ماجرای #پیشگوی_هندی و #محمدرضاشاه پهلوی
#امیر_اصلان_افشار،
آخرین رئیس کل تشریفات دربار #محمدرضاشاه_پهلوی در کتاب #سروهادرباد به آخرین روزهای شاه در #تهران میپردازد..
در این کتاب آمده است :
در یکی از ویلاهای هتل دربند یک نفر #هندی میزیست که برای خانوادۀ #سلطنتی پیشگویی میکرد.
#ملکه_مادر، #والاحضرتها، #شمس و #اشرف و دیگر #درباریان به او #اعتقاد عجیبی داشتند.
#شهبانوفرح هم یکی دوبار از پیشگوییهای وی استفاده کرده بودند.
روزی #اعلیحضرت، در میان موجی از ناامیدی و هراس، از من خواستند که آن
#پیشگوی_هندی را احضار کنم.
به یکی از #رانندههای دربار گفتم برو او را بیاور.
وقتی #پیشگو آمد او را به دفتر #اعلیحضرت هدایت کردم و من هم در گوشهای ایستادم #شاه به او اجازۀ نشستن دادند و دست خود را جلو بردند.
وی مطالبی برای #آینده_شاه گفت و من میدیدم که چهرۀ #اعلیحضرت عوض
میشود.
و آرامش بیشتری مییابند.
وقتی از دفتر کار بیرون آمدیم از #پیشگو که اسمش #خان_صاحب بود خواستم که چند لحظهای به #دفترمن بیاید.
وقتی که آمد، دستور #چای دادم
و گفتم میدانم به #اعلیحضرت دروغ گفتهای، حداقل به من #راستش را بگو.
با انگلیسی شکسته بستهای گفت :
#اعلیحضرت تا #دوسال دیگر بیشتر #زنده نیستند!!
این را من از نگاه کردن به #خطوط_دستشان فهمیدم.
به طور کلی #رژیم_سلطنتی در حال #پاشیدن است.
#اعلیحضرت به یک #بیماری #مهلک دچارند و بر اثر همین بیماری تا یک سال و نیم دیگر #خواهندمرد.
#راستش زیاد حرفهایش را باور نکردم!!»
چون اصلا #هیچکس در آنزمان
(نیمه دوم سال ۵۵)
تصور نمی کرد که #شاه مبتلا به #سرطان باشد یا اینکه #رژیم با آنهمه #اقتدار داخلی وخارجی تا دوسال دیگر #سقوط کند!!
#کانالکندوله🇯🇴🇮🇳👇
https://t.me/joinchat/bMiMQnBqOTxjY2U0
#امیر_اصلان_افشار،
آخرین رئیس کل تشریفات دربار #محمدرضاشاه_پهلوی در کتاب #سروهادرباد به آخرین روزهای شاه در #تهران میپردازد..
در این کتاب آمده است :
در یکی از ویلاهای هتل دربند یک نفر #هندی میزیست که برای خانوادۀ #سلطنتی پیشگویی میکرد.
#ملکه_مادر، #والاحضرتها، #شمس و #اشرف و دیگر #درباریان به او #اعتقاد عجیبی داشتند.
#شهبانوفرح هم یکی دوبار از پیشگوییهای وی استفاده کرده بودند.
روزی #اعلیحضرت، در میان موجی از ناامیدی و هراس، از من خواستند که آن
#پیشگوی_هندی را احضار کنم.
به یکی از #رانندههای دربار گفتم برو او را بیاور.
وقتی #پیشگو آمد او را به دفتر #اعلیحضرت هدایت کردم و من هم در گوشهای ایستادم #شاه به او اجازۀ نشستن دادند و دست خود را جلو بردند.
وی مطالبی برای #آینده_شاه گفت و من میدیدم که چهرۀ #اعلیحضرت عوض
میشود.
و آرامش بیشتری مییابند.
وقتی از دفتر کار بیرون آمدیم از #پیشگو که اسمش #خان_صاحب بود خواستم که چند لحظهای به #دفترمن بیاید.
وقتی که آمد، دستور #چای دادم
و گفتم میدانم به #اعلیحضرت دروغ گفتهای، حداقل به من #راستش را بگو.
با انگلیسی شکسته بستهای گفت :
#اعلیحضرت تا #دوسال دیگر بیشتر #زنده نیستند!!
این را من از نگاه کردن به #خطوط_دستشان فهمیدم.
به طور کلی #رژیم_سلطنتی در حال #پاشیدن است.
#اعلیحضرت به یک #بیماری #مهلک دچارند و بر اثر همین بیماری تا یک سال و نیم دیگر #خواهندمرد.
#راستش زیاد حرفهایش را باور نکردم!!»
چون اصلا #هیچکس در آنزمان
(نیمه دوم سال ۵۵)
تصور نمی کرد که #شاه مبتلا به #سرطان باشد یا اینکه #رژیم با آنهمه #اقتدار داخلی وخارجی تا دوسال دیگر #سقوط کند!!
#کانالکندوله🇯🇴🇮🇳👇
https://t.me/joinchat/bMiMQnBqOTxjY2U0