» (ص ۵۳). و نیز:
«تعامل سیاسی دموکراتیک مستلزم آن است که به هموطنان خویش به چشم عاملانی عقلانی و خودبنیاد بنگریم که، تحت سیطره قانون، شایسته احترام مساوی اند. […] اگر من ادعایی علیه شما مطرح کنم و شما از من مطالبه دلیل کنید و من از ارائه دلیل خودداری کنم، واضح است که به شما به چشم داوری همتراز احترام نگذاشتهام. به همین ترتیب، اگر حکومتْ استفادهاش از قدرت سیاسی را توضیح ندهد، به شما احترام نگذاشته است.» (ص ۹۲)...
🌐 برای شنیدن صوت این جلسه و مطالعه متن آن اینجا را کلیک کنید
🌾 @Sedanet
🌾 @YMirdamadi
🌾 @Didgahenochannel
👤 #یاسر_میردامادی
🍂 متن پیشرو، متن سخنان یاسر میردامادی (مترجم کتاب) در جلسه «رونمایی و بررسی کتاب در ستایش عقل» به همت «حلقه دیدگاه نو» است.
«در ستایش عقل» با زیر عنوان «چرا دموکراسی وامدار عقلانیت است» اثر مایکل پاتریک لینچ (متولد ١٩۶۶ میلادى)، استاد فلسفهی دانشگاه کِنِتیکِت در آمریکا، به سال ۲۰۱۲ میلادی از سوی انتشارات دانشگاه اِمآیتی در آمریکا منتشر شد و ترجمهی فارسی آن اواخر ۲۰۲۳ / نیمهی ۱۴۰۲ خورشیدی به ترجمهی نگارنده، یاسر میردامادی، از سوی نشر نو در تهران منتشر شد.
هدف اصلی کتاب، نقد شکاکیت است، به ویژه شکاکیت نسبت به عقلانیت. بدون اغراق میتوان گفت در فلسفه، از یونان باستان تا کنون، شکاکیت مسألهی مسألهها بوده است. اما آنچه این کتاب را متمایز میکند این است که این اثر از بررسی متعارف شکاکیت فرا میرود و نشان میدهد که شکاکیت نه تنها خطایی فلسفی که خطایی سیاسی است. نظر به اهمیت این موضوع بگذارید در این باب سه نقل قول بیاورم: «این اندیشه که هر چیزی دلبخواهی است اصلی از اصول جامعهی مدنی را از پایبست ویران میکند؛ آن اصل این است: ما موظفیم دربارهی کارهایمان به دیگر شهروندان توضیح بدهیم» (ص ۳). در جای دیگر میگوید «وقتی از دولت دموکراتیک سخن میگوییم منظورمان تا حدودی این است که چنین دولتی دستکم در مقام نظر با عقل اداره میشود» (ص ۵۳). و نیز:
«تعامل سیاسی دموکراتیک مستلزم آن است که به هموطنان خویش به چشم عاملانی عقلانی و خودبنیاد بنگریم که، تحت سیطره قانون، شایسته احترام مساوی اند. […] اگر من ادعایی علیه شما مطرح کنم و شما از من مطالبه دلیل کنید و من از ارائه دلیل خودداری کنم، واضح است که به شما به چشم داوری همتراز احترام نگذاشتهام. به همین ترتیب، اگر حکومتْ استفادهاش از قدرت سیاسی را توضیح ندهد، به شما احترام نگذاشته است.» (ص ۹۲)...
🌐 برای شنیدن صوت این جلسه و مطالعه متن آن اینجا را کلیک کنید
🌾 @Sedanet
🌾 @YMirdamadi
🌾 @Didgahenochannel
صدانت
به سرِ عقل آمدنِ عقلانیت؛ روایتی از «در ستایش عقل» • صدانت
متن پیشرو، متن سخنان یاسر میردامادی (مترجم کتاب) در جلسه «رونمایی و بررسی کتاب در ستایش عقل» به همت «حلقه دیدگاه نو» است.
Forwarded from دیپلماسی
کالیگولا امپراتور روم منفورترین فرد در بین رومی ها بود.از حیث سیاسی و نظامی نالایق بود و دستخوش جنون و مالیخولیا.با کشتن آدمها احساس آزادی میکرد و از کشتن لذت میبرد.امروز که خبر حمله موشکی پوتین به بیمارستان کودکان سرطانی کییف را شنیدم یاد این جملات از نمایشنامه «کالیگولا»ی آلبر کامو افتادم:
کالیگولا:« نه ، اسکپیون، این بصیرت است.من همینقدر فهمیدهام که فقط از یک راه میشود با خدا برابری کرد؛کافیست که مثل او بیرحم باشی.....من زندهام ، من میکشم.من قدرت سرسامآور خدای قهار را به کار میبرم ....این است خوشبخت بودن.خوشبختی همین است،همین رهایی تحمل ناپذیر،همین تحقیر نسبت به هر چه هست،همین خون و نفرت دور و برم ،همین تنهایی بینظیر مردی که سرتاسر زندگیاش را در پیش چشم دارد،همین شادی بی حد و حصر قاتلی که کیفر نمیبیند....»
✍بیژن اشتری
@bestdiplomacy
کالیگولا:« نه ، اسکپیون، این بصیرت است.من همینقدر فهمیدهام که فقط از یک راه میشود با خدا برابری کرد؛کافیست که مثل او بیرحم باشی.....من زندهام ، من میکشم.من قدرت سرسامآور خدای قهار را به کار میبرم ....این است خوشبخت بودن.خوشبختی همین است،همین رهایی تحمل ناپذیر،همین تحقیر نسبت به هر چه هست،همین خون و نفرت دور و برم ،همین تنهایی بینظیر مردی که سرتاسر زندگیاش را در پیش چشم دارد،همین شادی بی حد و حصر قاتلی که کیفر نمیبیند....»
✍بیژن اشتری
@bestdiplomacy
Forwarded from مجله پزشکی
علت قرمزی، تورم و خونریزی لثهها چیست؟
◽️کمبود ویتامین C میتواند علت این عوارض باشد. ویتامین C نقشهای متعددی در بدن دارد؛ از کمک به سلولهای ما برای کاهش خستگی گرفته تا کمک به عملکرد نرمال سیستم ایمنی مثل ترمیم زخم.
◽️بدن ما برای ساختن کلاژن نیز به ویتامین C نیاز دارد. کلاژن یک پروتئین مهم است که در پوست، رگها، استخوانها و عضلات وجود دارد. اگر به طور مرتب مسواک میزنید و از نخ دندان استفاده میکنید؛ اما همچنان لثههایتان قرمز و ملتهباند یا خونریزی میکنند، شاید لازم باشد مصرف ویتامین C روزانه خود را افزایش دهید.
◽️ توصیه میکنیم بیشتر از پرتقال، لیمو، گریپفروت، فلفلسبز و قرمز، کیوی، بروکلی و توتفرنگی استفاده کنید. اگر باز هم لثههایتان دردناکاند و خونریزی میکنند به پزشک مراجعه کنید.
@MajalePezeshki
◽️کمبود ویتامین C میتواند علت این عوارض باشد. ویتامین C نقشهای متعددی در بدن دارد؛ از کمک به سلولهای ما برای کاهش خستگی گرفته تا کمک به عملکرد نرمال سیستم ایمنی مثل ترمیم زخم.
◽️بدن ما برای ساختن کلاژن نیز به ویتامین C نیاز دارد. کلاژن یک پروتئین مهم است که در پوست، رگها، استخوانها و عضلات وجود دارد. اگر به طور مرتب مسواک میزنید و از نخ دندان استفاده میکنید؛ اما همچنان لثههایتان قرمز و ملتهباند یا خونریزی میکنند، شاید لازم باشد مصرف ویتامین C روزانه خود را افزایش دهید.
◽️ توصیه میکنیم بیشتر از پرتقال، لیمو، گریپفروت، فلفلسبز و قرمز، کیوی، بروکلی و توتفرنگی استفاده کنید. اگر باز هم لثههایتان دردناکاند و خونریزی میکنند به پزشک مراجعه کنید.
@MajalePezeshki
Forwarded from مجله پزشکی
مواد غذایی ضدسرطان پروستات
◽️ چای سبز
◽️ انار و آب انار
◽️ سیر، پیاز و موسیر
◽️ گوجه فرنگی و سس و رب آن
◽️گل کلم، بروکلی و کلم بروکسل
◽️ماهیهای چرب مثل آزاد
رژیم غذایی مناسب، فعالیت های ورزشی منظم و چکاپهای دورهای از راههایی است که می توان خطر ابتلا به این سرطان را کاهش داد.
+۱۱ ژوئن روز جهانی سرطان پروستات
#سلامت #پزشکی
@MajalePezeshki
◽️ چای سبز
◽️ انار و آب انار
◽️ سیر، پیاز و موسیر
◽️ گوجه فرنگی و سس و رب آن
◽️گل کلم، بروکلی و کلم بروکسل
◽️ماهیهای چرب مثل آزاد
رژیم غذایی مناسب، فعالیت های ورزشی منظم و چکاپهای دورهای از راههایی است که می توان خطر ابتلا به این سرطان را کاهش داد.
+۱۱ ژوئن روز جهانی سرطان پروستات
#سلامت #پزشکی
@MajalePezeshki
Forwarded from سایهروشن
یک تصمیم بزرگ
هجیر تشکری
ارکان نظام باورهای جامعهی ایران در تاریخ معاصر سه سکوی معرفتی-هویتیِ «دین»، «ملیت» و «تجدد» است. ایرانیان امروز سهرگهاند! لذا، ما با «واقعیت چندگانه» و «فرهنگ چندگانه» مواجهیم. از این سه، دین همواره «مرجع اقتدار» بوده و در تاریخ ایران پیش و بیش از دو رکن دیگر قدر دیده و بر صدر نشسته است. امّا به نظر میرسد این نیروی محرّکه به دلیل کژکارکردی متولیان امر دیگر فاقد نقش و کارآیی اکثری و اغلبی پیشین باشد.
لازمهی ثبات و قرار، تعادل و تعامل میان این سه هویت است. به نظر میرسد «انقلاب اسلامی» به دلیل غلبهی وجه باستانگرایی و غربگرایی پهلویها و پس زدن اسلامگرایی رخ داد. فقدان تعادل و تلازم میان قدرت سیاسی و آرایش گفتمانها، گرایشها و «سبک زندگی» مردم در هر زیستجهانی بحرانآفرین است. درست مثل وقوع زلزله. نکتهای که به رغم بداهت، مغفول میماند!
دولت برآمده از انقلاب نیز دو وجه دیگر را برنتابید و هندسهی جدید با مجموعهی سیاستهای مذهبی آن فقط بر اسلامگرایی، آن هم اسلام شیعی، آن هم قرائت فقهی، آن هم از نوع رسمی آن پای فشرد و با گزینشهای پیدرپی و تو در تو، نه تنها دو وجه دیگر، بلکه سایر قرائتهای همین وجه غالب را نیز نفی، نهی و لعن کرد. امّا گسترش قدرت این وجه، لزوماً به اقتدارزدایی کامل از دو چهرهی دیگر نینجامید. لذا، وضعیت بحرانزا و بحرانزی شد.
فرض کنید ایران ۳۰ میلیون غربگرا، ۳۰ میلیون اسلامگرا و ۳۰ میلیون ملّیگرا دارد. (هر چند همین هم ممکن است سادهسازی تلقی شود و گرایشها بیش از این تریلوژی باشد.) آیا هر کدام از این سه کلانروایت که قدرت سیاسی را به دست گرفت باید دو گروه دیگر را طرد و حذف کند؟! مگر میتوان جامعه بود و چنین کرد و جامعه ماند؟! غزالیوار در فقه سیاسی نظریهی بنیانبرافکن تَغَلُب را برکشیدن و تکرار «الحقُّ لمَن غَلَب»؟! (حق با کسیست که چیره می شود؟! که قدرتمند است؟!) هژمونی «حقوق اقویا»؟! با این منطقِ جنگلی چگونه میتوان حق وتو و نظم بینالملل را نقد کرد؟! آیا این تهافت السیاسات و استانداردی دوگانه نیست؟! در جامعه «هست» بودن ولی از مناسبات «حذف» شدن؟! نتیجه چیست جز بیثباتی. آنارشیسم خفیه! فقدان احساس تعلق جمعی. خسوف انسجام. نیهیلیسم مخرب (نه سازنده). بیحسی اخلاقی. بیتفاوتی اجتماعی. تقویت فردیت خودخواهانه نه استقلالطلبانه (اگوئیزِم نه اندیویدوالیزِم) و هکذا!
هر جامعهای که در آن یک گفتمان مقبول باشد و سایرین مطرود شوند، چندقطبی، تکهتکه و جزیرهایشدن آن امری عادیست. لذا، در فرآیند حذف از هر طرف، ما با «دین ناقص»، «ملّیت ناقص» و «تجدد ناقص» مواجه میشویم. سه افلیج!
در جامعهای با این ترکیب ناهمگن، تودهی نامتجانس و «هویت چهلتکّه» (به تعبیر شایگان) چه میتوان کرد؟ چه باید کرد؟
چاره آزادیست و لا غیر. تنها با آزادی و پذیرش پلورالیسم و مدلولات آن میتوان از کژ و مژ شدن بیش از پیش برج هویت مردم ممانعت و از این سرزمین صیانت کرد. بدون آنکه اندیشه هجرت کند و سرمایه مهاجرت. سهل و ممتنع (یا سهلِ ممتنع) است! ساده ولی پیچیده! فقط کافیست هیأت حاکمه یک «تصمیم بزرگ» بگیرد! به همین سهولت و صعوبت! اگر چنین تصمیم بزرگی اتخاذ شود، این سپیدهدم تمدن جدید ایران خواهد بود.
گویی راهی جز این «سه» پیش وطن نیست!
https://t.me/lightdark57HTT
هجیر تشکری
ارکان نظام باورهای جامعهی ایران در تاریخ معاصر سه سکوی معرفتی-هویتیِ «دین»، «ملیت» و «تجدد» است. ایرانیان امروز سهرگهاند! لذا، ما با «واقعیت چندگانه» و «فرهنگ چندگانه» مواجهیم. از این سه، دین همواره «مرجع اقتدار» بوده و در تاریخ ایران پیش و بیش از دو رکن دیگر قدر دیده و بر صدر نشسته است. امّا به نظر میرسد این نیروی محرّکه به دلیل کژکارکردی متولیان امر دیگر فاقد نقش و کارآیی اکثری و اغلبی پیشین باشد.
لازمهی ثبات و قرار، تعادل و تعامل میان این سه هویت است. به نظر میرسد «انقلاب اسلامی» به دلیل غلبهی وجه باستانگرایی و غربگرایی پهلویها و پس زدن اسلامگرایی رخ داد. فقدان تعادل و تلازم میان قدرت سیاسی و آرایش گفتمانها، گرایشها و «سبک زندگی» مردم در هر زیستجهانی بحرانآفرین است. درست مثل وقوع زلزله. نکتهای که به رغم بداهت، مغفول میماند!
دولت برآمده از انقلاب نیز دو وجه دیگر را برنتابید و هندسهی جدید با مجموعهی سیاستهای مذهبی آن فقط بر اسلامگرایی، آن هم اسلام شیعی، آن هم قرائت فقهی، آن هم از نوع رسمی آن پای فشرد و با گزینشهای پیدرپی و تو در تو، نه تنها دو وجه دیگر، بلکه سایر قرائتهای همین وجه غالب را نیز نفی، نهی و لعن کرد. امّا گسترش قدرت این وجه، لزوماً به اقتدارزدایی کامل از دو چهرهی دیگر نینجامید. لذا، وضعیت بحرانزا و بحرانزی شد.
فرض کنید ایران ۳۰ میلیون غربگرا، ۳۰ میلیون اسلامگرا و ۳۰ میلیون ملّیگرا دارد. (هر چند همین هم ممکن است سادهسازی تلقی شود و گرایشها بیش از این تریلوژی باشد.) آیا هر کدام از این سه کلانروایت که قدرت سیاسی را به دست گرفت باید دو گروه دیگر را طرد و حذف کند؟! مگر میتوان جامعه بود و چنین کرد و جامعه ماند؟! غزالیوار در فقه سیاسی نظریهی بنیانبرافکن تَغَلُب را برکشیدن و تکرار «الحقُّ لمَن غَلَب»؟! (حق با کسیست که چیره می شود؟! که قدرتمند است؟!) هژمونی «حقوق اقویا»؟! با این منطقِ جنگلی چگونه میتوان حق وتو و نظم بینالملل را نقد کرد؟! آیا این تهافت السیاسات و استانداردی دوگانه نیست؟! در جامعه «هست» بودن ولی از مناسبات «حذف» شدن؟! نتیجه چیست جز بیثباتی. آنارشیسم خفیه! فقدان احساس تعلق جمعی. خسوف انسجام. نیهیلیسم مخرب (نه سازنده). بیحسی اخلاقی. بیتفاوتی اجتماعی. تقویت فردیت خودخواهانه نه استقلالطلبانه (اگوئیزِم نه اندیویدوالیزِم) و هکذا!
هر جامعهای که در آن یک گفتمان مقبول باشد و سایرین مطرود شوند، چندقطبی، تکهتکه و جزیرهایشدن آن امری عادیست. لذا، در فرآیند حذف از هر طرف، ما با «دین ناقص»، «ملّیت ناقص» و «تجدد ناقص» مواجه میشویم. سه افلیج!
در جامعهای با این ترکیب ناهمگن، تودهی نامتجانس و «هویت چهلتکّه» (به تعبیر شایگان) چه میتوان کرد؟ چه باید کرد؟
چاره آزادیست و لا غیر. تنها با آزادی و پذیرش پلورالیسم و مدلولات آن میتوان از کژ و مژ شدن بیش از پیش برج هویت مردم ممانعت و از این سرزمین صیانت کرد. بدون آنکه اندیشه هجرت کند و سرمایه مهاجرت. سهل و ممتنع (یا سهلِ ممتنع) است! ساده ولی پیچیده! فقط کافیست هیأت حاکمه یک «تصمیم بزرگ» بگیرد! به همین سهولت و صعوبت! اگر چنین تصمیم بزرگی اتخاذ شود، این سپیدهدم تمدن جدید ایران خواهد بود.
گویی راهی جز این «سه» پیش وطن نیست!
https://t.me/lightdark57HTT
Telegram
سایهروشن
سایهروشن در آستانه ایستاده است. در سایهسار سنت درنگ میکند و در روشنای تجدد قدم میزند.
کورسوییست ز چراغی رنجور در شب دیجور عجز و حیرت! دغدغههای فردیست به اقتضا و اقتفای مسائل ما با امّید به فردایی بهتر. چنین بادا!
کورسوییست ز چراغی رنجور در شب دیجور عجز و حیرت! دغدغههای فردیست به اقتضا و اقتفای مسائل ما با امّید به فردایی بهتر. چنین بادا!
Forwarded from Hossein Dabbagh حسین دباغ
انتخابات ۱۴۰۳: دستاورد ما چه بود؟ چه از دست دادیم؟
✍ حسین دباغ
مسعود پزشکیان را شاید بتوان اولین رئیس جمهور بعد از انقلاب اسلامی دانست که بدون "وعده صریح" در کارزارهای انتخاباتی به پیروزی می رسد. تلاش او بر این بود تا کمتر وعده بدهد و در نتیجه، در آینده کمتر بازخواست شود. حامیان او البته این رویکرد را تحسین میکردند و آن را نشانهای از صداقت میدانستند. اما آیا چنین رفتاری در ترازوی دموکراسی وزن دارد؟ شاید ابتداییترین درکی که ما از توسعه دموکراتیک داریم، پرورش و آموزش شهروندانی مطالبهگر است. شهروندانی که بتوانند مسئولان را بازخواست کنند و از آنان توضیح بخواهند که چرا وعدههای خود را انجام ندادهاند. جامعهای که مطالبهگر نباشد، دستاورد دموکراتیک نخواهد داشت. دیکته نانوشته هیچگاه غلط ندارد! از این حیث، به نظر می رسد این انتخابات یک گام ما را از پیشبرد توسعه دموکراتیک دور کرده است.
از منظر فلسفه سیاسی، مسئله وعدهدادن در انتخابات تنها به میزان صداقت یک نامزد برنمیگردد، بلکه به ایجاد یک قرارداد اجتماعی بین حاکم و مردم نیز مربوط میشود. عموم فیلسوفان برجسته سیاست معتقدند که حکومتها تنها با رضایت مردم مشروعیت پیدا میکنند و این رضایت از طریق تعهداتی که به مردم داده میشود، حاصل میشود. وعدههای انتخاباتی بخشی از این تعهدات هستند و زمانی که شهروندان بتوانند بر اساس این وعدهها مسئولان را بازخواست کنند، روند دموکراتیک تقویت میشود. در مقابل، پزشکیان با ندادن وعدههای مشخص، عملاً این قرارداد اجتماعی را تضعیف کرده است. چنین رویکردی میتواند به بیاعتمادی بیشتر مردم به فرآیند انتخابات و دموکراسی منجر شود. دموکراسی نیازمند شهروندانی آگاه و فعال است که بتوانند با درک عمیق از مسائل اجتماعی و سیاسی، تصمیمات آگاهانه بگیرند و مسئولان را پاسخگو نگاه دارند. بدون این تعامل و مطالبهگری، دموکراسی معنای خود را از دست میدهد.
اما دستاورد ما چه بود؟ اعتراض مدنی ۶۰ (دور اول) و ۵۰ (دور دوم) درصدی شهروندانی که از حق نافرمانی مدنی خود استفاده کردند تا اعلام وجود کنند. خواسته ساده آنها این بود که به رسمیت شناخته شوند، همین! با اینکه پیروزمندان این انتخابات به جشن و شادی میپردازند، اما هنوز این جمعیت که اکثریت را شامل می شوند نتوانسته اند برای خود جشن خیابانی بگیرند تا اتحاد خود را فریاد بزنند. با این حال، استفاده از حق نافرمانی مدنی گامی جلو به سوی پیشبرد توسعه دموکراتیک در ایران بود. در این انتخابات برای بار نخست بعد از انقلاب اسلامی است که شهروندان در مقیاس بالا توانستهاند خشم خود را به شکل دموکراتیک ابراز کنند و وجود خود را جار بزنند. این نشاندهنده آن است که جامعه ایرانی به سطحی از بلوغ سیاسی رسیده است که میتواند نارضایتی خود را به صورت مدنی و دموکراتیک ابراز کند.
از منظر فلسفه سیاسی، نافرمانی مدنی یکی از ابزارهای مهم برای تغییرات اجتماعی است، هر چند که شاید اقتدارگرایان گوش شنوایی برای شنیدن صدای معترضان نداشته باشند. بسیاری از فیلسوفان سیاست بر این باورند که شهروندان باید در برابر قوانین ناعادلانه مقاومت کنند و این مقاومت بهتر است که به صورت مسالمتآمیز و بدون خشونت باشد. مقاومت مدنی اخیر در ایران نشاندهنده یک گام مهم به سوی آگاهی سیاسی و اجتماعی بیشتر است. این نوع مقاومت، اگرچه ممکن است در کوتاهمدت نتیجه ملموس نداشته باشد، اما در بلندمدت میتواند به ایجاد تغییرات اجتماعی پایدار و تقویت فرهنگ دموکراتیک کمک کند.
انتخابات ۱۴۰۳ هم ما را یک گام به عقب برده است، هم یک گام پیش. اینکه جامعه ایران چگونه فرهنگ دموکراتیک را در خود حل و هضم می کند، باید به آینده موکول کرد. اما ایران در آینده حتما آبستن تغییرات اجتماعی بسیار است.
ــــــــــــــــــــــــ
این مقاله در وبسایت بیبیسی منتشر شده است.
🆔 @hossein_dabbagh
✍ حسین دباغ
مسعود پزشکیان را شاید بتوان اولین رئیس جمهور بعد از انقلاب اسلامی دانست که بدون "وعده صریح" در کارزارهای انتخاباتی به پیروزی می رسد. تلاش او بر این بود تا کمتر وعده بدهد و در نتیجه، در آینده کمتر بازخواست شود. حامیان او البته این رویکرد را تحسین میکردند و آن را نشانهای از صداقت میدانستند. اما آیا چنین رفتاری در ترازوی دموکراسی وزن دارد؟ شاید ابتداییترین درکی که ما از توسعه دموکراتیک داریم، پرورش و آموزش شهروندانی مطالبهگر است. شهروندانی که بتوانند مسئولان را بازخواست کنند و از آنان توضیح بخواهند که چرا وعدههای خود را انجام ندادهاند. جامعهای که مطالبهگر نباشد، دستاورد دموکراتیک نخواهد داشت. دیکته نانوشته هیچگاه غلط ندارد! از این حیث، به نظر می رسد این انتخابات یک گام ما را از پیشبرد توسعه دموکراتیک دور کرده است.
از منظر فلسفه سیاسی، مسئله وعدهدادن در انتخابات تنها به میزان صداقت یک نامزد برنمیگردد، بلکه به ایجاد یک قرارداد اجتماعی بین حاکم و مردم نیز مربوط میشود. عموم فیلسوفان برجسته سیاست معتقدند که حکومتها تنها با رضایت مردم مشروعیت پیدا میکنند و این رضایت از طریق تعهداتی که به مردم داده میشود، حاصل میشود. وعدههای انتخاباتی بخشی از این تعهدات هستند و زمانی که شهروندان بتوانند بر اساس این وعدهها مسئولان را بازخواست کنند، روند دموکراتیک تقویت میشود. در مقابل، پزشکیان با ندادن وعدههای مشخص، عملاً این قرارداد اجتماعی را تضعیف کرده است. چنین رویکردی میتواند به بیاعتمادی بیشتر مردم به فرآیند انتخابات و دموکراسی منجر شود. دموکراسی نیازمند شهروندانی آگاه و فعال است که بتوانند با درک عمیق از مسائل اجتماعی و سیاسی، تصمیمات آگاهانه بگیرند و مسئولان را پاسخگو نگاه دارند. بدون این تعامل و مطالبهگری، دموکراسی معنای خود را از دست میدهد.
اما دستاورد ما چه بود؟ اعتراض مدنی ۶۰ (دور اول) و ۵۰ (دور دوم) درصدی شهروندانی که از حق نافرمانی مدنی خود استفاده کردند تا اعلام وجود کنند. خواسته ساده آنها این بود که به رسمیت شناخته شوند، همین! با اینکه پیروزمندان این انتخابات به جشن و شادی میپردازند، اما هنوز این جمعیت که اکثریت را شامل می شوند نتوانسته اند برای خود جشن خیابانی بگیرند تا اتحاد خود را فریاد بزنند. با این حال، استفاده از حق نافرمانی مدنی گامی جلو به سوی پیشبرد توسعه دموکراتیک در ایران بود. در این انتخابات برای بار نخست بعد از انقلاب اسلامی است که شهروندان در مقیاس بالا توانستهاند خشم خود را به شکل دموکراتیک ابراز کنند و وجود خود را جار بزنند. این نشاندهنده آن است که جامعه ایرانی به سطحی از بلوغ سیاسی رسیده است که میتواند نارضایتی خود را به صورت مدنی و دموکراتیک ابراز کند.
از منظر فلسفه سیاسی، نافرمانی مدنی یکی از ابزارهای مهم برای تغییرات اجتماعی است، هر چند که شاید اقتدارگرایان گوش شنوایی برای شنیدن صدای معترضان نداشته باشند. بسیاری از فیلسوفان سیاست بر این باورند که شهروندان باید در برابر قوانین ناعادلانه مقاومت کنند و این مقاومت بهتر است که به صورت مسالمتآمیز و بدون خشونت باشد. مقاومت مدنی اخیر در ایران نشاندهنده یک گام مهم به سوی آگاهی سیاسی و اجتماعی بیشتر است. این نوع مقاومت، اگرچه ممکن است در کوتاهمدت نتیجه ملموس نداشته باشد، اما در بلندمدت میتواند به ایجاد تغییرات اجتماعی پایدار و تقویت فرهنگ دموکراتیک کمک کند.
انتخابات ۱۴۰۳ هم ما را یک گام به عقب برده است، هم یک گام پیش. اینکه جامعه ایران چگونه فرهنگ دموکراتیک را در خود حل و هضم می کند، باید به آینده موکول کرد. اما ایران در آینده حتما آبستن تغییرات اجتماعی بسیار است.
ــــــــــــــــــــــــ
این مقاله در وبسایت بیبیسی منتشر شده است.
🆔 @hossein_dabbagh
BBC News فارسی
ناظران میگویند؛ ریاست جمهوری پزشکیان به چه معنی است و ایران به چه سمتی میرود؟
دور اول چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران در حالی به پایان رسید که سعید جلیلی و مسعود پزشکیان نتوانستند کار را یکسره کنند و هر دو جشن پیروزی را به هفته آینده واگذار کردند. انتخابات اخیر با عدم مشارکت حدود ۶۰ درصد واجدین شرایط، دارای کمترین مشارکت مردمی…
Forwarded from نقد اقتصاد سیاسی
در این نوشته بهپیگیری تناقض در سوژگی جلال آلاحمد، از خلال داستان «سنگی بر گوری» از او خواهیم پرداخت که تصور میکنیم از میان تنشهای «خودِ متورم» او، در شکاف با تجربهاش در جایگاه «مرد شرقی» روشنفکر بیرون میآید. جلال در این روایت دو خود متضاد را به جان هم میاندازد؛ یکسو «مرد شرقی» قرار دارد و یکسو سوژهای امروزی و متجدد که متأثر از «غرب» است.
____________
👈متن کامل
____________
👈متن کامل
Forwarded from مصطفی ملکیان
❇️زندگی عاریتی از منظر هایدگر
✍️ مصطفی ملکیان
🔹هایدگر، فیلسوف اگزیستانسیالیست معروف آلمانی، در کتاب معروف خود، (هستی و زمان) که شاهکار اوست، بحثی را در باب وضع زندگی اکثر قریب به اتفاق ما آدمیان پیش کشیده است و قصد دارد با ترسیم این وضع، نشان دهد اکثر ما آدمیان زندگی عاریتی داریم. هایدگر می گوید: "هر کدام از شما در زندگی خود تامل کنید و ببینید آیا این سه خصیصه ای که من می گویم در زندگی تان هست یا نه. صادقانه... پیش خودتان مقر باشید که زندگی عاریتی می کنید، نه زندگی اصیل". بعد می گوید: همه ما آدمیان، کمابیش این سه خصیصه را داریم:
🔹خصیصه اول، این است که ما به وراجی و یاوه گویی مبتلا شده ایم. وراجی چه نوع سخنی است؟سخنی است که در آن، "خودِ سخن گفتن مهم است نه محتوای سخن". این که می گویند در شب نشینی ها وراجی می کنیم، یعنی چه؟ یعنی اصلاً مهم نیست چه می گوییم، مهم این است که داریم "چیزی"می گوییم. به تعبیری، خود حرف زدن – موضوعیت پیدا کرده، در حالی که باید طریقیت داشته باشد و از طریق سخن گفتن، چیزی انتقال یابد. در واقع، ما دایماً در زندگی خودمان جمله ها، گزاره ها و باورهایی را از دسته ای می گیریم و به دسته دیگری انتقال می دهیم (انتقال اطلاعات ناآزموده از دیگران به من و از من به دیگران) . در این صورت، یاوه گویی همه زندگی من و شما را تشکیل داده است. در حقیقت ما از پدران، مادران، مربیان، افکار عمومی، رادیو، تلویزیون، مطبوعات و رسانه های جمعی، چیزهایی را شنیده ایم. بعد هم همین طوری که شنیده ایم، به دیگری انتقال می دهیم، بدون این که قبل از این انتقال، بررسی کنیم و ببینیم آیا این مطالب درست اند یا نادرست. در واقع ما، هم در گرفتن و هم در فرستادن، لذت خاصی احساس می کنیم و همین لذت باعث شده که کل زندگی ما دچار این حالت شود.
🔹خصیصه دوم، آن است که ما از مرحله یاوه گویی و وراجی، به مرحله سرک کشیدن، بوالفضولی و ناخنک زدن می رسیم. بوالفضولی یعنی به محض این که چیزی را شنیدم و وارد ذهنم شد چون بنابر این نبود که آن را بیازمایم – فوراً می گویم چه چیز دیگری دارید؟ یعنی با وجود این که هنوز مطلب اول را دریافت نکرده ام و وارد هاضمه و فهم من نشده، باز دنبال چیزی جدید می گردم. از این نظر است که همه ما به زبان حال و قال می گوییم: (تازه چه خبر؟) و یکی نیست به ما بگوید با کهنه هایش چه کرده اید که دنبال تازه می گردید، مگر کهنه ها چه هنری برای شما داشتند که حالا باز هم طالب تازه ها هستید؟ پس سرک کشیدن یعنی عاشق نو بودن. مثلاً شما کتابی نوشته اید و من با خواندن آن باورهای شما را به خود انتقال می دهم، اصلاً هم دقت نمی کنم آیا درست است یا نه، اما تا به شما می رسم می گویم: آقا اخیراً کتاب جدیدی منتشر نکرده اید؟ یکی نیست بگوید: خب، کتابهای قبلی را که خواندی کدامش حق بود و کدام اش باطل؟!بنابراین، نوجویی، خصلت انسان هایی است که زندگی عاریتی دارند و به لحاظ همین خصلت است که از این متفکر به آن متفکر و از این مکتب به آن مکتب می لغزیم، و اصلاً مکث نمی کنیم این مکتبی را که تا الان قبول داشته ایم، آیا درست است یا نادرست.
🔹خصیصه سوم، سردرگمی و گیجی است. یعنی نمی دانم در چه جهانی به سر می برم. مثلاً نمی دانم آیا جهان هدف دار است یا بی هدف، نمی دانم جنگ بهتر است یا صلح، اما در عین حال می دانم که در باره هر یک از این پرسش ها، اقوال زیادی هست و می توانم همه را برای شما توضیح دهم. در واقع، ما از نظر فکری تلو تلو می خوریم. چرا؟ چون در مورد هیچ چیز، خودمان تصمیم نگرفته ایم و تنها وسیله ای برای انتقال نظریات بوده ایم. به تعبیر دیگر، باورها همین طور به ما می رسند و از ما به دیگران انتقال می یابند و چون ما شهوت شنیدن و گفتن داریم، در اثر اعمال این شهوت، به گیجی فرو رفته ایم، یعنی هیچ رای شخصی قابل دفاعی نداریم. مثال بزنم: من به کسی میگویم: فلانی – می خواهم در باب فلان موضوع تحقیق کنم. می گوید: بیا برویم پای اینترنت. می رویم و می بینیم که 800 کتاب، 9000 مقاله و هزاران هزار پرونده وجود دارد. می گوید: بفرما و افتخار هم می کند که مرا در جریان این ها قرار داده است. در حالی که من در میان این تلنبار کتاب، رساله و مقاله نمی خواستم ببینم چه نوشته هایی در باب این که "الف"، "ب" است یا نه؟ - وجود دارد، بلکه می خواستم بدانم "الف"، "ب" است یا نه؟. در واقع به جای این که سخن ما در باره واقعیت ها باشد، در باره سخنانی است که در باره واقعیت ها گفته شده و اصلاً از این سخنان، به خود واقعیت انتقال نیافته ایم.
(ادامه)👇👇
@mostafamalekian
✍️ مصطفی ملکیان
🔹هایدگر، فیلسوف اگزیستانسیالیست معروف آلمانی، در کتاب معروف خود، (هستی و زمان) که شاهکار اوست، بحثی را در باب وضع زندگی اکثر قریب به اتفاق ما آدمیان پیش کشیده است و قصد دارد با ترسیم این وضع، نشان دهد اکثر ما آدمیان زندگی عاریتی داریم. هایدگر می گوید: "هر کدام از شما در زندگی خود تامل کنید و ببینید آیا این سه خصیصه ای که من می گویم در زندگی تان هست یا نه. صادقانه... پیش خودتان مقر باشید که زندگی عاریتی می کنید، نه زندگی اصیل". بعد می گوید: همه ما آدمیان، کمابیش این سه خصیصه را داریم:
🔹خصیصه اول، این است که ما به وراجی و یاوه گویی مبتلا شده ایم. وراجی چه نوع سخنی است؟سخنی است که در آن، "خودِ سخن گفتن مهم است نه محتوای سخن". این که می گویند در شب نشینی ها وراجی می کنیم، یعنی چه؟ یعنی اصلاً مهم نیست چه می گوییم، مهم این است که داریم "چیزی"می گوییم. به تعبیری، خود حرف زدن – موضوعیت پیدا کرده، در حالی که باید طریقیت داشته باشد و از طریق سخن گفتن، چیزی انتقال یابد. در واقع، ما دایماً در زندگی خودمان جمله ها، گزاره ها و باورهایی را از دسته ای می گیریم و به دسته دیگری انتقال می دهیم (انتقال اطلاعات ناآزموده از دیگران به من و از من به دیگران) . در این صورت، یاوه گویی همه زندگی من و شما را تشکیل داده است. در حقیقت ما از پدران، مادران، مربیان، افکار عمومی، رادیو، تلویزیون، مطبوعات و رسانه های جمعی، چیزهایی را شنیده ایم. بعد هم همین طوری که شنیده ایم، به دیگری انتقال می دهیم، بدون این که قبل از این انتقال، بررسی کنیم و ببینیم آیا این مطالب درست اند یا نادرست. در واقع ما، هم در گرفتن و هم در فرستادن، لذت خاصی احساس می کنیم و همین لذت باعث شده که کل زندگی ما دچار این حالت شود.
🔹خصیصه دوم، آن است که ما از مرحله یاوه گویی و وراجی، به مرحله سرک کشیدن، بوالفضولی و ناخنک زدن می رسیم. بوالفضولی یعنی به محض این که چیزی را شنیدم و وارد ذهنم شد چون بنابر این نبود که آن را بیازمایم – فوراً می گویم چه چیز دیگری دارید؟ یعنی با وجود این که هنوز مطلب اول را دریافت نکرده ام و وارد هاضمه و فهم من نشده، باز دنبال چیزی جدید می گردم. از این نظر است که همه ما به زبان حال و قال می گوییم: (تازه چه خبر؟) و یکی نیست به ما بگوید با کهنه هایش چه کرده اید که دنبال تازه می گردید، مگر کهنه ها چه هنری برای شما داشتند که حالا باز هم طالب تازه ها هستید؟ پس سرک کشیدن یعنی عاشق نو بودن. مثلاً شما کتابی نوشته اید و من با خواندن آن باورهای شما را به خود انتقال می دهم، اصلاً هم دقت نمی کنم آیا درست است یا نه، اما تا به شما می رسم می گویم: آقا اخیراً کتاب جدیدی منتشر نکرده اید؟ یکی نیست بگوید: خب، کتابهای قبلی را که خواندی کدامش حق بود و کدام اش باطل؟!بنابراین، نوجویی، خصلت انسان هایی است که زندگی عاریتی دارند و به لحاظ همین خصلت است که از این متفکر به آن متفکر و از این مکتب به آن مکتب می لغزیم، و اصلاً مکث نمی کنیم این مکتبی را که تا الان قبول داشته ایم، آیا درست است یا نادرست.
🔹خصیصه سوم، سردرگمی و گیجی است. یعنی نمی دانم در چه جهانی به سر می برم. مثلاً نمی دانم آیا جهان هدف دار است یا بی هدف، نمی دانم جنگ بهتر است یا صلح، اما در عین حال می دانم که در باره هر یک از این پرسش ها، اقوال زیادی هست و می توانم همه را برای شما توضیح دهم. در واقع، ما از نظر فکری تلو تلو می خوریم. چرا؟ چون در مورد هیچ چیز، خودمان تصمیم نگرفته ایم و تنها وسیله ای برای انتقال نظریات بوده ایم. به تعبیر دیگر، باورها همین طور به ما می رسند و از ما به دیگران انتقال می یابند و چون ما شهوت شنیدن و گفتن داریم، در اثر اعمال این شهوت، به گیجی فرو رفته ایم، یعنی هیچ رای شخصی قابل دفاعی نداریم. مثال بزنم: من به کسی میگویم: فلانی – می خواهم در باب فلان موضوع تحقیق کنم. می گوید: بیا برویم پای اینترنت. می رویم و می بینیم که 800 کتاب، 9000 مقاله و هزاران هزار پرونده وجود دارد. می گوید: بفرما و افتخار هم می کند که مرا در جریان این ها قرار داده است. در حالی که من در میان این تلنبار کتاب، رساله و مقاله نمی خواستم ببینم چه نوشته هایی در باب این که "الف"، "ب" است یا نه؟ - وجود دارد، بلکه می خواستم بدانم "الف"، "ب" است یا نه؟. در واقع به جای این که سخن ما در باره واقعیت ها باشد، در باره سخنانی است که در باره واقعیت ها گفته شده و اصلاً از این سخنان، به خود واقعیت انتقال نیافته ایم.
(ادامه)👇👇
@mostafamalekian
Forwarded from مصطفی ملکیان
(ادامه)👇👇
🔹این تلوتلو خوردن فکری که هایدگر از آن به سرگیجه، گمگشتگی و گیجی تعبیر می کند، وقتی برای انسان حاصل می آید که به جای این که خودش با واقعیت ها سر و کار پیدا کند، فقط با باورهای دیگران در باره واقعیت سر و کار دارد. حال اگر دقت کنید، می بینید این سه مرحله در همه ساحت های زندگی وجود دارد، حتی در زندگی روزمره. مثلاً اگر به شما بگویم: به چه دلیل باید با قاشق و چنگال غذا خورد؟ می گویید: خب گفته اند باید این طوری غذا بخورید. اگر بپرسم به چه دلیل پسران باید خواستگار دخترها بروند؟ می گویید: خب دیگه، این جور گفته اند. چرا آدم باید در مجلس ترحیم شرکت کند یا اصلاً چرا باید سر جنازه رفت؟ خب باید رفت دیگه. مردم از جشن و شادی خوششان می آید، شما هم خوشتان می آید؟ خوشم نمی آید، ولی چون زشت است پیش مردم بگویم از جشن خوشم نمی آید، طوری زندگی کنم که گویی از جشن و شادی لذت میبرم.
🔹بدین ترتیب، شاخصه های اصلی زندگی عاریتی چنین هستند: تقلید می کنیم، تعبد می ورزیم، بی دلیل سخن می گوییم، سخنان دیگران را بی دلیل می پذیریم و دیگران هم سخنان ما را بی دلیل می پذیرند و بر سر هیچ هیاهو می کنیم. با همه وفاداریم جز با خود، با همه صداقت داریم جز با خود، با همه یک رنگ هستیم جز با خود. در حالی که شاخصه های اصلی زندگی اصیل، عبارتند از: به خود وفادار بودن نه با هیچ کس دیگر، با خود صداقت داشتن نه با هیچ کس دیگر، با خود یکرنگ بودن نه با هیچ کس. زندگی اصیل، یعنی زندگی که در آن انسان تنها به خودش وفادار است و مساوی است با در التزام خود حرکت کردن و در معیت خود زیستن، و بنابراین هر گاه وفاداری به خود، فدای وفاداری به دیگر یا دیگرانی شود، زندگی من عاریتی خواهد بود.حالا وفاداری به خود یعنی چه؟ معنای واضح تر وفاداری به خود، فقط بر اساس فهم خود عمل کردن و فهم خود را مبنای تصمیم گیریهای عملی قراردادن است. پس هر کس که فقط بر اساس فهم خود در زندگی اش تصمیم گیری کند، فهم خود را تعطیل نکرده و زندگی اصیل دارد. ما چه وقت فهم خود را تعطیل می کنیم؟ آنگاه که اساس زندگی ما این ها می شود:
🔹سنت های نیازموده، تعبد، تقلید افکار عمومی، هم رنگی با جماعت، کسب محبوبیت به هر قیمتی، کسب رضای مردم و .... بنابراین کسانی که زندگی اصیل دارند که در واقع هیچ باور نیازموده ای را مبنا قرار نمی دهند، تقلید نمی کنند، تعبد نمی ورزند، هم رنگی با جماعت ندارند، افکار عمومی در آنها موثر نیست و در پی این نیستند که محبوبیت شان را به هر قیمتی حفظ کنند، بلکه می گویند: من بر مبنای آنچه خود می فهمم، عمل میکنم. حال اگر با این"برمبنای فهم خود عمل کردن" محبوبیت ام حفظ شد، که شد و اگر نشد، هیچ مهم نیست. یعنی من در واقع به هر قیمتی نمی خواهم در دل شما جا باز کنم. من می خواهم در دل خودم جا باز کنم، می خواهم خودم از خودم بدم نیاید، نه این که شما از من بدتان نیاید، چرا که خوشایند خودم بر خوشایند شما تقدم دارد و زندگی اصیل در واقع یعنی همین. یعنی زندگی که در آن، من به خاطر دل شما جا باز کنم یا برای این که رضای شما را به دست آورم، از فهم و استنباط خودم از واقعیات دست برندارم.
💢مصطفی ملکیان،زیستن در عاریت
@mostafamalekian
🔹این تلوتلو خوردن فکری که هایدگر از آن به سرگیجه، گمگشتگی و گیجی تعبیر می کند، وقتی برای انسان حاصل می آید که به جای این که خودش با واقعیت ها سر و کار پیدا کند، فقط با باورهای دیگران در باره واقعیت سر و کار دارد. حال اگر دقت کنید، می بینید این سه مرحله در همه ساحت های زندگی وجود دارد، حتی در زندگی روزمره. مثلاً اگر به شما بگویم: به چه دلیل باید با قاشق و چنگال غذا خورد؟ می گویید: خب گفته اند باید این طوری غذا بخورید. اگر بپرسم به چه دلیل پسران باید خواستگار دخترها بروند؟ می گویید: خب دیگه، این جور گفته اند. چرا آدم باید در مجلس ترحیم شرکت کند یا اصلاً چرا باید سر جنازه رفت؟ خب باید رفت دیگه. مردم از جشن و شادی خوششان می آید، شما هم خوشتان می آید؟ خوشم نمی آید، ولی چون زشت است پیش مردم بگویم از جشن خوشم نمی آید، طوری زندگی کنم که گویی از جشن و شادی لذت میبرم.
🔹بدین ترتیب، شاخصه های اصلی زندگی عاریتی چنین هستند: تقلید می کنیم، تعبد می ورزیم، بی دلیل سخن می گوییم، سخنان دیگران را بی دلیل می پذیریم و دیگران هم سخنان ما را بی دلیل می پذیرند و بر سر هیچ هیاهو می کنیم. با همه وفاداریم جز با خود، با همه صداقت داریم جز با خود، با همه یک رنگ هستیم جز با خود. در حالی که شاخصه های اصلی زندگی اصیل، عبارتند از: به خود وفادار بودن نه با هیچ کس دیگر، با خود صداقت داشتن نه با هیچ کس دیگر، با خود یکرنگ بودن نه با هیچ کس. زندگی اصیل، یعنی زندگی که در آن انسان تنها به خودش وفادار است و مساوی است با در التزام خود حرکت کردن و در معیت خود زیستن، و بنابراین هر گاه وفاداری به خود، فدای وفاداری به دیگر یا دیگرانی شود، زندگی من عاریتی خواهد بود.حالا وفاداری به خود یعنی چه؟ معنای واضح تر وفاداری به خود، فقط بر اساس فهم خود عمل کردن و فهم خود را مبنای تصمیم گیریهای عملی قراردادن است. پس هر کس که فقط بر اساس فهم خود در زندگی اش تصمیم گیری کند، فهم خود را تعطیل نکرده و زندگی اصیل دارد. ما چه وقت فهم خود را تعطیل می کنیم؟ آنگاه که اساس زندگی ما این ها می شود:
🔹سنت های نیازموده، تعبد، تقلید افکار عمومی، هم رنگی با جماعت، کسب محبوبیت به هر قیمتی، کسب رضای مردم و .... بنابراین کسانی که زندگی اصیل دارند که در واقع هیچ باور نیازموده ای را مبنا قرار نمی دهند، تقلید نمی کنند، تعبد نمی ورزند، هم رنگی با جماعت ندارند، افکار عمومی در آنها موثر نیست و در پی این نیستند که محبوبیت شان را به هر قیمتی حفظ کنند، بلکه می گویند: من بر مبنای آنچه خود می فهمم، عمل میکنم. حال اگر با این"برمبنای فهم خود عمل کردن" محبوبیت ام حفظ شد، که شد و اگر نشد، هیچ مهم نیست. یعنی من در واقع به هر قیمتی نمی خواهم در دل شما جا باز کنم. من می خواهم در دل خودم جا باز کنم، می خواهم خودم از خودم بدم نیاید، نه این که شما از من بدتان نیاید، چرا که خوشایند خودم بر خوشایند شما تقدم دارد و زندگی اصیل در واقع یعنی همین. یعنی زندگی که در آن، من به خاطر دل شما جا باز کنم یا برای این که رضای شما را به دست آورم، از فهم و استنباط خودم از واقعیات دست برندارم.
💢مصطفی ملکیان،زیستن در عاریت
@mostafamalekian
Forwarded from دیپلماسی
امروز در خیابان با یکی از دوستان جوانی که از طریق اینستاگرام با هم آشنا شدهایم روبرو شدم.بعد از سلام و علیک و احوالپرسی ،گفت به فلسفه سیاسی علاقه دارد و از من خواست کتابی به او معرفی کنم که مناسب اوضاع و احوال سیاسی جامعه امروز ما باشد.لحظهای فکر کردم و گفتم:آثار جان لاک و مخصوصا کتاب"دو رساله درباره حکومت"اش را بخوان. موقع برگشتن به خانه به این فکر میکردم که خیلی مایه تاسف است که من به یک جوان امروزی باید کتابی را معرفی کنم که سیصد چهارصد سال پیش نوشته شده است.تاسفم از این است که ای کاش کتابی معرفی میکردم که امروزی و معاصر باشد اما افسوس که مسایل امروز جامعه ما دقیقا از جنس همان مسایلی است که اروپاییها در سه چهار قرن پیش با آن مواجه بودند.مسایلی مثل آزادی و حق زندگی شرافتمندانه ، مبارزه با استبداد و غیره. به خانه که آمدم از داخل کتابخانهام کتاب جان لاک را بیرون کشیدم تا خودم دوباره آن را مرور کنم و این چند جمله توجهم را جلب کرد :
"جامعههای سنتی که پادشاهان خودکامه بر آنها فرمانروایی میکنند به پایمال کردن حقوق اساسی و طبیعی مردم گرایش دارند.اراده خودکامهی پادشاه نباید بر حکومت حاکم باشد بلکه حکومت باید بر اساس رضایت مردم حکومتشونده بنا شود...در واقع وظیفه خاص حکومت باید حفاظت از حقوق طبیعی مردم،از جمله حق زندگی،آزادی،و مالکیت باشد...هیچکس ،در داخل یا خارج حکومت،حق ندارد با تهدید زندگی،آزادی،یا دارایی دیگران،در قانون طبیعت دست ببرد....هدف حکومت باید خیر بشریت باشد...فرمانروایان اگر در کاربرد قدرتشان زیاده روی کردند باید در معرض مخالفت قرار بگیرند."
میبینید دوستان ! مشکلات ما همچنان قرن هفدهمی است و برای درک و فهم این مسایل متاسفانه تا اطلاع ثانوی چارهای جز لاکخوانی نداریم.غم انگیز است ،نه؟
✍بیژن اشتری/مترجم و نویسنده
T.me/bestdiplomacy
"جامعههای سنتی که پادشاهان خودکامه بر آنها فرمانروایی میکنند به پایمال کردن حقوق اساسی و طبیعی مردم گرایش دارند.اراده خودکامهی پادشاه نباید بر حکومت حاکم باشد بلکه حکومت باید بر اساس رضایت مردم حکومتشونده بنا شود...در واقع وظیفه خاص حکومت باید حفاظت از حقوق طبیعی مردم،از جمله حق زندگی،آزادی،و مالکیت باشد...هیچکس ،در داخل یا خارج حکومت،حق ندارد با تهدید زندگی،آزادی،یا دارایی دیگران،در قانون طبیعت دست ببرد....هدف حکومت باید خیر بشریت باشد...فرمانروایان اگر در کاربرد قدرتشان زیاده روی کردند باید در معرض مخالفت قرار بگیرند."
میبینید دوستان ! مشکلات ما همچنان قرن هفدهمی است و برای درک و فهم این مسایل متاسفانه تا اطلاع ثانوی چارهای جز لاکخوانی نداریم.غم انگیز است ،نه؟
✍بیژن اشتری/مترجم و نویسنده
T.me/bestdiplomacy
Telegram
دیپلماسی
MA International relations
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
Forwarded from مشق نو
📝📝📝تغییر یا تداوم؟
🔻🔻🔻یادداشتی از علیرضا علویتبار منتشر شده در وبسایت #مشق_نو
🖊آقای پزشکیان برای دعوا و کشمکش نیامده است اما به دلایل مختلفی نماد و تجسم تغییر است. پزشکیان دیندار و دینباور است، اما در فهم آموزههای دینی به مقتضیات زمان توجه دارد و ادامه راه اجتهاد با توجه به «زمان» و «مکان» است. همین عنصر است که او را در مقابل بنیادگراییِ تجددستیز قرار میدهد. مسئلهآفرین ایران را «تبعیض» میداند و در نتیجه از برابری حقوقی و حقیقی در عرصههای دینی و مذهبی، جنسی، قومی و نسلی دفاع میکند.
🖊روشن است که این جهتگیری او را در مقابل «تبعیض ساختیافته» حقوقی و حقیقی مطلوب جریان راست افراطی قرار میدهد. همراهان و مشاوران پزشکیان از «رفاه نهادینه» که متکی بر توسعه پایدار است، دفاع میکنند. اطرافیان پزشکیان حتی اگر انگیزههای دستیابی به «فرصت»های شخصی را هم داشته باشند به مخاطره چنین تلاشی در درون ساختار انحصارگرای قدرت آگاهاند.
🖊در ساختار قدرت متکی بر حاکمیت یک اقلیت، ورود به قدرت لزوماً شما را از خطر مصون نمیدارد. میتوان مسئول بود اما دائم در معرض پروندهسازی قرار داشت. در چنین ساختاری تنها قاعده ماندگاری در قدرت «ارادتسالاری» است.
🖊ورود پزشکیان به قوه مجریه در نخستین گام یعنی تلاش برای بازسازی نظام اداری. رعایت موازین مندرج در قوانین موجود (مانند قانون مدیریت خدمات کشوری) که معمولاً نشاندهنده حداقلهای مطلوب هستند، بهطور قطع به کارآیی و اثربخشی این نظام یاری میرساند. همین تحول میتواند در سیاستهای پولی کشور و نظارتهای بانک مرکزی بر بانکهای تجاری نیز اتفاق افتد.
🖊چهره تازهای از ایران در سطح بینالمللی نشان داده خواهد شد، چهرهای که با اعتماد به نفس گفتوگو میکند و بهرهگیری از ابزارهای دیپلماتیک برای تأمین منافع ملی را بلد است. تغییرات از حوزه قوه مجریه آغاز میشود و با بازتولید آن در بخشهای دیگر، امکان بازتولید وضع موجود با اختلال مواجه میگردد. با زمینه مساعدی که در جامعه هست این روند به پیدایش میانجیهایی برای تغییر در بخشهای مختلف میانجامد. پزشکیان بهدلیل نگرشهای بنیادی که دارد و ترکیب تیمی که به همراهاش میآیند، نماد و تجسم تغییر خواهد بود. پذیرش حضور او در رقابت بهمعنای آمادگی حداقلی برای تغییر است.
🔸متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید
mashghenow.com/?p=6080
#علیرضا_علوی_تبار #سیاست #انتخابات
🔸نشانی تلگرام «مشق نو»:
t.me/mashghenowofficial
🔻🔻🔻یادداشتی از علیرضا علویتبار منتشر شده در وبسایت #مشق_نو
🖊آقای پزشکیان برای دعوا و کشمکش نیامده است اما به دلایل مختلفی نماد و تجسم تغییر است. پزشکیان دیندار و دینباور است، اما در فهم آموزههای دینی به مقتضیات زمان توجه دارد و ادامه راه اجتهاد با توجه به «زمان» و «مکان» است. همین عنصر است که او را در مقابل بنیادگراییِ تجددستیز قرار میدهد. مسئلهآفرین ایران را «تبعیض» میداند و در نتیجه از برابری حقوقی و حقیقی در عرصههای دینی و مذهبی، جنسی، قومی و نسلی دفاع میکند.
🖊روشن است که این جهتگیری او را در مقابل «تبعیض ساختیافته» حقوقی و حقیقی مطلوب جریان راست افراطی قرار میدهد. همراهان و مشاوران پزشکیان از «رفاه نهادینه» که متکی بر توسعه پایدار است، دفاع میکنند. اطرافیان پزشکیان حتی اگر انگیزههای دستیابی به «فرصت»های شخصی را هم داشته باشند به مخاطره چنین تلاشی در درون ساختار انحصارگرای قدرت آگاهاند.
🖊در ساختار قدرت متکی بر حاکمیت یک اقلیت، ورود به قدرت لزوماً شما را از خطر مصون نمیدارد. میتوان مسئول بود اما دائم در معرض پروندهسازی قرار داشت. در چنین ساختاری تنها قاعده ماندگاری در قدرت «ارادتسالاری» است.
🖊ورود پزشکیان به قوه مجریه در نخستین گام یعنی تلاش برای بازسازی نظام اداری. رعایت موازین مندرج در قوانین موجود (مانند قانون مدیریت خدمات کشوری) که معمولاً نشاندهنده حداقلهای مطلوب هستند، بهطور قطع به کارآیی و اثربخشی این نظام یاری میرساند. همین تحول میتواند در سیاستهای پولی کشور و نظارتهای بانک مرکزی بر بانکهای تجاری نیز اتفاق افتد.
🖊چهره تازهای از ایران در سطح بینالمللی نشان داده خواهد شد، چهرهای که با اعتماد به نفس گفتوگو میکند و بهرهگیری از ابزارهای دیپلماتیک برای تأمین منافع ملی را بلد است. تغییرات از حوزه قوه مجریه آغاز میشود و با بازتولید آن در بخشهای دیگر، امکان بازتولید وضع موجود با اختلال مواجه میگردد. با زمینه مساعدی که در جامعه هست این روند به پیدایش میانجیهایی برای تغییر در بخشهای مختلف میانجامد. پزشکیان بهدلیل نگرشهای بنیادی که دارد و ترکیب تیمی که به همراهاش میآیند، نماد و تجسم تغییر خواهد بود. پذیرش حضور او در رقابت بهمعنای آمادگی حداقلی برای تغییر است.
🔸متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید
mashghenow.com/?p=6080
#علیرضا_علوی_تبار #سیاست #انتخابات
🔸نشانی تلگرام «مشق نو»:
t.me/mashghenowofficial
مشق نو
تغییر یا تداوم؟ - مشق نو
وبسایت «مشق نو» با گرایش اصلاحطلبانه و رویکردی تحلیلی تلاش دارد در یادداشتها، مقالات و گفتوگوهای خود، نگاهی نظری با جنبههای آموزشی را مدنظر قرار دهند.
Forwarded from مشق نو
📝📝📝آقای رئیسجمهور و گفتمان «عدالت دموکراتیک»
🔻🔻🔻یادداشتی از حسین هوشمند منتشر شده در وبسایت #مشق_نو
📌گزیدهای از نوشتار پیش رو
🖊اکثریت شرکتکنندگان در انتخابات ریاست جمهوری، فردی را بهعنوان رئیسجمهور برگزیدند که یک جهتگیری عادلانه را در رقابت و مناظرات انتخاباتی بهطور جدی دنبال میکرد. صداقت و فروتنی مهمترین منش اخلاقی او و عدالتطلبی مهمترین ایده اوست.
🖊این ایده ملهم از خلق و خوی دینی مسعود پزشکیان و انس و الفت او با قرآن کریم و نهج البلاغه است.۱ طرح ایده عدالتطلبی، او را از دولت اصلاحات و دولت میانهروی روحانی متمایز میکند. این دو تجربه سیاسی درسهای خوبی در اختیار قرار دادهاند. اگر او از ایدهها و تجربههای موفق آنها بهره ببرد و از خطاها و نقصانهای آنها اجتناب ورزد و اگر در تحقق نسبی عدالت اجتماعی موفق باشد میتواند میراث تاثیرگذار و ماندگاری در تاریخ سیاسی ایران برای آیندگان بجا گذارد.
🖊بهرغم تأکید فراوان رئیسجمهور منتخب بر عدالت، در مناظرات تلویزیونی شاهد بودیم که او همواره از برنامه حرف میزد و رقیب را به جهتگیری متهم میکرد. ترسیم دیوار بلند بین برنامه و جهتگیری از یک دیدگاه پوزیتیویستی مندرس نشأت میگیرد که قائل به تمایز میان ارزش/هنجار و واقعیت است.
🖊بدون شک، نفوذ تکنوکراتها و اصحاب پوزیتیویست در حلقه مشاوران رئیسجمهور در این امر تأثیر بسزایی داشته است. اما، مگر نه این است که برنامههای ما تابع ایدهها، ارزشها و اهداف ما هستند. تفاوت برنامههای سیاسی- اجتماعی یک دولت در جهتگیری آنست: جهتگیری عادلانه در جهت خیر و منافع عمومی و ملی یا جهتگیری در جهت منافع فردی و گروهی.
🖊جهتگیری عادلانه اقتضا میکند که سیاستگذاریها و برنامههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، محیطزیستی و بینالمللی دولت بر پایه اصول عدالت تدوین و تنظیم شوند.
🖊در این مقطع پیش رو که انتخاب اعضای کابینه در برنامه آقای رئیسجمهور قرار دارد، عدالت و جهتگیری عدالتطلبانه اقتضا میکند که افرادی برگزیده شوند که با این جهتگیری همدلی و همراهی دارند. پارهای از مشاهدات و تجارب (چنانکه افتد و دانی) حاکی از آن است که سهمخواهیهایِ ناروا و طمعجویانه از سوی برخی حامیان با نفوذ رئیسجمهور مطرح شده است.
🖊قطعاً کارنامه افراد مد نظر قرار خواهد گرفت، اما صرفاً نمیتوان موفقیت آنها در کارهای بزرگ (در هنگام مسئولیتهای پیشینشان) را مبنای انتخاب افراد قرار داد، مشکل این است که اولاً مفهوم «کارهای بزرگ» خیلی مبهم است ثانیاً، کمتر کسی هست که چنین ادعایی نداشته باشد!
🖊در مقابل این معیار ابطالناپذیر، جهتگیری عدالتطلبانه رییسجمهور قرار دارد که روشنترین معیار برای انتخاب اعضای دولت را در اختیار قرار میدهد. با تعهد به این جهتگیری و با همزبانی و همدلی اعضای کابینه با رئیسجمهور، تحقق لااقل پارهای از برنامهها و سیاستگذاریهای عدالتطلبانه او دور از انتظار نخواهد بود و این فرصت تاریخی برای ساختن جامعهای عادلانهتر و امید به زندگی بهتر بر باد نخواهد رفت.
🔸متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید
mashghenow.com/?p=6085
#حسین_هوشمند #مسعود_پزشکیان #دولت #عدالت
🔸نشانی تلگرام «مشق نو»:
t.me/mashghenowofficial
🔻🔻🔻یادداشتی از حسین هوشمند منتشر شده در وبسایت #مشق_نو
📌گزیدهای از نوشتار پیش رو
🖊اکثریت شرکتکنندگان در انتخابات ریاست جمهوری، فردی را بهعنوان رئیسجمهور برگزیدند که یک جهتگیری عادلانه را در رقابت و مناظرات انتخاباتی بهطور جدی دنبال میکرد. صداقت و فروتنی مهمترین منش اخلاقی او و عدالتطلبی مهمترین ایده اوست.
🖊این ایده ملهم از خلق و خوی دینی مسعود پزشکیان و انس و الفت او با قرآن کریم و نهج البلاغه است.۱ طرح ایده عدالتطلبی، او را از دولت اصلاحات و دولت میانهروی روحانی متمایز میکند. این دو تجربه سیاسی درسهای خوبی در اختیار قرار دادهاند. اگر او از ایدهها و تجربههای موفق آنها بهره ببرد و از خطاها و نقصانهای آنها اجتناب ورزد و اگر در تحقق نسبی عدالت اجتماعی موفق باشد میتواند میراث تاثیرگذار و ماندگاری در تاریخ سیاسی ایران برای آیندگان بجا گذارد.
🖊بهرغم تأکید فراوان رئیسجمهور منتخب بر عدالت، در مناظرات تلویزیونی شاهد بودیم که او همواره از برنامه حرف میزد و رقیب را به جهتگیری متهم میکرد. ترسیم دیوار بلند بین برنامه و جهتگیری از یک دیدگاه پوزیتیویستی مندرس نشأت میگیرد که قائل به تمایز میان ارزش/هنجار و واقعیت است.
🖊بدون شک، نفوذ تکنوکراتها و اصحاب پوزیتیویست در حلقه مشاوران رئیسجمهور در این امر تأثیر بسزایی داشته است. اما، مگر نه این است که برنامههای ما تابع ایدهها، ارزشها و اهداف ما هستند. تفاوت برنامههای سیاسی- اجتماعی یک دولت در جهتگیری آنست: جهتگیری عادلانه در جهت خیر و منافع عمومی و ملی یا جهتگیری در جهت منافع فردی و گروهی.
🖊جهتگیری عادلانه اقتضا میکند که سیاستگذاریها و برنامههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، محیطزیستی و بینالمللی دولت بر پایه اصول عدالت تدوین و تنظیم شوند.
🖊در این مقطع پیش رو که انتخاب اعضای کابینه در برنامه آقای رئیسجمهور قرار دارد، عدالت و جهتگیری عدالتطلبانه اقتضا میکند که افرادی برگزیده شوند که با این جهتگیری همدلی و همراهی دارند. پارهای از مشاهدات و تجارب (چنانکه افتد و دانی) حاکی از آن است که سهمخواهیهایِ ناروا و طمعجویانه از سوی برخی حامیان با نفوذ رئیسجمهور مطرح شده است.
🖊قطعاً کارنامه افراد مد نظر قرار خواهد گرفت، اما صرفاً نمیتوان موفقیت آنها در کارهای بزرگ (در هنگام مسئولیتهای پیشینشان) را مبنای انتخاب افراد قرار داد، مشکل این است که اولاً مفهوم «کارهای بزرگ» خیلی مبهم است ثانیاً، کمتر کسی هست که چنین ادعایی نداشته باشد!
🖊در مقابل این معیار ابطالناپذیر، جهتگیری عدالتطلبانه رییسجمهور قرار دارد که روشنترین معیار برای انتخاب اعضای دولت را در اختیار قرار میدهد. با تعهد به این جهتگیری و با همزبانی و همدلی اعضای کابینه با رئیسجمهور، تحقق لااقل پارهای از برنامهها و سیاستگذاریهای عدالتطلبانه او دور از انتظار نخواهد بود و این فرصت تاریخی برای ساختن جامعهای عادلانهتر و امید به زندگی بهتر بر باد نخواهد رفت.
🔸متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید
mashghenow.com/?p=6085
#حسین_هوشمند #مسعود_پزشکیان #دولت #عدالت
🔸نشانی تلگرام «مشق نو»:
t.me/mashghenowofficial
مشق نو
آقای رئیسجمهور و گفتمان «عدالت دموکراتیک» - مشق نو
وبسایت «مشق نو» با گرایش اصلاحطلبانه و رویکردی تحلیلی تلاش دارد در یادداشتها، مقالات و گفتوگوهای خود، نگاهی نظری با جنبههای آموزشی را مدنظر قرار دهند.
Forwarded from دیپلماسی
🔵🔴اجماع نخبگان تنها راهی برای پیشرفت کشور
✍️سعید یعقوبی /دانش آموخته علوم سیاسی
👈 بخش اول
۱- شرط بالندگی یک تمدن:
"دوره ی اوج ترقی هر تمدنی هنگامی است که مجموعه ای از افراد برجسته و بزرگ با هم پیدا می شوند."(حسین بشیریه، تاریخ اندیشه سیاسی در قرن بیستم، جلد ۲، ص ۳۶)
۲-طرق اجماع نخبگان
ساموئل هانتینگتون، متخصص شهیر علوم سیاسی ضمن تاکید بر "نقش و صورتبندی نیروهای سیاسیِ برخودار از قدرت به ویژه نخبگان حاکم، برای گذار از " گسیختگی ساختاری و ارزشی نخبگان " به " انسجام و همبستگی ساختاری و ارزشی نخبگان" دو راه را پیشنهاد می کند:"۱-سازش نخبگان: فیصله دادن به اختلافات میان جناح های رقیب و ایجاد صلح و سازش و مصالحه بر سر مهم ترین وجوه اختلاف.ایجاد اجماع ارزشی میان آن ها است. ۲-ائتلاف انتخاباتی: که طی آن گروه های مختلف به تعدیل مواضع خود می پردازند تا با یکدیگر در یک ائتلاف ، قدرت سیاسی را در دست بگیرند."
۳-نقش امنیت و نظم در پیشبرد اجماع و تکوین جامعه بالغ:
"یا صاحبان قدرت می توانند ائتلاف مسلطی را شکل دهند و یا آن که بر سر تصاحب قدرت وارد نزاع می شوند.اگر صاحبان قدرت بتوانند ائتلافی شکل دهند و همه صاحبان قدرت را در قدرت رسمی سهیم سازند به نحوی که همه خواهان حفظ رژیم حاکم شوند یکی از نقاط عطف سپری شده است و کشور به سمت بلوغ سیاسی و اقتصادی حرکت کرده است."(داگلاس نورث، در سایه خشونت، ترجمه محسن میردامادی و دیگران، ص ۱۳)
۴- تاثیر نهادهای با ثبات در قوام اجماع
ثمر بخشی اجماع نخبگان هنگامی حاصل می شود که نظام سیاسی از "درجه بالای نهادینگی" برخوردار باشد."هانتینگتون با تاکید بر اهمیت این مفهوم، بر ضرورت شکل گیری نهادهای جاافتاده، پایدار، پیچیده، مستقل و منسجم اصرار می ورزد تا بدین وسیله ضمن حفظ نظام سیاسی، نزاع های مختلف نیروهای اجتماعی- سیاسی جامعه را سامان دهند و آستانه تحمل و انطباق پذیری نظام سیاسی را در مواجهه با تقاضا ها و مطالبات سیل آسا و ناگهانی به ورودی آن نظام افزایش دهند."(رک: برتران بدیع، توسعه سیاسی، ترجمه احمد نقیب زاده، صص ۸۸-۸۲)
۵- اهمیت جایگاه ویژه توسعه اجرایی در تعادل نظام سیاسی
برای جلوگیری از عدم تعادل نظام سیاسی که ناشی از ورودی های آشوبساز به نظام بواسطه هجوم انبوه مطالبات شهروندان است، ارتقای توان انطباق پذیری نظام برای پاسخگویی به تقاضاهای مدنی ضروری است و لذا نظام سیاسی بايستی به مکانیسم های تنظیم کننده بی اندیشد تا هم چنان از اعتماد و حمایت های شهروندان برخوردار باشد در این شرایط ، نظام سیاسی به جای " توسعه سیاسی" می بایست قابلیت های اجرایی خود را که از آن به عنوان " توسعه اجرایی" یاد می شود، در دستور کار خود قرار دهد.در این راستا دنبال روی از ایده ی " دولت کوچک"، خطای استراتژیک است، این الگوی دولت قادر به پاسخ به مطالبات انبوه نیست.تنها نظام سیاسی با توسعه اجرایی و افزایش قابلیت های خود می تواند u در انجام ماموریت های خویش که همانا پاسخگویی به هجوم مطالبات سیل آسا به نظام سیاسی است، توانمند باشد. و بر ثبات شکننده خود غلبه یابد.
۶- حفظ نظم و امنیت جاده صاف کن اجماع مستمر و نیل به جامعه بالغ
الگوبرداری از نهادهای جوامع پیشرفته بدون در نظر گرفتن " درجه بالای نهادینگی" مد نظر هانتینگتون و " توسعه اجرایی" مورد تاکید فوکویاما که شرحش خواهد گذشت، در هنگام مواجهه با انبوه تقاضاها و مطالبات در مواقع بحرانی منجر به فروپاشی نظام های سیاسی خواهد شد. در این ارتباط "داگلاس نورث، برنده نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳ جوامع را به دو دسته تقسیم می کند:"جوامع با دسترسی محدود به حقوق مالکیت و قانون" و " جوامع با دسترسی همگانی به قانون" .توسعه را معمولاً گذر از جامعه اول به جامعه نوع دوم تعریف کرده اند."(همان، ص۱۲) از نظر نورث جوامع محدود باید مراحل مختلفی را سپری کنند و آنگاه به جامعه نوع دوم دست بیابند.گذر از جامعه نوع اول به جامعه نوع دوم با انتقال نهادها( قوانین و مقررات، سازمان ها و موسسات) و تقلید از نوع دوم امکان پذیر نیست.الگو برداری از نهادهای جوامع دسترسی باز به فروپاشی نظم های درونی جوامع می انجامد و نه تنها کمکی به این جوامع نمی کند، بلکه آن ها را در معرض خشونت فراگیر قرار می دهد." (همان)"در مقام ایجاب و ارائه توصیه های سیاستی نورث به جای الگو برداری از "جوامع باز" حرکت از جامعه شکننده به جامعه بالغ را پیشنهاد می کند.معیار این دو جامعه (شکننده و بالغ) حفظ امنیت و پرهیز از آشوب و خشونت است.از نظر همین شاخص جوامع به شکننده و بالغ تقسیم می شوند.جامعه شکننده جامعه ای است که نظم و امنیت در آن شکننده است و بر عکسِ جامعه بالغ جامعه ای است که احتمال برهم خوردن نظم در آن اندک و منتفی شده است.
T.me/bestdiplomacy
✍️سعید یعقوبی /دانش آموخته علوم سیاسی
👈 بخش اول
۱- شرط بالندگی یک تمدن:
"دوره ی اوج ترقی هر تمدنی هنگامی است که مجموعه ای از افراد برجسته و بزرگ با هم پیدا می شوند."(حسین بشیریه، تاریخ اندیشه سیاسی در قرن بیستم، جلد ۲، ص ۳۶)
۲-طرق اجماع نخبگان
ساموئل هانتینگتون، متخصص شهیر علوم سیاسی ضمن تاکید بر "نقش و صورتبندی نیروهای سیاسیِ برخودار از قدرت به ویژه نخبگان حاکم، برای گذار از " گسیختگی ساختاری و ارزشی نخبگان " به " انسجام و همبستگی ساختاری و ارزشی نخبگان" دو راه را پیشنهاد می کند:"۱-سازش نخبگان: فیصله دادن به اختلافات میان جناح های رقیب و ایجاد صلح و سازش و مصالحه بر سر مهم ترین وجوه اختلاف.ایجاد اجماع ارزشی میان آن ها است. ۲-ائتلاف انتخاباتی: که طی آن گروه های مختلف به تعدیل مواضع خود می پردازند تا با یکدیگر در یک ائتلاف ، قدرت سیاسی را در دست بگیرند."
۳-نقش امنیت و نظم در پیشبرد اجماع و تکوین جامعه بالغ:
"یا صاحبان قدرت می توانند ائتلاف مسلطی را شکل دهند و یا آن که بر سر تصاحب قدرت وارد نزاع می شوند.اگر صاحبان قدرت بتوانند ائتلافی شکل دهند و همه صاحبان قدرت را در قدرت رسمی سهیم سازند به نحوی که همه خواهان حفظ رژیم حاکم شوند یکی از نقاط عطف سپری شده است و کشور به سمت بلوغ سیاسی و اقتصادی حرکت کرده است."(داگلاس نورث، در سایه خشونت، ترجمه محسن میردامادی و دیگران، ص ۱۳)
۴- تاثیر نهادهای با ثبات در قوام اجماع
ثمر بخشی اجماع نخبگان هنگامی حاصل می شود که نظام سیاسی از "درجه بالای نهادینگی" برخوردار باشد."هانتینگتون با تاکید بر اهمیت این مفهوم، بر ضرورت شکل گیری نهادهای جاافتاده، پایدار، پیچیده، مستقل و منسجم اصرار می ورزد تا بدین وسیله ضمن حفظ نظام سیاسی، نزاع های مختلف نیروهای اجتماعی- سیاسی جامعه را سامان دهند و آستانه تحمل و انطباق پذیری نظام سیاسی را در مواجهه با تقاضا ها و مطالبات سیل آسا و ناگهانی به ورودی آن نظام افزایش دهند."(رک: برتران بدیع، توسعه سیاسی، ترجمه احمد نقیب زاده، صص ۸۸-۸۲)
۵- اهمیت جایگاه ویژه توسعه اجرایی در تعادل نظام سیاسی
برای جلوگیری از عدم تعادل نظام سیاسی که ناشی از ورودی های آشوبساز به نظام بواسطه هجوم انبوه مطالبات شهروندان است، ارتقای توان انطباق پذیری نظام برای پاسخگویی به تقاضاهای مدنی ضروری است و لذا نظام سیاسی بايستی به مکانیسم های تنظیم کننده بی اندیشد تا هم چنان از اعتماد و حمایت های شهروندان برخوردار باشد در این شرایط ، نظام سیاسی به جای " توسعه سیاسی" می بایست قابلیت های اجرایی خود را که از آن به عنوان " توسعه اجرایی" یاد می شود، در دستور کار خود قرار دهد.در این راستا دنبال روی از ایده ی " دولت کوچک"، خطای استراتژیک است، این الگوی دولت قادر به پاسخ به مطالبات انبوه نیست.تنها نظام سیاسی با توسعه اجرایی و افزایش قابلیت های خود می تواند u در انجام ماموریت های خویش که همانا پاسخگویی به هجوم مطالبات سیل آسا به نظام سیاسی است، توانمند باشد. و بر ثبات شکننده خود غلبه یابد.
۶- حفظ نظم و امنیت جاده صاف کن اجماع مستمر و نیل به جامعه بالغ
الگوبرداری از نهادهای جوامع پیشرفته بدون در نظر گرفتن " درجه بالای نهادینگی" مد نظر هانتینگتون و " توسعه اجرایی" مورد تاکید فوکویاما که شرحش خواهد گذشت، در هنگام مواجهه با انبوه تقاضاها و مطالبات در مواقع بحرانی منجر به فروپاشی نظام های سیاسی خواهد شد. در این ارتباط "داگلاس نورث، برنده نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳ جوامع را به دو دسته تقسیم می کند:"جوامع با دسترسی محدود به حقوق مالکیت و قانون" و " جوامع با دسترسی همگانی به قانون" .توسعه را معمولاً گذر از جامعه اول به جامعه نوع دوم تعریف کرده اند."(همان، ص۱۲) از نظر نورث جوامع محدود باید مراحل مختلفی را سپری کنند و آنگاه به جامعه نوع دوم دست بیابند.گذر از جامعه نوع اول به جامعه نوع دوم با انتقال نهادها( قوانین و مقررات، سازمان ها و موسسات) و تقلید از نوع دوم امکان پذیر نیست.الگو برداری از نهادهای جوامع دسترسی باز به فروپاشی نظم های درونی جوامع می انجامد و نه تنها کمکی به این جوامع نمی کند، بلکه آن ها را در معرض خشونت فراگیر قرار می دهد." (همان)"در مقام ایجاب و ارائه توصیه های سیاستی نورث به جای الگو برداری از "جوامع باز" حرکت از جامعه شکننده به جامعه بالغ را پیشنهاد می کند.معیار این دو جامعه (شکننده و بالغ) حفظ امنیت و پرهیز از آشوب و خشونت است.از نظر همین شاخص جوامع به شکننده و بالغ تقسیم می شوند.جامعه شکننده جامعه ای است که نظم و امنیت در آن شکننده است و بر عکسِ جامعه بالغ جامعه ای است که احتمال برهم خوردن نظم در آن اندک و منتفی شده است.
T.me/bestdiplomacy
Forwarded from دیپلماسی
🔵🔴اجماع نخبگان تنها راهی برای پیشرفت کشور
✍سعید یعقوبی
👈 بخش دوم و پایانی
سیاست های اقتصادی و اجتماعی باید کمک کنند تا نظم و امنیت از حالت شکننده به وضعیت پایدار تحول یابند." (همان، صص۱۳-۱۲)
۷-تقدم توسعه اجرایی یا بوروکراسی بر دموکراسی
فرانسیس فوکویاما، متخصص شهیر اقتصاد سیاسی، " فرض محوری و اصل استاد خود، ساموئل هانتینگتون، را می پذیرد که تولید قدرت مقدم بر محدود کردن آن است.ناگفته پیداست که در اینجا تعارض میان توسعه ی آمرانه و دموکراسی مدنظر قرار دارد، تعارضی که جامعه خود ما هم از سال ها پیش با آن درگیر است: آیا توسعه اقتدارآمیز اولویت دارد یا دموکراسی و محدود کردن قدرت دولت؟ ...فوکویاما می گوید اگر در دهه ی ۱۹۶۰ هانتینگتون می توانست از تقدم توسعه آمرانه بر دموکراسی سخن بگوید، امروز و در پی افزایش جذابیت دموکراسی در جهان طرح چنین ادعایی آسان نیست.در نتیجه تضاد میان تولید قدرت و محدود کردن آن بیشتر از گذشته تشدید شده و خود را نشان می دهد. به نظر فوکویاما میان سه عنصر دولت (تولید قدرت)، حکومت دموکراتیک ( انتخابات آزاد و منصفانه) و حاکمیت قانون (محدود کردن قدرت دولت) همواره تنش و تعارض دیده می شود و برقراری تعادل میان آنها یکی از دشوارترین کارها در مملکت داری کنونی است.دولت برای اعمال اقتدار خود و انحصار به کارگیری خشونت و اجرای قوانین و مقررات سخت نیازمند تولید قدرت و به کارگیری آن است، در حالی که جامعه مدنی به صورت طبیعی از قدرتمندتر شدن بیش از حد دولت و غیر قابل مهار بودن آن احساس نگرانی می کند.دولت برای اداره بهتر کشور و اوضاع نیازمند داشتن برخی اختیارات و به دنبال محدود کردن آزادی های سیاسی و حتی اجتماعی است.اما جامعه، فعالان سیاسی، و روشنفکران منتقدِ محدود کردن آزادی های اساسی و حقوق شهروندان هستند....با این وجود فوکویاما دل در گرو توسعه آمرانه دارد و هنوز آن را مقدم بر دموکراسی و مهم تر از آن می داند! او می گوید اگر در کشوری دولت مدرن از نوع وبری آن (یعنی با یک بوروکراسی کارآمد) وجود نداشته باشد، ورود دموکراسی باعث رواج ویژه پروری و حامی پروری و به دنبال آن فساد اداری می شود.به عبارت دیگر چون یک بوروکراسی قدرتمند غیر فاسد شکل نگرفته است، سیاسیون برای تحقق اهداف سیاسی خود و کسب رای به راحتی منابع عمومی را در بین حامیانشان توزیع می کنند تا آرای آنها را در انتخابات از آن سازند، و بدین گونه فساد اداری و حامی پروری دوش به دوش هم حرکت کرده، ظهور دولت مدرن را به تاخیر می اندازند." (فرانسیس فوکویاما، نظم و زوال سیاسی، ترجمه رحمن قهرمانپور، صص۸-۷)فوکویاما در بحث تقدم بوروکراسی بر دموکراسی کشور پروس/ آلمان را به عنوان نمونه اعلایی یادآور می شود و بر لزوم اصلاح نظام اداری و نظام قوانین و مقررات خدمات کشوری تاکید کرده و تقویت قدرت بوروکراتیک را در خدمت دولت و به تعبیری سبب قوام دولت مدرن می داند.(رک: همان،ص۸)
۸-نتیجه ی اجماع نخبگان، تولید قدرت دولت و کاهش منازعات خشونت آمیز اجتماعی
چنان که اشاره شد در صورتی که نخبگان به جای تضعیف یکدیگر به همبستگی ساختاری و ارزشی دست یافتند و موفق به افزایش قدرت بوروکراتیک و نیل به دولت مدرن شدند، منازعات سیاسی و اجتماعی نیز محدود می شود.ناگفته نماند منازعات خشونت پرهیز که در پرتو حفظ امنیت و نظم جامعه در قالب تقویت جامعه مدنی صورت می گیرد، خود سطحی از همگرایی جامعه را ارتقا می بخشد." بیان علمی تر این مسئله نظریه " منازعه" ژرژ زیمل آلمانی است.زیمل در کتاب خود زیر عنوان " منازعه" ؛ تعامل و منازعه را جز لاینفک نظام اجتماعی و عامل مهم جامعه پذیری بر می شمارد که نقطه مقابل بی تفاوتی است."(احمد نقیب زاده، " امنیت عمومی از منظر دولت"، ص ۲۶۳)آنچه که اکنون تاریخش در جهان سپری شده، منازعات خشونت گرا است. هنگامی که توده های مردم احساساتی، هیجان زده و خشمناک بطور ناگهانی و همزمان در خیابان ها مطالباتِ انبوه شان را از نظام سیاسی می خواهند و آن نظام در آن شرایطِ ناامن و زوال نظم که همراه با از گسیختگی ساختاری و ارزشیِ نخبگان حاکم شده است، چگونه با وجود آن انبوه ورودی آشوبگر به سیستم، و بروز مساله اضافه بار و آنتروپی سیستم؛، به مطالبات توده ها پاسخ و خود را با انطباق دهد؟ " تاریخ جوامع دستخوش دگرگونی گواه آنست که مقاومت مدنی اثر گذار است: منطق استراتژیکِ منازعات خشونت پرهیز موفق تر از مبارزات خشونت آمیز است و بیشتر به اهداف پایدار خود رسیده است." (کالین جی بِک، درباره انقلاب ها، ترجمه مهدی زیبایی و دیگران، صص۹۳-۹۴ )
T.me/bestdiplomacy
✍سعید یعقوبی
👈 بخش دوم و پایانی
سیاست های اقتصادی و اجتماعی باید کمک کنند تا نظم و امنیت از حالت شکننده به وضعیت پایدار تحول یابند." (همان، صص۱۳-۱۲)
۷-تقدم توسعه اجرایی یا بوروکراسی بر دموکراسی
فرانسیس فوکویاما، متخصص شهیر اقتصاد سیاسی، " فرض محوری و اصل استاد خود، ساموئل هانتینگتون، را می پذیرد که تولید قدرت مقدم بر محدود کردن آن است.ناگفته پیداست که در اینجا تعارض میان توسعه ی آمرانه و دموکراسی مدنظر قرار دارد، تعارضی که جامعه خود ما هم از سال ها پیش با آن درگیر است: آیا توسعه اقتدارآمیز اولویت دارد یا دموکراسی و محدود کردن قدرت دولت؟ ...فوکویاما می گوید اگر در دهه ی ۱۹۶۰ هانتینگتون می توانست از تقدم توسعه آمرانه بر دموکراسی سخن بگوید، امروز و در پی افزایش جذابیت دموکراسی در جهان طرح چنین ادعایی آسان نیست.در نتیجه تضاد میان تولید قدرت و محدود کردن آن بیشتر از گذشته تشدید شده و خود را نشان می دهد. به نظر فوکویاما میان سه عنصر دولت (تولید قدرت)، حکومت دموکراتیک ( انتخابات آزاد و منصفانه) و حاکمیت قانون (محدود کردن قدرت دولت) همواره تنش و تعارض دیده می شود و برقراری تعادل میان آنها یکی از دشوارترین کارها در مملکت داری کنونی است.دولت برای اعمال اقتدار خود و انحصار به کارگیری خشونت و اجرای قوانین و مقررات سخت نیازمند تولید قدرت و به کارگیری آن است، در حالی که جامعه مدنی به صورت طبیعی از قدرتمندتر شدن بیش از حد دولت و غیر قابل مهار بودن آن احساس نگرانی می کند.دولت برای اداره بهتر کشور و اوضاع نیازمند داشتن برخی اختیارات و به دنبال محدود کردن آزادی های سیاسی و حتی اجتماعی است.اما جامعه، فعالان سیاسی، و روشنفکران منتقدِ محدود کردن آزادی های اساسی و حقوق شهروندان هستند....با این وجود فوکویاما دل در گرو توسعه آمرانه دارد و هنوز آن را مقدم بر دموکراسی و مهم تر از آن می داند! او می گوید اگر در کشوری دولت مدرن از نوع وبری آن (یعنی با یک بوروکراسی کارآمد) وجود نداشته باشد، ورود دموکراسی باعث رواج ویژه پروری و حامی پروری و به دنبال آن فساد اداری می شود.به عبارت دیگر چون یک بوروکراسی قدرتمند غیر فاسد شکل نگرفته است، سیاسیون برای تحقق اهداف سیاسی خود و کسب رای به راحتی منابع عمومی را در بین حامیانشان توزیع می کنند تا آرای آنها را در انتخابات از آن سازند، و بدین گونه فساد اداری و حامی پروری دوش به دوش هم حرکت کرده، ظهور دولت مدرن را به تاخیر می اندازند." (فرانسیس فوکویاما، نظم و زوال سیاسی، ترجمه رحمن قهرمانپور، صص۸-۷)فوکویاما در بحث تقدم بوروکراسی بر دموکراسی کشور پروس/ آلمان را به عنوان نمونه اعلایی یادآور می شود و بر لزوم اصلاح نظام اداری و نظام قوانین و مقررات خدمات کشوری تاکید کرده و تقویت قدرت بوروکراتیک را در خدمت دولت و به تعبیری سبب قوام دولت مدرن می داند.(رک: همان،ص۸)
۸-نتیجه ی اجماع نخبگان، تولید قدرت دولت و کاهش منازعات خشونت آمیز اجتماعی
چنان که اشاره شد در صورتی که نخبگان به جای تضعیف یکدیگر به همبستگی ساختاری و ارزشی دست یافتند و موفق به افزایش قدرت بوروکراتیک و نیل به دولت مدرن شدند، منازعات سیاسی و اجتماعی نیز محدود می شود.ناگفته نماند منازعات خشونت پرهیز که در پرتو حفظ امنیت و نظم جامعه در قالب تقویت جامعه مدنی صورت می گیرد، خود سطحی از همگرایی جامعه را ارتقا می بخشد." بیان علمی تر این مسئله نظریه " منازعه" ژرژ زیمل آلمانی است.زیمل در کتاب خود زیر عنوان " منازعه" ؛ تعامل و منازعه را جز لاینفک نظام اجتماعی و عامل مهم جامعه پذیری بر می شمارد که نقطه مقابل بی تفاوتی است."(احمد نقیب زاده، " امنیت عمومی از منظر دولت"، ص ۲۶۳)آنچه که اکنون تاریخش در جهان سپری شده، منازعات خشونت گرا است. هنگامی که توده های مردم احساساتی، هیجان زده و خشمناک بطور ناگهانی و همزمان در خیابان ها مطالباتِ انبوه شان را از نظام سیاسی می خواهند و آن نظام در آن شرایطِ ناامن و زوال نظم که همراه با از گسیختگی ساختاری و ارزشیِ نخبگان حاکم شده است، چگونه با وجود آن انبوه ورودی آشوبگر به سیستم، و بروز مساله اضافه بار و آنتروپی سیستم؛، به مطالبات توده ها پاسخ و خود را با انطباق دهد؟ " تاریخ جوامع دستخوش دگرگونی گواه آنست که مقاومت مدنی اثر گذار است: منطق استراتژیکِ منازعات خشونت پرهیز موفق تر از مبارزات خشونت آمیز است و بیشتر به اهداف پایدار خود رسیده است." (کالین جی بِک، درباره انقلاب ها، ترجمه مهدی زیبایی و دیگران، صص۹۳-۹۴ )
T.me/bestdiplomacy
Telegram
دیپلماسی
MA International relations
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
Forwarded from دیپلماسی
🔵🔴 درک افراد از سخنان ما یکسان نیست
🔦هر کس در محدوده توانایی ذهنی خود حرف ما را فهم می کند.
🔹فرض کنیم توانایی درک یک شخص را بتوان با یک عدد نشان داد و برای هر سخنی ،میزان تواناییِ معینی نیاز باشد.برای مثال شخص A توانایی درک ذهنی اش 10 باشد و شما سخن منطقی بگویید که برای درک آن میزان توانایی 20 نیاز باشد. در اینصورت اون تنها نیمی از مفهوم و دلایل سخن شما را درک می کند. اما شما تصور می کنید او نیز مثل خود شما تمام سخن منطقی را که گفته اید ، درک کرده یا توقع دارید به سادگی همانند شما اقناع شود.اما اینطور نیست.چون برای درک و اقناع او، نیاز است تمام سخن شما را فهم کند.
🔹همانطور که برتراند راسل میگفت: "برداشت نادان از چیزی که دانا میگوید هيچوقت نمیتواند درست باشد. چراکه نادان هر چیزی را که میشنود، به چیزی که بتواند بفهمد، تفسیر و ترجمه میکند."
🔹با توجه به این مساله ،دونکته را باید رعایت کرد: به آسانی با هر کسی وارد بحث نشویم ؛ به قول دیگری از راسل سعی نکنیم با یک صابون، ذغالی را سفید کنیم و یا اگر هم وارد گفتگو شدیم، تنها نکات ساده و بدیهی را در استدلال خود بکار ببریم که چندان نیازمند فهم عمیق نباشد.
🔹نکته دوم اینکه معمولا افراد ، سخن یکسان را به گونه های متفاوتی فهم و درک می کنند، یعنی ابتدا سخن را در ظرف ذهن خود می ریزند و به فرمی در می آورند که با ذهن و ضمیر خود سازگارتر است.
🔹به بیان تمثیلی ، هر حرفی ابتدا در اندازه ی ظرف اندیشه ی افراد قرار می گیرد و اضافی آن، اگر از فهم آنها فراتر باشد ، بیرون می ریزند. در مرحله دوم نیز همان سخن به شکل قالب ذهن افراد در می آید.
چنانچه شوپنهاور می گفت:
"هر کس در واقع آنچه را که با طبیعت او همگون است می فهمد و ارج می نهد. کسی که سطحی است چیزهای سطحی را می پسندد، کسی که عامی است چیزهای عوامانه را... کسی که ابله است مهملات را ...
هر کس بیش از هرچیز ، آثار و محصول خود را می پسندد که کاملا با او یکسان و هماهنگ است."
🔹اندیشمندان برای این معضل رهیافت و راه حل های متنوعی داده اند، اما بسیاری از آنها همچون خود شوپنهاور معتقد بوده اند که نباید با هرکسی وارد بحث شد، و گاهی باید از گفتگوی بی حاصل نیز پرهیز کرد .دکارت ،مور و فلاسفه تحلیلی تاکید را بر وضوح سخنان گذاشته اند . به شکلی که تا جای ممکن سخن واضح و متمایزی بکار رود که از سوءظن و برداشت های نابجا جلوگیری شود. اما به هر حال ما این نکات را مدنظر نداریم و اغلب فرض ما بر این است که سخن ما همانطور که برای خودمان سرراست یا قابل فهم است ، برای دیگری نیز به همین ترتیب درک می شود، حتی به جرأت می توان گفت که بسیاری از اندیشمندان نیز دچار این سهل انگاری ها شده و می شوند.
منبع: مدرسه علوم انسانی
T.me/bestdiplomacy
🔦هر کس در محدوده توانایی ذهنی خود حرف ما را فهم می کند.
🔹فرض کنیم توانایی درک یک شخص را بتوان با یک عدد نشان داد و برای هر سخنی ،میزان تواناییِ معینی نیاز باشد.برای مثال شخص A توانایی درک ذهنی اش 10 باشد و شما سخن منطقی بگویید که برای درک آن میزان توانایی 20 نیاز باشد. در اینصورت اون تنها نیمی از مفهوم و دلایل سخن شما را درک می کند. اما شما تصور می کنید او نیز مثل خود شما تمام سخن منطقی را که گفته اید ، درک کرده یا توقع دارید به سادگی همانند شما اقناع شود.اما اینطور نیست.چون برای درک و اقناع او، نیاز است تمام سخن شما را فهم کند.
🔹همانطور که برتراند راسل میگفت: "برداشت نادان از چیزی که دانا میگوید هيچوقت نمیتواند درست باشد. چراکه نادان هر چیزی را که میشنود، به چیزی که بتواند بفهمد، تفسیر و ترجمه میکند."
🔹با توجه به این مساله ،دونکته را باید رعایت کرد: به آسانی با هر کسی وارد بحث نشویم ؛ به قول دیگری از راسل سعی نکنیم با یک صابون، ذغالی را سفید کنیم و یا اگر هم وارد گفتگو شدیم، تنها نکات ساده و بدیهی را در استدلال خود بکار ببریم که چندان نیازمند فهم عمیق نباشد.
🔹نکته دوم اینکه معمولا افراد ، سخن یکسان را به گونه های متفاوتی فهم و درک می کنند، یعنی ابتدا سخن را در ظرف ذهن خود می ریزند و به فرمی در می آورند که با ذهن و ضمیر خود سازگارتر است.
🔹به بیان تمثیلی ، هر حرفی ابتدا در اندازه ی ظرف اندیشه ی افراد قرار می گیرد و اضافی آن، اگر از فهم آنها فراتر باشد ، بیرون می ریزند. در مرحله دوم نیز همان سخن به شکل قالب ذهن افراد در می آید.
چنانچه شوپنهاور می گفت:
"هر کس در واقع آنچه را که با طبیعت او همگون است می فهمد و ارج می نهد. کسی که سطحی است چیزهای سطحی را می پسندد، کسی که عامی است چیزهای عوامانه را... کسی که ابله است مهملات را ...
هر کس بیش از هرچیز ، آثار و محصول خود را می پسندد که کاملا با او یکسان و هماهنگ است."
🔹اندیشمندان برای این معضل رهیافت و راه حل های متنوعی داده اند، اما بسیاری از آنها همچون خود شوپنهاور معتقد بوده اند که نباید با هرکسی وارد بحث شد، و گاهی باید از گفتگوی بی حاصل نیز پرهیز کرد .دکارت ،مور و فلاسفه تحلیلی تاکید را بر وضوح سخنان گذاشته اند . به شکلی که تا جای ممکن سخن واضح و متمایزی بکار رود که از سوءظن و برداشت های نابجا جلوگیری شود. اما به هر حال ما این نکات را مدنظر نداریم و اغلب فرض ما بر این است که سخن ما همانطور که برای خودمان سرراست یا قابل فهم است ، برای دیگری نیز به همین ترتیب درک می شود، حتی به جرأت می توان گفت که بسیاری از اندیشمندان نیز دچار این سهل انگاری ها شده و می شوند.
منبع: مدرسه علوم انسانی
T.me/bestdiplomacy
Telegram
دیپلماسی
MA International relations
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
Forwarded from دیپلماسی
🔵🔴تحلیل پدیده حاج سید اصغر حمال
✍مجتبی لشکربلوکی
دکتر نعمت الله فاضلی، جامعه شناس معاصر ماجرایی بسیار شنیدنی را تعریف می کند به نقل از استاد پاپلی یزدی از جلد دوم شازده حمام. اول این ماجرای جذاب را با هم بخوانیم و سپس تحلیل کنیم. قبلش خیلی شفاف بگویم که واژه حمال به هیچ وجه نباید ذهنیت منفی ایجاد کند. هر کاری شریف است از جمله باربری. بر شانه تمام باربران با شرافت با افتخار بوسه می زنم!
پاپلی یزدی در سال ۱۳۴۶ تصادفی اصغر حمال را در مشهد موقع گدایی می بیند و او را می شناسد. اصغر پیشتر در گاراژی در یزد باربری می کرد. پاپلی احوالش را می پرسد و ناهار مهمانش می کند و با هم دوست می شوند. زمان می گذرد و اصغر داستان زندگی اش را برای پاپلی می گوید.
اصغر برای زیارت به مشهد آمده و شبی کنار حرم نشسته و سرش را روی زانویش گذاشته بود. عابران به گمان این که گداست، جلوی پایش پول می گذاشتند. اصغر می بیند در زمان کمی ۵ تومن پول به او داده اند. همان شب دو ساعت دیگر سرش را به زانو می گذارد و ده تومن جمع می کند. پولی بسیار بیشتر از بار زدن یک کامیون.
اصغر حمالی را رها می کند و به گدایی می پردازد و روزی ۵۰ تومن گدایی می کند. مدتی بعد پاپلی، اصغر را در حال نزول دادن می بیند، در حالی که شالی سبز دارد و سید هم شده! پنج سال می گذرد و سید صاحب خانه ای بزرگ و مال و منال اشرافی می شود. همسرش را هم وارد دلالی می کند و او جهیزیه دخترش را از همین راه فراهم می سازد. حالا اصغر حمال مشهور شده به «حاج سید اصغر».
حاج سید اصغر حمال ساکن تهران می شود. سال ۶۷ پاپلی «حاج سید اصغر» که اکنون دیگر حمال نیست را در تهران مجدد می بیند که صاحب صرافی در خیابان فردوسی و کاخ و جلال و جبروت است.
فقط اصغر حمال نیست که درمی یابد با زحمت کشیدن نمی شود پولدار شد، اطراف ما پر است از «حاج سید اصغر حمالها» که از راه گدایی، ربا، دلالی و زندگی رانتی و انگلی، گنج قارون دارند و سید سبز پوش هم شده اند.
حاج سید اصغر حمال ها همه جا هستند، حتی در دانشگاه ها. کم نیستند اعضای هیات علمی که بدون زحمت و صلاحیت و با دوشیدن دانشجویان استاد شده اند. در ادارات دولتی، صنایع و کارخانه جات و بانک ها هم مدیران زیادی می بینیم که همان اصغر حمال اند که از نردبان باندبازی و رانت بالا رفته اند. یکی از علل فلاکت ایران رشد این «طبقه انگل» است. دکتر نعمت الله فاضلی در دامه نوشته خود این پدیده را تحلیل می کند (رفرنس: کانال تلگرامی ایشان) اجازه می خواهم با اندکی تفاوت، تحلیل خودم را ارایه کنم.
🔦تحلیل و تجویز:
چرا جامعه ما حاج سید اصغرحمال پرور است؟ اگر از جواب های ساده بگذریم و کمی عمیق تر نگاه کنیم: پاداش ها، پیشران رفتار ما هستند. اگر رفتاری، پاداش دریافت کند؛ تقویت و تکثیر می شود و اگر رفتاری پاداش دریافت نکند یا در عوض با عقوبت روبرو شود تضعیف و محو می شود. (مثلا اگر آن روز اصغر حمال از گدایی پول خوبی دریافت نمی کرد آن رفتار ادامه پیدا نمی کرد). دقت کنید که وقتی می گوییم پاداش یا عقوبت شامل همه چیز می شود مالی، معنوی، روانی اعم از ثروت، شهرت، منزلت و ...
خب سوال این است که چه چیزی پاداش ها یا عقوبت ها (یا بازخورد مثبت و منفی) را رقم می زند. برخی از دانشمندان می گویند: نهادها. نهادها چه هستند؟ قواعد زندگی جمعی که توسط خود انسان در طول تاریخ ایجاد می شود و تعیین می کنند که چه چیزی خوب است و چه چیزی بد است. چه چیزی شدنی است و چه چیزی نشدنی است و هر کاری باید چگونه انجام شود. نهادها روی پاداش ها تاثیر می گذارند و پاداش ها روی انگیزه ما و انگیزه هم رفتار (عملکرد) ما را جهت می دهد. بگذارید نمونه موردی اصغر حمال را به خاطر کمبود جا صرفا با دو نهاد ساده تحلیل کنیم.
1) اگر صدقه فردی در ایران رواج نداشت و همه از طریق سازمان های تخصصی نیکوکاری مانند خیریه ها صدقه می دادند آیا امکان داشت که اصغر حمال به چنین درآمدی برسد؟ خیر. نهاد صدقه فردی به جای نیکوکاری/صدقه جمعی یک نهاد موثر در پاداش دهی به اصغرحمال هاست.
2) در برخی کشورها قاعده پولت را از کجا آورده ای حاکم است. یعنی حتی اگر شما بخواهی پول را به حساب شخصی خودت آن هم در بانکی که 20 سال است در آن حساب داری واریز کنی، و مبلغش بالاتر از یک حدی باشد باید مدرک بیاوری. همین نهاد ساده باعث می شود که امکان شکل گیری طبقه انگل کمتر و پرهزینه تر شود.
شکل گیری طبقه انگل (مدیران دولتی که با باندبازی پست می گیرند، کاسبانی که با رانت و رشوه رشد می کنند و ...) ناشی از نهادهایی است که خودمان طراحی کرده ایم. اگر می خواهیم جامعه ای بدون انگل داشته باشیم، باید نهادهای توسعه ای ایجاد کنیم و جایگزین نهادهای غارتگر کنیم، بدون نهادهای درست آدم های خوب و زحمت کش هم «حاج سید اصغر» می شوند.
T.me/bestdiplomacy
✍مجتبی لشکربلوکی
دکتر نعمت الله فاضلی، جامعه شناس معاصر ماجرایی بسیار شنیدنی را تعریف می کند به نقل از استاد پاپلی یزدی از جلد دوم شازده حمام. اول این ماجرای جذاب را با هم بخوانیم و سپس تحلیل کنیم. قبلش خیلی شفاف بگویم که واژه حمال به هیچ وجه نباید ذهنیت منفی ایجاد کند. هر کاری شریف است از جمله باربری. بر شانه تمام باربران با شرافت با افتخار بوسه می زنم!
پاپلی یزدی در سال ۱۳۴۶ تصادفی اصغر حمال را در مشهد موقع گدایی می بیند و او را می شناسد. اصغر پیشتر در گاراژی در یزد باربری می کرد. پاپلی احوالش را می پرسد و ناهار مهمانش می کند و با هم دوست می شوند. زمان می گذرد و اصغر داستان زندگی اش را برای پاپلی می گوید.
اصغر برای زیارت به مشهد آمده و شبی کنار حرم نشسته و سرش را روی زانویش گذاشته بود. عابران به گمان این که گداست، جلوی پایش پول می گذاشتند. اصغر می بیند در زمان کمی ۵ تومن پول به او داده اند. همان شب دو ساعت دیگر سرش را به زانو می گذارد و ده تومن جمع می کند. پولی بسیار بیشتر از بار زدن یک کامیون.
اصغر حمالی را رها می کند و به گدایی می پردازد و روزی ۵۰ تومن گدایی می کند. مدتی بعد پاپلی، اصغر را در حال نزول دادن می بیند، در حالی که شالی سبز دارد و سید هم شده! پنج سال می گذرد و سید صاحب خانه ای بزرگ و مال و منال اشرافی می شود. همسرش را هم وارد دلالی می کند و او جهیزیه دخترش را از همین راه فراهم می سازد. حالا اصغر حمال مشهور شده به «حاج سید اصغر».
حاج سید اصغر حمال ساکن تهران می شود. سال ۶۷ پاپلی «حاج سید اصغر» که اکنون دیگر حمال نیست را در تهران مجدد می بیند که صاحب صرافی در خیابان فردوسی و کاخ و جلال و جبروت است.
فقط اصغر حمال نیست که درمی یابد با زحمت کشیدن نمی شود پولدار شد، اطراف ما پر است از «حاج سید اصغر حمالها» که از راه گدایی، ربا، دلالی و زندگی رانتی و انگلی، گنج قارون دارند و سید سبز پوش هم شده اند.
حاج سید اصغر حمال ها همه جا هستند، حتی در دانشگاه ها. کم نیستند اعضای هیات علمی که بدون زحمت و صلاحیت و با دوشیدن دانشجویان استاد شده اند. در ادارات دولتی، صنایع و کارخانه جات و بانک ها هم مدیران زیادی می بینیم که همان اصغر حمال اند که از نردبان باندبازی و رانت بالا رفته اند. یکی از علل فلاکت ایران رشد این «طبقه انگل» است. دکتر نعمت الله فاضلی در دامه نوشته خود این پدیده را تحلیل می کند (رفرنس: کانال تلگرامی ایشان) اجازه می خواهم با اندکی تفاوت، تحلیل خودم را ارایه کنم.
🔦تحلیل و تجویز:
چرا جامعه ما حاج سید اصغرحمال پرور است؟ اگر از جواب های ساده بگذریم و کمی عمیق تر نگاه کنیم: پاداش ها، پیشران رفتار ما هستند. اگر رفتاری، پاداش دریافت کند؛ تقویت و تکثیر می شود و اگر رفتاری پاداش دریافت نکند یا در عوض با عقوبت روبرو شود تضعیف و محو می شود. (مثلا اگر آن روز اصغر حمال از گدایی پول خوبی دریافت نمی کرد آن رفتار ادامه پیدا نمی کرد). دقت کنید که وقتی می گوییم پاداش یا عقوبت شامل همه چیز می شود مالی، معنوی، روانی اعم از ثروت، شهرت، منزلت و ...
خب سوال این است که چه چیزی پاداش ها یا عقوبت ها (یا بازخورد مثبت و منفی) را رقم می زند. برخی از دانشمندان می گویند: نهادها. نهادها چه هستند؟ قواعد زندگی جمعی که توسط خود انسان در طول تاریخ ایجاد می شود و تعیین می کنند که چه چیزی خوب است و چه چیزی بد است. چه چیزی شدنی است و چه چیزی نشدنی است و هر کاری باید چگونه انجام شود. نهادها روی پاداش ها تاثیر می گذارند و پاداش ها روی انگیزه ما و انگیزه هم رفتار (عملکرد) ما را جهت می دهد. بگذارید نمونه موردی اصغر حمال را به خاطر کمبود جا صرفا با دو نهاد ساده تحلیل کنیم.
1) اگر صدقه فردی در ایران رواج نداشت و همه از طریق سازمان های تخصصی نیکوکاری مانند خیریه ها صدقه می دادند آیا امکان داشت که اصغر حمال به چنین درآمدی برسد؟ خیر. نهاد صدقه فردی به جای نیکوکاری/صدقه جمعی یک نهاد موثر در پاداش دهی به اصغرحمال هاست.
2) در برخی کشورها قاعده پولت را از کجا آورده ای حاکم است. یعنی حتی اگر شما بخواهی پول را به حساب شخصی خودت آن هم در بانکی که 20 سال است در آن حساب داری واریز کنی، و مبلغش بالاتر از یک حدی باشد باید مدرک بیاوری. همین نهاد ساده باعث می شود که امکان شکل گیری طبقه انگل کمتر و پرهزینه تر شود.
شکل گیری طبقه انگل (مدیران دولتی که با باندبازی پست می گیرند، کاسبانی که با رانت و رشوه رشد می کنند و ...) ناشی از نهادهایی است که خودمان طراحی کرده ایم. اگر می خواهیم جامعه ای بدون انگل داشته باشیم، باید نهادهای توسعه ای ایجاد کنیم و جایگزین نهادهای غارتگر کنیم، بدون نهادهای درست آدم های خوب و زحمت کش هم «حاج سید اصغر» می شوند.
T.me/bestdiplomacy
Telegram
دیپلماسی
MA International relations
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
Forwarded from نواندیش
تلاشهای پشت پردهٔ اوباما برای کنارهگیری بایدن از انتخابات
🔹برخی رسانههای آمریکا گزارش دادهاند اوباما، رئیسجمهور سابق ایالات متحده در حال تلاش برای مجابکردن بایدن برای کنارهگیری از رقابت انتخاباتی است.
🔹فاکسنیوز گزارش داد اوباما تاکنون در خصوص گزارشهای متعدد رسانههای آمریکایی در اینباره سکوت اختیار کرده است.
🔹رسانههای آمریکا از جمله پولیتیکو پنجشنبه گزارش دادهاند که اوباما از مقالهٔ انتقادی سنگین جورج کلونی که در آن از بایدن خواسته شده بود از کارزار انتخاباتیاش انصراف دهد حمایت کرده است.
🔹در گزارش پولیتیکو آمده: «با آنکه اوباما به کلونی درباره حرفهایی که در آن مقاله زده مشورت نداد و یا او را به نوشتن این مقاله تشویق نکرد اما مخالفتی هم با آن نداشت».
🔹شبکهٔ اماسانبیسی پا را یک گام فراتر گذاشت و گفت که اوباما، پشت پرده در حال هدایت تلاشها در میان دموکراتها برای مجاب کردن بایدن به کنارهگیری است. /فارس
@Noandishnews
🔹برخی رسانههای آمریکا گزارش دادهاند اوباما، رئیسجمهور سابق ایالات متحده در حال تلاش برای مجابکردن بایدن برای کنارهگیری از رقابت انتخاباتی است.
🔹فاکسنیوز گزارش داد اوباما تاکنون در خصوص گزارشهای متعدد رسانههای آمریکایی در اینباره سکوت اختیار کرده است.
🔹رسانههای آمریکا از جمله پولیتیکو پنجشنبه گزارش دادهاند که اوباما از مقالهٔ انتقادی سنگین جورج کلونی که در آن از بایدن خواسته شده بود از کارزار انتخاباتیاش انصراف دهد حمایت کرده است.
🔹در گزارش پولیتیکو آمده: «با آنکه اوباما به کلونی درباره حرفهایی که در آن مقاله زده مشورت نداد و یا او را به نوشتن این مقاله تشویق نکرد اما مخالفتی هم با آن نداشت».
🔹شبکهٔ اماسانبیسی پا را یک گام فراتر گذاشت و گفت که اوباما، پشت پرده در حال هدایت تلاشها در میان دموکراتها برای مجاب کردن بایدن به کنارهگیری است. /فارس
@Noandishnews
Forwarded from جامعهشناسی
در این پنجاه روزی که از درگذشت آقای رئیسی سپری شده، حکومت ایران نهایت تلاش خود را کرده که از طریق دیدارهای حضوری ، تماس های تلفنی و پیامهای مکتوب به ولادیمیر پوتین حاکم روسیه اطمینان دهد که دولت بعدی ایران حافظ منافع روسیه خواهد بود و هیچ خللی در روابط «حسنه فیمابین » رخ نخواهد داد.آخرین فرستاده ایران به روسیه آقای قالیباف بود که امروز خدمت کدخدا مشرف شد و به او اطمینان داد که در ایران همه ارکان دولتی و حکومتی خواهان تحکیم رابطه با دولت فخیمه روسیه هستند.ظاهرا رئیسی چنان همسوی سیاستهای ایرانی و منطقهای کرملین بوده که پوتین از دست رفتن وی را یک ضایعه جبران ناپذیر (و حتی توطئه آمریکایی ها)تلقی میکند.اما وقاحت پوتین در این است که آشکارا به حکومت ایران پیام میدهد، یا دقیقتر بگویم فشار میآورد ، که رئیس جمهور بعدی هم باید مثل رئیس جمهور قبلی تامینکننده منافع روسیه باشد.
این طرز رفتار پوتین مرا به یاد دوران شوروی و کشورهای اقماری اش میاندازد.در آن زمان هیچ یک از کشورهای کمونیست اقماری شوروی بدون کسب اجازه کرملین نمیتوانست هیچ تغییری در کادر رهبری خود بدهد.رئیس حزب که جای خود داشت حتی وزرا و معاونان وزرا هم فقط پس از کسب نظر مثبت کرملین میتوانستند عزل و نصب شوند.رفتار پوتین در برخورد با جمهوری اسلامی تداعیکننده همین عادت زشت استعماری به جا مانده از دوران کمونیستهاست.البته این نوع روابط دهههاست که منسوخ شده است و حالا کشورهای بزرگ به خود اجازه چنین دخالتهای مستقیمی در امور داخلی کشورهای کوچکتر را نمیدهند و به همین خاطر معتقدم رفتار پوتین با ایران بسیار جسورانه، وقیحانه و توهینآمیز است.و متاسفانه مسئولین ایرانی هم به جای برخورد محکم با این نوع دخالتهای آشکار و پنهان روسها در امور داخلی ایران ،صرفا موضعی حقارت آمیز اتخاذ کردهاند.
✍️ #بیژن_اشتری
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
این طرز رفتار پوتین مرا به یاد دوران شوروی و کشورهای اقماری اش میاندازد.در آن زمان هیچ یک از کشورهای کمونیست اقماری شوروی بدون کسب اجازه کرملین نمیتوانست هیچ تغییری در کادر رهبری خود بدهد.رئیس حزب که جای خود داشت حتی وزرا و معاونان وزرا هم فقط پس از کسب نظر مثبت کرملین میتوانستند عزل و نصب شوند.رفتار پوتین در برخورد با جمهوری اسلامی تداعیکننده همین عادت زشت استعماری به جا مانده از دوران کمونیستهاست.البته این نوع روابط دهههاست که منسوخ شده است و حالا کشورهای بزرگ به خود اجازه چنین دخالتهای مستقیمی در امور داخلی کشورهای کوچکتر را نمیدهند و به همین خاطر معتقدم رفتار پوتین با ایران بسیار جسورانه، وقیحانه و توهینآمیز است.و متاسفانه مسئولین ایرانی هم به جای برخورد محکم با این نوع دخالتهای آشکار و پنهان روسها در امور داخلی ایران ،صرفا موضعی حقارت آمیز اتخاذ کردهاند.
✍️ #بیژن_اشتری
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY