[Forwarded from Mѳɦɑɱɱɑɗ 44]
سلام خدمت دوستای کارنیلی گلم
من دانشجوی پزشکی سال دو هستم
بچه ک بودم روز قبل از اولین روز مدرسه
خونوادمون دور هم جمع بودن باباو مامانو ابجیم اینا ازم پرسیدن میخوای بزرگ شی چکاره ش؟؟با خوشالی گفتم دکتر!!همه گفتن افرین ...بگو بخند ..
سال دوم ابتدایی پدرم فوت کرد،
ابتداییو بانمره 20گذروندم هروقت مامانم کارناممو میگرف میگف افرین پسر گلم تو مایه افتخار خونوادمونی
از دوم راهنمایی تابستونا میرفتم کارگری خرج مدرسمو درمی اوردم.
داداشم اول دبیرستان بود ک معتاد شد کسی نتونست جلوشو بگیره...شیشه و هرویین...ترک تحصیل کرد
ب درس و هدفم علاقه و ایمان داشتم فقط پزشکی فقط پزشکی
سال اول دبیرستان نمره هام افت کرد...سرکار میرفتم خرجم زیاد بود..باید تامین میشد..دبیر ریاضی گف میخوای چکاره شی گفتم دکتر گف کارت سخته باید بیشتر بخونی اما اگ بخونی باعث شادی و افتخار پدری
ما تو دوتا اتاق کوچیک زندگی میکنیم نمیشد درس خوند...هیچکس جز خونوادم نمیدونن اما من توی حموم درس میخوندم روی یه بلوک..
سال سوم یه اتاقک 2×2ساختیم با دوستام ک مث داداشامن .توی اون درس خوندم و با دعای مادرمو خواست خدا پزشکی اوردم داداشمم ترک کردهیچوقت امیدمو ازدست ندادم وبه خودم میگفتم من تونستم و میتونم هیچ کس نمیدونه این پسری ک تو اون کلاس درس میخونه کیه😄برا ایندم هنوز کلی برنامه دارم اگ خدا بخواد
عاشق کانالتونم هرکی برا مشاوره پیشم میاد ایدیو میدم بش یه هم اتاقیم دارم ک همیشه از جمله هاتون برا امیددادن بهم استفاده میکنه شاد باشید
#تجربه_کاربران
تحول در زندگی کارنیل
@karnil
karnil.com
سلام خدمت دوستای کارنیلی گلم
من دانشجوی پزشکی سال دو هستم
بچه ک بودم روز قبل از اولین روز مدرسه
خونوادمون دور هم جمع بودن باباو مامانو ابجیم اینا ازم پرسیدن میخوای بزرگ شی چکاره ش؟؟با خوشالی گفتم دکتر!!همه گفتن افرین ...بگو بخند ..
سال دوم ابتدایی پدرم فوت کرد،
ابتداییو بانمره 20گذروندم هروقت مامانم کارناممو میگرف میگف افرین پسر گلم تو مایه افتخار خونوادمونی
از دوم راهنمایی تابستونا میرفتم کارگری خرج مدرسمو درمی اوردم.
داداشم اول دبیرستان بود ک معتاد شد کسی نتونست جلوشو بگیره...شیشه و هرویین...ترک تحصیل کرد
ب درس و هدفم علاقه و ایمان داشتم فقط پزشکی فقط پزشکی
سال اول دبیرستان نمره هام افت کرد...سرکار میرفتم خرجم زیاد بود..باید تامین میشد..دبیر ریاضی گف میخوای چکاره شی گفتم دکتر گف کارت سخته باید بیشتر بخونی اما اگ بخونی باعث شادی و افتخار پدری
ما تو دوتا اتاق کوچیک زندگی میکنیم نمیشد درس خوند...هیچکس جز خونوادم نمیدونن اما من توی حموم درس میخوندم روی یه بلوک..
سال سوم یه اتاقک 2×2ساختیم با دوستام ک مث داداشامن .توی اون درس خوندم و با دعای مادرمو خواست خدا پزشکی اوردم داداشمم ترک کردهیچوقت امیدمو ازدست ندادم وبه خودم میگفتم من تونستم و میتونم هیچ کس نمیدونه این پسری ک تو اون کلاس درس میخونه کیه😄برا ایندم هنوز کلی برنامه دارم اگ خدا بخواد
عاشق کانالتونم هرکی برا مشاوره پیشم میاد ایدیو میدم بش یه هم اتاقیم دارم ک همیشه از جمله هاتون برا امیددادن بهم استفاده میکنه شاد باشید
#تجربه_کاربران
تحول در زندگی کارنیل
@karnil
karnil.com
سلام به کارنیلی های عزیز
بنده یک دانشجوی شکست خورده ای هستم که 35میلون تومن کل داراییم رو که خودم با کار کردن بدست آوردم از من دزدیدن، و 5 روز از اون قضیه میگذشت که درگیر کلانتریو شکایتو دادگاه و ... بودم و از طرفی تمام توان و انرژیم رفته بود ،عشق زندگیم بدون هیچ دلیل قانع کننده ای بعد از سه سال منو رها کرد و یهو پشتم رو خالی کرد و رفت ، الان نزدیک یک ماه از این اتفاقات میگذره ، من در فاصله ای چند روزه دوبار بشدت زمین خوردم و مسئول زمین خوردنم خودم نبودم اما الان مسئول بلند شدنم خودم هستم ، در فاصله 25 روز بشدت افسرده و غمگین بودم چون هم در دنیای مادی شکست خوردم و هم در دنیای عشق و احساسات و این بیشتر از دزدیده شدن پولم به من ضربه زد ، من بلند شدم که زندگی رویایی که در ذهنم بود رو بسازم باید به عظمت برسم و باید با قدرت به موفقیت برسم تا موفقیت من به گوش تموم کسایی برسه که الان در این شرایط بحرانی من رو به حال خودم رها کردند ، من به آرزوهایم یک چیز بدهکار هستم و آن رسیدن هست ، اما نمیخوام این موضوع آرزوهای من رو کم رنگ کنه ،از یجایی به بعد خودم ادامه راه رو میرم
از طرف Amirhassan
#تجربه_کاربران
#تحول
@karnil
karnil.com
بنده یک دانشجوی شکست خورده ای هستم که 35میلون تومن کل داراییم رو که خودم با کار کردن بدست آوردم از من دزدیدن، و 5 روز از اون قضیه میگذشت که درگیر کلانتریو شکایتو دادگاه و ... بودم و از طرفی تمام توان و انرژیم رفته بود ،عشق زندگیم بدون هیچ دلیل قانع کننده ای بعد از سه سال منو رها کرد و یهو پشتم رو خالی کرد و رفت ، الان نزدیک یک ماه از این اتفاقات میگذره ، من در فاصله ای چند روزه دوبار بشدت زمین خوردم و مسئول زمین خوردنم خودم نبودم اما الان مسئول بلند شدنم خودم هستم ، در فاصله 25 روز بشدت افسرده و غمگین بودم چون هم در دنیای مادی شکست خوردم و هم در دنیای عشق و احساسات و این بیشتر از دزدیده شدن پولم به من ضربه زد ، من بلند شدم که زندگی رویایی که در ذهنم بود رو بسازم باید به عظمت برسم و باید با قدرت به موفقیت برسم تا موفقیت من به گوش تموم کسایی برسه که الان در این شرایط بحرانی من رو به حال خودم رها کردند ، من به آرزوهایم یک چیز بدهکار هستم و آن رسیدن هست ، اما نمیخوام این موضوع آرزوهای من رو کم رنگ کنه ،از یجایی به بعد خودم ادامه راه رو میرم
از طرف Amirhassan
#تجربه_کاربران
#تحول
@karnil
karnil.com
[Forwarded from F N Paliz]
سلام،نمیدونم چرا دلم میخواد کوتاه از گذشته ی زندگیم بگم،اگه حوصلشو دارید بخونید.
من وقتی اول دبیرستان بودم مشاوره مدرسمون از کل اول دبیرستانیا که حدودا 60 70 نفر بودیم تست هوش ریون گرفت بعد یک هفته جوابشو اورد من تو کل یک هفته استرس داشتم که نکنه خانم فرزین جواب تست هوشو بیاره و جواب تسته من این باشه که من یه دختره خنگم،آخه در گذشته و تو خانواده منو گاهی خنگ میدونستن من هم هیچ وقت خودمو واسه کسی ثابت نکرده بودم درسمم خیلی بد بود همیشه مدرسه اولیامو میخواستن،خلاصه بعد یک هفته خانم فرزین امد یکی یکی بچه هارو صدا میکرد و خصوصی جواب تست هوششونو میگفت من چون میز اول بودم میشنیدم به بقیه چی میگه به همه بچه ها گفت عالی هستید یا خیلی خوبی یا فوق العاده ای به همه گفت میتونید بهترین دانشگاها قبول بشید ولی منو که صدا کرد با ترس و لرز رفتم جلو گفت میدونی هوشت زیاد خوب نیست و استعداد کمی داری از همونی که میترسیدمو گفت من خیلی بغض کردم حالم تا چند روز خیلی خراب بود بعد از اونم درسم روز به روز بدتر شد همش میرفتم یه جایی خلوت فکر میکردم به اینکه خنگم و به هیچ کدوم از خواسته هام نمیرسم همش میرفتم تو اینترنت سرچ میکردم ببینم آدمای خنگ چه کاره میتونن بشن،نمیتونستم حرفمو به کسی بزنم پدرم با من از 13 سالگی قهر بود و مادرمم زیاد باهام کاری نداشت خلاصه واستون بگم سال دوم دبیرستان که میخواستم برم تجربی بازهم خانم فرزین گفت تو نمیتونی بری تجربی چون درست بده و از پسش بر نمیای،به اجبار و گریه زاری رفتم تجربی هر روز حرف از این بود که منو اخراج کنن سال سوم دبیرستان از مدرسه اخراج شدم پیش دانشگاهی رفتم تو مدرسه ای که دانش آموزاش افتضاح بودن از نظر اخلاقی و حتی درسی من بازهم درس نخوندم و کنکور رتبه ی 60 هزار اوردم سال بعدش رفتم کلاس تو شهر کرج ما خونمون تو روستا بود 1 ساعت و نیم تو راه بودم بار ها تو این راه بدترین اتفاقا واسم افتاد ولی بازهم رتبه ی 80 هزار آوردم سال بعدشم کلاس رفتم 120 هزار شد رتبم،بچه های فامیل همه قبول شدن و من به شدت مقایسه میشدم و دیگه این دفعه خانواده ام میگفتن تو خنگی و من هم از فشار های زیادی که داشتم بیماری روحی و جسمی گرفتم و روزی 15 تا 20 قرص میخوردم 10 کیلو کاهش وزن و وسواسی فکری پیدا کردم شب و روز تو اتاقم بودم و گریه میکردم.و کتابای فلسفی هم میخوندم و بیخدا شدم،خلاصه واستون بگم من پیش متخصص اعصاب و روان دکتر هاشمی تو قیطریه که رفتم ایشون گفتند تو سرشار از انتقامی و افکار منفی..و خیلی زیاد امکان داره به دیگران آسیب بزرگی بزنی و در نهایت به خودت باید مشاوره های طولانی مدت بشی،من هیچ توجهی به حرفاش نکردم و کار بجایی رسید که ورنم رسید به 40 کیلو با قد 169 و ریزش مو تغییر رنگ پوستم همه نگرانم بودن.
گاهی از درون فریاد میزدم وسواسی فکری اذیتم میکرد
یه استاد فیزیک تو کرج داشتم به اسم آقای یحیوی یه بار داشت فیزیک درس میداد درباری انرژی ذره ها میگفت یک ذره 1 میکرونی انرژیش انقدر زیاده که میتونه دنیارو نابود کنه و اون فصل فیزیک مسئله هایی داشت که ما مقدار انرژی ذره های کوچیکو حساب میکردیم،آقای یحیوی میگفت حالا حساب کنید شما یک انسان هستید فکر شما میتونه خارج از بیان توانا باشه..
من هم درباره صحت این موضوع زیاد تحقیق کردم و بعد از23 سال زندگیم متوجه شدم من میتونم باهوش باشم اگر فکر کنم باهوشم.الانم دانشجوی پزشکی،ترم 1 و همچنان علاقه مند به فلسفه
در طول یک سالو نیم که درس میخوندم واسه قبولی کنکور همه مسخرم میکردن حتی نزدیکترین افراد تو زندگیم کسی به من نگفت تو میتونی همه گفتن عمرتو تلف نکن برو یه رشته بی کنکور،من زیاد آسیب دیدم اما بالاخره شد الانم یه عده میگن به آسیبی که دیدی نمی ارزه و تو جونیت پشت کنکور بودی با کلی ناراحتی ...ولی خودم راضی ام و خوشحال رشتمو انقدر دوست دارم که کتابامو میبینم از خوشحالی اشک میریزم دلم میخواد بغلشون کنم😊هدف بعدیمم یادگیری زبان و رفتن از ایران هست.الانم خدا در وجوده منه💜همون انرژی بی نهایت من در زمانی که هیچ کس حامی من نبود اسمش خداست💜
#تجربه_کاربران #اهداف_کاربران
@karnil
karnil.com
سلام،نمیدونم چرا دلم میخواد کوتاه از گذشته ی زندگیم بگم،اگه حوصلشو دارید بخونید.
من وقتی اول دبیرستان بودم مشاوره مدرسمون از کل اول دبیرستانیا که حدودا 60 70 نفر بودیم تست هوش ریون گرفت بعد یک هفته جوابشو اورد من تو کل یک هفته استرس داشتم که نکنه خانم فرزین جواب تست هوشو بیاره و جواب تسته من این باشه که من یه دختره خنگم،آخه در گذشته و تو خانواده منو گاهی خنگ میدونستن من هم هیچ وقت خودمو واسه کسی ثابت نکرده بودم درسمم خیلی بد بود همیشه مدرسه اولیامو میخواستن،خلاصه بعد یک هفته خانم فرزین امد یکی یکی بچه هارو صدا میکرد و خصوصی جواب تست هوششونو میگفت من چون میز اول بودم میشنیدم به بقیه چی میگه به همه بچه ها گفت عالی هستید یا خیلی خوبی یا فوق العاده ای به همه گفت میتونید بهترین دانشگاها قبول بشید ولی منو که صدا کرد با ترس و لرز رفتم جلو گفت میدونی هوشت زیاد خوب نیست و استعداد کمی داری از همونی که میترسیدمو گفت من خیلی بغض کردم حالم تا چند روز خیلی خراب بود بعد از اونم درسم روز به روز بدتر شد همش میرفتم یه جایی خلوت فکر میکردم به اینکه خنگم و به هیچ کدوم از خواسته هام نمیرسم همش میرفتم تو اینترنت سرچ میکردم ببینم آدمای خنگ چه کاره میتونن بشن،نمیتونستم حرفمو به کسی بزنم پدرم با من از 13 سالگی قهر بود و مادرمم زیاد باهام کاری نداشت خلاصه واستون بگم سال دوم دبیرستان که میخواستم برم تجربی بازهم خانم فرزین گفت تو نمیتونی بری تجربی چون درست بده و از پسش بر نمیای،به اجبار و گریه زاری رفتم تجربی هر روز حرف از این بود که منو اخراج کنن سال سوم دبیرستان از مدرسه اخراج شدم پیش دانشگاهی رفتم تو مدرسه ای که دانش آموزاش افتضاح بودن از نظر اخلاقی و حتی درسی من بازهم درس نخوندم و کنکور رتبه ی 60 هزار اوردم سال بعدش رفتم کلاس تو شهر کرج ما خونمون تو روستا بود 1 ساعت و نیم تو راه بودم بار ها تو این راه بدترین اتفاقا واسم افتاد ولی بازهم رتبه ی 80 هزار آوردم سال بعدشم کلاس رفتم 120 هزار شد رتبم،بچه های فامیل همه قبول شدن و من به شدت مقایسه میشدم و دیگه این دفعه خانواده ام میگفتن تو خنگی و من هم از فشار های زیادی که داشتم بیماری روحی و جسمی گرفتم و روزی 15 تا 20 قرص میخوردم 10 کیلو کاهش وزن و وسواسی فکری پیدا کردم شب و روز تو اتاقم بودم و گریه میکردم.و کتابای فلسفی هم میخوندم و بیخدا شدم،خلاصه واستون بگم من پیش متخصص اعصاب و روان دکتر هاشمی تو قیطریه که رفتم ایشون گفتند تو سرشار از انتقامی و افکار منفی..و خیلی زیاد امکان داره به دیگران آسیب بزرگی بزنی و در نهایت به خودت باید مشاوره های طولانی مدت بشی،من هیچ توجهی به حرفاش نکردم و کار بجایی رسید که ورنم رسید به 40 کیلو با قد 169 و ریزش مو تغییر رنگ پوستم همه نگرانم بودن.
گاهی از درون فریاد میزدم وسواسی فکری اذیتم میکرد
یه استاد فیزیک تو کرج داشتم به اسم آقای یحیوی یه بار داشت فیزیک درس میداد درباری انرژی ذره ها میگفت یک ذره 1 میکرونی انرژیش انقدر زیاده که میتونه دنیارو نابود کنه و اون فصل فیزیک مسئله هایی داشت که ما مقدار انرژی ذره های کوچیکو حساب میکردیم،آقای یحیوی میگفت حالا حساب کنید شما یک انسان هستید فکر شما میتونه خارج از بیان توانا باشه..
من هم درباره صحت این موضوع زیاد تحقیق کردم و بعد از23 سال زندگیم متوجه شدم من میتونم باهوش باشم اگر فکر کنم باهوشم.الانم دانشجوی پزشکی،ترم 1 و همچنان علاقه مند به فلسفه
در طول یک سالو نیم که درس میخوندم واسه قبولی کنکور همه مسخرم میکردن حتی نزدیکترین افراد تو زندگیم کسی به من نگفت تو میتونی همه گفتن عمرتو تلف نکن برو یه رشته بی کنکور،من زیاد آسیب دیدم اما بالاخره شد الانم یه عده میگن به آسیبی که دیدی نمی ارزه و تو جونیت پشت کنکور بودی با کلی ناراحتی ...ولی خودم راضی ام و خوشحال رشتمو انقدر دوست دارم که کتابامو میبینم از خوشحالی اشک میریزم دلم میخواد بغلشون کنم😊هدف بعدیمم یادگیری زبان و رفتن از ایران هست.الانم خدا در وجوده منه💜همون انرژی بی نهایت من در زمانی که هیچ کس حامی من نبود اسمش خداست💜
#تجربه_کاربران #اهداف_کاربران
@karnil
karnil.com