kaveh farhadi کاوه فرهادی
https://instagram.com/stories/kaveh_farhadi2000/3075336555430487196?utm_source=ig_story_item_share&igshid=MDJmNzVkMjY= #کیومرت_پور_احمد #سینمای_ایران #قصه_های_مجید @bukharamag @kaveh_farhadi
✳ خلاصه سخنرانی "کیومرت پور احمد"
در خصوص کتاب "روزی که اسم خود را دانستم."
از : هارون یشایایی
در شبهای #بخارا
#شب_هارون_یشایایی
#سینمای_ایران
#کتاب
کیومرث پوراحمد، سخنان خود را درباره داستانهای کتاب آغاز کرد و توضیح داد:
دراین کتاب قصههای بسیار جذاب و زیبا با نثر روان و شاعرانه نوشته شده است، از آقای یشایایی متشکرم که ما را با زندگی ایرانیان یهودی آشنا کرد. اینکه بگوییم ایرانیان یهودی، ایرانیان زرتشتی و … به یاد دارم مش سلیمان در محله ما پارچه میفروخت، او یهودی بود واگر در خانهای غذای خوبی پخته میشد، مش سلیمان دعوت میشد، غذا میخورد و به کارش ادامه میداد. بعد از دبیرستان به هنرستان رفتم و آنجا یک هنرستان بود که همکلاسی یهودی، زرتشتی، و ارمنی.. داشتیم و مطلقا هیچ مشکلی هیچکس با دیگری نداشت چون همه ایرانی بودیم. البته داشتیم، افرادی که سخت گیری میکردند. خانواده مادری من به شدت مذهبی بودند، وقتی یک مهمان زرتشتی داشتیم یکی از داییهایم به مادرم گفت که لیوان را خوب بشور و دایی دیگر که به اندازه او مذهبی و نماز شب خوان بود گفت چه فرقی میکند و این چه حرفی است که میزنی؟
درباره پرویزخان یشایایی باید بگویم 22 ساله بودم که به تهران آمده بودم و فکر میکردم باید در شرکت تبلیغاتی کار کنم. من برای یک کار حدود 20 جمله نوشتم و به پرویزخان تحویل دادم، گفتند که این همه نوشتی؟ باید دو جمله بنویسی اینطور کارت بی ارزش میشود. درس بزرگی بود که پرویزخان به من داد.
کیومرث پوراحمد به داستانهای کتاب «روزی که اسمم را دانستم» پرداخت
در یکی دو مورد سناریوهایی داشتم درباره عشق دختر مسلمان و پسر یهودی که از کتاب اسفار کاتبان (نوشته ابوتراب خسروی) اقتباس کرده بودم به پروزی خان رجوع کردم و راهنمایی خیلی خوبی کرد که باعث شد کتاب رابه کلی کنار بگذارم چون گفتند این رفتاری که در کتاب نوشته شده مخصوص یهودیان آمریکا و نه ایران است. دورا دور میشنیدم که انسان شریفی است و گاهی سر صحنه فیلمهایش رفته بودم،
معلوم بود آدم به شدت نجیبی است.
#فرهنگ
#فرهنگ_یاریگری
#سینما
#تاریخ
#ایران
#ایرانیان
#کیومرت_پور_احمد
#خاطره_کیومرث_پور_احمد
#قصه_های_مجید
@bukharamag
@kaveh_farhadi
در خصوص کتاب "روزی که اسم خود را دانستم."
از : هارون یشایایی
در شبهای #بخارا
#شب_هارون_یشایایی
#سینمای_ایران
#کتاب
کیومرث پوراحمد، سخنان خود را درباره داستانهای کتاب آغاز کرد و توضیح داد:
دراین کتاب قصههای بسیار جذاب و زیبا با نثر روان و شاعرانه نوشته شده است، از آقای یشایایی متشکرم که ما را با زندگی ایرانیان یهودی آشنا کرد. اینکه بگوییم ایرانیان یهودی، ایرانیان زرتشتی و … به یاد دارم مش سلیمان در محله ما پارچه میفروخت، او یهودی بود واگر در خانهای غذای خوبی پخته میشد، مش سلیمان دعوت میشد، غذا میخورد و به کارش ادامه میداد. بعد از دبیرستان به هنرستان رفتم و آنجا یک هنرستان بود که همکلاسی یهودی، زرتشتی، و ارمنی.. داشتیم و مطلقا هیچ مشکلی هیچکس با دیگری نداشت چون همه ایرانی بودیم. البته داشتیم، افرادی که سخت گیری میکردند. خانواده مادری من به شدت مذهبی بودند، وقتی یک مهمان زرتشتی داشتیم یکی از داییهایم به مادرم گفت که لیوان را خوب بشور و دایی دیگر که به اندازه او مذهبی و نماز شب خوان بود گفت چه فرقی میکند و این چه حرفی است که میزنی؟
درباره پرویزخان یشایایی باید بگویم 22 ساله بودم که به تهران آمده بودم و فکر میکردم باید در شرکت تبلیغاتی کار کنم. من برای یک کار حدود 20 جمله نوشتم و به پرویزخان تحویل دادم، گفتند که این همه نوشتی؟ باید دو جمله بنویسی اینطور کارت بی ارزش میشود. درس بزرگی بود که پرویزخان به من داد.
کیومرث پوراحمد به داستانهای کتاب «روزی که اسمم را دانستم» پرداخت
در یکی دو مورد سناریوهایی داشتم درباره عشق دختر مسلمان و پسر یهودی که از کتاب اسفار کاتبان (نوشته ابوتراب خسروی) اقتباس کرده بودم به پروزی خان رجوع کردم و راهنمایی خیلی خوبی کرد که باعث شد کتاب رابه کلی کنار بگذارم چون گفتند این رفتاری که در کتاب نوشته شده مخصوص یهودیان آمریکا و نه ایران است. دورا دور میشنیدم که انسان شریفی است و گاهی سر صحنه فیلمهایش رفته بودم،
معلوم بود آدم به شدت نجیبی است.
#فرهنگ
#فرهنگ_یاریگری
#سینما
#تاریخ
#ایران
#ایرانیان
#کیومرت_پور_احمد
#خاطره_کیومرث_پور_احمد
#قصه_های_مجید
@bukharamag
@kaveh_farhadi